دوشنبه 5 آذر 1403

چرا «مرده‌پرستی» به نفع ماست؟

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
چرا «مرده‌پرستی» به نفع ماست؟

هر بار حادثه‌ای تلخ در ابعاد ملی رخ می‌دهد، بیشترین واکنش ما، رویکرد احساساتی و همراه با سوز و گداز است. هر چه فاجعه بزرگ ر و مهیب‌تر، این رویکرد احساسی عمیق‌تر.

ما سال‌هاست با مفهوم «مرده‌پرستی» آشنا و ظاهرا از آن انتقاد می‌کنیم. اما واقعیت این است که به آن خو گرفته‌ایم. مرده‌پرستی بهترین و ساده‌ترین کاری است که می‌توانیم در برابر فجایعی که مقصران و عاملان انسانی دارند، انجام دهیم؛ به این دلیل واضح که عزم و اراده‌ای برای حل مشکلات نداریم یا قرار نیست از آنها درس عبرت بگیریم. فقط کافی است به دو حادثه تلخ و بزرگی که چند روز گذشته در ایران، اتفاق افتاده نگاه کنیم. اگر یکی از این موارد (واژگونی اتوبوس خبرنگاران در ارومیه و تصادف اتوبوس در دهشیر یزد) در هر کجای جهان اتفاق می‌افتاد به جای پیام‌های توئیتری احساساتی و گل درشت، با گزارش‌هایی مسئولانه و کارشناسی مواجه بودیم که خیلی زود دلایل علمی و منطقی این رخدادها را اعلام کرده و مقصران آن را به دلیل اهمال کاری و قانون شکنی معرفی می‌کردند. آن‌هایی که خطا کرده بودند، متناسب با عمق فاجعه مجازات می‌شدند.

این‌جا برای درگذشت ناباورانه و مظلومانه ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی جوان و فعال، دو خبرنگار علاقه‌مند به کارشان، دو نیروی متخصص و تحصیل کرده انبوهی پیام تسلیت صادر می‌شود. بالاترین مقام اجرایی کشور ابراز همدردی می‌کند و شماری از وزرا و چهره‌های شاخص سیاسی و فرهنگی خود را ناراحت و غمگین نشان می‌دهند. پروفایل‌ها سیاه می‌شوند و چندین موزیک ویدئو با تصاویر و عکس‌های ریحانه و مهشاد ساخته می‌شود. اما راستش را بخواهید این‌ها نه کافی است، نه موثر. اما در لحظه، ما مردم احساساتی و عاطفی را آرام می‌کند و گمان می‌کنیم با دو خط جمله معترض و منتقدانه که در توئیتر و اینستاگرام‌مان می‌نویسیم، گام بزرگی برداشته‌ایم. خیال‌تان را راحت کنم، چند روز بعد، همه این مرگ‌ها را از یاد خواهند برد. مگر در فجایع دیگر، در مرگ‌هایی پیش از این، هولناک‌تر و تلخ‌تر، مقصر مجازات شد؟ اصلا خاطرتان هست کل ماجرا چه سرنوشتی پیدا کرد؟ این‌جا کشوری است که عباس کیارستمی، چهره بین‌المللی سینمای ایران با خطای پزشکی از دست رفت و در نهایت مشخص نشد مقصر چه فرجامی پیدا کرد.

این داغ که سرد شد، داغ که روی داغ آمد، همه از یاد خواهید برد که دو دختر جوانی که امروز عکس‌های‌شان را منتشر می‌کنید، با انبوهی رویا و آرزو به خاک سپرده شده‌اند. به یک دلیل واضح و جدی که در این کشور، جان کارگر و خبرنگار و جان هر شهروندی که متعلق به طبقه مرفه و ثروتمند نیست یا رابطه و زد و بندی ندارد، مهم نیست، آن مسئول استانی هم می‌داند که اتوبوسی قراضه را برای سفر خبرنگاران بخت برگشته استفاده می‌کند. معلوم نیست کدام دلیل غیرمنطقی و ابلهانه‌ای به این انتخاب دامن زده است.

خون این دو جوان و زندگی برباد رفته‌شان، باعث می‌شود دو سه روزی این مرگ ناعادلانه و مظلومانه، این مرگ ناشی از بی‌مسئولیتی و اهمال کاری تیتر چند رسانه شود، نام‌ها در دهان بچرخد و در انتها، این دایره معیوب حقارت‌بار، تکرار شود. آن مسافران بخت برگشته و هم‌وطنان مظلومی را که از زاهدان به شیراز می‌رفتند و پنجشنبه صبح در جاده تصادف کرده و درگذشتند، کسی نمی‌شناخت که برای‌شان پیام صادر شود. اما آن‌ها هم قربانی بی‌مسئولیتی شده‌اند.

راستش را بخواهید، «مرده‌پرستی» بهترین کاری است که ما می‌توانیم انجام بدهیم، یک رسالت تاریخی برای مردمی که نمی‌خواهند تغییر کنند. مسئولانی که هیچ روند معیوبی را تصحیح نمی‌کنند، هیچ وزیر و معاون و مدیری را به‌خاطر اشتباهش عزل نمی‌کنند. قطعا مدیرانی که در تهران و ارومیه این فاجعه را رقم زده‌اند، روابطی دارند که بهتر از هر قانونی، کار می‌کند و چرا باید به خاطر مرگ دو خبرنگار، چنین مدیران شایسته‌ای را عزل کرد؟ اما حواس‌تان باشد که یک مدیر بی‌خاصیت و درجه دو از هر ارگان و سازمانی، اگر بخواهد سفر استانی برود، با بهترین وسیله نقلیه و در بهترین شرایط و کامل‌ترین امکانات این اتفاق رخ می‌دهد. ساختار اداری، این موضوع را نهادینه کرده که جان مدیران و کارمندان مهم است اما جان اهالی رسانه و خبرنگار، برای کسی مهم نیست.

این حرفه آن‌قدر ضعیف و بی‌جان شده که اهمیتش را از دست داده است. دستمزدهای ناعادلانه، شرایط کار تحقیرآمیز و ناامنی شغلی، اهالی رسانه را خسته و ناامید کرده است. جان چنین جماعتی برای کدام مدیری مهم است؟ مدیران رسانه‌ها بی‌انگیزه و منفعت طلب شده و اهمیتی برای زیرمجموعه‌شان قائل نیستند.

این روزهای تلخ تیرماه و تصویر دو خبرنگار جوان و شریفی که در خاک می‌آرامند و داغی که بر دل خانواده‌ها تا همیشه می‌ماند را فراموش می‌کنیم. صادق باشیم، ما از مرگ، نیستی، از شکننده بودن زندگی درس نمی‌گیریم. روابط‌مان را تصحیح نمی‌کنیم. این مرگ‌های ناگهانی، مایه عبرت نمی‌شوند که رفتار فردی و اجتماعی‌مان را بهبود ببخشیم. مدیران و مسئولان هم ضرورتی نمی‌بینند روند معیوب را اصلاح کنند. مرگ روی مرگ می‌آید. در جاده، دریا، ماموریت، در سفر و ما پیام تسلیت صادر می‌کنیم. آویزان احساس می‌شویم که مبادا منطق‌مان یادمان بیاورد جان انسان عزیز است و این میزان مرگ و تلخی، عادی که نیست، بلکه فراتر از ظرفیت روحی و عاطفی مردمان خسته یک سرزمین داغدار است.

5757

کد خبر 1529019