شنبه 3 آذر 1403

مثنوی غلامرضا کافی برای جنایت کرمان؛ دَم دِی است و گرگ‌خو، پس این حرارت از کجاست؟

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
مثنوی غلامرضا کافی برای جنایت کرمان؛ دَم دِی است و گرگ‌خو، پس این حرارت از کجاست؟

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، دکتر غلامرضا کافی، شاعر باسابقه انقلاب اسلامی و عضو هیأت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز، یک مثنوی کوتاه برای حادثه تروریستی کرمان نوشته و عنوان «سوگ سرود کرمان» را برایش برگزیده است.

چه جِلجِل است در زمین که خود جماد صیحه‌زن؟ چه زلزله است، اینچنین هیونِ باد شیهه‌زن؟ 1

چه وِلوِله است شهر را، مگر شکست اَرگ بم؟ که گَرد سرخ در هوا که ریس رَخت‌ها بَقَم؟ 2

کِه گُر گرفت از قفا که ریخت این شراره را؟ کِه چشم کرد این‌چنین سپهر پرستاره را؟

شکافت آسمان که شد ستاره فرش بر زمین بشوی خون که می‌رسد نهیب عرش بر زمین!

بشوی خون که گرگ‌ها حریص پویه می‌شوند که تازه داغدیده‌ها، به کارِ مویه می‌شوند!

بشوی خون که جوی‌ها چه مایه خشک مانده‌اند که رودها مُعَطل گلاب و مُشک مانده‌اند!

هزار سر به مستیِ چه باده گیج می‌رود؟ پَشَنگِ خون کیست این که تا خلیج می‌رود؟

اگر چه شهر، غم تَپش ز داغِ حاج قاسم است بهارِ لاله چیدنی به باغ حاج قاسم است!

دَم دِی است و گرگ‌خو، پس این حرارت از کجاست؟ اگر نه هُرم خون او، پس این حرارت از کجاست؟

نه، این کویرِ شور دَق، نه، عوریِ مفازه نیست3 که این بهار لاله‌رو، به غیر خونِ تازه نیست!

شکست شیشه فلک، نخ ستاره باز شد به هر کناره کُشته‌ای، چه مایه جان‌گداز شد!

به ویله‌های مادران، دلِ ستاره ریخته درخت و رخت و دست و پا به هر کناره ریخته!

ز ویله ویله زنان، دلِ کباب بی‌بهاست ز گریه گریه اشک و خون، شبِ شهاب بی‌بهاست!

کجاست سوشیانتِ ما، حُسام و سام ای خدا! که رَخش خویش زین کند به انتقام ای خدا!

پی‌نوشت:

1. هیون: نوعی اسب. 2. بَقم: گیاهی سرخرنگ در رنگرزی، رنگ سرخ. 3. مَفازه: بیابان خشک؛ عوری و دق نیز هر دو به معنی خشک و بی‌آب و علف به کار رفته.

پایان پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

قاسم سلیمانی

غلامرضا کافی حادثه تروریستی کرمان جنایت تروریستی کرمان این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
مثنوی غلامرضا کافی برای جنایت کرمان؛ دَم دِی است و گرگ‌خو، پس این حرارت از کجاست؟ 2