سه‌شنبه 6 آذر 1403

کاری که تحریم‌کنندگان با سینما کردند، مغول نکرد!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
کاری که تحریم‌کنندگان با سینما کردند، مغول نکرد!

بابک خواجه‌پاشا کارگردان فیلم سینمایی «در آغوش درخت» ضمن انتقاد از موضع برخی افراد برای تحریم سینما و جشنواره تأکید کرد آسیبی که این افراد به سینما می‌زنند را مغول به فرهنگ ایران نزده است.

به گزارش مشرق،از میان فیلم‌های حاضر در چهل‌ویکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، حوزه هنری در تولید دو فیلم مشارکت داشته است که یکی از آن‌ها را در قالب همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سرانجام رسانده است. «در آغوش درخت» اولین فیلم بلند کارنامه بابک خواجه‌پاشا در مقام کارگردان به‌حساب می‌آید که حالا در جشنواره فیلم فجر رونمایی شده است.

فیلم روایتی ساده در عین حال پیچیده از روابط میان یک زوج در آستانه جدایی ارائه می‌کند که ناخواسته زندگی کودکان خود را تحت تأثیر تصمیمات خود قرار داده‌اند.

همزمان با حضور این فیلم سینمایی در جشنواره فیلم فجر میزبان بابک خواجه‌پاشا کارگردان و سجاد نصرالهی‌نسب یکی از تهیه‌کنندگان این فیلم بودیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید، ماحصل این گفتگو درباره فیلم «در آغوش درخت» است.

* یکی از کنجکاوی‌ها درباره فیلم حضور و همراهی چهره‌هایی مانند مجید مجیدی، رضا میرکریمی و حتی هادی حجازی‌فر در فرآیند تولید آن است. به بهانه اشاره به این همراهی‌ها کمی از شکل‌گیری ایده «در آغوش درخت» برای‌مان بگویید.

بابک خواجه‌پاشا: ایده این فیلم از یک فضای کاملاً زیستی و شخصی شکل گرفت. ایده فیلم را از چند خانواده‌ای که در اطرافم بودند و با مشکل روایت شده در فیلم مواجه بودند گرفتم. خانواده‌هایی که بچه‌هایی دارند اما گرفتار نادیدن این نعمت‌ها در زندگی خود هستند. نادیده گرفتن موجود گران‌بهایی به نام کودک در برخی خانواده‌ها ایده این فیلم را به ذهن من انداخت. روزی شعری از یک شاعر ژاپنی خواندم که خیلی روی من تأثیر گذاشت. این شعر می‌گفت تا زمانی که آخرین کودک بر روی زمین قدم می‌گذارد، یعنی هنوز شانس برای داشتن جهانی بهتر وجود دارد. بچه‌ها نشانه امید در زیست ما هستند و تا زمانی که هستند احساس می‌کنیم قرار است اتفاقات بهتری رخ دهد و شاید همین کودک است که قرار است تغییر عظیمی را در جهان رقم بزند. همه این‌ها در کنار یکدیگر جمع و تبدیل به یک ایده شد. شروع به نوشتن یک فیلمنامه کردم. در همان مقطع با آقای نصرالهی به‌واسطه همکاری‌ای که در پروژه «موقعیت مهدی» داشتیم، آشنا شدم.

* سطح همکاری‌تان در فیلم «موقعیت مهدی» چگونه بود؟

خواجه‌پاشا: من دستیار اول کارگردانی یعنی آقای حجازی‌فر بودم و سجاد نصرالهی هم که همه کاره بود! قبل از آقای نصرالهی با هادی حجازی‌فر درباره ایده‌ام صحبت کردم و او گفت که تو حتماً باید کارگردانی کنی. پیش‌تر تئاترهای من را خیلی دیده بود و به همین دلیل این اعتماد به‌نفس را به من داد تا وارد عرصه کارگردانی سینما شوم. آقای نصرالهی هم که طرح را خود به دلیل فضای اخلاقی و انسانی آن، کار را دوست داشت و این همکاری را پذیرفت. بعدها که در مرحله پیش‌تولید بودیم با آقای میرکریمی و آقای مجیدی صحبت کردم. قطعاً جهان ذهنی من چه در نگارش فیلمنامه و چه در کارگردانی از این دو نفر نشأت گرفته چراکه سال‌ها دستیار این دو عزیز بودم و با آن‌ها همکاری داشتم. غیر از این دو کارگردان، فرد دیگری که در سینما خیلی به او علاقه دارم، بی گله جیلان است.

* اتفاقاً می‌خواستم به این نکته اشاره کنم که فضای فیلم هم شبیه سینمای جیلان است و هم در مقاطعی یادآور «آتابای» است؛ البته درباره فضاسازی فیلم صحبت می‌کنم نه داستان.

خواجه‌پاشا: فیلم من و فیلم «آتابای» در یک اقلیم ساخته شده‌اند اما فکر می‌کنم جهان این دو فیلم خیلی با هم متفاوت است. در «آتابای» ما بیشتر شاهد یک نقد اجتماعی با فضای تاریک حاکم بر آدم‌ها هستیم اما در این فیلم من سعی کردم آدم‌هایم رنگی باشند و روح روشن‌تری داشته باشند. زمانی که فیلم را می‌ساختم هنوز «آتابای» را ندیده بودم و طبیعتاً از آن تأثیر نگرفته‌ام اما شاید به دلیل نزدیک بودن نویسنده هر دو فیلم به یک جهان، شاید این تشابه هم به‌وجود آمده باشد.

* یکی از نکاتی که در داستان فیلم جلب توجه می‌کند، اشاره به این واقعیت است که بچه‌ها چقدر سریع متوجه اختلاف‌ها می‌شوند و چقدر هم سریع از آن‌ها آسیب می‌بینند.

خواجه‌پاشا: به نظر من ما بچه‌ها همیشه پایین‌تر از چیزی که هستند می‌بینیم. اینکه می‌گوییم طوری باید حرف بزنیم که بچه‌ها نفهمند غلط است چرا که آن‌ها بیشتر از ما می‌فهمند. در یکی از نمایش‌نامه‌هایم جمله‌ای دارم که فکر می‌کنم در تعریف بچه‌ها خیلی جمله درستی است؛ «بچه‌ها فرشته‌اند فقط وقتی بزرگ می‌شوند یادشان می‌رود» انگار بچه‌ها تا وقتی کوچک هستند جهانی دارند که خیلی زیباتر از جهان آدم بزرگ‌هاست. وقتی آن‌ها بزرگ می‌شوند هم آن لطافت را فراموش می‌کنند. برخی حتی به فیلم ایراد می‌گرفتند که این حرف‌ها که این بچه‌ها در فیلم می‌زنند، برای بچه‌ها نیست اما پاسخ من این است که اتفاقاً بچه‌های امروز این گونه‌اند. بچه پنج ساله شما امروز هم فضای مجازی را می‌شناسد و هم روابط را بهتر از ما درک می‌کنند. این بچه‌ها جدایی را هم بهتر از ما متوجه می‌شوند و به همین دلیل بچه‌های فیلم اینگونه ترسیم شده‌اند.

* آقای نصرالهی شما از ورود خود به این پروژه بگویید، به‌خصوص که در خبرهای اولیه درباره تولید فیلم فقط نام محمدرضا مصباح به‌عنوان تهیه‌کننده اعلام می‌شد.

سجاد نصرالهی‌نسب: آقای مصباح از دوستان خیلی نزدیک بنده هستند. زمانی که ایده این طرح مطرح شد خیلی آن را دوست داشتم. مقدمات کار را آغاز کردیم و همان ابتدا با ایشان هم یک مشورت تلفنی داشتم..

* شما آن زمان به‌عنوان سرمایه‌گذار در خبرها معرفی می‌شدید.

نصرالهی‌نسب: بله. آن زمان هنوز من برای دریافت کارت تهیه‌کنندگی اقدام نکرده بودم و از آنجایی که فصل تولید را از دست می‌دادیم نمی‌توانستیم کار را متوقف نگه داریم تا این مراحل طی شود. آقای مصباح خیلی از کار خوشش آمده بود و پای کار آمد. هر جا هم که توانست هوای گروه را داشت و همراه ما بود. در مجموع کار را در کنار یکدیگر پیش بردیم. پروانه ساخت به نام آقای مصباح صادر شد و بعدها برای حضور در جشنواره آن را اصلاح کردیم و تهیه‌کنندگی آن به‌صورت مشترک درج شد. درباره بابک خواجه‌پاشا پیش‌تر در «موقعیت مهدی» با او آشنایی داشتم و واقعاً حتی در موقعیت دستیاری کارگردان، مانند یک کارگردان تمام عیار ظاهر می‌شد. به جزئی‌ترین مسائل هم حواسش جمع بود. وقتی برای اکران «موقعیت مهدی» به ارومیه رفتیم، آنجا که با آقای حجازی‌فر بودیم، آقای خواجه‌پاشا طرحش را مطرح کرد. هادی حجازی‌فر خیلی از طرح خوشش آمد. من هم می‌دانستم که حجازی‌فر در زمینه شناخت فیلمنامه و داستان هوش بسیار خوبی دارد. اصلی‌ترین نکته‌ای هم نظر من را جلب کرد بحث خانواده و اهمیت بچه‌ها در یک خانواده بود. خیلی وقت‌ها ما حواس‌مان به این هدیه‌های الهی در زندگی‌مان نیست. این فیلمنامه روی جایی دست می‌گذارد که من خیلی خوشم آمده بود. خیلی وقت‌ها یک زوج برسر مسائل پیش‌پا افتاده و حتی لجاجت به سمت جدایی و حتی طلاق توافقی می‌روند اما اصلاً حواس‌شان به وضعیت بچه‌ها نیست. این نکته در فیلمنامه «در آغوش درخت» بسیار برای من قابل توجه بود.

* آقای زمانی شما از ورود به این پروژه برای‌مان بگویید. به‌نظر می‌رسد شیب خیلی خوبی در مسیر بازیگری پیدا کرده‌اید و به نظر می‌رسد اتفاقات خوبی را قرار است در آینده شاهد باشیم.

روح‌الله زمانی: ممنون از لطف شما. آشنایی من با آقای خواجه‌پاشا به فیلم «خورشید» برمی‌گردد که زمانی طولانی را با هم بودیم. بعدها رفاقت و همکاری‌هایی باهم داشتیم. البته که من جای پسرشان هستم. در پروژه «موقعیت مهدی» هم بار دیگر همکار شدیم و بعد از آن بود که این فرصت به‌دست آمد تا در فیلم «در آغوش درخت» به کارگردانی ایشان حضور داشته باشم. نقشی که در این فیلم داشتم خیلی نقش چالش‌برانگیزی بود و برای خودم تجربه کاملاً متفاوتی محسوب می‌شد. نمی‌خواهم داستان را لو بدهم اما نقشم نقش پسری است که در طول داستان می‌میرد و زنده می‌شود. گویی در دل آتش در حال جنگ است. یک پسر عاشق دیوانه است (می‌خندد).

* در پرداخت کاراکتر اصلی مرد داستان این نکته خیلی ظریف بود که او را از کلیشه‌های مرسوم خیانت دور کرده‌اید اما از آن طرف به‌نظر می‌رسد دلیل تصمیم این زوج برای جدایی خیلی برای مخاطب باز نمی‌شود. چرا دلیل فروپاشی این زندگی به‌صورت واضح مطرح نمی‌شود؟

خواجه‌پاشا: قرارمان این بود که روایت‌مان از فروپاشی این خانواده به‌گونه‌ای باشد که واقعاً همه اعضای یک خانواده بتوانند به تماشای آن بنشینند. یعنی حتی یک کودک هم بتواند فیلم را ببیند. پس قطعاً از نظر اخلاقی نمی‌توانستم برخی از خطوط را رد کنم و وارد جزییات شوم. باید به سمتی می‌رفتم تا بخشی از ماجرا در تخیل مخاطب شکل بگیرد. سکانس‌هایی هست که در آن‌ها نشانه‌هایی قرار داده‌ایم. درباره کاراکتر مرد هم اگر او بعد از جدایی با آن دختر فعال در کارگاهش ازدواج می‌کرد، اسمش خیانت نبود اما معتقدم نوع تعاملش با آن دختر، خودش نوعی خیانت است. برخی مردها هستند که با همکاری و یا خانم‌های اطرافشان تعامل و روابطی دارند که نفس آن تعامل به‌نوعی خیانت محسوب می‌شود چرا که تأثیر روانی بر روی زندگی‌شان می‌گذارد.

خواجه‌پاشا: برخی مردها هستند که با همکاری و یا خانم‌های اطرافشان تعامل و روابطی دارند که نفس آن تعامل به‌نوعی خیانت محسوب می‌شود چرا که تأثیر روانی بر روی زندگی‌شان می‌گذارد

مرد دیالوگی دارد که به آن دختر می‌گوید نمی‌خواهم با تو ازدواج کنم و از بازیگر هم خواستم که این دیالوگ را به‌گونه‌ای بگوید که ناراحت است چرا دیگران متوجه این ارتباط شده‌اند. گویی خودش هم می‌داند که قرار نبوده با دختر ازدواج کند و تنها به دنبال سرگرمی در این رابطه بوده است. نکته دیگری که در فیلم به آن اشاره می‌کند جدایی مرد از یک سری لذت‌های سطحی مانند سفر رفتن است. زنی که دچار این جنس از فوبیاها و ترس‌هاست، طبیعتاً در طولانی‌مدت مرد را خسته می‌کند. حتی فوبیای یک زن نسبت به گربه هم می‌تواند برای یک مرد خسته‌کننده شود.

شاید این مسائل به‌ظاهر ساده باشد اما همین موارد جزیی و ساده می‌تواند در طولانی‌مدت منجر به انزجار دو طرف و حتی طلاق شود. عوامل طلاق امروز دیگر فقط خیانت و یا اعتیاد نیست. برای تحقیق همین کار وقتی به دادگاه‌های خانواده مراجعه کردم با مواردی مواجه شدم که واقعاً قابل‌باور نیست. زوجی که برسر عینک به اختلاف خورده‌اند! برسر چیزهایی خیلی ساده ناگهان دو نفر به این نتیجه می‌رسند که باید از هم جدا شوند! ما واقعاً نیاز داریم گاهی عمیق‌تر به روابط خود فکر کنیم. واقعاً چرا نام این پیوند را ازدواج گذاشته‌ایم؟ چرا آن را باعث تکامل می‌دانیم؟ به جای آنکه مردی زنش را به سمت درمان پیش ببرد، خودش هم کم می‌آورد! فیلم از این منظر در جستجوی عنصری است که من نامش را «فداکاری» می‌گذارم. در نسل ما و بعد از ما این فداکاری بسیار کم‌رنگ شده است. مادران‌مان می‌گفتند پدرتان فلان و بهمان بود و وقتی می‌گفتیم چرا جدا نشدی؟ پاسخ می‌دادند به خاطر شما. آن‌ها در کنار هم ماندند به‌خاطر ما اما در نسل ما این فداکاری وجود ندارد و خیلی کم‌رنگ شده است.

نصرالهی‌نسب: این نکته هم در داستان فیلم وجود دارد که از مرحله‌ای به بعد و در سکانس داخل ماشین، تازه مرد متوجه ریشه مشکل همسرش می‌شود. گاهی اکثر مردها اینگونه هستند که به‌دنبال ریشه مشکلات طرف مقابل نیستند و تنها ناراحت هستند که او چرا اینگونه است!

* حتی برداشت من از فیلم این بود که کاراکتر زن خیلی تمایلی به تمام شدن این زندگی ندارد و اشاره‌هایی هم به این گرایش در دیالوگ‌هایش هست.

خواجه‌پاشا: بله همین‌طور است. این از همان مواردی است که اشاره کردم خیلی نمی‌خواستم به آن نزدیک شوم. به زبان اشاره نکات زیادی را در فیلم مطرح کرده‌ام که شاید برای درک بخشی از آن‌ها باید فیلم را دوبار ببینید.

* برگردیم سراغ بچه‌ها؛ چطور شد به این بازیگران رسیدید و چگونه تا این اندازه بازی گرم و تأثیرگذار از آن‌ها در مقابل دوربین گرفتید؟

خواجه‌پاشا: این دو کودک در واقعیت روابط خیلی خوبی با هم دارند...

* برادر هستند؟ چون نام خانوادگی‌شان مشترک است.

خواجه‌پاشا: نه پسر عموی یکدیگر هستند. برای پیدا کردن بازیگران کودکی که مدنظر داشتیم ابتدا یک فراخوان دادیم. اما از مرحله‌ای به بعد تصمیم گرفتیم که بچه‌ها را به‌صورت دوتایی فرابخوانیم. یعنی خواستیم که مثلاً اگر دو برادر هستند که روابط نزدیکی باهم دارند را برای تست بیاورند. بچه‌های مختلفی آمدند و تست گرفتیم اما به رابطه‌ای که مدنظر داشتم نرسیدم. رابطه‌ای که فراتر از بازی مقابل دوربین باشد. یکی از اتفاقاتی که در یکی از سکانس‌های فیلم می‌بینید را ما کاملاً مستند گرفتیم. یعنی به یکی از بچه‌ها درباره دیگری خبری دادیم و واکنش واقعی او را ثبت کردیم. فوران عاطفی او نسبت به کودک دیگر آنقدر واقعی بود که همه ما را تحت‌تأثیر قرار داد. به همین دلیل هم همین بچه‌ها را انتخاب کردیم. اوایل خیلی از کیفیت حضور آن‌ها مقابل دوربین راضی نبودیم اما دستیارم بسیار با بچه‌ها کار کرد و همه سکانس‌ها را هم بارها با آن‌ها تمرین کردیم. از جایی به بعد خانم بنی‌آدم هم آمد و با بچه‌ها زیست می‌کرد. حتی بچه‌ها با آقای قامتی (بازیگر نقش پدر) به تفریح و خرید می‌رفتند تا رابطه میان آن‌ها شکل بگیرد. حس و حال فیلم به دلیل همین فرآیند بازیگردانی با این کیفیت درآمده است. بازیگردانی اساساً یک پروسه است. حتی برای روح‌الله هم از سه روز قبل مقدماتی را درنظر می‌گرفتیم تا به نقشش برسد. گاهی حتی به جواد (قامتی) می‌گفتم با روح‌الله اصلاً وارد دیالوگ نشود. مدام آن‌ها را از هم دور می‌کردم تا رابطه‌ای که در داستان دارند، به درستی شکل بگیرد. بازیگردانی به دلیل همین مسائل سخت است. بچه‌ها هم خیلی به من کمک کردند. جهت اطلاع هم می‌گویم که کودک بزرگ‌تر یعنی طاها، پسر خود من است و آن کودک دیگر پسر برادرم است.

نصرالهی‌نسب: واقعاً هم شرایط کار سخت بود. با این شرایط کسی زیر بار تولید و بازی گرفتن از بچه‌ها نمی‌رفت و واقعاً دوستان برای این کار زحمت کشیدند تا اتفاق درست بیفتد. خواجه‌پاشا: این دو کودک سال‌هاست که با یکدیگر هستند و واقعاً هم برادرانه یکدیگر را دوست دارند.

* آقای زمانی شما از بازی در کنار بچه‌ها برای‌مان بگویید.

زمانی: واقعاً یکدیگر را داداش صدا می‌کردیم. ارتباط عجیبی بین ما شکل گرفته بود و حضور در این پروژه خیلی چیزها را به من یاد داد. به قول آقای خواجه پاشا واقعاً رسیدن به این روابط در بازیگری کار ساده‌ای نیست.

* نکته‌ای بود که پیش‌تر در قالب همکاری با مجید مجیدی در زمینه بازیگری مقابل دوربین یاد گرفته و در این فیلم به بچه‌ها یاد داده باشید؟

زمانی: واقعاً فضای این کار خیلی متفاوت از فیلم آقای مجیدی بود. آقای خواجه‌پاشا در فیلم «خورشید» هم بسیار به من کمک می‌کرد.

خواجه‌پاشا: همین رابطه‌ای که در این فیلم با بچه‌ها داشتیم، حین ساخت فیلم «خورشید» هم بین من و روح‌الله شکل گرفته بود. امروز همه چیز را درباره روح‌الله می‌فهمم و او را به خوبی می‌شناسم. این شناخت خیلی در این همکاری به من کمک کرد.

زمانی: نقشی که در «خورشید» داشتم خیلی به من نزدیک بود. آقای مجیدی هم تمام تلاشش این بود پسری را برای این نقش انتخاب کند که زندگی‌اش واقعاً اینگونه باشد. به تعبیر دیگر در آن فیلم من داشتم زندگی خودم را می‌کردم چون در واقعیت هم زندگی‌ام همان بود و من چیزی به آن اضافه نکردم

* در «خورشید» مدل همکاری شما با آقای خواجه‌پاشا در زمینه بازیگری چگونه بود؟

زمانی: حضور در «خورشید» اساساً برای من ناگهانی اتفاق افتاد. ماجراهایی داشت که نمی‌خواهم بازگو کنم. آن زمان برای این نقش آقای مجیدی سه کاندیدا داشت که از شهرهای مختلف هم آمده بودند. حدود سه چهار ساعت تست ما طول کشید تا اینکه در نهایت آقای مجیدی اعلام کرد که من را انتخاب کرده است. نقشی که در آن فیلم داشتم خیلی به من نزدیک بود. آقای مجیدی هم تمام تلاشش این بود پسری را برای این نقش انتخاب کند که زندگی‌اش واقعاً اینگونه باشد. به تعبیر دیگر در آن فیلم من داشتم زندگی خودم را می‌کردم چون در واقعیت هم زندگی‌ام همان بود و من چیزی به آن اضافه نکردم. در عین حال برای بازیگری از کمک‌های آقای خواجه‌پاشا استفاده می‌کردم. هر چه نیاز داشتم را به من یاد می‌دادند.

* یعنی عملاً در فیلم‌های بعدی بود که بازیگری را به معنای حرفه‌ای آن تجربه کردید.

زمانی: واقعاً ادامه مسیر بازیگری بستگی به خود آدم دارد و اینکه چه هدفی را برای خودش انتخاب کرده است.

* هنوز از مشورت‌های مجید مجیدی برای قبول نقش‌هایی که پیشنهاد می‌شود استفاده می‌کنید؟

زمانی: من با آقای مجیدی همچنان ارتباط دارم و در هر زمینه‌ای نیاز به مشورت داشته باشم از ایشان کمک می‌گیرم. آقای مجیدی به‌شدت انسان شریفی است.

* درباره پایان‌بندی فیلم توضیح می‌دهید که آیا آنچه در نسخه فعلی قرار دارد مطابق همان فیلمنامه اولیه شماست یا به دلیل حضور حوزه هنری و کانون پرورش فکری به‌عنوان سرمایه‌گذار تغییری در نسخه ایده‌آلی که خودتان مدنظر داشتید، دادید؟

خواجه‌پاشا: صددرصد پایان‌بندی فعلی پایان‌بندی‌ای است که ما در فیلمنامه داشتیم. از ابتدا همین ایده را در ذهن داشتیم و ترجیح می‌دهم درباره جزییات آن هم توضیح بیشتری ندهم که تازگی فیلم برای مخاطبانی که آن را ندیده‌اند از بین نرود. درباره تعامل با این دو نهاد هم تأکید می‌کنم من عاشق کانون و حوزه هنری هستم. معتقدم بخشی از سینمای ما مدیون فیلم‌هایی است که این دو ارگان ساخته‌اند.

سینما پس از انقلاب اگر رشد کرده است، به‌تبع فعالیت همین دو نهاد بوده است. از «خانه دوست کجاست» تا «میم مثل مادر» و تمام آثاری که این دو ارگان در سینما ارائه کرده‌اند. خیلی دوست داشتم با این دو نهاد کار کنم و هیچ‌کدام هم هیچ‌چیز را به ما دیکته نکردند. من هم جهان این دو نهاد را به خوبی می‌شناسم. من اساساً درباره مقوله پایان‌بندی یک نکته دیگر هم دارم که احساس می‌کنم یک مبحث روان‌شناسی درباره سینمای ایران است. شما نگاه کنید در فیلم‌های ما 99 درصد قهرمان‌ها می‌میرند! ای کاش این موضوع را در سینمای ایران ممنوع کنند! هیچ کجای دنیا شرایط اینگونه نیست. من با این شرایط روانی در فیلم‌های ما مشکل دارم. در سینمای جهان برخی موقعیت‌های به‌شدت تلخ گاهی پیش می‌آید اما اینگونه نیست که چنین اذیت و آزارهایی مدام تکرار شود. من سریال «پوست شیر» را دوست دارم و دنبال می‌کنم اما این حجم از فشار روحی روی مخاطب چرا باید مدام تکرار شود. ماجرا کشتن قهرمان آسیب بسیار زیادی به ذهن مخاطب به‌خصوص در گروه کودک و نوجوان می‌زند.

* ما حتی خیلی راحت بچه‌ها را در فیلم‌ها می‌کشیم!

خواجه‌پاشا: من هنوز بابت مرگ یک بچه در یکی از فیلم‌هایی که چند سال پیش دیدم ناراحتم. این خیلی اتفاق ترسناکی است. مرگ یک بچه اساساً متعلق به ژانر وحشت باید باشد. نمی‌توان با مرگ یک کودک فیلم درام ساخت. این موقعیت بسیار تلخ و دردناک است.

* برای پایان‌بندی نکته‌ای درباره حضور فیلم در جشنواره فیلم فجر در شرایط فعلی ندارید؟

خواجه‌پاشا: واقعیت این است که سینمای ایران بعد از سال 57 رشد کرده است. تا قبل از آن 5 فیلم خوب هم به‌عنوان نمونه نمی‌توانید نام ببرید. خیلی فیلم‌های خوب تا پیش از انقلاب محدود بوده است. بعد از انقلاب این سینما رشد کرده است و آن‌ها که امروز صحبت از تحریم جشنواره می‌کنند، به نوعی دارند به این رشد، خیانت می‌کنند. همه چیز را کنار بگذاریم، سینمای این کشور که به تبع انقلاب رشد کرده است. امروز چرا باید به این جریان رشد آسیب بزنید؟ اصلاً باورهای مدنی، سیاسی و اجتماعی‌تان به جای خود. من هم شاید در قلب خودم اعتقاداتی داشته باشم اما همه این‌ها ربطی به عنصر سینما ندارد. شما به حرفه یک سری جوان که دارند نان خانواده خود را از سینما تأمین می‌کنند، آسیب وارد کرده‌اید! این آسیب هم طولانی مدت خواهد بود و اینگونه نیست که در همین مقطع باقی بماند. کاری که امروز عده‌ای دارند علیه سینمای ایران می‌کنند، مغول با هنر ایران نکرده‌اند. اعتراض مدنی جای خود را دارد و سیستم خود را می‌طلبد اما هنر که تحریم کردنی نیست. هنر جای این حرف‌ها و مواضع نیست!

منبع: مهر