ماجرای عجیب یک تبهکار 18 ساله در تهران
متهم گفت: من از بچگی با سرقت و خلاف بزرگ شدم. از زمانی که 5سال بیشتر نداشتم. پدرم یک مجرم سابقهدار است که او هم از کودکی خلاف را از پدرش یاد گرفته بود. نهتنها پدرم و پدربزرگم بلکه عموهایم هم مجرمان سابقهداری بودند که حتی شنیدهام یکی از آنها وقتی من کوچک بودم اعدام شده است. فقط یکی از عموهایم درس خواند و از ایران رفت، مابقی همه تبدیل به خلافکار شدند. انگار خلاف یک ارثیه شوم است...
پسر 18 سالهای که از کودکی پایش به دنیای مجرمان باز شده است، با همدستی همکلاسیاش دست به زورگیری مسلحانه میزد و از خودور تا طلا میدزدید.
به گزارش همشهری آنلاین، مدتی قبل مردی به اداره پلیس رفت و گفت 2جوان مسلح، خودروی نیسان وی را به سرقت بردهاند. وی توضیح داد: یک محموله باری به خارج از تهران برده بودم که هنگام برگشت در حوالی اتوبان آزادگان توقف کردم تا کمی استراحت کنم. داخل ماشین خواب بودم که فردی با کوبیدن به شیشه بیدارم کرد. پسری جوان بود که برگهای را نشانم داد و بهنظر میرسید میخواهد آدرسی از من بپرسد.
وی ادامه داد: به محض اینکه شیشه را پایین دادم و برگه را از دست پسر جوان گرفتم، وی اسلحهای از زیر پیراهنش بیرون کشید و لوله آن را روی سرم قرار داد و تهدید کرد که اگر مقاومت کنم شلیک میکند. من که بهشدت ترسیده بودم، از ماشین پیاده شدم و آنجا بود که فهمیدم جوان مسلح تنها نیست و همدستش کمی آنطرفتر روی موتوری نشسته است؛ موتوری که پلاکش مخدوش شده بود. آنها دست و پای مرا با چسبی بستند و در بیابانهای اطراف رهایم کردند و ماشینم را به سرقت بردند.
با ثبت این شکایت، مأموران پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات برای شناسایی و دستگیری دزدان مسلح را آغاز کردند، اما چند روز بعد با شکایت مشابه دیگری روبهرو شدند. دومین مالباخته هم راننده نیسان بود که سارقان موتور سوار با تهدید اسلحه، ماشین وی را به سرقت برده و طعمهشان را با دست و پای بسته در بیابان رها کرده بودند.
در ادامه معلوم شد که سرقت خودروی نیسان تنها شگرد دزدان مسلح نیست. چراکه بررسیها نشان داد متهمان تحت تعقیب با حمله به عابران پیاده و تهدید آنها با سلاح گرم، دست به زورگیری میزنند. گرچه سارقان در تمام سرقتهای خود از ماسک و کلاه استفاده کرده بودند که شناسایی نشوند، اما مأموران پس از بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته و تحقیقات تخصصی سرنخهایی از یکی از آنها بهدست آوردند و معلوم شد که وی با وجود سن کمی که دارد، یک مجرم سابقهدار است.
با شناسایی مخفیگاه متهم، وی دستگیر شد و در بازجوییها اقرار کرد که با همدستی همکلاسی قدیمیاش دست به سرقت مسلحانه میزده است. با اعتراف وی، همدستش نیز بازداشت شد و هردو با قرار قانونی برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیارکارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفتهاند.
زندگیام داستان فیلم متری شش و نیم است
طراح نقشه زورگیریهای مسلحانه پسری 18ساله به نام فرهاد است که میگوید تبهکاری در خونش است و این ارثیه شوم از اجدادش به او رسیده است. او مدعی است از زمانی که 5سال بیشتر نداشته پایش به دنیای مجرمان باز شده و تا الان که 18ساله شده بارها به اتهام سرقت و توزیع موادمخدر دستگیر شده است.
چطور در این سن کم، این همه سابقه در پروندهات ثبت شده است؟
من از بچگی با سرقت و خلاف بزرگ شدم. از زمانی که 5سال بیشتر نداشتم. پدرم یک مجرم سابقهدار است که او هم از کودکی خلاف را از پدرش یاد گرفته بود. نهتنها پدرم و پدربزرگم بلکه عموهایم هم مجرمان سابقهداری بودند که حتی شنیدهام یکی از آنها وقتی من کوچک بودم اعدام شده است. فقط یکی از عموهایم درس خواند و از ایران رفت، مابقی همه تبدیل به خلافکار شدند. انگار خلاف یک ارثیه شوم است که در خاندان ما به نسلهای بعدی منتقل شده است. البته این را هم بگویم که دخترها حق انجام خلاف را ندارند.
چطور از 5سالگی خلافکار شدی؟
پدرم به من خلاف را یاد داد. او الان در زندان است. به اتهام قاچاق موادمخدر به اعدام محکوم شده بود، اما حکمش شکست و تبدیل شد به حبس ابد. زندگی ما شبیه فیلم متری شش و نیم است. ما 3تا بچهایم؛ من، خواهرم و برادرم که الان 12ساله است. البته همه تلاش من این است که جور برادر کوچکم را بکشم تا سرنوشت او هرگز شبیه من نشود. دلم میخواهد او درس بخواند و برای خودش کسی شود.
خوب یادم است، وقتی 5ساله بودم پدرم مرا همراه خود میبرد تا وقتی سرقت میکند، کسی به او شک نکند. حتی فوت و فنهای سرقت را هم به من یاد میداد. وقتی بچه بودم مواد داخل کیف میگذاشت و از من میخواست تا آن را بهدست مشتریانش برسانم. حتی یکبار لو رفتم و پلیس مرا دستگیر کرد. وقتی پا به نوجوانی گذاشتم، دیگر تبدیل به تبهکار حرفهای شده بودم. یا دست به سرقت میزدم یا توزیع موادمخدر.
خودت هم موادمخدر مصرف میکنی؟
نه اصلا. نه پدرم و نه من. پدرم میگفت یک توزیعکننده یا قاچاقچی هرگز لب به مواد نمیزند. او به من گفته بود که موادمخدر مغز انسانها را کوچک میکند و نهتنها فایدهای ندارد بلکه مضر هم هست. حتی یادم است یکبار یکی از دوستانش که قاچاقچی بینالمللی بود برای پدرم یک محموله کوکائین آورد، اما پدرم لب به آن نزد تا حتی امتحانش کند. راستی پدرم با قاچاقچیان بینالمللی هم همکاری میکرد.
برویم سراغ پروندهات، با چه شگردی دست به سرقتهای مسلحانه میزدی؟
اولش با سرقت نیسان شروع کردیم. 2تا نیسان دزدیدیم که یکی را فروختیم و دومی را به جای بدهیمان به طلبکار دادیم. بعد تصمیم به زورگیری گرفتیم. وقتی هوا تاریک میشد سوار بر موتور در خیابانهای مختلف پرسه میزدیم. پس از شناسایی طعمه که اغلب زنان بودند به سمتشان هجوم میبردیم و با تهدید اسلحه اموالشان را سرقت میکردیم.
چه چیزهایی سرقت میکردی؟
پول و طلا. اسلحه را روی شقیقه یا پهلوی طعمه هایمان قرار میدادیم و آنها را تهدید به قتل میکردیم. سپس هرچه پول و طلا همراهشان بود را میدزدیدم به جز گوشیهایشان.
چرا گوشی سرقت نمیکردید؟
شاید باور نکنید، اما اگر گوشیهایشان گرانقیمت هم بود سرقت نمیکردیم. چون ما دزد گوشی نیستیم. مالخرش را هم نداریم. از طرفی گوشی ممکن است دردساز شود و لو بروی.
همیشه با خودت اسلحه حمل میکنی؟
سالهاست که اسلحه دارم. البته برای حفظ جانم خریدمش. چون پدرم رقبای زیادی دارد که با او اختلاف دارند. چند سال قبل یکی از رقبای پدرم که قاچاقچی موادمخدر بود، برادر کوچکترم را از مقابل مدرسه ربود و چند ساعتی او را گروگان گرفت تا دست به اخاذی از پدرم بزند. پدرم در آن زمان ناچار شد پول زیادی بهحساب گروگانگیران واریز کند تا برادرم را رها کنند. برای همین همیشه از سایه خودم هم میترسم. اسلحه خریدم تا به جز استفاده در سرقتها، چنانچه خطری تهدیدم کرد از آن استفاده کنم.
پروندهات نشان میدهد که در جریان یک درگیری اقدام به تیراندازی کردهای و یک نفر زخمی شده است؟
درست است. این اتفاق مدتی قبل در یکی از محلههای اطراف تهران رخ داد. چند نفر به دختر موردعلاقه یکی از دوستانم متلک پرانده بودند. وقتی بحث ناموس و رفاقت مطرح میشود دیگر نمیتوانم سکوت کنم. دوستم از من خواست تا به سراغ مزاحمان برویم و از آنها زهرچشم بگیریم. من هم با دوستم رفتم و در آنجا چند تیر شلیک کردم برای ایجاد رعب و وحشت. یکی ازگلولهها به پای یکی از مزاحمان خورد البته خطر آنچنانی تهدیدش نکرد. درست است که با وجود این سن کم بارها دستگیر شدهام، اما اینبار اگر آزاد شوم دور خلاف را خط میکشم. بهخاطر مادرم، خواهرم و برادر کوچکترم. مادر بیچارهام خیلی غصه میخورد.
از میان اخبار