پنج‌شنبه 10 آبان 1403

مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم

 گروه خانواده؛ نعیمه موحد: «توی فرودگاه مشهد دست‌هایم می‌لرزید. جان نداشتم چرخ‌دستی را هل بدهم. پاهایم... پاهایم از پشت هم کشیده نمی‌شدند. هرچه می‌رفتم به سالن استقبال نمی‌رسیدم. همسفرم چرخ را از دستم گرفت. بچه‌ها را که پشت شیشه دیدم قلبم ریخت. پسر بزرگم جلو آمد. دخترم بغلم کرد. گفتم: «مامان...» صدایشان روحم را خراش می‌داد. گفت: «بابا... بابا رو چه کار کردی؟»

حادثه منا هنوز آنقدر کهنه نشده است که خواندن این بخش از کتاب «خیابان 204» جلوی اشکهای خواننده را بگیرد. 5سال پیش از شهر و دیار ما مردمانی برای حاجی شدن به مکه رفتند که هیچوقت بنرهای «حجکم مقبول» خودشان را ندیدند و برای عزیرانشان سفره ولیمه پهن نکردند. آن سال در هجوم یک حادثه تلخ درگذرگاه 204 مکه، لباس سفید احرام به تن بیش از 2هزار زائر و 464 زائر ایرانی کفن شد و خانواده‌های آنها با چشمانی اشکبار از شهید و مفقود شدن همراهانشان به ایران برگشتند.

زهرا کاردانی که متولد سال 1368 در مشهد است و قبلا کتاب «زن آقا»؛ روایتی از سفرهای تبلیغی همسر یک طلبه را منتشر کرده است، این روزها با کتاب «خیابان 204» یک بار دیگر روزهای سخت حج سال 1394 را بازخوانی کرده است. او در این کتاب پای دردل خانواده‌هایی نشسته است که در این سالها کمتر کسی حال دلشان را پرسیده است.

کاردانی نوشتن را از سالهای آخر دبیرستان با کسب جوایز استانی نویسندگی و شرکت در اردوهایی دانش‌آموزی شروع کرده است. تا اینکه تجربه خاطره‌نگاری او در سفر تبلیغی به همراه همسر طلبه‌اش و تولد کتاب «زن آقا» او را به سمت مستندنگاری و نوشتن از یکی دغدغه‌های ذهنی‌اش یعنی «حادثه منا» کشاند.

به مناسبت انتشار کتاب «خیابان 204» با زهرا کاردانی که این روزها به عنوان یک مادر به همراه دخترش مستندنگاری می‌کند، از روزهای نگارش کتاب و حال و هوای گفتن و شنیدن از «فاجعه» منا صحبت کرده‌ایم.

چرا موضوع کتاب دوم‌تان را «حادثه منا» انتخاب کردید؟

بعد از این کتاب «زن آقا» احساس کردم بخشی از علاقه من به نوشتن در فضای جدیدی در حال جوانه زدن است که تا آن روز اصلا به آن فکر نکرده بودم. احساس کردم خودم و واکنش‌هایی که از مخاطبین کتاب زن‌آقا گرفتم و درواقع علت جذب شدنمان به این سوژه و کتاب، مستندنگاری است. اینجا بود که فهمیدم چیزی که من را در نوشتن راضی می‌کند و در واقع چیزی که اگر قرار است بنویسم باید مرکز توجه من باشد، «مستندنگاری» است.

بعد از این خیلی جدی به مستندنگاری فکر و شروع به مطالعه در این زمینه کردم. مثلا کارهای خانم سوتلا الکسیویچ را مطالعه کردم.

بعد از این سوال‌های زیادی در ذهنم شکل گرفت. شاید قبل از این هم این سوالات وجود داشت اما نمی‌دانستم چه‌طور باید به آنها پاسخ بدهم. من می‌دیدم که از بسیاری از حوادث و اتفاقات ملی در کشورمان به راحتی عبور می‌شود. سوالات و ابهامات زیادی پیرامون بسیاری از اتفاقات هست که به آن پاسخ درستی داده نمی‌شود و البته خود ما دنبال آن پاسخ آن نمی‌گردیم.

یکی از این حوادث و اتفاقاتی که درذهن من پررنگ بود و سوالات آزاردهنده‌ای با خودش داشت، «حادثه منا» بود. آن‌قدر به این حادثه و ابهامات پیرامون آن درست پرداخته نشده بود که دیدیم یک شبکه خارجی بعد از پنج سال آن‌طور که خودش می‌خواست این حادثه را تعریف و البته تحریف کرد.

واقعیت این بود که از اول نه قرار بود مستندنگاری انجام بشود و نه قرار بود کتابی به اسم «خیابان 204» نوشته بشود. من فقط برای سوالات ذهنی خودم و به خاظر اینکه این موضوع برایم مهم بود شروع به تحقیق و بررسی پیرامون آن کردم. هرچقدر جلوتر رفتم و جواب سوالات خودم را پیدا کردم احساس کردم این داستان زوایایی دارد که خوب است به اشتراک گذاشته بشود و شاید سوالات من سوالات دیگران هم باشد.

پرداختن به این سوژه سخت نبود؟ برای من هیچ موردی تابه حال نبوده که بخواهم درباره حادثه منا بنویسم و با بغض متن را پیش نبرده نباشم.

من بسیار گریه کردم. خودم هم می‌دانستم به این گریه‌ها نیاز دارم. درواقع داشتم وارد زوایای سوژه‌ای می‌شدم که برایم ناپیدا بود و این گریه‌ها باعث تخلیه و آرامش روانی من می‌شد.

بعد از یکی از مصاحبه‌هایی که با یکی از افرادگروه تفحص حادثه منا داشتم، تا چهار روز اصلا نتوانستم کار کنم. آن فرد فکر می‌کرد که من وقتی سراغ این سوژه آمده‌ام آنقدر قوی هستم که عکسهایی از شهدا بعد از تفحص را ببینم. این عکسها تا مدتها جلوی چشمم بود و پیاده کردن مصاحبه آن فرد را برایم خیلی سخت می‌کرد.

یکی از خانواده‌های شهدا که با ایشان مصاحبه کردم پدرشان را در منا از دست داده بودند. پدر من هم سال 1394 و یکماه بعد از حادثه منا فوت کردند. یادم هست که از محل دیدار با این خانواده تا مسیری طولانی را گریه کردم. به خودم می‌گفتم به خاطر گریه‌هایی که کردم از این کار خسته و ناامید نمی‌شوم.

واقعیت هم این است که وقتی این احساسات تخلیه شد، کار روی این موضوع برایم راحت‌تر شد.

چه‌طور با خانواده شهدای منا ارتباط گرفتید؟

واقعیت این است که سازمان حج و زیارت هیچ شماره و امکان ارتباطی با خانواده شهدا در اختیار من قرار نداد. من اکثر خانواده‌ها را از فضای مجازی پیدا کردم. یعنی با یکی از خانواده‌ها و کسانی که فعالیت‌هایی در رابطه با شهدای منا داشتند ارتباط گرفتم و چون خانواده‌های شهدا خودشان با هم در ارتباط هستند به این ترتیب به بقیه هم وصل شدم.

حال و هوای خانواده‌های شهدا بعد از پنج سال و وقتی این خاطرات دوباره برایشان مرور می‌شد چه‌طور بود؟

طبیعتا هرچند سال هم که گدشته باشد این موضوع و یادآوری آن برای خانواده‌های شهدا اذیت‌کننده است. اما چیزی که برای من جالب بود این بود که این خانواده‌ها واقعا از اینکه کسی به سراغ آنها آمده بود و می‌خواست از داغی که آنها دیده‌اند بداند، خوشحال می‌شدند.

برای خود من این لحظات سخت بود. وقتی خانواده‌ها از یادآوری خاطرات آن سال منقلب می‌شدند و گریه می‌کردند به من احساس عذاب وجدان دست می‌داد. اما هربار می‌گفتم دوست ندارم اذیتتان کنم خودشان ابراز علاقه می‌کردند و می‌گفتند اگرچه برایشان سخت است اما دوست دارند راجع به آن حرف بزنند.

در واقع به نظر می‌آید در این چندسال کسی پای دردل خانواده‌های شهدای منا ننشسته بود.

تقریبا همینطور است. من فکر می‌کنم خیلی از تجربه‌ها با اینکه تلخ هستند اما ناخودآگاه ذهن ما دوست دارد درباره آنها حرف بزند. در واقع همان آرامش روانی و تخلیه عاطفی که با رسیدن به پاسخ سوالاتم برای من پیش می‌آمد برای خانواده‌های شهدا هم وقتی درباره آنچه به آنها در سال 1394 گذشته بود صحبت می‌کردند هم اتفاق می‌افتاد.

حتی این تمایل در افراد گروه تفحص شهدا هم بود. در واقع شاید از ابتدا تمایلی به صحبت در این افراد نبود اما وقتی جلو می‌رفتیم و به هم اعتماد می‌کردیم دیگر این خود افراد بودند که دوست داشتند صحبت کنند.

فکر می‌کنید اینکه کسی تا به حال به طور جدی پای دردل خانواده‌های شهدا منا ننشسته بود، به ابعاد سیاسی ماجرا مرتبط است؟

به نظر من حتی تا همین الان هم برخورد مسئولین مرتبط با حادثه منا به مناسبات و ملاحظات سیاسی گره خورده است. حتی چند روز پیش من برای صحبت درباره کتاب «خیابان 204» به صداوسیما دعوت شدم. چند دقیقه قبل از شروع برنامه به من گفتند اصلا درباره این کتاب صحبت نکن و فقط درباره «زن آقا» بگو!

برخلاف نظر رهبری که تاکید کردند این حادثه نباید فراموش بشود و حتی خواستار تشکیل کمیته حقیقت‌یاب برای حادثه منا شدند، اما هنوز برخورد با این حادثه سیاسی و ملاحظاتی است. حتی من احساس می‌کنم عده‌ای می‌خواهند این حادثه فراموش بشود و کسی درباره آن چیزی نگوید.

بعد از انتشار کتاب «خیابان 204» کسی از مسئولین به شما خرده نگرفت که چرا سراغ این موضوع رفتید و بعد از پنج سال دوباره این ماجرا را باز کردید؟

همان ابتدای شروع نگارش کار، یکی از مسئولین به من معترض شدند که شما چرا سراغ خانواده‌های شهدا می‌روید؟ چرا سر زخم‌های کهنه را باز می‌کنید. ایشان حتی عقیده داشتند که من با این کار شکوه خانواده‌های شهدا را از بین می‌برم!

درحالی که خود خانواده‌های شهدا نظرشان این نبود که کسی دارد سر زخم کهنه آنها را باز می‌کند. این زخم همیشه بوده و حتی کهنه هم نشده است. روزهای اواخر ذی‌القعهده و ماه ذی‌الحجه برای این خانواده‌ها هرسال تکرار یک داغ سرد نشده است و واقعا حال خانواده‌های شهدا در این ایام سال اصلا خوب نیست. پس حتما خوشحال می‌شوند که کسی پای درددل آنها بنشیند.

در یکی از نوشته‌های اینستاگرامی خود از روزهایی گفته بودید که برای نگارش کتاب «خیابان 204» هر هفته از قم به تهران می‌آمدید. با وجود بچه کوچک این مقدار رفت‌وآمد سخت نبود؟

این سفرهای هفته‌ای یک‌بار برای مصاحبه با افراد گروه تفحص شهدا در سازمان حج و زیارت بود. من تمام این سفرها را در سال 97 با دخترم که آن‌موقع یک‌سال ونیمه بود می‌آمدم. چون کسی را در قم نداشتم که بچه را پیش او بگذارم و از آن‌طرف دخترم هم هنوز شیرخواره بود و باید او را با خودم می‌آوردم. گاهی یکی از دوستانم که در مقدمه کتاب از او تشکر کردم، می‌آمد و در محوطه سازمان حج و زیارت دخترم را نگه می‌داشت. اما بعضی از اوقات هم او را به محل مصاحبه می‌بردم و خداراشکر برخوردها هم بسیار خوب بود.

خودتان کتاب «زن‌آقا» را بیشتر دوست دارید یا «خیابان204»؟

«خیابان204» را خیلی بیشتر دوست دارم. اسفند 1397 که «زن آقا» چاپ شد من واقعا آنقدر ذوق‌زده نبودم. همیشه احساس می‌کردم آن چیزی که دوست دارم و از درون من را راضی می‌کند هنوز اتفاق نیفتاده است. در این دوسال خیلی از دوستان و مخاطبین به کتاب «زن آقا» لطف داشتند. اما حتی بازخوردهای کتاب «خیابان 204» هم من را بیشتر ذوق‌زده می‌کند.

انتهای پیام /

کتاب حادثه منا حج_وزیارت شهید حج_و_زیارت زهرا_کاردانی زن_آقا منا
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 2
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 3
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 4
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 5
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 6
مستندنگاری از فاجعه منا به روایت یک مادر / کاردانی: برای نوشتن کتاب با دختر شیرخوارم هر روز از قم به تهران می‌رفتم 7