دوشنبه 17 آذر 1404

معجزه سنگاپور

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
معجزه سنگاپور

نرخ تورم کشور سنگاپور 1.2درصد است. این نتیجه ساختاری است که بهترین‌ها و توانمندترین‌های بانکداری، صنعت، IT، سیاستگذاری عمومی، محیط زیست، سیاست خارجی، آموزش و مدیریت را به وجود آورده‌اند. در این ساختار، بهترین‌ها و توانمندترین‌های سنگاپور توانسته‌اند کشوری را بنا کنند که این ویژگی‌ها را دارد: تولید ناخالص داخلی (GDP) برابر 550‌میلیارد دلار با مساحت 735 کیلومترمربع و شش‌میلیون نفر جمعیت....

به این افراد توانا، باهوش، متخصص، کارآمد و حرفه‌ای، حقوق قابل‌توجه می‌دهند و در بدنه تصمیم‌گیری از آنها بهره می‌برند. در دهه 1960، درآمد سرانه سنگاپور 320 دلار بود (تاریخ تاسیس کشور: 1965). امروز درآمد سرانه این کشور 66هزار دلار است. در دهه 1960، سنگاپور حتی به اندازه کافی، آب آشامیدنی نداشت. نه ساختار عمرانی داشت و نه منابع طبیعی. در حال حاضر 3000 شرکت خارجی در سنگاپور تولید می‌کنند. امید به زندگی در این کشور 87.3 سال است که جزء بالاترین‌ها در جهان است. بندر سنگاپور، پرترددترین بندر جهانی است. دولت سنگاپور، تمام اقشار جامعه را مکلف کرده تا مرتب «مهارت‌های» خود را ارتقا بخشند و از طریق برنامه‌ای با عنوان Skillsfuture این تشخیص را داده که توانمندی، توسعه را به ارمغان می‌آورد. مهم‌ترین موضوع برای حکمرانان سنگاپور جهت حفظ موقعیت ممتاز کشورشان و بهبود و ارتقای تدریجی آن، تسهیل ورود بهترین‌ها به آموزش عالی و دانشگاه‌هاست.

در سنگاپور، افرادی به سطوح عالی تدریس و تحقیق دست می‌یابند که طبق ضوابط سختی، توانمندی خود را به اثبات رسانده‌اند. رقابت در این کشور مبنای رشد است. حکومت معتقد است ارتقای سطح مهارت و دانش مردم، مهم‌ترین تصمیم اوست. رابرت لوکاس اقتصاددان معتقد است که دانش و مهارت، نوعی اثر جانبی مثبت (positive externality) است به این معنا که جامعه، بنگاه‌ها و مجموعه حکومت بدون آنکه هزینه کنند از مهارت و دانش آحاد مردم بهره می‌برند. چون سنگاپور مهارت و توانایی را در مدیریت ارج می‌نهد و از جمله کشورهایی است که در سیاست‌های اقتصادی و به‌خصوص بانکداری از شفاف‌ترین‌های جهانی است، مورد وثوق بهترین بنگاه‌های تولیدی و فناوری است، به طوری که در سال 2025 حدود 56‌میلیارد دلار FDI (سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی) جذب کرده است.

ژاپن، چین، آمریکا و هلند از جمله سرمایه‌گذاران هستند. در سال 1965، سنگاپور 99هزار نفر بازدیدکننده (توریست) داشت. این عدد در سال 2024 به 16.5‌میلیون نفر افزایش یافته که درآمدی معادل 22.4‌میلیارد دلار برای سنگاپور به وجود آورده است. پیش‌بینی می‌شود تولید ناخالص داخلی (GDP) سنگاپور در سال 2026 به 573‌میلیارد دلار برسد.

اعتبار پاسپورت سنگاپور در سال 2025، رتبه اول جهانی است. آیا این موفقیت حکومت و مردم سنگاپور تصادفی است؟ سنگاپور چگونه در دوره زمانی به طول حدود نیم قرن، از یک جزیره عقب‌مانده به یک Hub جهانی در صنعت، فناوری، تحقیقات علمی، شفافیت، محیط زیست سالم و حتی جامعه‌ای سالم، راستگو، خوش‌قول و قابل‌اتکا تبدیل شده است؟ برای پاسخ به این پرسش نیازی به متوسل شدن به 50 متغیر نیست. ریشه متحول شدن سنگاپور در دو متغیر است: اول، ماهیت و پایگاه اجتماعی حکومت و دوم، ماهیت تصمیم‌گیری‌های حکومت.

پایگاه اجتماعی حکومت سنگاپور، افراد توانا، متخصص، با تحصیلات کیفی و با ظرفیت رقابتی است. هر کسی که توانمند است به مدیریت می‌رسد. وفاداری به تخصص و مهارت است و نه به افراد. حکومت می‌گوید من یک کشور ثروتمند می‌خواهم که همه به تناسب زحمتی که می‌کشند از آن بهره‌مند شوند. حکومت سنگاپور آنقدر اعتماد‌به‌نفس دارد و سیستم ایجاد کرده است که افراد توانمند خارجی را نیز در چارچوب سیستم قاعده‌مند خود به کار می‌گیرد. افراد برای کارآمدی، تولید ثروت، بهره‌وری و رقابت سطح بالاتر کار می‌کنند، نه برای مدیران بالاتر. سنگاپور از فرد به جمع، از فرد به سیستم و از فرد به قاعده و از فرد به آیین‌نامه تکامل پیدا کرده است. داخلی و خارجی، یک سیستم را می‌بینند و نه افراد را. سیستمی که افراد فاسد، رانت‌خوار، خلاف‌کار و ناکارآمد را نمی‌پذیرد و آنها را به سوی بلاروس، کره‌شمالی و ونزوئلا راهنمایی می‌کند. حکومت سنگاپور اجازه نمی‌دهد و پولی خرج نمی‌کند که افراد ناتوان در سمت‌های مدیریتی قرار گیرند و فقط وضع موجود را حفظ کنند.

حکومت سنگاپور هر فردی را که در مسوولیتی می‌گمارد، به صورت شفاف از او خروجی (Result) می‌خواهد. پول مردم باید برای بهبود وضع خود آن مردم صرف شود. حکومت سنگاپور بنیه و ریشه و ستون فقرات خود را بر توانمندی افراد (Meritocracy) بنا نهاده است. این حکومت به‌ویژه در عرصه مدیریت اقتصادی و سیاست خارجی، توانمندترین افراد با تحصیلات از بهترین دانشگاه‌های جهان با تسلط بر زبان انگلیسی و با یک هدف کانونی جهت افزایش ثروت ملی سنگاپور را به کار گمارده است.

وقتی فردی توانا نیست، تخریب می‌کند، توجیه می‌کند، منابع را هدر می‌دهد، دوستان خود را همراه می‌کند. از این رو، حکومت سنگاپور، طبقه متوسط را به حکمرانان تبدیل کرده و پایگاه حکومت را به آنان محول کرده است. طبقه متوسط به خاک تعلق دارد چون موجودیت و آینده خود را در آن خاک می‌بیند. وابستگی او به خاک نه از روی اخلاق بلکه به واسطه ساختاری است که به زندگی و کیفیت زندگی او معنا می‌بخشد. او در آن ساختار تولید می‌کند، به جامعه خدمت می‌کند، هزاران نفر را استخدام می‌کند و با مهارت و فکر مدیریت می‌کند.

متغیر دوم حکمرانی سنگاپور که انبوهی از موفقیت را به همراه آورده است، ماهیت تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی‌های این سیستم است. چه کسانی و با چه ظرفیت‌هایی و با چه تحصیلاتی و با چه تجربیاتی تصمیم می‌گیرند؟

توسعه‌یافتگی مساوی با تصمیم‌سازی‌های کیفی است. چینی‌ها برای آنکه دقیق‌تر و کارآمدتر تصمیم بگیرند با رقبای خود مشورت می‌کنند. ریشه تفکرات منتهی به تصمیم‌سازی‌های سنگاپور کدامند؟ فردی که از تحصیلات بهتر و سطح بالاتری برخوردار است، افق بهتری را تشخیص می‌دهد. حکومت سنگاپور در دهه 1970 تشخیص داد که باید جذب سرمایه‌گذاری کند.

از این رو، هم ساختار عمرانی کارآمدی ایجاد کرد و هم بهترین مدیران را به کار گرفت تا سرمایه‌گذار خارجی بتواند هم احساس امنیت کند و هم سود کند و هم ثروت تولید کند. توجه به محیط زیست، سرمایه‌گذاری در آب، برق، انرژی، بنادر و از همه کلیدی‌تر آموزش و مهارت از کانونی‌ترین تصمیم‌گیری‌های حکومت سنگاپور است. سنگاپور در تصمیم‌سازی‌ها، عصاره جهان را از طریق افراد توانمند گرفته است و در فرآیندها قرار می‌دهد. هر فردی بتواند سود کند و از سرمایه بهترین استفاده را کند، عقل معاش دارد و تعداد بیشتری از مردم را استخدام می‌کند و تولید ناخالص داخلی کشور را افزایش می‌دهد.

حکومت‌هایی به مردمشان خدمت می‌کنند که ساختار بسازند و عموم مردم را در فرآیند تولید ثروت با ظرفیت‌های مختلف به کار گیرند. همه جوامع و حکومت‌های پوپولیستی، اقتصاد ناسالم، سیاستی ناسالم و جامعه‌ای مأیوس و بی‌تفاوت دارند. حتی فرانکو در دهه آخر عمر خود متوجه شد پوپولیسم جز فساد و رانت‌خواری و تملق نیست و به حمایت از خصوصی‌سازی، تخصص‌گرایی و ارتباطات گسترده اقتصادی با اروپا متوسل شد.

اصولا در کشوری که افراد به واسطه پوپولیسم در مصدر قدرت قرار می‌گیرند، منافع ملی معنایی ندارد و منافع حکمرانان مطرح است. در سنگاپور، منافع کشور و حفظ سرمایه، تشویق تولید ثروت و بهبود زندگی شهروندان مبنای حکمرانی است. آیا تورم یک‌درصدی تصادفی است؟ یا نتیجه به‌کارگیری فکر و مشورت و تخصص و برنامه‌ریزی با بهره‌گیری از بهترین‌های داخل و خارج است؟ یکی از ویژگی‌های بارز سنگاپور connectivity یا اتصال به جهان است. چه کسانی به جهان وصل می‌شوند، اثر می‌پذیرند و اثر می‌گذارند؟ آنهایی که توانمندند. آنهایی که درست درس نخوانده‌اند، زبان‌های خارجی نمی‌دانند، آداب اندیشیدن را نمی‌دانند و در هاله‌ای از پوپولیسم گرفتارند توان آن را ندارند در حد ده دقیقه، پیچیده‌ترین روندهای اقتصادی، سیاسی و ژئوپلیتیک جهانی را برای مخاطبان متخصص خود تبیین کنند. سنگاپوری‌ها در کانون‌های جهانی و در کریدورهای بین‌المللی رفت و آمد دارند چون توان بحث کردن دارند، دانش دارند و به زبان انگلیسی مسلط‌اند. قدرت فکر، قدرت تبیین و قدرت تصمیم، تحصیلات درجه‌یک با بهترین اساتید را لازم دارد که سنگاپوری‌ها با اتصال آنلاین به بهترین دانشگاه‌های دنیا و اساتید طراز اول آن را به دست می‌آورند. فردی که توانمند است نیازی به دروغ، حیله‌گری، رانت‌خواری و توهم ندارد چون با توانمندی خود زندگی می‌کند و نه با اتصالات خود.

چنین فردی در دنیای به‌هم‌تنیده مورد تقاضاست. تورم یک‌درصدی نتیجه مراقبت حاکمان سنگاپور از پروسه‌های تخصصی تصمیم‌سازی است. سرنوشت یک خانواده، یک بنگاه، یک شرکت، یک موسسه و یک دولت به متغیرهای مختلفی برمی‌گردد اما متغیر کانونی، کلیدی و محوری (critical mass)، نزد پدر و مادر، مدیران و حاکمان است. آنها چه ویژگی‌های فکری دارند؟ از کدام مهارت‌ها برخوردارند؟ چقدر IQ و EQ آنها توانمند است؟

همه انسان‌ها به لحاظ حقوقی مساوی هستند ولی در توانمندی و استعداد مساوی نیستند و جوامعی که به لحاظ پوپولیسم و توهمات تصور می‌کنند هوش انسان‌ها مساوی است و عدالت را در ذهنیت و سخنرانی می‌دانند و نه در ساختارسازی برای بهره‌برداری به تناسب ظرفیت افراد، در نهایت به ونزوئلا تبدیل می‌شوند که آمریکا می‌تواند به‌راحتی حکومت آن را تهدید کند چون پایگاه اجتماعی ندارد و انبوهی از رانت‌خواران و متملقین و افراد فاسد، حکومت را احاطه کرده‌اند.

افراد توانا در سنگاپور نمی‌گذارند حکومت سنگاپور اشتباه کند چون به خاک آن کشور تعلق دارند. حکومت سنگاپور برای عامه مردم تصمیم می‌گیرد و نه برای عده‌ای خاص. چه ارتباطی میان نرخ تورم یک درصد و پاسپورت اول جهانی وجود دارد؟ چون مردم سنگاپور بر اساس نظریه تمدن‌ساز آبراهام مزلو (Abraham Maslow) از زندگی خود راضی هستند، این کشور خود به خود امنیت مدنی و امنیت ملی دارد. با آنکه جزیره است و کشورهای قدرتمندی اطراف سنگاپور هستند، ولی همه جز احترام و تقدیر نگاه دیگری به آن ندارند.

اگر در یک کشور افراد ناتوان با هم متحد شوند، آن کشور را نابود می‌کنند و اگر افراد توانمند با هم همکاری کنند و به اجماع برسند، آن کشور سنگاپور می‌شود. مبنای اجماع در جهان فعلی، تولید ثروت از طریق فن‌آوری، تولید و اتصال به اقتصاد جهانی از طریق کشورهای دارای فناوری و سرمایه و دانشگاه‌های برتر است. وقتی مردم مراحل اول و دوم هرم مزلو را گذراندند، به‌تدریج به رشد فکری و مدنی می‌رسند و جامعه‌ای توسعه‌یافته از حیث مشارکت را نیز رقم می‌زنند.

* استاد دانشگاه شهید بهشتی