محلهای در تهران که آمریکاییها در آن سکونت داشتند
پرسهزنان به سمت شمال باغ میرویم. فرهنگسرای ابنسینا از آن مکانهایی است که خاطرات چند نسل از کودکان و نوجوانان محله را شکل داده، خاطره نمایشهای کودکانه، خندههای از ته دل، دستهای گلی و کلاسهای سفالگری! تا در این حوالی سیر میکنیم، وقت خوبیست که به شهر کتاب برویم و میان قفسههای کتاب هم سرکی بکشیم.
در این شماره از پرسه، آمدهایم سراغ یکی از محلههای بلندآوازهی شهر. شهرک غرب! محلهای که با برجهای بلندش، نمادی برای تهران عصر مدرن است. پرسه میزنیم و میبینیم که چه تاریخی پشت برجها و ویلاهای این شهرک، پنهان شده؟
محدودهای که امروز به نام شهرک غرب میشناسیم، در روزگار قاجار، دهی تپهماهوری با جمعیت مسیحی و بین روستاهای ونک و فرحزاد بود که حتی تا 60 سال پیش، روی نقشهها به نام «خُوَردین» و یا «خورنَق» دیده میشد. در دههی 40، با اضافه شدن محلههای مدرن شهری به تهران، زمینهای خوردین در 7 فاز طراحی شدند و تا دههی 50 که شرکتهای آمریکایی شروع به ساخت و ساز کردند و در نهایت شهرک غرب امروزی بنا شد. سبک غربی معماری و شهرسازی شهرک، در کنار حضور آمریکاییها در محله، باعث شد که حدود نیمقرن، نام «شهرک غرب» همنشین این محله باشد. نامی که با وجود حذف شدن از روی تابلوها، همچنان در ذهن تمامی اهالی شهر پررنگ است.
حالا، در روزهای اول تابستان، یک بطری شربت آبلیمو از خانه برمیداریم، کتونی به پا میکنیم و روانه شهرک غرب میشویم تا به بلوارهای عریض و بنبستهای آمریکاییاش سَرَک بکشیم.
روایت این پرسه را از آخرین بازمانده ده خوردین شروع میکنیم. یعنی باغ اربابی خوردین! باغی که هر چند وقت یک بار زمزمههای برج شدن آن، قلبمان را به لرزه درمیآورد. دیوارهای بلند باغ اربابی مانعی برای دیدن و لمس کردن روزگاران گذشته است. روزگارانی که این باغ محلی بود برای سبزه گره زدن زرتشتیها، روزگاران دیدن آسمان آبی و شنیدن صدای نهر... نهری با ماهیهای قرمز. در حالی که در کنار دیوارهای باغ و زیر سایهسار درختان بلندش قدم میزنیم رویا میبافیم، رویای گذشتهای نه چندان دور...!
پرسهزنان به سمت شمال باغ میرویم. فرهنگسرای ابنسینا از آن مکانهایی است که خاطرات چند نسل از کودکان و نوجوانان محله را شکل داده، خاطره نمایشهای کودکانه، خندههای از ته دل، دستهای گلی و کلاسهای سفالگری! تا در این حوالی سیر میکنیم، وقت خوبیست که به شهر کتاب برویم و میان قفسههای کتاب هم سرکی بکشیم.
در این پرسه هم مانند بقیه پرسهها، گامهایی هست که در نهایت به بیرون ماندن منجر میشود تا درون رفتن. در کوچههای شمالی فرهنگسرا، ما چارهای نداریم به جز آنکه دور تا دور یکی از شاهکارهای نادر اردلان، معمار به نام ایرانی بچرخیم و روی آجرهای دیوارش سایه خیالی دانشجویانی را ببینیم که روزگاری به همت حبیب لاجوردی در کنار محور آب این باغ زیبا قدم میزدند. باغی با درختان سرو که مرکز مطالعات مدیریت دانشگاه هاروارد یا دانشگاه امام صادق کنونی باشد. جایی که اگر میشد نگاهی به داخلش بیاندازیم، میتوانستیم ببینیم چطور میشود یک فضای مدرن را با مفهوم سنتی باغ پیوند داد.
اینجا و در غرب دانشگاه، اولین نطفه شکلگیری شهرسازی مدرن شهرک غرب دیده میشود. در راه بازگشت از دانشگاه، روی قدیمیترین محورهای محله قدم میزنیم و بعد آهسته آهسته به سمت بلوار خوردین میرویم و در طول مسیر پرسپکتیوهای متفاوت برجهای هرمزان پرسهمان را جذابتر میکند. حالا شیب بلوار را به سمت جنوب محله ادامه میدهیم.
پاساژها همیشه هم ما را یاد تخریب خاطراتمان نمیاندازند. آنها حتی میتوانند یادگاری مهمی در کنج ذهن ما باشند. پاساژ گلستان هم از آن دست فضاهای خاطرهساز است. پاساژی که با حوضهای هشت ضلعی که زمانی قبل از اضافه شدن به تعداد پاساژهای امروزی، دور تا دورش از جوانان خوشتیپ شهرک و بقیه اهالی شهر پر میشد. مکانی برای شیطنتهای جوانی و شنیدن شعرهایی از پیوند آب، نور و آجر که شاعر و طراح اولیهاش کامران دیبا است...
به اینجای پرسه که میرسیم، نوبت دیدن نماد شهرک غرب است. برجهای خیام با ردیفهای در هم تنیده افقی و عمودی، باشکوه خاص بناهای دوران مدرن و با غرور مردم شهرک در هم آمیخته است و اینجا روبهروی این برجها حس عجیبی به سراغ آدم میآید.
برای ادامه مسیر از روی پل تازه وارد شهر که روی بزرگراه شیخ فضلالله کشیده شده، گذر میکنیم تا به بخش غربی شهرک برسیم. با قدم زدن روی پل تندرستی میتوان بهتر به محله نگاه کرد و ترکیب برجهای شهرک غرب برج میلاد و جنب و جوش مردم شهر را هم دید. امتداد مسیر پل ما را به فضای سبز میرساند. پس میان صدای پرندهها و پرواز پروانههای سفید، مسیرمان را به سمت خیابان سیمای ایران ادامه میدهیم.
اینجا کوچههای آرام و باصفای سیمای ایران منتظر ما هستند و به نظر میرسد نوبت سرک کشیدن به بافت ویلایی شهرک باشد. بنبستهایی که میزبان خانه هایی با قدمت و دارای نماهای منحصر به فرد هستند. به اینجا که میرسیم ما پرسهزنها که میبینیم جرثقیلها به شهرک غرب رسیدهاند از خودمان می پرسیم چطور میشود در یک چشم بر هم زدن ویلاهای خوش ترکیب شیروونی دار را به بهانه ساخت ویلاهای نمارومی تخریب کرد؟
روایت شهرک غرب، روایت کوتاهی نیست. جنب و جوش دانشجوها در اطراف دانشگاه، گشت و گذار در میلاد نور و اسنکهای مثلثی شکل مخصوص پاساژها، تفریح کردن و یادگیری کودکان در کانون فکری و پرورشی، شکوه و امکانات مدرسه آمریکاییها و همه و همه روایت 50 سال گذشته بر این محله است. گرچه خیلی چیزها عوض شده اما در یاد محله ما هنوز باغ سبزِ سبز است و ماهیهای قرمز در قنات خوردین میرقصند و میرقصند و میرقصند.
شما از کانون پرورش فکری، مدرسهها و پاساژهای شهرک غرب چه خاطراتی دارید؟
از میان اخبار