فرجام نمایش صلح دروغین ترامپ در آمریکا
استراتژی اتخاذ شده توسط دونالد ترامپ در پرونده غزه، که ظاهراً تلاشی برای بازپسگیری قدرت رهبری در عرصه جهانی و نمایش قاطعیت بود، عملاً به عاملی مضاعف برای تشدید شکاف داخلی و تضعیف اعتماد عمومی تبدیل شده است.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- تحلیل دادههای نظرسنجی اخیر اکونومیست / یوگاو نشان میدهد که تلاشهای چندوجهی دونالد ترامپ برای مدیریت و تثبیت تصویر عمومی خود در پرتو بحران مداوم در غرب آسیا بهویژه در موضوع غزه، نهتنها نتوانسته است تصویر مطلوب مدنظر او را در بین شهروندان آمریکایی ایجاد کند، بلکه مستقیماً با تعمیق افول محبوبیت کلی او همزمان شده است. این وضعیت، نشاندهنده یک شکست استراتژیک و کلیدی است؛ جایی که روایتهای انتخاباتی مبتنی بر قدرت و نمایش، در مواجهه با مسائل اخلاقی و بینالمللی پیچیده، کارایی خود را از دست داده و مقبولیت عمومی را کاهش میدهند.
شاخصهای رضایت عمومی از عملکرد رئیسجمهور ترامپ نشاندهنده فرود به پایینترین سطح مشاهده شده در دوره کنونی ریاست جمهوری اوست. این دادهها یک تصویر کلی از بیاعتمادی فزاینده را ترسیم میکنند. افت خالص رضایت از (-17) به (-19) در یک بازه زمانی کوتاه، نشاندهنده شتاب گرفتن روند نارضایتی است. این افت، صرفاً نوسان آماری نیست، بلکه بیانگر آن است که شکاف میان انتظاراتی که از یک رهبر در سطح جهانی میرود و عملکرد مشاهدهشده در بحرانهای بینالمللی، حتی در میان بخشهایی از پایگاه سنتیتر او، در حال افزایش است.
بحران غزه و نحوه مدیریت آن توسط کاخ سفید، بیشترین آسیب را بر جوانترین بخش جامعه آمریکایی وارد کرده است. این گروه که یکی از اهداف اصلی کمپینهای آینده ترامپ محسوب میشوند، اکنون فاصله ایدئولوژیک عمیقی با رهبری کنونی پیدا کردهاند. بر این اساس تنها 20 درصد از جوانان آمریکایی از عملکرد ترامپ رضایت داشته و 75 درصد مخالف وی هستند. تحول از رضایت خالص مثبت (+8) به رضایت خالص منفی (-55) در کوتاهمدت، یک فاجعه برای استراتژی بلندمدت جمعآوری آرا است. نسل جدید، که معمولاً از طریق شبکههای ارتباطی و اخلاقیات جمعی درباره بحرانها قضاوت میکند، موضع ترامپ را درخصوص غیریتسازی میان خود (ترامپ) و نتانیاهو را ناموجه و غیرقابل قبول دانسته است.
این گسست نشان میدهد که روایتهای سیاسی سنتی، که بر محور «ثبات» یا «قدرت مطلق» میچرخند، در حوزه سیاست خارجی نزد نسلهایی که با دسترسی آزاد به اطلاعات جهانی بزرگ شدهاند، دیگر خریداری ندارد. این یک چالش ساختاری است، نه صرفاً یک دوره رکود موقتی.
بسیاری از تحلیلگران انتظار داشتند که ترامپ بتواند حداقل در حوزه سیاست خارجی، به ویژه با نمایش قاطعیت، امتیازاتی کسب کند و آن را به عنوان اهرمی برای تقویت موضع خود در برابر نگرانیهای داخلی (مانند اقتصاد) به کار گیرد. دادهها خلاف این امر را نشان میدهند؛ ضعف در سیاست خارجی، ضعف در اقتصاد را تشدید کرده است. به عبارتی گویاتر، فرض بر این بود که اقدامات قاطع در سیاست خارجی میتواند به عنوان عاملی برای پوشاندن ناکامیهای داخلی عمل کند.
دادهها نشان میدهند که این استراتژی شکست خورده است. شهروندان این دو حوزه را از هم جدا نکردهاند؛ بلکه ضعف در سیاست خارجی را به عنوان نشانهای از یک دولت ناکارآمد که فاقد تمرکز است، تفسیر کردهاند. این تصویر کلی از دولتی که در تمام محورهای کلیدی تحت فشار قرار دارد، منجر به تسریع در افول محبوبیت شده است.
استراتژی اتخاذ شده توسط دونالد ترامپ در پرونده غزه، که ظاهراً تلاشی برای بازپسگیری قدرت رهبری در عرصه جهانی و نمایش قاطعیت بود، عملاً به عاملی مضاعف برای تشدید شکاف داخلی و تضعیف اعتماد عمومی تبدیل شده است.
زنگ خطر برای کاخ سفید اکنون نه تنها به خاطر وضعیت اقتصادی (تورم و قیمتها) به صدا درآمده، بلکه به دلیل پیامدهای منفی غیرقابل جبرانی که این سیاست خارجی بر ادراک عمومی از توانایی رهبری او داشته، شدت یافته است. نمایشهای سیاسی که فاقد عمق یا اصالت اخلاقی هستند، در برابر یک بحران انسانی جهانی، برای مخاطبان آمریکایی قانعکننده نبودهاند. نتیجه این استراتژی، سقوطی قابل مشاهده و شتابان در سنجشهای محبوبیت است که میتواند پیامدهای جدی برای دور بعدی انتخابات داشته باشد. این دادهها نشان میدهند که در نبرد روایتها، رهبری نیازمند اعتبار اخلاقی است که دادههای فعلی کاخ سفید فاقد آن هستند.