شنبه 3 آذر 1403

چرا هیچ سینمایی حاضر به اکران نخستین فیلم بلند بیضایی نمی‌شد؟

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
چرا هیچ سینمایی حاضر به اکران نخستین فیلم بلند بیضایی نمی‌شد؟

با وجود این فیلم در پاییز گذشته می‌توانست روی اکران بیاید... به گروه‌های مختلف سینمایی پایتخت مراجعه کردیم... همه به ما جواب سربالا دادند. چند ماه کارمان این بود که به این در و آن در بزنیم... یکی از گردانندگان سینماها با عصبانیت گفت: «این چه فیلمی است که ساخته‌اید؟... نه صحنه‌ی ساز و ضربی، نه لنگ و پاچه‌ی لخت، نه اقلا یک بزن بزن حسابی...»

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رگبار نخستین فیلمِ بلندِ بهرام بیضایی در سال 1350 ساخته و در اردیبهشت 1351 اکران شد. این فیلم گرچه از لحاظ تجاری چندان موفق نبود اما تنها فیلم ایرانی بود که در نخستین دور جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران درخشید و جایزه‌ی مخصوص هیات داوران را به دست آورد. این فیلم پیش از موفقیتش در جشنواره، شش ماه در انتظار اکران خاک می‌خورد، چراکه صاحبان سینماها عقیده داشتند چون هیچ‌یک از هنرپیشگان مشهور سینمای فارسی در آن حضور ندارند، حتی یک شب هم فروش نخواهد کرد!

رگبار با برداشتی کاملا متفاوت از فرمول‌های رایج سینمای فارسی ساخته شده بود. در صحنه‌های فیلم فضای تازه‌ای به چشم می‌خورد و نقش‌های مختلف آن را آدم‌های تازه‌ای ارائه می‌کردند؛ پرویز فنی‌زاده، بازیگر نقش آموزگار جوان که به خاطر ایفای موفق همین نقش مورد ستایش هیات داوران بین‌المللی جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران قرار گرفت، اگرچه در تئاتر نامی آشنا داشت، اما در سینما برای اولین بار بود که یک نقش دشوار را با موفقیت تجربه می‌کرد. بازیگر نقش مقابل او پروانه معصومی حتی تجربه‌ی تئاتری هم نداشت.

«رگبار» ماجرای دختری به نام «عاطفه» تنها نان‌آور یک خانواده‌ی کوچک، است که یک مرد قصاب او را زیر حمایت خود می‌گیرد، و به آن‌ها اتاقکی برای سکنی می‌دهد و با کمک‌های بلاعوض دختر را مدیون می‌کند، به این امید که از او قول ازدواج بگیرد. عاطفه گرایشی به مرد قصاب ندارد و دلش راضی نمی‌شود پیشنهاد ازدواج او را بپذیرد و از سوی دیگر یارای آن ندارد که زنجیرها و قید و بندهایی را که به دست و پایش پیچیده است بگسلد. زندگی او صحنه‌ی کشمکشی درونی میان خواست شخصی و اجبار سرنوشت است تا این‌که برخورد با یک آموزگار جوان ابعاد تازه‌ای به مشکل بغرنج او می‌دهد. این آموزگار، معلم برادر کوچک عاطفه است و از همان دیدار اول احساسی ناآشنا نسبت به وی در خود می‌یابد. دختر هم به‌تدریج احساس می‌کند که به آقای آموزگار علاقه‌مند است، اما عشق این دختر و پسر جوان در یک محله‌ی عقب‌افتاده و در میان مردمانی که «عشق» را ننگ می‌شمارند، موجی از استهزا، مزاحمت و عصبانیت به وجود می‌آورد و درگیری‌های متعددی را با آقای قصاب و دیگران سبب می‌شود، فقط بچه‌های مدرسه هستند که اگرچه در آغاز با آقا معلم خود می‌ستیزند، سرانجام مشکل او را درک می‌کنند و به جانب‌داری از او برمی‌خیزند. با این همه دگرگونی عاطفی آن‌ها به همان اندازه بی‌اثر است که تلاش عاطفه و آموزگار جوان و در آخرین صحنه‌ی فیلم چنین نتیجه‌گیری می‌شود که هنوز خواست انسان‌ها در برابر جبر سرنوشت محکوم است.

بهرام بیضایی کارگردان فیلم از 12 سال پیش از ساخت آن همواره در کمین فرصت مناسب بود تا فیلمی بسازد؛ اما چون سینمای فارسی به او راه نداد، به تئاتر گریز زد. وی تا آن روز نمایش‌نامه‌های متعددی نوشته و روی صحنه آورده بود اما فیلم رگبار اولین فیلم بلند سینمایی او بود. همان‌طور که در بالا گفته شد در اردیبهشت 51 این فیلم در پانزده سینما اکران می‌شد و برنده‌ی جایزه‌ی جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران نیز شده بود به همین بهانه خبرنگار زن روز به سراغ این کارگردان خوش‌آتیه رفت تا با او درباره‌ی این نخستین فیلم بلندش به گفت‌وگو بنشیند. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را که سی‌ام اردیبهشت 51 در «زن روز» منتشر شد می‌خوانید:

آیا فیلم رگبار از ابتدا به قصد این‌که در جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران شرکت داده شود ساخته شده است؟

ما فیلم‌برداری را موقعی شروع کردیم که هنوز سر و صدایی از جشنواره‌ی فیلم تهران نبود. در آن هنگام یعنی در حدود یک سال و دو سه ماه پیش ما حدس می‌زدیم که فیلم‌برداری حداکثر تا سه چهار ماه تمام می‌شود. اما در عمل حساب‌ها غلط درآمد و مشکلات پیش‌بینی‌نشده‌ای چند بار کار فیلم‌برداری را دچار وقفه کرد. با وجود این فیلم در پاییز گذشته می‌توانست روی اکران بیاید. چون قسمت اعظم کارهایش تمام شده بود. در آن موقع ما به گروه‌های مختلف سینمایی پایتخت مراجعه کردیم که برای فیلم اکران بگیریم؛ اما همه به ما جواب سربالا دادند. چند ماه کارمان این بود که به این در و آن در بزنیم شاید گردانندگان سینماها را برای نمایش فیلم رگبار متقاعد کنیم، حتی حاضر شدیم این فیلم فقط در یک سینما نمایش داده شود، اما آقایان زیر بار نمی‌رفتند و استدلال‌شان این بود که چون در فیلم هیچ‌یک از ستارگان مشهور سینمای فارسی شرکت ندارند، فروش نخواهد کرد. حتی یک روز یکی از گردانندگان سینماها که از مراجعات مکرر ما به ستوه آمده بود با عصبانیت گفت: «این چه فیلمی است که ساخته‌اید؟ مردم دو ساعت وقت‌شان را تلف کنند که چی؟ نه صحنه‌ی ساز و ضربی، نه لنگ و پاچه‌ی لخت، نه اقلا یک بزن بزن حسابی... این فیلمی که شما ساخته‌اید فقط به درد فستیوال می‌خورد!» بدین ترتیب فیلم رگبار محکوم به این بود که خاک بخورد و بپوسد، اما همین جمله‌ی تمسخرآمیز «فقط به درد فستیوال می‌خورد!» ما را نجات داد. فکر کردیم فیلم را به جشنواره‌ی تهران بدهیم، شاید موفقیتی کسب کند و بتوانیم از گردانندگان سینماها برای آن اکران بگیریم. پس در حقیقت ما فیلم را برای فستیوال نساختیم، آن را به فستیوال دادیم که شاید راهی برای رهایی از بن‌بست پیدا کنیم. اتفاقا موفق هم شدیم. همان آقایانی که حاضر نبودند فیلم رگبار حتی در یک سینما نشان داده شود، حالا که به خاطر موفقیت آن در جشنواره اسمش سر زبان‌ها افتاده، درهای 15 سینمای تهران را به رویش گشوده‌اند!

شما در رشته‌ی کارگردانی سینما تحصیلاتی دارید؟

تحصیلات به مفهوم کلاسیک، نه. می‌توانم بگویم که مکتب اولیه‌ی سینمایی من تماشای فیلم بوده. از سال‌ها پیش هدفم این بود که فیلم بسازم. نه با معیارهای سینمای فارسی بلکه با معیارهای خودم. برای این منظور روی سینما به طور کلی مطالعه می‌کردم و فیلم‌های خوب و بد را می‌دیدم و می‌سنجیدم. در سال 1338 شروع کردم به نوشتن نقد فیلم در پاره‌ای از مطبوعات. به موازات آن به تحقیقاتی در زمینه‌ی تئاتر علاقه‌مند شدم. تحقیقاتم در تئاتر در سه قسمت چاپ شده: نمایش در ایران، نمایش در ژاپن، و نمایش در چین.

چه شد که علی‌رغم علاقه‌ی مفرط به سینما به کار تئاتر کشانده شدید؟

برای این‌که سینمای فارسی به من و امثال من راه نمی‌دهد. من شخصا سرمایه‌ای نداشتم که فیلم بسازم و آن‌ها هم که سرمایه‌ی لازم داشتند سلیقه‌شان با سلیقه‌ی من جور نبود. من معیارهای آن‌ها را نمی‌توانستم قبول کنم و آن‌ها هم معتقد بودند من نبض بازار دستم نیست. به همین جهت با این‌که بزرگ‌ترین آرزویم ساختن فیلم بود به تئاتر گریز زدم و از سال 1341 شروع به نمایش‌نامه‌نویسی کردم. کار من در تئاتر ادامه یافت و انواع رشته‌های این حرفه را از پرده‌کشی و طراحی لباس گرفته تا مدیریت صحنه و آسیستانی کارگردان و بالاخره کارگردانی آزمودم...

مجموعا چند نمایش‌نامه نوشتید و کدام‌ها را بیش‌تر دوست دارید؟

فکر می‌کنم بر روی هم تعداد آن‌ها 17-18 تاست. از میان آن‌هایی که بیش‌تر دوست دارم می‌توانم از «هشتمین سفر سندباد» و «دیوان بلخ» و «پهلوان اکبر می‌میرد» اسم ببرم.

چه عاملی سبب شد که به فکر ساختن فیلم رگبار بیفتید؟

در تمام مدتی که کار تئاتر می‌کردم به فکر ساختن فیلم سینمایی بودم. می‌خواستم ثابت کنم که می‌توان فیلمی با معیارهای کاملا متفاوت از سینمای فارسی ساخت و موفق هم شد. هرگز نتوانستم بپذیرم که در کشور ما جایی برای سینمای غیربازاری نیست. من نمی‌خواستم برای فروش فیلم صحنه‌پردازی کنم. در عین حال قصدم هم این نبود که فیلم فروش نکند تا مدعی شوم چون مردم نفهمیدند پس فیلم فروش نکرد و در نتیجه فیلم خوبی بود! من فقط می‌خواستم فیلمی با معیارهای خودم و نه با معیارهای رایج عرضه کنم. پارسال یک فیلم 25 دقیقه‌ای به نام «عمو سبیلو» ساختم، برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجونان. بعد از 12 سال آرزوی فیلم‌سازی، این برای اولین بار بود که دوربین را لمس می‌کردم و همین تماس کوچک با دنیای سینما، آتش خفته را در دلم دوباره روشن کرد. در فیلم کوتاه «عمو سبیلو» مقداری کار با بچه‌ها بود و دنیای ساده و معصوم آن‌ها توجهم را به خود کشید. اندکی بعد با «باربد طاهری» آشنا شدم که قصه‌ای درباره‌ی بچه‌ها داشت و می‌خواست آن را فیلم کند. باز چندی بعد «احمدرضا احمدی» داستانی برایم تعریف کرد که مرا به یاد نمایش‌نامه‌ای که ده سال پیش به نام «رگبار» نوشته بودم انداخت. این نمایش‌نامه که هرگز به روی صحنه نیامد و چاپ هم نشد، قصه‌ی یک خانم معلم بود. یادآوری فضای این نمایش‌نامه سبب شد که برای طرح سناریوی فیلم رگبار عناصری را از آن قرض بگیرم و شخصیت‌هایی را جابه‌جا کنم: مادری که همیشه می‌بافد و رگباری که در بیرون هست، وابستگی‌ها و زنجیرهایی که به پای این‌هاست...

وقتی که فیلم‌برداری شروع شد تمام سناریو حاضر بود؟

نه، در حدود 17 صفحه‌ی آخرش را هنوز ننوشته بودم. در آن‌چه هم که نوشته بودم ضمن فیلم‌برداری تغییرات زیادی دادم. می‌توانم بگویم که قسمت زیادی از فیلم فی‌البداهه ساخته شد. بر حسب شرایط زمان و مکان از هر موقعیت مناسبی که پیش می‌آمد ایده‌های تازه می‌گرفتم و آن‌ها را به مرحله‌ی عمل درمی‌آوردم. «باربد طاهری» که تهیه‌کننده‌ی فیلم بود دستم را کاملا باز گذاشته بود و هیچ کاری نداشت به این‌که فیلم خوب کار خواهد کرد یا نه. مجموعه‌ی این شرایط و عشق دسته‌جمعی افراد به ارائه‌ی یک کار جالب بود که فیلم رگبار را به وجود آورد.

محله‌ای که وقایع فیلم رگبار در آن می‌گذرد در کدام قسمت تهران واقع شده است؟

در شانزده قسمت مختلف تهران، از جنوبی‌ترین تا شمالی‌ترین و از شرقی‌ترین تا غربی‌ترین محله شهر!

منظورتان این است که یک محله‌ی به‌خصوص نبوده است؟

بله... و یکی از بزرگ‌ترین مشکلات کار ما همین بود. وقتی که جای مناسبی را برای فیلم‌برداری پیدا می‌کردیم، بعد از دو سه روز فیلم‌برداری، اطراف‌مان بر اثر ازدحام مردم چنان شلوغ می‌شد که نه فقط ادامه‌ی فیلم‌برداری ممکن نبود بلکه نظم زندگی روزانه‌ی مردم هم به هم می‌خورد. در نتیجه مجبور می‌شدیم بند و بساط خود را جمع کنیم و به جای دیگری کوچ کنیم. این وضع بارها تکرار شد و از محلی به محل دیگر رفتیم. جست‌وجوی محل‌های جدید مناسبی که با محل‌های قبلی جور باشد کار ساده‌ای نبود و دوندگی‌های زیاد لازم داشت. مثلا برای پیدا کردن سالن مدرسه‌ای که در فیلم می‌بیند دو سه ماه وقت صرف کردیم!

مشکلات دیگری هم داشتید؟

می‌توانم بگویم که کارمان سراسر مبارزه با مشکلات بود!... اولا چون نه من و نه باربد طاهری هیچ‌کدام حسابگر نیستیم، حساب‌هایی که در مورد برآورد مخارج فیلم کرده بودیم از همان اوایل فیلم‌برداری غلط از کار درآمد. سرمایه به کرات ته کشید و وقفه‌هایی که به همین علت در فیلم‌برداری پیش آمد باعث تفرقه‌ی هنرپیشگان و بروز انواع مشکلات دیگر شد. ثانیا هیچ‌کس و هیچ دستگاهی ما را به بازی نگرفت و کمک‌مان نکرد. مشکل دیگر این بود که کارمندان فنی چون با تیپ کار ما و سلیقه‌ی ما آشنایی نداشتند و به فرمول‌های فیلم‌فارسی عادت کرده بودند، طبعا خیلی به کندی و اشکال می‌توانستند نحوه‌ی کار خود را با آن‌چه ما می‌خواستیم تطبیق بدهند. در نتیجه همه‌ی این‌ها فیلمی که می‌بایست در سه چهار ماه تمام شود، یک سال و دو ماه طول کشید و نواقص زیادی هم در آن پیدا شد. مثلا من شخصا از صدای فیلم به هیچ وجه راضی نیستم و در اولین فرصتی که بتوانم آن را تجدید می‌کنم.

از کار هنرپیشگان راضی هستید؟

پرویز فنی‌زاده و منوچهر فرید را از همان موقع تنظیم سناریو برای ایفای نقش آموزگار و مرد قصاب در نظر گرفته بودم. بازیگران سایر نقش‌ها هم کم و بیش به‌تدریج انتخاب شدند. تنها نقشی که برای انتخاب بازیگرش دچار تردید بودم «عاطفه» بود. خوشبختانه به طور تصادفی با پروانه معصومی برخورد کردم و بلافاصله متوجه شدم که همان است که می‌خواهم. اول برای بازی در فیلم حاضر نمی‌شد و از هنرپیشگی سینما به خاطر مشکلات خانوادگی وحشت داشت. اما وقتی که داستان فیلم را برایش تعریف کردم به فکر فرو رفت و روز بعد قبولی خود را اعلام کرد. خوشبختانه حدس من در مورد او صائب بود، زیرا چون زنی تحصیل‌کرده و بافرهنگ است. با این‌که تجربه‌ی هنرپیشگی نداشت، خیلی زود موفق شد رل عاطفه را جذب کند و به‌خوبی از عهده برآمد.

برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟ فکر می‌کنید به همین زودی فیلم دیگری بسازید؟

در این‌که حتما فیلم‌های دیگر خواهم ساخت تردیدی نیست اما مسلما عجله نخواهم کرد. مدت 12 سال صبر کردم تا رگبار را ساختم. حالا هم آن‌قدر حوصله نشان خواهم داد که باز فیلمی با شرایط خودم بسازم. آن‌هایی که قبلا مسخره‌ام می‌کردند و معتقد بودند فیلم رگبار و هر فیلمی از نوع رگبار کاری به‌جز اتلاف وقت و سرمایه نیست، حالا از من می‌خواهند که برای‌شان رگبار دیگری بسازم!... آن‌ها خیال می‌کنند اگر رگبار موفق شد، هر تقلید ناقص یا کاملی از آن هم موفق خواهد شد. اما من نمی‌خواهم از کار خودم تقلید کنم. اگر دست به کار تهیه‌ی فیلمی شوم چیزی غیر از رگبار خواهد بود.

25957

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1908495
چرا هیچ سینمایی حاضر به اکران نخستین فیلم بلند بیضایی نمی‌شد؟ 2