نگاهی به «پری خانه ما» و روایت جنگهای تمامنشده مادران شهدا
کتاب «پری خانه ما» نوشته بهناز ضرابیزاده، روایت جنگهای تمام نشده در سینه مادران است؛ زنانی که با خون و دل به پرورش و نگهداری فرزندان خود پرداختند.
کتاب «پری خانه ما» نوشته بهناز ضرابیزاده، روایت جنگهای تمام نشده در سینه مادران است؛ زنانی که با خون و دل به پرورش و نگهداری فرزندان خود پرداختند.
خبرگزاری مهر_ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «پری خانه ما» نوشته بهناز ضرابی زاده که به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده، شامل خاطرات 9 خانواده شهید استان همدان است که بیش از دو شهید تقدیم انقلاب کردهاند.
ضرابیزاده در این کتاب سراغ مادر، همسر، خواهر و برادر شهدا رفته تا قصه زندگی و رشادت آنها را به رشته تحریر درآورد. این کتاب خاطرات مادر شهدایی است که چند فرزندشان به شهادت رسیده است و در آن تلاش شد ه همه اعضای خانواده از شهدا روایت کنند و به نوعی تکمیلکننده خاطرات یکدیگر باشند.
فاطمه رهبر نویسنده و پژوهشگر به بهانه انتشار این کتاب یادداشتی با عنوان «روایت جنگهای تمام نشده در سینه مادران شهدا» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
مشروح متن این یادداشت را در ادامه میخوانیم؛
«پری خانه ما» تازهترین اثر بهناز ضرابیزاده کاری از انتشارات سورهمهر شامل خاطرات تکاندهندهای از 9 خانواده شهید همدانی است که در زمان جنگ ایران و عراق در حدود سالهای 59 تا 67 سه الی چهار فرزند خود را از دست دادهاند.
جنگ، تحمیلکننده از دستدادنهای مکرر است. از دستدادن آسایش و امنیت، خانه و کاشانه، دل بستگیهای کوچک و بزرگ و سختتر از همه اینها، از دست دادنهای مکرر انسانهایی که خونمان در بطنشان میخروشد.
در دوران جنگ تحمیلی، خیلی از افراد جامعه داغدار فرزند، همسر، برادر و خواهر خود شدند. داغی که هیچگاه سرد و فراموش نمیشود. اما در این میان خانوادههایی بودند که در دوره هشت ساله جنگ، بارها و در فواصل کوتاه، رخت عزا به تن کردهاند و دردناکتر یا شاید هم شگفتانگیزتر این است که درهمان ایام سوگواری، یکی دیگر از اعضای خانواده خود را برای رفتن به جبهه بدرقه کردند. راهی که همه میدانستند ممکن است هیچ استقبالی در پی نداشته باشد.
کتاب «پری خانه ما» نوشته بهناز ضرابیزاده، روایت جنگهای تمام نشده در سینه مادران است. زنانی که با خون و دل به پرورش و نگهداری فرزندان خود پرداختند و زمانی که کشورشان به آنها نیاز داشت، جگرگوشهشان را برای حفاظت و پاسداری این مرزوبوم روانه جنگ کردند. مادرانی که نه تنها یک فرزند، بلکه سه یا چهار فرزند خود را در راه جهاد تقدیم نمودند.
رنجِ زیستن در چشمانتظاری و نگرانیهای مداوم، روزگار آدمی را پر از روایتهای تلخ و شیرین میکند. بسیار مادرانی بودهاند و هستند که تا سالیان دراز برای در آغوش گرفتن فرزند شهیدشان، ولو اینکه یک تکه استخوان باشد، در حجم چشم به راه بودن، پاییز و بهار عمرشان را فراموش کردند و در نهایت با طعم حسرت و اشتیاق به دیار باقی شتافتند.
حالا نوبت همدان است!
بهناز ضرابیزاده این بار به سراغ اهالی شهر خود، یعنی همدان رفته است. او خانوادههایی که دارای چند شهید هستند را سوژه خود قرار داده و خاطرات آنها را به زبانی ساده و صمیمی نقل کرده است. با توجه به مقدمهای که نویسنده در ابتدای کتاب آورده، هدفش نوشتن خاطرات مادران شهید بوده است. منتها به دلیل فوت تعدادی از این عزیزان، نتوانسته به این امردست پیدا کند. به همین جهت پای خاطرات دیگر افراد خانواده مانند برادر، همسر و خواهر نشسته است. که همین موضوع باعث چند صدایی شدن این روایتها شده و مخاطب از چند زاویه به دیدن زندگی این شهدا مینشیند.
خانواده شهید بهادر بیگی، بیات، تیموری، چنگیزی، حاجی بابایی، سرابی، عزیزی، مرادی و مؤمنی راویان کتاب «پری خانه ما» هستند. مادران و همسران و برادرانی که قصه قدکشیدن و عازم شدن و به شهادت رسیدن عزیزانشان را با صبر و حوصله برای مخاطب بازگو میکنند تا شنونده ساعاتی در حجم نگرانی و استرس و بزرگی قلب بازماندهها نفس بگیرد و زندگی کند.
به رنگ انتظار
رفتن و از دستدادن سخت است. اینکه با آگاهی عزیزت را رهسپار راهی کنی که بازگشتی ندارد، قطعاً سختتر است. کتاب حاضر تکهای از این سختیها را به تصویر کشیده است. مادرانی که سالها برای رسیدن فرزندشان، پشت در خوابیدهاند. زنانی که با شنیدن صدای پایی به امید دیدن همسر یا برادرشان بال اشتیاق گشودهاند و به سمت در دویدهاند. فرزندانی که از پدر فقط سایهای مبهم یا عکسی قاب گرفته نصیبشان شده است. انسانهایی که سالها برای فرزندشان ایفاگر نقش پدر و مادر بودهاند و اجازه ندادهاند کسی متوجه حجم دلتنگی و خستگیشان شود.
«پری خانه ما» مخاطب را به سالهای جنگ میبرد. روزگاری که حجلهها با چراغهای رنگی قاب جوانان این سرزمین را در آغوش میگرفتند و پای صحبت مادرانی مینشاند که هیچگاه از شهادت فرزندشان شکایتی نداشتند، اما نتوانستند منتظر نماندن را به چشمان غم آلودشان بیاموزند و تا ابد نگاهشان برای دیدن سفر رفتهشان خیس است.