سه‌شنبه 6 آذر 1403

نوای روح جنوب در شمال تهران

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع
نوای روح جنوب در شمال تهران

خالوقنبر این‌بار با گروه داماهی به فرهنگسرای نیاوران آمده تا سومین دوره شب‌های جنوب برگزار شود. اما یک‌شب بیشتر در تهران تاب نمی‌آورد و چون غربت لهجه‌ای که در پایتخت سرگردان شده به میناب بازمی‌گردد. خالو از نوازندگان مطرح ساز جفتی در ایران و جهان است. شیوه نوازندگی نی جفتی او در فهرست میراث معنوی کشور ثبت ملی شده و مقام اول نوازندگی جفتی در جشنواره سراسری موسیقی فجر در سال1366 است.

روبه‌رویمان نشسته و انگار رو به دریا نشسته باشیم؛ پیرمرد یکسره جنوب می‌شود. لب می‌چسباند به جفتی و دهانش را پر از باد می‌کند و می‌دمد به نی، و این عیش پایان نمی‌گیرد. صدایش می‌کنند خالوقنبر، اسمش قنبر راستگو است.

به گزارش «تابناک»، صدای دوتا و دورگه‌اش سکوت را می‌برد و جمعیت انگار به دریا خیره شده باشند، دل می‌دهند به خالو و او می‌گذارد ساحل‌نشینان طعمه‌اش شوند، وقتی می‌خواند: «سبزه پری جان من.» خالوقنبر این‌بار با گروه داماهی به فرهنگسرای نیاوران آمده تا سومین دوره شب‌های جنوب برگزار شود. اما یک‌شب بیشتر در تهران تاب نمی‌آورد و چون غربت لهجه‌ای که در پایتخت سرگردان شده به میناب بازمی‌گردد.

خالو از نوازندگان مطرح ساز جفتی در ایران و جهان است. شیوه نوازندگی نی جفتی او در فهرست میراث معنوی کشور ثبت ملی شده و مقام اول نوازندگی جفتی در جشنواره سراسری موسیقی فجر در سال1366 است.

بهانه گفت‌وگوی همشهری با قنبر راستگو حضورش در شب‌های جنوب و همزمانی این شب‌ها با جشنواره موسیقی فجر است که سلیقه‌اش انگار فرسنگ‌ها با آن سال‌هایش فاصله گرفته و امثال خالو قنبرهایش را فراموش کرده است. از اجرا در فرهنگسرای نیاوران و استقبال مردمی راضی بودید؟  بله. استقبال مردم خیلی خوب بود، دمشان گرم.

تقریبا با گروه‌های مختلفی همکاری کرده‌اید، چه آنها که سازهایشان سنتی است و چه جوان‌ترها با سازهای خارجی و... چرا؟ دلم برایشان درد می‌گیرد. آنها جوانند و باید بتوانند کار کنند. من آدم حسودی نیستم و با هر گروهی که از من درخواست کند، همراهی می‌کنم.

22ساله بودید که در تئاتر فعالیت خود را شروع کردید. آن زمان کمتر در تئاتر موسیقی زنده اجرا می‌شد. درباره آن همکاری بگویید. من در پشت صحنه جفتی می‌زدم و می‌خواندم. تئاتری بود به نام پتروک (جرقه) که این تئاتر را در میناب، سیرجان و... اجرا کردیم.

یک همکاری هم با آریا عظیم‌نژاد داشتید به نام «سبزه پری جان من». این شعر یک خطی همان ترانه‌ای است که پیش‌ترها در تئاتر اجرا کرده بودید؟ چطور شد با عظیم‌نژاد این اثر را ضبط کردید؟ بله، این همان شعری است که در تئاتر سبزپری به کارگردانی ابراهیم زارعی در سال67 اجرا شد. عظیم‌نژاد این شعر را دوست داشت و خواست با هم آن را اجرا کنیم. بعد هم این قطعه را در چند شهر اجرا کردیم.

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری هرمزگان، زمانی گفته بود فیلم مستندی با موضوع آثارتان ساخته خواهد شد. ساخته شد؟ فیلمبرداری شد اما پخش نشد، نمی‌دانم چه اتفاقی برای فیلم افتاد.

جناب‌خان، در برنامه «خندوانه» از شما یاد کرد و رامبد جوان دعوت‌تان کرد در این برنامه شرکت کنید. دوست دارید به این برنامه بروید؟ به برنامه رفتم. جناب‌خان مرد خوبی است. صدای خوبی هم دارد. برای شهر ما میناب هم خواند. در آن برنامه چند موسیقی برایم اجرا کرد و من هم آنجا کاری خواندم. انگار خیلی دوست داشتند، اما نمی‌دانم چرا پخش نشد. مردم مدام از من سؤال می‌پرسند. من هم می‌گویم از من دعوت شده بود و من با احترام این خواسته را عملی کردم و مأموریتم را انجام دادم. اینکه چرا پخش نمی‌شود خبر ندارم.

داستان مش‌احمد چیست؟ تقریبا در هر برنامه‌ای که حضور دارید حتی در دیدارهای رئیس‌جمهور از شهرتان از شما می‌خواهند این ترانه را بازخوانی کنید. چه شد این شعر را خواندید؟ مش‌احمد در میناب مغازه‌ای داشت. آدم خوش‌اخلاقی بود و مشتری‌های زیاد داشت. مش‌احمد موتور70 داشت و وقتی کسی خرید می‌کرد و وسیله نداشت به او می‌گفت که خریدش را با موتور تا خانه ببرد. یک روز که به گردش رفته بودم یکی آمده بود و کیسه‌آردی خرید و به مش‌احمد گفت که آرد من را تا خانه ببر. وسط راه نزدیک رودخانه، کسی را می‌بیند جلو می‌آید از آنها می‌پرسد: «أ کجا اتی أکلحه (ازکجا میای؟ از قلعه میناب)، چت بارن؟ (چی داری همرات؟)، موزرده (یک نوع ماهی)، وا چه اخوری؟ (باچی می‌خوری؟)، وا نون جو (با نان جو)، لومبول (لیمو) کجان؟، توو باخنو (باغ نو)، باغپونی کن؟ (باغبانش کیه؟)، غلامحسین، نم زنی کن؟ (اسم زنش چیه؟)، مکورکچی، نم دهتی کن؟ (اسم دخترش چیه؟)، دلم دردا کن (دلش درد می‌کند، یا اینکه خسته شده از سؤالات)، لتای موتور، لتا کیسه (لت یعنی زور زدن، از یک‌سوی موتور که بیفتد. از یک‌سو کیسه آرد کج شده بود و می‌خواست بیفتد)، مش‌احمد‌تر میسه (مش‌احمد می‌افتد در آب و همه لباس‌هایش خیس می‌شود). این خاطره و شعر در ذهن من ماند تا اینکه چند سال پیش آن را خواندم. گمان نمی‌کردم این شعر که داستانی داشت مورد استقبال قرار بگیرد، اما مردم خیلی دوستش داشتند.

خالو چه آرزویی دارید؟ تنها آرزویم این است که از اجاره‌نشینی خلاص شوم.