گمنامی در آغوش فاطمیه؛ روایت یک سفر از خیابان انقلاب تا معراج شهدا
سفر زمینی در دروازه معراج شهدا به پایان رسید. ماشینها متوقف شدند و دیگر نه خودروها، بلکه دستان مردم، مأمن این تابوتها شدند.
سفر زمینی در دروازه معراج شهدا به پایان رسید. ماشینها متوقف شدند و دیگر نه خودروها، بلکه دستان مردم، مأمن این تابوتها شدند.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: از دانشگاه تهران تا معراج شهدا، این صرفاً یک مسیر تشییع نبود؛ بلکه گذرگاهی از تاریخ و احساس بود که امروز در دل خیابانهای پایتخت گشوده شد. در تقارن معنادار با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، پیکر پاک شهدای گمنام دفاع مقدس بر دوش ملتی بدرقه میشدند که گویی رمز گمنامی را در این ایام بهتر درک میکنند.
پس از شروع مراسم و سخنرانیها، در آغاز حرکت، شور و سکوتی توأمان بر میدان حاکم بود. چندین دستگاه خودرو، حامل تابوتهای پوشیده در پرچم سه رنگ ایران، به آرامی از میان جمعیت پیش میرفتند. مردم با هر قشر و لباسی، نه فقط برای بدرقه شهدا، که برای تجدید بیعت با آرمانهایی که در عکسهای دستشان بود، آمده بودند. در میانه راه، سربازانی با احترام، گل بر سر تشییعکنندگان میریختند و تلخی فقدان را با عطر شهادت معطر میساختند.
بغضهای خیابان و صلابت نگاه
میکروفن را که به سمت مردم میگرفتیم، صدایشان از بغض میلرزید. جملاتشان کوتاه اما سنگین بود؛ سخن از نقش بیبدیل شهدا در حفظ کیان و هویت ایران بود و اینکه اگر این ایثار نبود، امروز نه از انقلاب نشانی میماند و نه از امنیت وطن.
اما حضور زنان در این روز، معنای عمیقتری به مراسم بخشیده بود. در نگاه بسیاری از آنها، صلابتی خاص به چشم میخورد. این روز، یادآور شهادت حضرت زهرا (س) بود و زنان در پاسخ به پرسش از شهدا، با افتخار از نقش زنان ایرانی در تربیت نسلهای دلیر و انقلابی میگفتند. کودکان نیز در کنار والدین، با کنجکاوی و شور در این بدرقه شرکت داشتند و این خود نشان از انتقال میراث این گمنامی به نسلهای آینده بود.
ایستگاه پایانی، تلاقی عشق در معراج
سفر زمینی در دروازه معراج شهدا به پایان رسید. ماشینها متوقف شدند و دیگر نه خودروها، بلکه دستان مردم، مأمن این تابوتها شدند. تابوتها، یکییکی، با ذکر و نوای «یا حسین» و «یا زهرا» به دست مردم سپرده میشدند؛ با عشقی بیاندازه و با نهایت احترام، گویی مردم، گمشدههای دیرین خود را در آغوش میکشیدند.
در محوطه معراج، صحنه تقسیم شد: مردان تابوتها را بر سر و دست به یک سو بردند و زنان نیز در سویی دیگر، تابوتهای جداگانهای را در میان حلقه خود گرفتند. این مسیرهای موقت، سرانجام در صحن اصلی معراج شهدا به یکدیگر رسیدند و تلاقی عشق و اندوه زنان و مردان، فضا را به اوج معنویت رساند.
در فضای صحن، بوی عطر شهادت سنگین و ملموس بود. نوای «یا زهرا» و روضههای مظلومیت مادر همچنان بر لبان زنان میپیچید؛ اما در کنار آن، صدای غریب «یا حسین» نیز به گوش میرسید؛ یاد گمنامی شهیدان کربلا و شهیدان امروز، و پیوند آن با مزار بینشان مادر و فرزندش.
و در نهایت، درست در ورودی مشهدِ شهدا، جایی که این امانتها برای آخرین وداع آرام میگرفتند، سنجزنان و طبلنوازان با نوایی حزین اما پرقدرت ایستاده بودند. صدای کوبنده سنجها، ریتم آخرین بدرقه را به فضا تزریق میکرد؛ ضربان قلب ملتی که در سالروز شهادت، به استقبال فرزندان گمنام خود آمده بودند تا یک بار دیگر، پیمانشان را با ایستادگی و ایثار، محکم کنند. مراسم تمام شد، اما عطر شهادت و نوای سنج و طبل، در جان دیوارها و قلب حاضران ماندگار شد.