نگاهی به «برزخی ها»/ پهلوان مرده را عشق است!
حالا با گذشت چند روز از جشنواره سینماحقیقت می توان به فیلم چالشبرانگیز «برزخیها» دوباره کرد.
آن فیلم چالشبرانگیز فیلم مستند «برزخیها» است که در جشنواره سینماحقیقت به نمایش درآمد. مستندی گفتگو محور که به دنبال دلایل توقیف فیلم «برزخیها» ساخته ایرج قادری، اولین فیلم توقیفی پس از انقلاب است.
فیلم را سازمان سینمایی اوج ساخته و برای تبلیغات آن هم هزینه کرده است، نمونه آن خبرها و نقدهای مثبت بسیاری است که از این فیلم برای تقریباً تمام رسانهها ارسال شد.
در چند سطر پیش رو فارغ از حواشی آن جشنواره و پرپاگاندای فیلم میخواهیم نگاهی به این اثر بیندازیم.
مستند با فیلمسازان، تهیهکنندگان و چهرههای فرهنگی گفتگو میکند، از سعید مطلبی فیلمنامهنویس تا حسین فرحبخش تهیهکننده و... تا توقیف اولین فیلم پس از انقلاب را از نگاه آدمهای درگیر در ماجرا بازگو کرده باشد.
فارغ از گفتگوها و آن بلایی که سر فیلم برزخیها آمد، فیلمساز مستند و حامی آن در روایتش گروکشی سیاسی کرده و به دنبال آن است تا شخصیتهای سیاسی - فرهنگی دهه 60 همچون سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، سید محمد بهشتی شیرازی، فخرالدین انوار و... را متهم تمام بدبختیهای اهالی فرهنگ و هنر در آن دهه نشان دهد. این را تأکید کنم که نگارنده این سطور نه سخنگو و نه بلندگوی جریان چپ مسلمان است که امروز زیر چتر اصلاحطلبان تعریف میشوند؛ چراکه خودشان بهاندازه کافی عِده و عُده دارند که سخنگو و بلندگویشان باشند، اما این سطور را بهعنوان مخاطب دو فیلم برزخیهای ایرج قادری و برزخیهای عارف افشار و از آن مهمتر بهعنوان موجود زنده که این تاریخ را زندگی کرده است و پرسشهای بسیاری دارد، مینویسم؛ چراکه تاریخ را نمیشود تحریف و ماستمالی کرد و با یکی دو اعتبار و چند گزاره ناقص سر یک تاریخ پر رنج و «یکی داستان ست پر آب چشم» را هم آورد. نمیشود با اعتبار و محبوبیت چند نام - حذفشده - در میان مردم همچون زندهیادان محمدعلی فردین، ناصر ملکمطیعی، ایرج قادری و... حرف نادرست را درست نشان داد و برعکس.
برزخ دهه شصت را فراموش کردهاید؟
یک: اینکه آقایان خاتمی، موسوی، بهشتی و... در اوایل دهه 60 بر هنرمندان باقی مانده در ایران سخت گرفتند، شکی نیست؛ اما راوی آنگونه روایت میکند که انگار در آن دوره همه مردمان در فراغت و راحت بودند و همهچیز سر جایش بود و هیچ خبری نبود و فقط این آقایان آن بلاها را بر سر محمدعلی فردین و... آوردند، واقعاً به گمان آقایان سازنده و سفارش دهنده، توقیف یک فیلم، تمام مشکل دهه 60 بود. سال 58 که دوره کوتاه مدتی در آزادیهای اول انقلاب بود، فراموش کنید و فقط کافی است نگاهی به وقایع تاریخی از اواخر 58 و تمام سال 59 داشته باشید تا بتوانید خطی از واقعیت را پیدا کنید. تصور کنید در آن دوره آشوب کافی بود بهجای این خاتمی آن خاتمی بر سریر قدرت فرهنگ نشسته بود، خیلی فرقی میکرد؟ یا اگر بهجای آقایان موسوی و بهشتی و دیگران، آقایان حسین شریعتمداری، صفار هرندی و... در فرهنگ و سینما حکم میراند، برزخیها رفع توقیف میشد، و مدالهای قهرمانی بر گردن فردین و ملکمطیعی میانداختند؟ شوخیتان گرفته است یا مخاطب و مردم را گمکردهاید و نمیشناسید. یا تصورتان این است که همه در دستشان کاردکی گرفتهاند و وقایع تاریخی را پاک میکنند. واقعاً در بقیه امور اوضاع چگونه بود؟ همه جای دیگر این سرزمین مدارا بود و همه برای زخمهای ایجاد شده مرهم و مداوا بودند و فقط میماند فیلم برزخیها.
توقیف و متوقف کردن و حذف و نادیده گرفتن تمام امور مربوط به مدرنیزاسیون ساخته شده در پیش از انقلاب در دستور کار تمام آقایان انقلابی بود و چپ و راست نداشت. اصلاً سینما از نگاه متدینین یک معضل بود، همانهایی که پدران جریان راست و محافظهکار هستند، نه دیروز و در دهه 60 که آن نگاه تا همین امروز هم هست و خط و خطکشی دارد و خودی و غیرخودی میکند. مگر ما فراموش کردهایم که چه شد؛ بعد از امثال خاتمیها، مصطفی میرسلیمها از جریان اصولگرا، وزارت فرهنگ را به دست گرفتند و خدا را شکر نظرات مشعشع ایشان نه در دهه60 که همین امروز در 1401 نیز دستبهدست میشود. آقایان در «اوج» بهگونهای روایت میکنند که انگار آن زمان جریان مطبوعشان «ژان پل سارتر» و «میشل فوکو» در آستین داشته اما بهجای این دو، خاتمی وزیر ارشاد شده است.
سازنده فیلم بهگونهای روایت کرده است که انگار تمام جریان انقلابی، زندهیادان فردین و ملکمطیعی و... را پذیرفته بودند و فقط همین چهار نفر که در فیلم اصرار دارند که باید توبه کنند و باید جوابگو این دنیا و آن دنیا باشند، نپذیرفته بودند، واقعاً میشود این همه سادهانگار بود که مدیرمسئول روزنامه کیهان و شخص نخستوزیر و دو نفر دیگر در مقابل 30 میلیون جمعیت ایران آن زمان ماندند، سینماها را چه کسانی آتش زدند، همین چهار پنج نفر آتش زدند؟ جامعه در تبی انقلابی از چپ و راست میسوخت. انواع سازمانهای چریکی و مسلح در تهران روبروی هم اسلحه کشیده بودند و هر کس از هر کجا رد میشود سنگ و گلولهای به پیکر فرهنگ میزد.
پهلوان مرده را عشق است
دو: پهلوان مرده را عشق است، حالا و پس از درگذشت هر سه آن چهرههای محبوب سینمای عامهپسند (فیلمفارسی) ایران یعنی زندهیادان فردین و ملکمطیعی و ایرج قادری فیلمی درباره حقوحقوق ضایع شده آنان ساخته شده است. اگر اینچنین است و شما به دنبال احقاق حقوق هنرمندان هستید و امروز در قدرت نشستهاید، هم موسسه فرهنگی عریض و طویل اوج را دارد و هم شبکه افق و... «بهروز وثوقی» زنده را به وطن بازگردانید، شاید خواسته بسیاری هم نداشته باشد و فقط بخواهد سالهای آخر عمر را در سرزمین مادری باشد، شرایطش را محیا کنید. آن زمان که دولت در دست شما بود - بعید است دولت اول محمود احمدینژاد را گردن نگیرید - وقتی رئیسجمهور یک دوره محبوبتان از هنرمندان خارج از کشور خواست به ایران برگردند، آن خواننده سادهدل «حبیب محبیان» بازگشت و اینجا دق کرد بدون آنکه حتی یک وعده داده شده به او عملی شود. واقعاً آنجا هم پای این آقایان در میان بود؟ گفتگوی مهران مدیری با ناصر ملکمطیعی را سال 96 تحمل نکردید و از صداوسیما پخش نشد به هزار بهانه، آن سال که خاتمی ممنوعالتصویر بود و موسوی در حصر خانگی و صداوسیما دربست در اختیار شما، نه!؟ شبکه افق که از آن شما بود، شما بهجای شبکه نسیم آن گفتگو را پخش میکردید یا امروز پس از درگذشت زندهیاد ملکمطیعی با حذف مهران مدیریِ این روزها پخش کنید. این هم نمیشود؟ شاید خاتمیِ آن دوره در امروز شما زنده است و نفس میکشد.
سازمان فرهنگی و هنری اوج 1390 تأسیس شده است، تصور میکنم که قبل از آن، جریانی که پشت این سازمان هستند هیچ قدرتی در فرهنگ و هنر نداشتند، زندهیاد فردین که درگذشته بود، هیچ. تا سال 97 که زندهیاد ملکمطیعی زنده بود، فرصت داشتید یکی از شخصیتهای آثار تولید شده را به او بدهد، آن هم نمیشد؟ پس مشکل به سال 60 و فیلم برزخیها برنمیگردد. شما با این چهرهها مشکل داشتید، چپ و راست هم نداشت. بماند که اگر موسویها و بهشتیها در دهه 60 آنها را حذف کردند، «حسن عباسی» ها که از نزدیکان شما هستند امروز ورزشکار، بازیگر، فیلمساز، موسیقیدان زن و مرد را به هیچ میگیرد و اگر به او باشد هرکس به غیر از آنچه او فکر میکند را باید حذف کرده، بودش را نابود کرد.
ملاک حال فعلی افراد است
سه: نمیخواهم بگویم که این مستند و سخنرانیهای استادتان رائفی پور و رائفی پورها در یک سنگ و سنگر است و برنامه آن بوده که به بهانه محمدعلی فردین و... چند نفر دیگر که محبوباند و اگر چیزی درباره آنان ساخته شود، حتماً مردم میبینند به دنبال سیاسیکاری هستید؛ ولی نمیشود هم انکار کرد که پاسکاری خوبی انجام شده است؛ نکته کجاست؟ اینجاست که این فیلم و آن سخنرانان روی این حرف تأکید دارند که؛ آقایان خاتمی، موسوی و... دیروز در دام افراط بودند و با هنرمندان و فیلم برزخیها آن کردند و امروز در دام تفریط هستند و هر چه میگویند، افتادن از این سر بامی است که آن سالها از آن سرش میافتادند. اگرچه امروز برای مردم راست و چپ در یک ترازو نشستهاند و تمایزی برای هیچکدام قائل نیستند، اما این حرف از بنیاد غلط است و منطق سادهانگارانه و کودکانهای دارد. اگر کسی دیروز حرف اشتباه و عمل غلط انجام داد، دلیل آن نمیشود که سخن و رفتار امروزش غلط و نابجا و نادرست باشد. در حوزه فرهنگ که تقریباً این توارد اشتباه محض است چراکه بسیاری از فیلسوفان و هنرمندان و اندیشمندان در دورهای حرفی زدهاند و در دوره دیگر تمام آن حرفشان را نادرست دانستهاند و از آن اشتباه گذشتهاند. سخن و عمل هر کس با توجه به تاریخ و سابقه و بستر تاریخی آن سنجیده و سنجه میشود. مثال بارز آن در طرفداران انقلاب، پدرِ جریان سیاسی پایداریهاست. «آیتالله مصباح یزدی» که در دوره قدرت چپها از قدرت دور بود؛ چراکه پیش از انقلاب درباره انقلاب با آیتالله خمینی اختلافنظر داشت، اما او در دوره بعد، موسسه امام خمینی را در قم راهاندازی کرد و مرشد جریان پایداری شد که از دل آن یارغاری همچون محمود احمدینژاد (حداقل برای یک دوره) بیرون آمد. پس کماکان ملاک حال فعلی افراد است، اگر گذشته خطا کردهاند دلیل به استمرار آن خطا نیست.
پینوشت:
یک - نقد سینمای عامهپسند و فیلمهایی که زندهیادان محمدعلی فردین و ملکمطیعی و بهروز وثوقی و دیگران و دیگران بازی کردند، بماند بهوقت دیگری، این نوشته دفاعی از فیلمفارسی نیست.
دو - حق ضایع شده زنان هنرمندی که در آن سالها همهجوره جُور کشیدند هم بماند شاید وقتی دیگر.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.