همسر پزشکی که روز عاشورا شهید سلامت شد: وقتی پایش شکست، خوشحال شدم!
خبرگزاری فارس گروه حماسه و مقاومت زهرا بختیاری: زمستان سال 98 بود که مردم عادی جامعه برای اولین بار اسمش را میشنیدند. حتی خیلیها نمیتوانستند نامش را درست تلفظ کنند و یا به خاطر بسپارند؛ فقط گوش به گوش و زبان به زبان پیچیده بود که یک نوع بیماری عفونی آمده و مثل سرماخوردگی است، ولی هرکس بگیرد، میمیرد!
تلویزیون را که روشن میکردیم، اولین خبر روند شیوع کرونا را تشریح میکرد و اینکه الان در کجای جهان بیشتر اوج گرفته و ایران در چه وضعیتی قرار دارد. جایی نبود که حرف از آن نباشد. دائم به هر نحوی که میشد در اطلاعرسانیها خبر میدادند که مراودات باید کم شود. مهمانیها و مجالس مطلقا باید تعطیل شود. هر کسی کوچکترین علامتی در خود احساس میکند باید سریعا قرنطینه شود.
کافی بود عطسه یا سرفه کنید. آنگاه حس میکردید آدمهای اطراف طور دیگری نگاهتان میکنند و آنها که حساستر بودند، سریعا از شما دوری میکردند. وسایل بهداشتی مثل الکل و مواد ضد عفونی و ماسک و دستکش شده بود مایحتاج ضروری هر خانه.
*دورانی که شبیه فیلمها بود!
خلاصه که اوضاع بیشتر شبیه فیلمها شده بود تا زندگی واقعی. اما قشری در جامعه بودند که شاید از همان ابتدا میدانستند با چه خطری مواجه هستیم؛ هر چند برای بعضی از همانها هم اینکه دقیقا کووید 19 چه هویتی دارد در هالهای از ابهام بود.
حالا با آمدن سال نوی شمسی (1399) این بیماری به دشمن درجه یک مردم دنیا بدل شده بود و این کادر درمان اعم از پزشکان و پرستاران بودند که در خط اول این جبهه باید با این غول بیشاخ و دم میجنگیدند. اما این نبرد هم مرد میدان خودش را میطلبید و هر کسی وجود قدم گذاشتن در این جنگ را نداشت. پای جان به میان آمده بود و بیمارستانها دقیقا خطرناکترین نقطه برای ابتلا به این بیماری تبدیل شده بودند.
شهید دکتر محمود پویانیراد
*تحریم و هزینه نجومی داروها
برای کشور ما که با تحریم هم دست و پنجه نرم میکرد، اوضاع چند برابر وخیمتر بود. داروهایی که پیدا نمیشد و اگر هم پیدا میکردی باید به قیمتهای نجومی و با هزار التماس و خواهش از دست دلالها در میآوردی.
بسیاری از اعضای کادر درمان ترجیح دادند محل کار خود را ترک کنند و یا تا جایی که میشود مدت زمان حضور خود را در بیمارستان کم کنند. این درحالی بود که فوج فوج افراد مبتلا به بیمارستانها مراجعه میکردند و حالا بیشتر از هر وقتی جامعه نیازمند گرفتن خدمات درمانی بود.
درست در همین نقطه از تاریخ بود که مشخص شد چه کسی مرد میدان است و چه کسی عافیتطلبی را انتخاب میکند. دکتر محمود پویانیراد متخصص بیهوشی از جمله پزشکانی بود که یکبار دیگر وقتی خیلی جوانتر بود نشان داده بود مرد روزهای سخت است. مردی که نمیتواند کنار بنشیند و درد مردم جامعه را تحمل کند. او قسم خورده بود و نشان داد پای سوگندش جان میدهد، اما شانه خالی نمیکند.
*از شوهرم خواهش کردم در خانه بماند
مریم خانم همسرش میگوید: «بارها در ایام کرونا از او خواهش کردم، التماس کردم، حتی ناراحتی نشان دادم تا از رفتن به بیمارستان منصرفش کنم، اما گوش او به این حرفها بدهکار نبود. میگفت: اگر من نروم، دیگری هم نرود، پس چه کسی قرار است به داد مردم برسد؟»
دکتر ناسوتی، همسر شهید پویانیراد که به سختی خاطرات گذشته را برای پاسخ دادن به سوالات ما مرور میکند، ادامه میدهد: «نه اینکه من بیتفاوت بودن نسبت به جامعه را دوست داشته باشم؛ اما همسرم بیماری زمینهای داشت و از مریضی کولیک روده رنج میبرد. به همین علت مدتی بود که کورتن مصرف میکرد و کرونا خطری بسیاری جدی برای این دست از بیماران بود.»
*باید با کرونا زندگی کنیم
دکتر پویانیراد از همان ابتدا علاوه بر معالجه بیماران کووید 19، تحقیق در مورد این ویروس منحوس را که زندگیها را مختل کرده بود و بسیاری را سیاهپوش عزیزانشان کرده بود، آغاز کرد. مریم خانم همسرش میگوید: «محمود شروع کرد به تحقیق در مورد این ویروس و با خیلیها صحبت میکرد و تحقیقاتش را مینوشت. چون این ویروس شبیه ویروسهای قبلی بود که در پزشکی هست و میخواست بداند اثر این ویروس بیشتر در کدام یک از قسمتهای بدن است؟
خیلی خیلی دوست داشت بیشتر بداند و بینهایت دوست داشت به مریضها برسد. آن اوایل وقتی به خانه میآمد به من با ناراحتی میگفت: مریضها مثل برگ خزان میریزند؛ کار خیلی سخت است. این ویروس میماند و همه باید یاد بگیرند با آن زندگی کنند؛ از بین نمیرود، در انعقاد خون موثر است و در همه قسمتهای بدن اثر میگذارد.»
تصویر دیگری از شهید دکتر محمود پویانیراد
*وقتی بیماران غرق میشدند
وقتی از خانم دکتر ناسوتی همسر این شهید عزیز میپرسم: چطور همسرش با اینکه به عنوان یک پزشک خطر این بیماری را به خوبی درک میکرده و موارد بهداشتی را هم رعایت میکرده، اما باز مبتلا شده، تعریف میکند: «همسرم با اینکه خودش از نظر حفاظتی خیلی مراعات میکرد، اما یک شب چون با عجله به بیمارستان رفت، فراموش کرد این موارد را رعایت کند.
یکی از همکاران شمالی به علت وخامت حالش به تهران، بیمارستان فیروزگر منتقل شده بود. وقتی به محمود خبر دادند سریع خودش را برساند، دکتر برای اینکه کمترین زمان را سپری کند، بدون تجهیزات خودش را رساند به بالای سر بیمار و متأسفانه همان زمان هم مبتلا شد.»
شهید محمود پویانیراد وضعیت آن روزها را به سختی تحمل میکرد. روزهایی که با ناراحتی اینگونه از بیماران کرونایی یاد میکند: «تعجب میکنم بیماری که به ما میرسد، انگار دارد غرق میشود؛ تا میخواهیم لوله گذاری کنیم دیگر جواب نمیدهد و میدانیم از بین میرود. مرحله تنفس مصنوعی یعنی اینکه سیر درمان اصلا روند خوبی را طی نمیکند.»
*وقتی درمان به در بسته خورد
دکتر ناسوتی از زمانی میگوید که متوجه شد همسرش نیز مبتلا شده: «شیفتهای دکتر خیلی زیاد شده بود. یکبار وقتی از بیمارستان برگشت، گفت: دو تا از همکارانم مبتلا شدهاند. نمیدانست زمانی که این جمله را میگوید خودش نیز کرونا گرفته. سه روز بعد حس کردم محمود هم تب دارد. برای همین پیشنهاد کردم به بیمارستان نزدیک محل زندگیمان در خیابان ولیعصر برویم. آنجا تست داد و منفی بود، اما باز هم من قبول نکردم و رفتیم همان بیمارستان فیروزگر تست داد که این بار مثبت بود. از او اسکن ریه گرفتند و آمدیم خانه. حدود 7 تا 10 روز در خانه قرنطینه بود و بعد از این مدت دوباره اسکن مجدد رفتیم بیمارستان ناجا در خیابان ولیعصر که متوجه شدیم درگیری ریه خیلی بیشتر شده. بنابراین بدون معطلی رفتیم بیمارستان فیروزگر. همکاران وقتی اسکن را دیدند به سرعت محمود را بستری کردند. یک هفته از بستری شدنش میگذشت که پزشک معالج ریه من را صدا کرد و گفت فکر نکنم درمان جواب دهد.
شهید دکتر محمود پویانیراد
دو هفته من و پسرم آرمین میرفتیم بیمارستان و از طریق واتساپ با همسرم صحبت میکردیم. او در همان اتاق ICU که سالها انجام وظیفه کرده بود، بستری بود. همان روزها متوجه ابتلای پسرمان هم شدیم. پدرش اینقدر که از درگیر شدن آرمین ناراحت بود از بیمار شدن خودش ابراز ناراحتی نمیکرد. پسرم حالش خیلی بد نبود. برای همین هر وقت که میخواستم به ملاقات محمود بروم، همراهم میآمد و خودش پایین میماند. بعد از دو هفته، سمت قلب بدن همسرم آب آورد برای همین مجبور به جراحی شدند، اما دکتر پویانیراد دیگر هوشیاریاش را از دست داده بود.
*روند درمان را از همسرم پنهان میکردیم
همسر این شهید همانطور که به آرامی اشک میریزد، ادامه میدهد: «یادآوری آن روزها برایم خیلی سخت است. محمود خودش میدانست سیر بیماری در او چطور است؛ اما پرستارها برای اینکه دکتر متوجه نشود مانیتور بالای سرش را دستکاری کرده بودند که او همه چیز را نبیند. یک روز دکتر محمود گفت: خانم! من دو روز بیشتر زنده نیستم. گفتم: اشتباه میکنی، داروها دارد جواب میدهد؛ اما میدانست این صحبتها درست نیست.
*روزی که محمود از دنیا رفت
مریم ناسوتی در خصوص وضعیت سخت تهیه دارو نیز اینگونه میگوید: «آن ایام داروهای کرونا مشابه ایرانی کم بود و ما داروهای خارجی را در بازار به سختی پیدا میکردیم. یادم هست روزی که همسرم از دنیا رفت، لحظات آخر دکتر معالجش ما را فرستاد برای تهیه آمپولی که بعدها متوجه شدم فقط برای این بوده که ما آن لحظات بیمارستان نباشیم. در راه تماس گرفتند که حال دکتر بد شد و متأسفانه عملیات احیا هم جواب نداد.»
مزار شهید دکتر محمود پویانیراد
*همسرم میدانست قرار است چه اتفاقی بیفتد
همسر این شهید سلامت از رشادتها و منش دکتر پویانیراد میگوید: انگار محمود میدانست قرار است برایش چه پیش بیاید. او یک خانواده مذهبی داشت و خودش هم اصولی را رعایت میکرد که واقعا متفاوت و عمیق بود. هزینه بیمار اصلا برایش اهمیت نداشت و میگفت اعتقاد من به آن بالایی است. دوستانش در بیمارستان طوس، خصوصا دکتر اعرابی میدانند محمود هر قدمش را از روی اعتقاد خودش بر میداشت.
*از دفاع مقدس تا مبارزه با کرونا
همسرم کسی نبود که نسبت به جامعه بیتفاوت باشد. او در دوران دفاع مقدس هم بیش از 30 ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت که گاهی خاطراتش را برای پسرمان تعریف میکرد. الان مریضهای من که همسرم را میشناسند، خیلی بیقراری میکنند و حتی همکاران خودش اندازه خانواده درجه یک گریه میکردند و بیتابی میکردند.
دکتر ناسوتی یادی میکند از روزهای سختی برای کادر درمان گذشت و اینکه چطور عدهای حاضر نشدند بمانند. آن ایام کارشکنی زیاد میشد و خیلیها حاضر نبودند در شیفتها حاضر شوند. محمود و چند نفر از همکاران دیگرش نبود بقیه را کاور میکردند.
*آنهایی که بر عهد خود نماندند
به یاد دارم که میگفت: خیلیها سر شیفت نمیآیند. بارها پیش آمده بود جای دیگران شیفت را کاور کند. حتی چند بار شده بود نصف شب تماس بگیرند و بگویند شیفت خالی است و دکتر سریع هر کجا بود خودش را میرساند.
حتی پیش از ایام کرونا یادم هست یک بار به سفر رفته بودیم و تازه داشتیم کنار ساحل قدم میزدیم. همان موقع موبایل دکتر زنگ خورد و گفتند به حضورشان نیاز داریم. محمود بدون اینکه فکر کند همان لحظه سوار ماشین شد و برگشت. پسر من به این روش زندگی عادت کرده بود و برای ما کاملا عادی و معمول بود. بارها و بارها اینطور شده بود و پسرم میگوید: این انتخاب بابا بود.
*خوشحال شدیم پایش شکسته!
ناسوتی از پیگیریهای همسرش در مورد بیماران میگوید: اگر مثلا بچهای در آیسییو بود و هوشیاری نداشت وقتی از شیفت شب میآمد حوصله نداشت تا اینکه تماس میگرفتند میگفتند حالش خوب است. بعد او از جا بلند میشد و میگفت: حالا صبحانه را بیاور!
او حتی در ایام کرونا پایش هم شکست. چقدر خوشحال شدیم که حالا که این اتفاق افتاده محمود دیگر بیمارستان نمیرود، اما با همان وضعیت باز هم خودش را به شیفتهایش میرساند!
*شهادت در روز عاشورا
دکتر محمود پویانیراد آخرین سال از دهه ششم زندگیاش را میگذراند که در 10 شهریور سال 99 مصادف با روز عاشورا به شهادت رسید. او دو روز قبل به همسرش گفته بود که در چنین روزی از دنیا خواهد رفت. حالا پیکر این شهید سلامت در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا آرمیده است.
انتهای پیام /