هنر از جایی شروع میشود که حکمت و فلسفه هست + فیلم
در ششمین نشست "فراروایت"، دومین گفتوگوی مهدی متولیان با حسین امیری، پژوهشگر هنر و کارگردان تئاتر، درباره درونمایه عرفانی در مجموعه آثار روایت فتح انجام شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حسین امیری بحث خود را اینگونه آغاز کرد که در نشست قبلی به اشتراکات رمانتیسیزم و عرفان اشاره کردیم. رومانتیسیزم در عشق تمام میشود، در حالی که عشق گام دوم هفت شهر عشق عرفان است و تفاوت اصلی آنها نیز در همین عمق است. هرچند تفاوت مهمتری در غایت آنها است، ولی با اغماض میشود گفت اگر ما فطرت را مبنا قرار دهیم، شاید غایت رومانتیسیزم متفاوت باشد. چهبسا که بعضی از رومانتیکها در پی همان غایت یعنی میل به حقیقت و میل به خدا و عشق حقیقی باشند، با وصول فرد به آخرین مرحله رومانتیسیزم - که عشق و عشق آتشین است - همهچیز تمام میشود، اما در عرفان اینگونه نیست و عشق گام دوم این تمامیت است و گامهای دیگری هست برای رسیدن به فنا...
مهدی متولیان برای بسط و گسترش موضوع مسئله نسبت عرفان با عقلانیت و خرد، و نسبت رومانتیسیزم با عقلانیت و خرد را پیش کشید. او گفت: در ادبیات کلاسیکمان همیشه یک دوگانگی بین عقل و عشق شکل میگرفت که تضادهایی ایجاد میکرد که باعث باروری ادبیات بود. اما در منظر عرفا بین عقل و عشق تضادی نیست. حتی میبینید که آقای آوینی در کتاب فتح خون خود تعبیری دارد که: "اگرچه عقل نیز اگر پیوند خود را با چشمه خورشید نبُرد، عشق را در راهی که میرود تأیید خواهد کرد" یعنی میخواهد بگوید بین عقل و عشق تضاد و تقابلی نیست. در واقع تضاد در سطح عقل جزوی معاشاندیش با عشق پیش میآید، نه عقل انسان کامل. ولی در رومانتیسیزم این پسزمینه وجود دیده نمیشود و احساساتگرایی که وجود دارد در نفی و تقابل با عقل است.
در پاسخ، امیری به شکلگیری رومانتیسیزم اشاره کرد که وقتی قرنها تحت حاکمیت کلیسا در غرب، نوعی عقل خشک و انعطافناپذیر که هر چیزی را مخالف خود میدید، منکوب میکرد، حکومت داشته، پس از آن جنبشهایی علیه آن اتفاق میافتد. یکی از این جنبشها که در هنر و ادبیات، در نفی همان دوران خشک عقلسالاری و کادربندی در آثار هنری به وجود آمد، رومانتیسیزم بود.
گرفتار جزر و مد تبیینهای مادی انقلاب نشویم / شناخت انقلاب اسلامی در گرو فهم "فلسفه سیاسی" آن استدر مقابل زمینههای پیدایش عرفان چیست؟ عرفان هنگام به کمال رسیدن عقل و حتی یک گام بالاتر میرود. در ایران فخررازی در زمانه خود به جایی میرسد که قرآن را به فارسی ترجمه میکند. تا قبل از این، ترجمه قرآن در آن زمان ممنوع بوده و بر این باور بودند که در ترجمه دخل و تصرفی] در معنا [صورت میگیرد. باورشان این بود که با کلمات معنی قرآن را نمیتوان ترجمه کرد. چرا که قرآن چیزی فراتر از زبان عربی است. و اصلاً قرآن عربی را هم در تاریخ دارای جایگاه کرده است. این اتفاق (ترجمه قرآن) در قرن سوم میافتد. زمانی که مسلمانان تشنهاند که قرآن را بیشتر بفهمند. آن وقت است که عرفان نظری برای فهم بیشتر قرآن کمکم شکل میگیرد. میخواهند یک گام فراتر از معنی را بفهمند. عرفان از یک نقطه کمالخواهی شروع میشود، نه برای فرار از واقعیت. این خاستگاه باعث میشود که در هنر هم شعر دوره عرفانی به اوج خود میرسد و نقطه تکامل آن میشود اشعار حافظ. ولی در اروپا دوره کلاسیزم دوران اوج ادبیات است نه دوره رمانتیسم.
متولیان در ادامه پرسید: شهید آوینی در مقاله منشور تجدید عهد هنر، تزهایی در مورد جایگاه حکمت و عرفان در هنر میدهد، ولی میدانید که ما به طور متعارف هنر را همین فرایندهای تکنیکی مرسوم میشناسیم. به نظر شما نسبت عرفان با ذات هنر چیست؟ آیا ایندو پیوند و اتحاد ذاتی دارند یا فقط میتوانند در مقاطعی با هم نسبت پیدا کنند؟
امیری پاسخ داد: زمانی که این مقاله (منشور تجدید عهد هنر) به نگارش درآمده، دورانی است که فیلمهایی همچون هامون، پری و... که مدعی نگاه فلسفی و عرفانی هستند، ساخته میشد. در آن زمان سؤالات خیلی بدوی و کودکانهای هم در رسانهها و هم در حوزهی مدیریت مطرح بود... منشأ این سوالات این بود که آن کارگردان که آنها تعریف میکنند، هنرمند نیست. فن کارگردانی دارد و آن فیلم یا تئاتری که میگویند هنر نیست. در حالی که تئاتر در رأس تاریخی خودش هنر است و هدفش پالایش روان انسان و جامعه است و به نوعی خاستگاه عرفانی دارد برای شناخت حقیقت... ولی در چند سال اخیر چیزی دیگر از هنر به ما رسیده. حتی "art" هم الآن به معنی "فن" است. این نوع طبقهبندی به نام هنر محصول دنیای مدرن است.
در ادامه متولیان پرسید: به هر حال هنر لفظ کهنی است و در گذشته چه چیز هنر خوانده میشد و آن ویژگی مشترکی که به آن هنر گفته میشد، چه بوده؟ امیری در پاسخی کوتاه گفت: به والا بودن و از یک مرتبهای بالاتر بودن یک فن. مثال آهنگری که مثل سایر آهنگران هر چیزی نمیساخته و نسبت به دیگر سازندگان وجوه بالاتر و خاصی را در این فن می آورده است...
گلشنی: جریانی غیرفلسفی به نام فلسفه، دانشگاهها را به قهقرا میبرد / به رهبری نامه نوشتم، اما دستورات راهگشای ایشان را اجرا نکردندامیری اعتقاد داشت هنر از جایی شروع می شود که حکمت و فلسفه وجود دارد و هنر خود حکمت و فلسفه است.
امیری در بخش دیگری از سخنانش در باب فقدان عرفان در جامعه و ظاهربینی مفرطی که شکل گرفته است صحبت کرد و گفت: به عنوان مثال همه مشکلات و مفاسدی که در اقتصاد داریم، از آن است که انسان ها به رزاقیت خدا اعتقاد ندارند. در حالی که "رزاق" یکی از اسماء الهی است که میتواند سرمنشأ شکلگیری علم اقتصاد باشد، اما نه در این فرهنگ ظاهرگرایی حاکم. بسیاری از مشکلات ما از دینی نبودن اقتصاد است. اما منظور نه آن دینی است که فقط حلال و حرام را تعیین کند، بلکه دینی که انسانها را با این اقتصاد دینی بار بیاورد و سبک زندگیش را شکل بدهد.
متولیان با اشاره به گفتوگوی جلسه قبل که استاد امیری از عدم امکان تولید مجدد روایت فتح با آن مشخصات عرفانی، سخن گفته بود، پرسید که چرا علیرغم نیاز همیشگی انسان به عرفان ما نمیتوانیم آن نوع مستند را دوباره تولید کنیم؟
امیری گفت: عرض من این بود که آن جوانهایی که با تأثیر مستقیم نفس امام خمینی متحول شدند، در این دوره نیستند و وجود ندارند. وجه دیگر آن است که آدمی همچون آوینی وجود ندارد که در بطن اتفاق باشد، و با درکی بالاتر بتواند این اتفاق را روایت کند. یعنی مواد اولیه آن کار وجود ندارد. اما به طور کلی برای کار عرفانی ساختن مواد اولیه زیادی همیشه وجود دارد. مثلاً چند سال پیش شهاب حسینی فیلم ساکن طبقه وسط را ساخت که کاملاً یک فیلم عرفانی است. به هر حال عرفان هر آدمی اندازه ای دارد و در این فیلم عرفان در آن حدی است که از قالب های مرسوم یک گام بالاتر آمده و استفاده بسیار عجیبی از موسیقی کرده است.