پشت پرده آشکار شدن شکاف بین اصولگرایان
بعد از انتخابات مجلس دوازدهم، دو اتفاق در کشور ما رخ داده است که یکی از آنها قابل ترمیم و دیگری ترمیمناپذیر است.
به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه هم میهن در یادداشتی به قلم احمد زیدآبادی نوشت: اتفاقی که قابل ترمیم است، بیتحملی پارهای محافل نسبت به نقد سیاستهای جاری کشور به سبک و شیوه و اسلوب پنج سال گذشته است.
این موضوع طبعاً دست صاحبنظران منتقد و روزنامهنگاران مستقل را در نقدِ مسائل بنیادی بیش از گذشته میبندد و دایره فعالیت منتقدانِ حامی کنشِ غیرخشونتآمیز و ملزم به رعایت چارچوبهای حقوقی کشور را به موضوعات حاشیهای و نزاعهای سیاسی فاقد اصالت و روزمره گروهها و دار و دستههای سیاسی محدود میکند.با توجه به این محدودیت، رسانههای مستقل که به فضای پنج سال گذشته خو گرفتهاند، با چالشهای تازهای روبهرو خواهند شد. با این حال، این مسئله محتوم نیست و چهبسا، انتخابات ریاستجمهوری مانع تحقق عملی آن شود. اتفاقی که در این میان غیرقابل ترمیم به نظر میرسد، شکاف بیسابقهای است که در صفوف اصولگرایان رخ داده است.
در واقع تا زمانی که جناح اصلاحطلب و اعتدالی، به منزله «دشمن» یا رقیب خطرناک، نقش «نخ تسبیح» را در جهت همبستگی اجزاء طیف اصولگرا در متن رویدادهای سیاسی بازی میکرد، پراکندگی اصولگرایان آشکار و هویدا نمیشد، اما از زمانی که اصلاحطلبان و اعتدالیها به حاشیه سیاست رفتهاند، شکاف بین اصولگرایان عریان و علنی شده و حتی صورتِ لفظی، لفظ خشن و ناپسندی به خود گرفته است.
تردیدی نیست که برای فهم و درک تحولات آینده کشور از نگاهی حرفهای، پیش از هر چیز لازم است بازیگران میدان سیاست را شناخت و از نوع اختلافات و نحوه عمل و میزان قدرت و نفوذ هر یک از آنان آگاهی مناسبی به دست آورد.
فارغ از علایق شخصی هر یک از ما، بازیگران اصلی صحنه سیاست کنونی کشور، اجزاء مختلف اصولگرایی هستند و این در حالی است که به دلیل مناسبات «اسرارآمیز» و غیرشفاف و «زبانِ شبهزرگری» آنان، یک تحلیلگر مستقل نه قادر است از نوع اختلافاتشان سر درآورد و نه حتی معنی درست و دقیق اشارات و کنایات آنها به یکدیگر را دریابد.
روشن است که چنین وضعی کار تحلیل مستقل و بیطرفانه سیاسی را بینهایت دشوار میکند و تا مرز محال پیش میبرد. در حقیقت، زبان برخی از محافل و چهرههای اصولگرا را باید با رمل و اسطرلاب حدس زد که این خود، مثل انداختن تیری در تاریکی است که اگر هم به فرض به هدف بخورد از سر اتفاق است!
در حقیقت، این خود محدودیت دیگری در حوزه تحلیلگری و دست به عصا شدنِ مضاعفِ تحلیلگران حرفهای در این فضاست. مشکل اما فقط دست به عصا شدنِ مضاعف نیست. از آنجا که هر تحلیل و اظهارنظری خواهناخواه بر نقطهای اثر میگذارد، چهبسا یک تحلیل مبتنی بر حدس و گمانهزنی، نقطه اثرگذاریاش مغایر هدف تحلیلگر باشد!
برای نمونه، در منازعات سیاسی معمولاً بازار «افشاگری» علیه رقیب، داغ میشود. بسیاری از اهل نظر هم از افشاگریها بهخصوص در امور مالی استقبال میکنند و حق هم همین است که فسادهای مالی در هر شرایطی برملا شوند. با این حال، اگر فردِ ناظر، از اغراض و اهدافِ پشت صحنه افشاگریها بیاطلاع باشد، چهبسا ناخواسته در جهت کمک به گروهی حرکت کند که قدرتگیری یا تحکیم قدرت آنان را به زیان خیر عموم بداند!
در واقع، همه این آسیبها، ناشی از فقدان یک سیستم حزبی معتبر و شفاف در کشور است. در یک نظام حزبی، کنشگران سیاسی هر کدام شناسنامه مشخص و دستورالعمل و برنامه روشنی دارند که هم شناخت آنان را برای ناظران ممکن میکند و هم نتیجه نهایی رفتارشان را کم و بیش قابل پیشبینی میسازد. با وضع فعلی در کشور ما اما هیچکدام از این دو مقدور نیست و هر اقدامی مثل حرکت در مِهی غلیظ است.
حال قرار است در این فضای مهآلود سیاسی، انتخابات ریاستجمهوری هم تا یک ماه دیگر برگزار شود. فشردگی و تنگی وقت برای چنین کاری نیاز به ارائه دلیل ندارد.
در حقیقت، اینکه نویسندگان قانون اساسی برگزاری انتخابات ریاستجمهوری را در مدت 50 روز پس از فقدان غیرمترقبه رئیسجمهور مستقر الزامی کردهاند، نوعی شتابزدگی و بیم از پدید آمدن خلأ قدرت دیده میشود.
تنگنای وقت و فشردگی کارها، همه نیروهای سیاسی را دستپاچه کرده است. حتی مشخص نیست چه کسانی آماده حضور در صحنه انتخابات هستند. گویی با فقدان غیرمترقبه مرحوم آقای سیدابراهیم رئیسی، همه چهرهها و نیروها از سرعت رویدادها عقب افتادهاند و به شدت غافلگیر شدهاند.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید