هزارداستان پیکرتراش شهر مجسمه ها
کسی نمی تواند به سادگی از کنار آنها رد شود بلکه باید بایستد و ژرف نگاه کند، به راحتی احساساتی را که بیان آن از طریق کلمات مشکل است، برانگیخته و آدمی را همسنگ بزرگترین قهرمانان جهان می کند.
آثارش، سایهای از فرهنگ و هنر بر خاک کردستان انداخته که هنرمندان و نسلهای آینده را تحت تاثیر قرار داده و نمادی از شهر و قوم کرد شده است، چنان ارزشی دارد که معرف این دیار در سطح ملی و بین المللی شده و شهروندان به وجود آن افتخار میکنند.
به رغم اینکه هیچ استادی در مجسمه سازی نداشته، کارش را با کلاهبرداری هنری آغاز نکرده است؛ بلکه با تلاش و کار زیاد در این راه تجربه کسب کرده و توانسته با خلق آثاری بی نظیر، عشق دل خود را تغذیه کند.
بدون تردید افتخار ساخت نماد اصلی شهر سنندج و نامگذاری یکی از خیابان های این شهر به نام او تنها افتخارات استاد "هادی ضیاءالدینی" نیستند، بلکه افتخار اصلی او این است که برای مردمش کار میکند و نسبت به مقوله تعهد هنر برای جامعه پایبند است.
این هنرمند نام آوازه کرد سال 1335 در سنندج و محله «جور آباد» و در خانوادهای اهل شعر و عرفان به دنیا آمده است، مجسمه آزادی، اوراز، چوپان نی زن، مولوی کرد، نقش برجسته زیویه، کودک شناگر و مجسمه مقاومت و ایثار مردم کرد از جمله اثرهای ماندگار استاد "هادی ضیاءالدینی" است که در شهر سنندج جا نمایی شده اند.
ساخت آخرین مجسمه او که به نماد "ایثار و مقاومت مردم کرد"، شهرت یافته و بر فراز کوه آبیدر جانمایی شده بهانه تازه ای شد برای گفت و گو با این هنرمند.
برای دیدارش راهی عمارت تاریخی خسروآباد سنندج می شوم، حس و حال عبور از کوچه های قدیمی و تاریخی شهر و سخن با ستاره درخشان فرهنگ و هنر کردستان شور و شعف وصف ناپذیری در من ایجاد کرد ه بود، وارد کارگاهش که شدم، با پوشش کردی همیشگیش بر روی صندلی معمولی در اتاق کارش نشسته بود و با آرامش و فروتنی خاصی چایی می نوشید.
از ماجرای مجسمه ساز شدنش می پرسم، با لحنی آرام و بریده بریده که با تواضع وجودش در هم آمیخته و از دنیای هنرمندی درونش سرچشمه می گیرد لب به سخن می گشاید و می گوید: از بچگی کار مجسمه سازی را تحت تاثیر آقای "صنعتی" از مجسمه سازان قدیمی ایران شروع کردم، موزه آثار این مجسمه ساز قدیمی در میدان توپخانه برپا می شد و خانواده ام من را برای دیدن آن به تهران می بردند و این تاثیر بسزایی بر من داشت طوری که در هر بار سرزدن به موزه، بیشتر به سمت مجسمه سازی راغب می شدم.
استاد این خاطره را عینی ترین عامل شروع مجسمه سازی در خود می داند و می گوید: مجسمه سازی را حتی شاید تا قبل از اینکه به مدرسه بروم با دست خالی و بدون هیچ امکاناتی شروع کردم.
ضیاءالدینی که در دانشگاه در رشته نقاشی و نه مجسمه سازی تحصیل کرده با تاسف می گوید: "تا به این لحظه هیچ استادی در مجسمه سازی نداشته ام"، اما تحصیل در رشته نقاشی برروی مجسمه ساز شدنم تاثیر گذار بوده است.
مجسمه آزادی، همچون پرنده ای در وجودم لانه کرده بود
وی در رابطه با اثر ماندگارش "مجسمه آزادی" که سالهاست به نماد اصلی شهر سنندج تبدیل شده و برای استاد ضیاءالدینی کافی است که تفکرش را در قالب این تندیس در میدان اصلی شهر به نمایش بگذارد، ادامه می دهد، اولین مجسمه ها برای ساخت، حدود 25 سال قبل و زمانی که پروژه پارک جنگلی آبیدر شروع به کار کرد به من، برادرم مهدی و احمد خلیلی فرد سفارش داده شد و در آن زمان سه مجسمه "کوزه به شان"، "چوپان" و "کوهنورد" را طراحی و آماده کردیم. بعد از نصب این مجسمه ها سفارش مجسمه آزادی را گرفتم که بعد از اثر "چوپان" دومین مجسمه میدانی من است و خوشبختانه بعد از گذشت سال ها هنوز هم این کار را می پسندم.
این استاد مجسمه سازی با تاکید می گوید، حرمتی در دنیای هنر وجود دارد که اجازه شکستن به آن را در درونم نمی دهم و به همین خاطر، ایده و طرح تمامی کارهایی که در مجسمه سازی و نقاشی و طراحی انجام داده ام از خودم بوده است و مجسمه آزادی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
او ارزشمندی اثر و آمیخته شدن با هنر و تفکر زیبایی شناختی را دلایل اصلی ماندگاری و معروف شدن مجسمه آزادی می داند و می گوید: البته این توصیفات نسبی است و آن را به نسبت کار خود بیان می کنم و شاید مهم تر از این ها حسی باشد که در این مجسمه وجود دارد، هیچ چیز بهتر از این نیست که یک هنرمند هنگام خلق اثر حس تعلق به آن داشته باشد، ایجاد یک فضای حسی بین هنرمند و اثر، هنرمند را فرامی خواند و همچون چنگکی خود را به سینه مخاطب آویزان و او را جذب می کند...
با اشتیاقی که با لحنی گلایه آمیز آمیخته است به سخنانش ادامه می دهد و می گوید: جالب است که در ابتدا مردم سنندج هیچ رغبتی برای قبول این مجسمه که در مرکز شهر قرار دارد نداشتند، شهردار وقت که برای بازدید در مرحله اول ساخت این اثر هنری آمده بود، اثر را در حد طراحی میدان آزادی سنندج نمی دید... با وجودی که اهل تکبر و خودستایی نیستم اما معتقد بودم "این مجسمه روزی مایه افتخار و سربلندی شهر سنندج می شود".
وی در رابطه با نحوه شکل گیری ایده مجسمه آزادی در درونش توضیح می دهد که ما نسل انقلاب بودیم و با انقلاب معنی آزادی را چشیدیم؛ این خود در درون یک هنرمند تاثیرات زیادی دارد، تا جایی که وقتی ناگهان به او پیشنهاد ساخت مجسمه آزادی داده می شود، برایش به این معنی است که "هر چیزی که در درونت است بیرون بریز". به طرز عجیبی اولین خطوطی که برای این طرح بر کاغذ آوردم رضایت بخش بود و آن را کافی می دانستم در صورتی که برای برخی مجسمه ها بعد از چندین بار طراحی و تجزیه و تحلیل به نتیجه می رسیدم، اما موضوع مجسمه آزادی همچون پرنده ای در وجودم لانه کرده بود و تا دری بر رویش گشوده شد پرواز کرد.
این استاد توانمند کردستانی که به گفته خودش از همان اوان کودکی و نوجوانی بر خلاف اطرافیانش زندگی معمولی نداشته و همیشه در گوشه ای مشغول کار بوده است در خصوص توانایی های خود با اعتقاد بر اینکه اول باید توانا بودنش را ثابت کند می گوید: اگر فرض بر این باشد که اثرهایم برگزیده تر باشد آن را مدیون دو امر اساسی رنج و کار فراوان و تعلق خاطری که سعی می کنم نسبت به موضوع و اثر داشته باشم می دانم.
ضیاء الدینی، استاد «هانیبال الخاص» را که او را با ارزش های طراحی آشنا ساخته و به او آموخته که پیمودن راه هنر جز با کار، کار و باز هم کار فراوان میسر نیست، اولین استاد خود در دانشگاه معرفی می کند و می گوید که این مرد بزرگ تاکید زیادی بر طراحی داشته که این طراحی او را بیمه کرده و کلید حوزه هنرهای تجسمی را به دستش داده است.
او که مسیر موفقیت را با درد و رنج طی کرده معتقد است که عوامل زیادی برای موفقیت دست به دست هم می دهد؛ اما ابتدای این مسیر خانواده است، برخی خانواده ها به محض اینکه فرزندشان وارد دنیای هنر می شود او را سرکوب می کنند و می گویند باید دکتر و مهندس شوی، اما خانواده من اهل هنر و عرفان بوده و روشنفکرانه همیشه مشوقم بوده اند و این امری مهم برای رسیدن به آرزوهایم با دلی آرام بوده است.
سنندجی ها، اهالی متفاوت فهم و قدرشناسی هستند
ضیاءالدینی، سنندجی ها را مردمی قدرشناس و فهیم در رابطه با مجسمه هایش معرفی می کند و می گوید: زمان نصب مجسمه با اهالی شهرهای مختلف ایران در ارتباط بوده ام، که در مقایسه ای نهایی می بینم که مردم سنندج بسیار قدرشناس اند و این انگیزه مهمی برای مسئولان است.
او معتقد است که مسئولان خواه یا ناخواه دنبال سلایق و خواسته های مردم می روند و حتی اگر برای خود شیرینی هم باشد به دنبال رضایت مردم هستند، همچنین مجسمه ای سفارشی برای نصب در شهر توجه مردمی و استقبال توریست ها را می طلبد، به همین خاطر وقتی شهرداری سنندج با این دو فاکتور برای مجسمه آزادی روبرو شد درخواست ساخت مجسمه ها را بیشتر کرد و به همین دلیل سنندج به شهر مجسمه ها معروف شده است.
تاریخ مجسمه سازی در ایران و اروپا متفاوت است
ضیاءالدینی سابقه مجسمه سازی در کشورهای اروپایی را بسیار بیشتر از ایران می داند و می گوید: البته این سابقه متفاوت است چون بحث آثار تاریخی ما همچون تخت جمشید مقوله متفاوتی است، اما در ایران اساتید زحمت کش زیادی هستند که خود را شاگرد کوچک آنها می دانم و از جمله می توان به آقیان صدیقی و تناولی اشاره کرد که در شرایط بسیار سختی ریشه مجسمه سازی را در ایران بنا نهاده اند.
وی قدیمی ترین تصویر مجسمه سازی که با آن آشنا شده و زندگیش را تحت تاثیر زیادی قرار داده است را، تصویر یک مجمسه در مجله ای معرفی می کند که از زندگی "میکل آنجلو" ایتالیایی ساخته شده بود.
خود را به هیچ سبکی محدود نکرده ام
او در ادامه در رابطه با سبک های هنری می گوید: سبک کلاسیک یا پست مدرن برایم فرفی ندارد و معتقدم اثر هنری اگر هنر باشد قابل توجه است؛ تا کنون خود را به هیچ سبکی محدود نکرده ام و همانطور که باب است برای اثرهایم تصمیم گیری می کنم و از انقلاب تا کنون روند منظم و یک دستی داشته ام و با تعهدی که نسبت به هنر و شهر خود دارم این روند تغییر نکرده است.
ضیاءالدینی که کارهایش را با هم مقایسه نمی کند و همه را به یک اندازه دوست دارد، می افزاید: سفارش هایم تغییر نکرده و خودم آن ها را انتخاب می کنم، سعی دارم اثری که خلق می کنم ماندگار باشد و تغییرات تاریخ و سیاست بر روی آن اثر نگذارد، آثاری که در طول زمان کهنه می شود را نمی پسندم.
وی می گوید: به جز ساعات خواب و غذا خوردن، می توان گفت که ماباقی زمان را کار می کنم و این لذتی است که مجسمه سازی دارد و تا جایی که جان در بدن داشته باشم ادامه می دهم.
با مقوله "هنر برای هنر" مخالف هستم
این هنرمند که با خلق آثار بی نظیرش عشق دل خود را تغذیه می کند و از هنر و کار هنری و توانایی انتقال آن به مخاطبان لذت دو چندان می برد، می گوید: با این وجود اما با مقوله "هنر برای هنر" مخالم؛ مجموعه افرادی برای پیشرفت جامعه دست به دست هم می دهند و این برای من بسیار مهم است که چه نقشی در جامعه داشته باشم، "هنر برای هنر"، معتقد است که هنر نسبت به جامعه هیچ تعهدی ندارد و کاری را انجام می دهد که فقط بازتاب ارزش های هنری باشد، این اصل می گوید هنر باید در مقابل جنایت و ظلم و کشتار مردم در کنار خیابان ها بی تفاوت باشد، اما این را چه کسی می پسندد؟ "کسی که در محدوده هنر برای هنر قرار دارد"، اما هنر برای جامعه از ایده آل های من است و نمی توانم بدون تعهد باشم، اگر زمانی این گونه بی تفاوت باشم از خودم متنفر می شوم و "از خود برای هنر کینه خواهم داشت".
به عقیده این مجسمه ساز کرد، شکست و افتادن در زندگی همه آدم ها به طور طبیعی وجود دارد و نباید آن ها را در ذهن بزرگ جلوه داد، این جمله را می گوید و گله می کند که دو سال از عمرم در سربازی تلف شد، در حالی که انصاف نبود چرا که در زمان انقلاب ما در صحنه بودیم و می بایست آن را برای ما حذف می کردند، همچنین دانشگاه 4 ساله برای ما 11 سال طول کشید و این ما را خیلی اذیت کرد.
او با لحنی گلایه آمیز به سخنانش ادامه می دهد و می گوید: 20 سال پیش از پول و سرمایه خودم که دست رنج فروش قالی های دست باف همسرم بود، زمینی را با هدف احداث موزه در سنندج خریداری کردم، که اگر چنین اتفاقی در کشور اروپایی بیافتد همچون تاجی بر سر گذاشته می شوی، اما اکنون 20 سال است که به دلایل مختلف و به جرم احداث موزه برای شهرم! اذیت می شوم، متاسفانه زمین مورد نظر بنده توسط ورودی یکی از دانشگاه های استان مورد تجاوز قرار گرفته است و کسی هم برای نظارت و بررسی اقدام نمی کند.
روایتی از نماد ایثار و مقاومت مردم کرد
و اما این هنرمند نامی کرد، به تازه ترین کارش که در آبیدر سنندج جانمایی شده است و به مجسمه "مقاومت و ایثار" معروف شده گریزی می زند و می گوید: طراحی این مجسمه، سفارشی بود که در 9 سال پیش از طرف بنیاد حفظ آثار استان به من سفارش داده شد و "نماد ایثار و مقاومت مردم کردستان" عنوان منتخب برای این مجسمه است که سعی کردم این مؤلفه را در این طرح به نمایش بگذارم.
او معتقد است که اثر هنری هرچه مفهوم عام تری داشته باشد و فراگیری بیشتری برای عام داشته باشد، هنری تر است.
وی تشریح می کند که این مجسمه نماد پدری که دو فرزندش را از دست داده، است، همچنین فرزندان نماد تمامی رنج ها و بلاهایی هستند که در طول تاریخ به سر جامعه آمده است که تمامی این نشانه ها در شهادت این دو فرزند به نمایش گذاشته شده است.
ضیاءالدینی معتقد است که این رنج ها در همه ملت های شرق و غرب امری طبیعی است و تمامی ملت ها برای برابری و مقابله با این ظلم ها در طول تاریخ پایداری خود را حفظ کرده اند که پدر نماد این پایداری است؛ وقتی به این مجسمه می نگری دیده می شود که پدر موجودی نیست که دو جگر گوشه را از دست داده باشد بلکه اهمیت پایداری و ایستادگی آن همچون کوه در برابر بلاها و ظلم ها بیشتر نمایان است.
وی می گوید: این مجسمه مفهوم عامی دارد و در هر کجای این سرزمین و حتی کشورهایی همچون افغانستان که مقاومت زیادی در برابر ظلم های آمریکا داشته است کارایی دارد و نماد مقاومت محسوب می شود. اگر چه این مجسمه نشانه های فرهنگی کردها از جمله لباس و رشتی دور سر را به عنوان نمادی برای مردم کرد به نمایش می گذارد اما مرزی برای آن تعیین نمی شود و این نشانه ها مانع ارتباط آن با سایر مناطق نمی شود.
به گفته این مجسمه ساز نامی کرد، مجسمه مقاومت و ایثار با 15 متر ارتفاع و پایه 7 متری که در زیر دارد 22 متر از سطح زمین بلند شده و بزرگترین مجسمه ایران است.
بدون شک هنرمند هادی ضیاء الدینی آفریدگار آثاری ماندگار است که گام را فراتر از هنر نهاده و مرزها را در هم نوردیده است، هنرمندی که آثارش همچون ستاره ای در آسمان فرهنگ و هنر کردستان می درخشد و نمادی از این دیار در جهان شده است.
انتهای پیام