چه کسی بمب خاموش برنامه سازی را منفجر خواهد کرد؟
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - الهه زواره ئیان؛ عادت کرده ایم انگار. در این برنامه عدهای میآیند بمبها را خنثی میکنند و میروند. در آن یکی چهارتا سوال پرسیده میشود که مجری برنامه لابلای صحبت هایش جواب هایش را میدهد انگار. در آن چند تای دیگر نیز به هر قیمتی میخواهند بخندیم؛ حتی با لگد مال کردن حرفهی عدهای. مخاطب است دیگر. مقایسه میکند گفتگوهای جنجالی و جذاب سالهای دور را با تاک شوها و مسابقات امروز. جالبتر این که مهمانهای همان برنامههای سالهای دور تاک شوهای امروز را در دست گرفتند. مهمان هایشان میآیند، برای جهان آرزوی صلح میکنند و بی هیچ حرف و سخنی میروند، ولی سوال اینجاست که چه کسی واقعا سرگرمان میکند؟ پاسخ هم در لابلای آمار بینندگان صدا و سیما و کامنتهای اینستاگرام مخاطبان پلتفرمها جولان میدهد. ما هم نشستیم به یک انتظار بیهوده که بالاخره چه کسی بمبها را به جای خنثی کردن منفجر خواهد کرد؟
*س_ شروع تقریبا موفق؛ روند ناامید کننده!_س*بیایید کمی به عقب برگردیم. یعنی به سالهای اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90. سالهای ابتدایی ظهور نمایش خانگی. هرچند که عدهای ظهور این رسانه را به سالهای دهه شصت و بعد از رشد دی وی دیها نسبت میدهند، اما اثرات جدی ماجرا از بعد از قهوه تلخ بود و شروع جریان سریال سازی. با اینکه تلویزیون در آن سالها دست پرتری نسبت به حالا داشت، هرچند افت کیفی آثار نسبت به سالهای دهه 70 و 80 مشهود بود,، اما سریال سازی در نمایش خانگی با هدف آزادی عمل بیشتر و بازتر بودن دست نویسنده و کارگردانها ساخته شدند. دقت کنید سریالسازی! یعنی جایی که در پرداخت داستان دست نویسنده بازتر است و در اجرا نیز دست کارگردان.
چندین سریال نیز ساخته شد تا فصل اول شهرزاد و دوره دیگری در کارگردانی حسن فتحی. مخاطبی که قبل از شهرزاد عاشقانههایی مثل میوه ممنوعه و مدار صفردرجه را دیده بود؛ به یکباره روی دیگر نمایش خانگی را هم دید. روابط آزادانهتر شده بود و پوششها متفاوت بود. خانمها کلاه و دامن داشتند و این برای مخاطبی که پیش از این قهوه تلخ را دیده بود نیز جلوهای تازه داشت. سریالی با همان ژانر و سبک و سیاق گذشته، اما متفاوت در فرم و پوششها. حتی برای شاید اولین بارها چهره زنان در روزهای پیش از انقلاب تحصیل کرده و فعالتر به نمایش گذاشته شد. گویی جریان متفاوتی در روند سریالسازی نمایش خانگی راه افتاده بود.
این جریان البته خیلی هم با دوام نبود و تکثر آثار در کنار دیگر مسائل ریتم خوش آن را بر هم ریخت. آثاری که رفته رفته افت شدید کیفی شان مخاطب را دل زده کرد و حالا وبعد از ضربه بزرگ تعطیلی سینماها، ورود تاک شوها و برنامههای غیر داستانی دیگر به این پلتفرمها کارگردان را از هول حلیم در دیگ بزرگی انداخته که همه را آشفته ساخته است. برنامههایی که دیگر خط داستانی مشخص برای همان اندک هدایت شدن را هم ندارند و نه تنها سرگرم کننده نیستند بلکه شرایط را طوری فراهم کرده اند که دیگر سرگرم هم نمیشویم.
ورود شگفتی آور برخی استند آپ کمدینها و بازیگران همچون حامد آهنگی یا شهاب حسینی در کنار دیگر سلبریتی ها، باعث شد تا نمایش خانگی علیرغم تلاش در جهت ایجاد سرگرمی؛ آن هم به طریق جز سریال که خط و سیر داستانی دارد؛ نه تنها موفق نبود بلکه رفتهرفته جریانی را راه انداخت که اقبال عمومی از سلبریتیها و برنامههای تلویزیون را نیز تحت شعاع قرار داد.
*س_ برنامه سازی یا سلبریتی سازی_س*یک سرمایه گذار با پول هنگفتی که دارد، نزد یکی از کارگردانهای تلویزیون! و یا یکی از کارگردانان امتحان پس داده سینما میرود. این دو فکر میکنند که چه کسی الان مطرح است و محبوبیت دارد. یکی دو نفر را پیدا میکند، تماس میگیرند، از همان مبلغ هنگفت به او پیشنهاد میکنند و سلبریتی مورد نظر با دل و جان میپذیرد. با همان مبلغ هم دکور میسازند، چند سوال به سلبریتی میدهند، مجری خطابش میکنند و در نهایت نیز صدا، دوربین، حرکت. این تمام داستان تاکشوهای نمایش خانگی است.
محسن خادمی، منقد سینما، در گفتگو با دانشجو میگوید: «ما فقط از افراد محدودی استفاده میکنیم؛ ترس داریم از رفتن به سراغ چهرههای جدید. میرویم به سراغ همانها که میشناسیم و جایگاه را در اختیار آنها قرار میدهیم. در حقیقت چیزی عوض نشده و این مدیومها نیز به دست کسانی افتاده اند که سینما را میگردانند» وی همچنین عنوان میکند «که اگر یک آرتیست مدام در قالبهای مختلف تکرار شود: دیگر جذاب نخواهد بود. انگار در نهایت خود را فاقد استعداد و جهانبینی نسبت به شناخت مخاطب و عرضه هنر ارائه میدهد. خصوصا در برنامههای این چنینی که کارگردان و خط سیر داستانی وجود ندارد و سلبریتیها هرگاه مستقلتر بودند بیشتر واقعیت خود را به مخاطب نشان دادند»
این مسئله ابتدا فقط در شبکه نمایش خانگی اتفاق میافتاد. یعنی مخاطب یکشنبه شب گلزار را کت و شلوار پوشیده میدید که با لحن خاصی حرف میزند و سعی میکند که به قشر عادی مردم نزدیکتر شود و از همه مهمتر دقیقا مشابه همان را اجرا میکند که در نمونه تلویزیونی چندین سال پیش یعنی برنده باش حتی هیچ تلاشی برای ارائه مدلی جدید در اجرا نشده بود. درست همان هفته، چهارشنبه، دوباره گلزار را روی پوستر سریال گیسو و صفحه اصلی فیلیمو میبینیم؛ با شکل و شمایل دیگری. این جذابیت چهره را برای مخاطبان کم میکند و حتی ممکن است باعث دلزدگی شود. این مساله در رابطه با پژمان جمشیدی نیز در حال تکرار شدن است. دور باطلی که تماشاگر را بین فریبرز زیرخاکی در تلویزیون و شخصیت آرام و گاه بذله گوی پیشگو در نمایش خانگی، دچار سردرگمی میکند.
احسان ناظم بکایی، نویسنده و روزنامه نگار فرهنگی، در گفتگو با دانشجو عنوان میکند: «حضور همان کسانی که در تلویزیون هستند در نمایش خانگی جذاب نخواهد بود. چون آنچه در نمایش خانگی میبینیم نمونه اش قبلا در تلویزیون کار شده است. به همین سبب حرف یا نکته خاصی گفته نمیشود و مخاطب عمدتا برای تاک شوهای طولانی مدت هزینه نمیکند.» ضمنا این که زیر خاکی 2، دی ماه سال گذشته کلید خورده بود و پخش تیزر هایش همزمان شد با کلید خوردن پیشگو، نشان میدهد که اگر قرار بود مدیریتی صورت بگیرد یا باید در انتخاب جمشیدی صورت میگرفته یا کنداکتور پخش یکی از دو مدیوم، تلوزیون یا نمایش خانگی، آن را مدیریت میکرد که البته هیچ کدام اتفاق نیفتاد.
در این باره امید نجوان، نویسنده و فیلمساز، به دانشجو میگوید «که تلویزیون فقط و فقط پاسخگوی بخشی از مخاطبانش است. مخاطبانی که آنها را شناسایی کرده و انگار فقط برای همانها برنامه تولید میکند. فقط مخاطب سنتی برای تلویزیون مهم است و برای خواستهها و دیدگاههای دیگران اهمیتی قائل نیست. سلبریتیها نیز ملاک شان دستمزدها شده و تعجبی ندارد که ارتباطشان با مخاطب در آینده دستخوش تغییرات جدی شود» همانند آنچه برای شهاب حسینی و حامد آهنگی اتفاق افتاد. روی آوردن به شوخیهای مبتذل و حرکات بی جا که نه تنها باعث خنده نیست؛ بلکه مخاطب نیز میرنجاند.
*س_کمبود محتوا و اتکا به فرم_س*همین حالا اگر هشتک ریلیتی شو را در صفحه سرچ اینستاگرامتان جستجو کنید بالای 1000 پست در صفحه موبایل تان نقش میبندد از حضور سلبریتیهای رنگارنگ در شبهای مافیا. این یعنی بالای هزار نفر که دنبال کننده این برنامه بودند؛ تعریف رئالیتی شو را درست متوجه نشدند. یکی از شرایط مهم ریالیتی شو ها، استفاده از افراد عادی و معمولی به جای هنرپیشه هاست. مثل اعضای یک خانواده یا گروههای دوستی که ماجراها و لحظات حساس و دراماتیک و زندگی عادی آنها را به نمایش میگذارد و در نهایت کار تیمی آنها در جهت حل مسئله به چالش کشیده میشود. همانند آنچه در خانه ما دیدیم. برنامه آموزنده و در عین حال سرگرم کنندهای که علی رغم ایده پردازی درست و به جا در کنار فرم سادهای که داشت؛ خیلی جریانساز نشد.
احتمالا ساعت پخش و شبکه پخش در این زمینه دخیل بود. یا برنامهای مثل رالی ایرانی که فصل اول آن را سعید ابوطالبی ساخته بود که بعدتر سرزمین دانایی را بدون حضور سلبریتیها و با مردم عادی ساخته بود. استفاده از دانشجویان و فارغ التحصیلان رشتههای مهندسی باعث شده بود تا خلاقیت شان در مسیر حل مسئله حسابی به کار گرفته شود. محمد صالح سلطانی در گفتگو با دانشجو میگوید: «ابوطالب به دنبال ساخت برنامههای خلاقانه بود و اتاق فکر و ایده پردازی درست باعث شد تا کار قابل توجهی مثل سرزمین دارایی تولید کند» وی همچنین اضافه میکند که «رئالیتی شوها هزینه بیشتری میطلبند و کار سختتر از یک استادیو با یک مجری ساده میباشد».
نمونه خوب این نوع برنامهها «بریم بسازیم» است. جایی که چهار جوان به دل جاده زدند و معنای واقعی کلمه سر و سامانی اساسی به زندگی مردم روستای خاوه دادند. همراه شدن با کسانی که نمیشناسی و مهم بودن واکنش هایشان رئالیتی شو میسازد. چیزی که با تمام این اوصاف تلویزیون پیشتر کار کرده بود و به نوعی در این زمینه پیشتاز بوده است. با تمام این تفاسیر شبهای مافیا تنها یک مسابقه است نه فراتر از آن. با دکوری جذاب و مملو از نور ورنگ و پشت زمینهای که یادآوری خانههای همان زمان گادفادر هاست. در کنار آن هیچ مسئله را حل نمیکند و چالش فیزیکی ندارد.
آرایش چهره و لباس بازیکنان نیز آنقدر خیره کننده است که اگر بازی را هم بلد نباشی از ابتدا تا انتها نمیتوانی پلک بزنی. حقیقت این است که اساس این بازی در صحبت کردن و سر و کله زدن است و باید تحلیلگر خوبی باشیم و با فن بیان بالا حرف را به کرسی بنشانیم. وقتی رضا شفیعی جم در میانه بازی نقش خودش را لو میدهد و میخندد، وقتی بازیکنان به جای انگشت اتهام به سمت یکدیگر گرفتن واقعا بازی کردن؛ با یکدیگر محافظهکارانه و دوستانه صحبت میکنند و جایی که باید از چالشها نهایت استفاده را ببرند؛ آن را به دوست دیگر پیشکش میکنند؛ باید بفهمیم که گزینش مناسبی در انتخاب بازیکنان صورت نگرفته است. در اصل، هنوز و بعد از انتشار 10 فصل از مسابقه شهروند و مافیا از شبکه سلامت، آنچه آن را سرپا نگه داشته و طبق آمار تلوبیون در صدر مسابقات تلوزیون قرار گرفته؛ بازی خوب و قوی بازیکنان است.
چندی پیش تهیه کننده برنامه در مصاحبهای با قدسآنلاین عنوان کرده بود که از 18 هزار نفر متقاضی شرکت در مسابقه تنها 800 نفر با دو بار آزمون پذیرش شدهاند. در کنار آن نیز فیلم ضبط شده از مراحل گزینش شرکت کنندهها در خلال برنامه جایگزین شده بود. به طوری که تهیهکننده کاملا ادعا داشت که مسیر شفافی برای گزینش شرکت کننده داشته است. در حالیکه ظواهر امر نشان میدهد چنین اتفاقی در همتای نمایش خانگی آن نیفتاده است.
علاوه بر تمام اینها شهروند و مافیا از همان فصل اول دکور سادهای داشت؛ لباس و آرایش چهره بازیکنان معمولی و ساده بود و از هیچ عنصر جذاب و گیرایی در مسابقه استفاده نشده بود. احسان ناظم بکایی در این باره به دانشجو میگوید «وقتی مساله و محتوا نداشته باشیم فرم اهمیتی ندارد. محتوا مهمتر از فرم است. شما به نمایش تعزیه نگاه کنید متوجه میشوید که مهم نیست دکور خوبی اجرا بشود، با محتوا حس تعزیه به تماشاگر دست میدهد وبه عناصر دیگر دقت نمیکند. در حقیقت برنامه سازان ما بیشتر به سمت دکورسازی رفته اند تا برنامه سازی.
*س_ تماشاگر نباشیم!_س*اما آیا ما میتوانیم جلوی این موج پر تب و تاب تولید را بگیریم؟ مسلما خیر. آنچه احسان ناظم بکایی نیزدر گفتگو با دانشجو بدان معتقد است ومیگوید «ما نمیتوانیم دست نمایش خانگی را در سرگرمی سازی ببندیم. هر برنامه جایگاه خودش را دارد، اما آنچه مهم است فرمول برنامه سازی است.» محسن خادمی در این باره به دانشجو میگوید «مشکل ما این است که بدون ایده کار میسازیم. بدون آنکه از ساز و کار تولید برنامه خبر داشته باشیم. باید اورجینال را در برنامه سازی رعایت کنیم و برای کار خود امضا داشته باشیم. در رابطه با همین تاک شوها باید گفت که در دنیا هم دارند ساخته میشوند.
اجرای جذاب و حرفهای دارند. وقتی ما درک درستی نداریم از برنامهی اورجینالی که از روی آن کار میسازیم؛ همین اتفاقها میافتد». وی همچنین اضافه میکند که «در تاک شوهای سراسر دنیا تنها حضور مجری و مهمان ضروری است. اما در ایران به خاطر باشکوه جلوه دادن برنامه توسط اسپانسر تماشاگر وارد ماجرا میشود و برنامه از حالت گفتگو محور خود خارج میشود.»
از طرفی دیگر نیز باید گفت که باتوجه به شرایط کنونی ایده بسیاری از برنامههای نمایش خانگی پیش از این در تلوزیون بکار گرفته شده اند و توسعه ایده در نمایش خانگی صورت گرفته است. به همین سبب احسان ناظم بکایی اظهار میکند که «باید تلوزیون و نمایش خانگی را دو مجموعه بهم پیوسته دید و فضا را طوری تغییر دهیم که ضوابط درونی سازی شده و بین این دو فضای رقابتی شکل بگیرد نه نظارتی. به گونهای که بشود آنچه در نمایش خانگی تولید میشود را در تلوزیون نیز پخش کنیم»