وقتی پرده سینما شکافت
«سینمایش» فیلم مجنون یک نوآوری است؛ آنها پرده سینما را شکافتند و چیزی بیش از سینما تولید کردند؛ چیزی که شاید بعدها بهعنوان «یک دوئل برنده» در سینمای ایران معرفی شود.
به گزارش مشرق، مرتضی درخشان، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت:
هواپیما روی سر تماشاچیان کنسرت ظاهر شد، تمام طول سالن «ارلز کورت» لندن را طی کرد و جلوی چشم تمام آدمها به استیج برخورد کرد و بوم! دود و جرقه و آتش بود که به آسمان میرفت و هیچکس صحنهای را که میدید باور نمیکرد! این اتفاق در هجدهم مه سال 1973 افتاد و مردمی که تا آن روز هیچگاه حتی شبیه آن را هم ندیده بودند در شوک عمیقی فرورفتند. آنها واقعاً ترسیده بودند. در مخیله هیچکس نمیگنجید که ناگهان چنین چیزی از سقف سالن سقوط کند و مسیر اجرای زنده در موسیقی دنیا را تغییر دهد. همان روزها بود که روزنامههای انگلیسی با فونت درشت نوشتند: «پینک فلوید کنسرت راک را به تئاتر روانشناختی تبدیل کرده است.»
یک نمایش حسی
فیلم سینمایی «مجنون» این روزها در حال اکران است، اکرانهای مختلفی که در سالنهای مختلف برگزار میشود و به نظر میرسد مردم هم از این فیلم استقبال خوبی کردهاند. سینمادارها فیلم را روی پرده نگه میدارند و احتمالاً از شمردن بلیتهای فروختهشده کیف میکنند، هرچند همه میدانند این دست فیلمها بهاندازه کمدیهای پرریتم و پرستاره مخاطب ندارند. صحبت اما از فیلم نیست، اکرانی با عنوان «سینمایش» در بوستان ولایت و در چند روز اخیر اجرا میشود که پرداختن به آن خالیازلطف نیست؛ اجرایی که به نظر میرسد شروع یک عصر جدید در سینمای ایران است. پردهای که دورتادور تماشاچی را محاصره میکند، یک نمایش حسی!
دوئل و خطی که شکست
وقتی فیلم «دوئل» به کارگردانی احمدرضا درویش روی پرده سینما رفت همه از صدای «دالبیدیجیتال» آن صحبت میکردند، حتی در تیزرهای تبلیغاتی آن هم بیشتر روی این برتری فیلم تأکید میشد و کسی از ضعف و قوت داستان فیلم، بازیهای بهیادماندنی، موسیقی خارقالعاده مجید انتظامی، بازگشت سعید راد به سینما بعد از سالها و دیالوگهایی که بعدها تبدیل به تکیهکلام در بخشی از جامعه شد حرف چندانی نمیزد.
احتمالاً همینالان هم فراموش کردهاید که «اینجا مقام نداره؛ مسئول مونوم!» یکی از دیالوگهای فیلم دوئل بود که پرویز پرستویی آن را گفت. همه اینها در سایه تکنولوژی جدید کمرنگ شده بودند. این اولین تجربه صدای دالبی در سینمای ایران بود و این فیلم گرانقیمت هشت سیمرغ از جشنواره فجر بیست ودوم را شکار کرد. اینکه سیستم صوتی دالبیدیجیتال چیست و اصلاً اینقدر اهمیت دارد یا نه، موضوع ما نیست. ما در مورد خطی که شکسته میشود صحبت میکنیم؛ خطی که بنیانی برای مسیری طولانی است. بعد از دوئل فیلمهای زیادی با این تکنیک صدابرداری ساخته شدهاند؛ اما این فیلم در تاریخ ماندگار شد. دوئلی که برای اولین بودن حسابی خرج کرد و بسیاری از فیلمهای سینمایی بعد از آن، نان این ریسک مالی بزرگ را خوردند.
لندن، 1973
«در حال فرار» فقط یک موسیقی بدون کلام بود؛ موزیکی خالی با صدای گیتار الکتریک خشدار و برای سلیقه موسیقایی بسیاری از مردم ایران «آزاردهنده!» نوازندهها در تاریکی زیاد صحنه اجرا میکردند و چراغهای چشمکزن چشم همه را به خودشان خیره کرده بود، همه اضطراب و تنش فضا را با تمام وجود درک میکردند و موزیک و نورپردازی با یکدیگر همپوشانی عجیبی داشتند، مفهوم موسیقی را مثل یک زهر تلخ، قطرهقطره به خورد مردم میدادند. اصولاً «در حال فرار» روایت «انسان مدرن» از چشم «نیک میسون»، نوازنده درام گروه «پینکفلوید» بود؛ روایتی که داشت عجله و اضطراب انسان روزگار را برای مخاطب به تصویر میکشید. ریچارد ویلیام رایت، ترانهسرا، نوازنده و خواننده گروه گفته بود ایده قطعه از ترس میسون از هواپیما و از فشار روانی «زندگی مدرن» برگرفته شده بود و در همان ابتدای قطعه، صدای نامفهومی از اعلان بلندگوی فرودگاه در آن به گوش میرسید. در نوتهای پایانی موسیقی، نورهای لیزری، سالن را پر از خطوط بریدهبریدهای از سرعت و شتاب کردند و دود و نورهای قرمز، آتش و فروپاشی را به رخ تماشاچیان کشیدند. بعد از آن، ماکت بزرگ هواپیمایی که با سیمهای نامرئی از سقف آویزان بود، آمد و آمد و به شکلی که انگار کنترل از دست خلبان خیالی آن خارج شده باشد به صحنه برخورد کرد و انفجاری عجیب رخ داد تا مردم با تمام وجود بُعد جدیدی را در اجرای زنده موسیقی تجربه و پیام این قطعه را بیشتر حس کنند: «وقتی سرعت زندگی و اضطراب از کنترل خارج شود، پایان کار چیزی جز سقوط نیست.»
ایرانیها احتمالاً پینک فلوید و خواننده اصلی گروه، یعنی راجر واترز را این روزها بیشتر با چفیه معروف فلسطینی و با مواضع ضداستکباری میشناسند؛ اما پیشنهاد نویسنده متن این است که از این موسیقی فقط به همین متن اکتفا کنید، هیچتناسبی باسلیقه ایرانی ندارد و گوشدادن به آن اصلاً دلچسب نیست، حتی برای یکبار! شخصیت درون آهنگ در یک اضطراب بیپایان گیر افتاده و بیش از یک موسیقی، انگار یک هشدار است.
یک سقوط الهامبخش
آن سالها همه گروهها از دود و نورپردازی برای صحنههای اجرا استفاده میکردند؛ اما این حرکت گروه پینک فلوید یک بیان هنری بود و با مفهوم موسیقی همراهی داشت، یک روایت کامل میساخت و مخاطب تجربهای فراتر از کنسرت، تئاتر و حتی سینما را میچشید که خود را با چند حس کامل در آن پیدا میکرد و در آن غرق میشد. چه کسی باور میکرد یک هواپیما با آن ابعاد از سقف سقوط کند؟! مردمی که در کنسرت حضور داشتند حتی نمیدانستند قرار است چنین کار پرخطر و پرهزینهای انجام شود. هیچگروهی حتی جرئت فکرکردن به این کار عجیب را نداشت. به همین خاطر سقوط هواپیما در سالن اجرای گروه، یکی از پیشروترین و شوکآورترین افکتهای زنده در تاریخ موسیقی جهان بود. حرکتی فراتر از یک حقه سینمایی که بعدها الهامبخش بسیاری از کنسرتهای بزرگ دنیا شد.
بعدها استفاده از سفینه فضایی، لانچرهای دستی، آتشهای بزرگ و ساختوسازها و تخریبهای عظیم فضاهای شهری، اتفاقاتی بود که در اجراهای زنده دیگر رخ داد؛ اتفاقاتی که به اعتراف رقمزنندگان آنها همگی از روی دست پینک فلوید الگوبرداری شده بود، حتی خود آن گروه هم با ساخت دیوار عظیم 35 در 12 متری در حین اجرای کنسرت و تخریب آن در پایان اجرا که بزرگترین صحنهپردازی در کل موسیقی زنده دنیا محسوب میشود، استفاده از صفحات نمایش غولپیکر، سازههای هولوگرامی، اشیای بسیار بسیار بزرگ و آویزان از بالا، استفاده از نفربر، بالن عظیمالجثه یک خوک در مذمت پولدوستی، افکتهای نوری عجیبوغریب، عروسکهای عظیم معلق و بسیاری ایده خلاقانه در تولید روایت موسیقی کارهای بزرگ و پیشتاز دیگری انجام داد که در تاریخ ماندگار شدند؛ اما هرچه بود از هجدهم ماه مه سال 1973 شروع شده بود، از سالن ارلز کورت لندن، از سقوط آن هواپیما!
تسخیر دنیا توسط راکاستارها
سهماه پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک فستیوال راک در «فرودگاه توشینو» در «مسکو» برگزار شد که گروههای راک غربی در آن شرکت کردند و بیش از 1.5 میلیون نفر در آن حضور پیدا کردند و 53 نفر بر اثر ازدحام جمعیت کشته شدند! گروههای معروفی که نامی از آنها نمیبریم تا توجهات را به خودشان جلب نکنند. آنها که از قضا حامل پیامهای خوبی برای شرقیها و در کل انسان سالم نبوده و نیستند، پیش از مستشاران غربی در دوران یلتسین وارد سرزمین یخزده شوروی شدند که محتوا را به فرم ترجیح میداد. روسها مبارزه با غرب را در دستور کار خود داشتند؛ اما اسباببازی آذینبندیشده غربی را از دست کودک مشتاق روس میگرفتند و بهجای آن هیچچیز جذابی به او نمیدادند. اسباببازی جذابی که تولید جذابیت آن را اندکی شرح دادیم. همین شد که دیوار فرهنگ پیش از دیوار کرملین فروریخت.
حتماً در این روایت نویسنده در خصوص هر فرم و هر محتوایی صحبت نمیکند و انتظار دارد خواننده بداند مفهوم ما از فرم، فرمی است که با محتوای موردنظر ما تناسب داشته باشد؛ اما مهم این است که جذابیت باید ستون اصلی پیام باشد، در غیر این صورت محتوا از طرف مخاطب پسزده میشود. راکاستارها علیرغم تمام مخالفتهای فرهنگی بعد از اینکه دیوارهای شرق را فروریختند راه را برای بقیه محصولات غربی باز کردند و مردم شوروی را به مرزهای بدون بازگشت بردند. واقعیت این است که برای فتح سرزمینهای جدید ابزار جدید لازم است و باید دست به ابتکار زد، بهخاطر داشته باشیم هنوز هم «صفویه» بدون توپ از پس عثمانیها برنمیآید.
نترسید آقایان! نترسید!
«سینمایش» فیلم مجنون یک نوآوری است؛ شما درگیری را در اطراف خود حس میکنید و انفجارهای فیلم در حاشیه نمایش به شکلی رخ میدهد که گرمای آتش صورت شما را لمس میکند و لرزش عبور تانکها تن آدم را تکان میدهد.
سینما دیوار ندارد و اطراف تماشاچیان را دکور تشکیل میدهد که این دکور با صحنهای که روی پرده میرود همافزایی میکند و دیوار جدیدی را در سینما میشکند. صدای تیراندازی از گوشهوکنار به گوش میرسد و وقتی رزمندگان اعزام میشوند ستون بازیگران است که از وسط جمعیت تماشاچیان عبور میکند، بوی اسپند توی سینما میپیچد و بیرون از پرده نمایش، جنگ در جریان است. این اولین تجربه ایرانیها در خارجکردن فیلم از روی پرده سینماست؛ تجربهای بکر که باید پختهتر شود. تجربهای که ممکن است به چشم بعضیها ایرادهایی هم داشته باشد؛ اما فارغ از محتوا و بدون توجه به داستان، «سینمایش» مجنون بهنوعی سقوط هواپیما در کنسرت پینکفلوید است، یک ابتکار جدید که خیلیها جرئت فکرکردن به آن را ندارند و شروع راهی است که میتواند در آینده به سینما ارزشافزوده بدهد؛ سینمایی که خودش مولد ارزشافزوده است. بدون توجه به نتیجه، شجاعت اوج در تولید این اثر ستودنی است؛ شجاعتی که بسیاری برای تولید قالب جدید محتوا و ایجاد ارزشافزوده ندارند. آنها پرده سینما را شکافتند و چیزی بیش از سینما تولید کردند؛ چیزی که شاید بعدها بهعنوان «یک دوئل برنده» در سینمای ایران معرفی شود.