چهارشنبه 7 آذر 1403

یادداشت‌های روزانه پسربچه یهودی؛ واقعیت یا تاریخ‌سازی صهیونیستی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
یادداشت‌های روزانه پسربچه یهودی؛ واقعیت یا تاریخ‌سازی صهیونیستی

کتاب «یادداشت‌های روزانه» که دربرگیرنده یکی از قربانیان نوجوان نسل‌کشی نازی‌هاست، فرازها و اشارات مختلفی دارد که برخی از آن‌ها به نفع افسانه جعلی یهود و بعضی هم در ضدیت با آن هستند.

کتاب «یادداشت‌های روزانه» که دربرگیرنده یکی از قربانیان نوجوان نسل‌کشی نازی‌هاست، فرازها و اشارات مختلفی دارد که برخی از آن‌ها به نفع افسانه جعلی یهود و بعضی هم در ضدیت با آن هستند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: لهستان از کشورهایی است که بیشترین صدمه را در طول جنگ جهانی دوم، از سیاست‌های سلطه‌جویانه آلمان نازی دیدند. یهودیان این‌کشور هم در نسل‌کشی نازی‌ها، بیشترین تلفات و صدمه را بین یهودیان اروپا، متحمل شدند. شورشی که در سال 1943 در گتوی ورشو رخ داد، خود گواهی بر به جوش آمدن خون یهودیان لهستانی و بالاخره عکس‌العملی کنش‌گرایانه بود.

درباره بحث کلی هولوکاست، پیش‌تر به‌طور جامع به یکی از منابع مهم این‌مساله یعنی کتاب «هولوکاست» اثر الکساندر براکل پرداخته‌ایم (اینجا: «معامله اروپا با یهودیان / آیا زیاده‌خواهی غربی‌ها پایانی دارد؟») اما یکی از منابع تاریخی درباره کشتار یهودیان لهستان که قصد داریم به آن بپردازیم، کتاب «یادداشت‌های روزانه» نوشته داوید روبینوویچ پسربچه لهستانی است که ترجمه فارسی آن چندی پیش به قلم محمود حسینی‌زاد توسط نشر ثالث به چاپ رسید.

همان‌طور که پیش‌تر گفته‌ایم، تحلیل الکساندر براکل نویسنده کتاب «هولوکاست» این است که با حمله آلمان به لهستان و شروع جنگ، طرح مهاجرت یا کوچاندن یهودیان که تا آن‌زمان به‌عنوان «راه حل مساله یهودیان» پیگیری می‌شد، دیگر کارا به نظر نمی‌رسید و مساله «راه حل نهایی» مطرح شد. باید توجه داشت «راه حل مساله یهودیان» با «راه حل نهایی» (یعنی کشتار و حذف فیزیکی یهودیان) تفاوت دارد و این‌دو از یکدیگر متمایز هستند. خلاصه آن‌که با طرح‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت نازی‌ها باید 5 و نیم میلیون یهودی لهستانی و کل یهودیان از رایش قدیم (آلمان)، اتریش، بوهم و موراویا به سمت مرزهای شرقی لهستان منتقل می‌شدند. اما این‌طرح‌های انتقال در نهایت، تبدیل به طرح کشتار شدند.

کتاب «یادداشت‌های روزانه» خاطرات پسربچه‌ای لهستانی و البته یهودی را در بر می‌گیرد که از بازه زمانی سال 1940 تا 1942 یعنی تا پیش از کشته‌شدن این‌پسربچه همراه خانواده‌اش را شام می‌شود. این‌کتاب، منبع مطالعاتی تاریخی و مستند جالبی است اما با توجه به اسرائیلیات و جعلیاتی که صهیونیست‌ها با آن‌ها تاریخ خود را ساخته‌اند، باید به پژوهشگران این‌حوزه حق بدهیم با دیده تردید به کتاب «یادداشت‌های روزانه» نگاه کنند؛ به‌ویژه که موارد مشکوک متعددی در این‌کتاب به چشم می‌خورد. این‌که یک پسربچه یهودی خاطرات خود را از 1940 تا 1942 نوشته باشد یا این‌خاطرات به‌ترتیبی که ناشر لهستانی اثر می‌گوید به جا مانده باشند، از جمله موارد مشکوک هستند.

با این‌همه، مشکوک خواندن برخی فرازهای کتاب پیش‌رو به آن معنی نیست که بخواهیم کلیت کتاب را زیر سوال ببریم. بلکه ممکن است داوید روبینویچ کوچک واقعا خاطرات خود را نوشته باشد اما فرازهایی از آن، دست‌کاری شده یا تغییر کرده باشد! به‌هرحال ناشر لهستانی اثر هم در توضیحات خود از نپرداختن به این‌بخش از تاریخ یهودیت (هولوکاست) و مغفول‌ماندنش توسط قدرت‌های سیاسی گلایه دارد و شاید به حق از عدم توجه به این‌کتاب و خاطرات داوید شاکی است. چون در این‌خاطرات فرازهایی هست که نشان می‌دهند واقعیت هولوکاست، آن‌گونه که در فیلم و کتاب‌های مختلف تولیدی تحت خدمت صهیونیسم دیده‌ایم، نبوده‌اند و در برخی مقاطع تاریخی، این خود شورای یهود و صهیونیست‌ها بوده‌اند که به مردمشان خیانت کرده‌اند نه نازی‌ها.

به‌هرحال کتاب «یادداشت‌های روزانه» موارد مختلفی برای بررسی دارد که به آن‌ها خواهیم پرداخت؛ از جمله موارد مشکوک و متناقض، حقایق تاریخی، روایت ذلت‌پذیری یهودیان قرن بیستم و... اما پیش از آن، جا دارد به دو مقاله دیگری که پیش‌تر درباره جعلیات یهودیان اسرائیلی نوشته‌ایم، اشاره کنیم:

* تاریخ جعلی یهود چطور خلق شد / کتاب ضداسرائیلی نویسنده اسرائیلی

* خط بطلان برافسانه تبعید و وراثت / سکوت صهیونیستها درباره حمیر و خزر

اما مشروح مقاله پرداخت به کتاب «یادداشت‌های روزانه» در ادامه می‌آید:

*1- مواجهه اولیه با کتاب و سرنوشت نویسنده‌اش

آن‌طور که ناشر لهستانی کتاب «یادداشت‌های روزانه» گفته، اگر این‌نوشته‌ها و در نتیجه این‌کتاب نبود، شاید اثری از خانواده یهودی روبینویچ به جا نمی‌ماند. یادداشت‌های داوید روبینویچ که در 5 دفترچه ساده مدرسه‌ای با جلدهای نارنجی معمول آن‌روزگار نوشته شده‌اند از سال 1940 شروع می‌شوند و ضمن گذر از سال 1941 در سال 1942 یعنی سن 14 سالگی داوید به پایان می‌رسند. خانواده داوید زندگی مرفهی نداشته و ضمن داشتن یک‌زندگی روستایی، از کیل تسه به کراینو، دهکده‌ای دورافتاده نزدیک بودزنتین رفته‌اند. آن‌گونه که ناشر لهستانی کتاب در صفحه 33 توضیح می‌دهد، داوید روبینویچ متولد 27 ژوئیه 1927 بوده است.

با چنین اشاره‌ای، قدرت‌های یهودی و فراماسونری هم متهم به سکوت در برابر نسل‌کشی یهودیان جنگ جهانی دوم می‌شوند و مهم است که به این‌اهمال مورد اشاره ناشر کتاب توجه داشته باشیم. همان‌طور که شوراهای اصلی و مرکزی رهبری یهودیان در مقاطعی از جنگ جهانی دوم با سکوت در برابر نازی‌ها و همکاری با آن‌ها به مردم خود خیانت کردند، این‌کار طی دهه‌های پس از جنگ هم، خود را در صورت‌های دیگری نشان داده و می‌دهدخاطراتی که داوید نوشته، بیشتر در اماکنی مثل دهکده کراینو، اردوگاه بیه‌لینی، شهرک‌های بودزنتین و سوخه‌دی‌نیووف جریان دارند که همگی این اماکن در بخش کیل تسه لهستان قرار دارند. ناشر لهستانی معتقد است، این‌کتاب، تکان‌دهنده‌وموثرترین شکوائیه علیه سیستمی است که میلیون‌ها انسان را مثل داوید روبینویچ به قتل رسانده است. این‌ناشر در انتهای کتاب هم تاکید کرده هرکسی که کلمات ساده و جمله‌های روان «این‌پسربچه زجرکشیده و دوست‌داشتنی» را می‌خواند با خود می‌گوید این وقایع هرگز نباید تکرار شوند! و هرگز نباید باز دوباره انسان‌ها تحقیر شوند! اما سوال مهم از این‌ناشر لهستانی این است که پس چرا چنین‌تحقیرهایی بعدها دوباره، سه‌باره و چندباره توسط مظلومان همین‌برهه از تاریخ، تکرار شده و هنوز تکرار می‌شوند؟ اما پاسخ این‌سوال را ظاهرا باید در قدرت‌طلبی کشورهای غربی، امپریالیسم و صهیونیسم جهانی جستجو کرد.

به‌هرحال ناشر لهستانی کتاب که با دغدغه طرح مسائل انسانی این‌کتاب را چاپ کرده، در یادداشت کوتاه انتهای کتاب می‌نویسد: «به نظرم می‌رسید که ما خاطرات آن روزگار را دست کم گرفته‌ایم، شاید به این دلیل که می‌خواستیم هرچه زودتر فراموش شود. حتا موسسه‌هایی که وظیفه‌شان حفظ این خاطرات است، اهمال کرده یا نقش بازدارنده‌ای داشته‌اند.» با چنین اشاره‌ای، قدرت‌های یهودی و فراماسونری هم متهم به سکوت در برابر نسل‌کشی یهودیان جنگ جهانی دوم می‌شوند و مهم است که به این‌اهمال مورد اشاره ناشر کتاب توجه داشته باشیم. همان‌طور که شوراهای اصلی و مرکزی رهبری یهودیان در مقاطعی از جنگ جهانی دوم با سکوت در برابر نازی‌ها و همکاری با آن‌ها به مردم خود خیانت کردند، این‌کار طی دهه‌های پس از جنگ هم، خود را در صورت‌های دیگری نشان داده و می‌دهد.

آن‌طور که ناشر لهستانی کتاب «یادداشت‌های روزانه» می‌گوید بین 15 تا 21 سپتامبر 1942 یهودیان ناحیه بودزنتین به‌طور پیاده به سمت سوخه‌دی‌نیووف کوچانده شدند. آن‌گونه که در کتاب «هولوکاست» خوانده‌ایم، اولین اردوگاه مرگ اواخر پاییز 1941 ساخته؛ و نابودسازی واقعی از مارس 1942 آغاز شد. تا آن‌زمان نظریه کشتار فقط مربوط به یهودیان کارگری بوده که از انجام کارها بازمانده و دیگر توان جسمی نداشته‌اند. از مه 1942 سیاست نابودسازی با پاکسازی منظم، شدت گرفت. شورش گتوی بزرگ ورشو هم مربوط به 19 آوریل 1943 است. به‌هرحال در زمانی که در کتاب «یادداشت‌های روزانه» به آن اشاره شده، یعنی فاصله 15 تا 21 سپتامبر 1942، 60 یهودی از بلیژن، 3 هزار و 500 یهودی از سامسونروا، از زایگ نانسک و دیگر دهکده‌ها و شهرک‌ها به سمت راه‌آهن سوخته‌دی‌نیووف منتقل می‌شوند و در مجموع 5 هزار یهودی در این‌محل جمع‌آوری می‌شوند. سوخته‌دی‌نیووف یکی از دو مرکز تجمع یهودیان انتقالی در منطقه کیل تسه بوده است.

روز دوشنبه 21 سپتامبر 1942، نازی‌ها حدود 4 هزار و 500 یهودی را در راه‌آهن سوار قطار کرده و به سمت اردوگاه مرگ بردند. این‌جمعیت به اردوگاه تربلینکای 2 فرستاده شده و به قول گردآورنده و ناشر لهستانی کتاب، درباره نابودی‌شان تردیدی نیست. در کتاب هم اشاره شده که سازمان ضدفاشیسم در گتوی ورشو، در 15 نوامبر 1942 برای حکومت در تبعید لهستان در لندن گزارشی ارسال کرده و اطلاع داده یهودی‌های سوخه‌دی‌نیووف در تربلینکا نابود شده‌اند. اما از باقی جمعیت ایستگاه قطار، 250 یهودی هم باقی ماندند تا گتو را مرتب کرده و اموال باقی‌مانده را جمع‌آوری کنند. 200 نفر از این‌جمعیت 5 هزار نفری هم به اردوگاه کار بلیژن و 50 نفر هم به اردوگاه کار هازاگ در اسکارژیسکو کامیه‌نا فرستاده شدند. نکته بسیار مهمی که این‌میان نباید مغفول واقع شود، همین عبارتی است که در کتاب «یادداشت‌های روزانه آمده است: «در همین زمان دفتر کمک به یهودی‌ها در کروکا برای شورای ریش‌سفیدان یهودی نامه‌ای فرستاده بود که نامه برگشت خورد و روی پاکت نوشته شده بود: عودت داده شود. شورای یهودی‌ها منطقه بودزنتین را ترک کرده است.»

در مجموع و در مقام نتیجه‌گیری نهایی درباره سرنوشت نویسنده کتاب پیش‌رو، چون داوید روبینویچ هم از افرادی بوده که سوار قطار دوشنبه 21 سپتامبر 1942 شده‌اند؛ پس روز 22 یا 23 سپتامبر 1942 در اردوگاه تربلینکای 2 (اردوگاه مرگ در ناحیه ساکوآوف ایالت ورشو) کشته شده است. در بخش‌هایی از خاطرات، پدر داوید بازداشت و سپس آزاد می‌شود و همچنین به اسارت و کار در اردوگاه کار اجباری می‌رود که در نهایت نزد خانواده برمی‌گردد. ناشر لهستانی کتاب توضیحاتی آورده که در آن‌ها گفته می‌شود حدود 150 یهودی را از رادوشیتزه و بودزنتین به اردوگاه کار اجباری یهودیان هازاگ برده‌اند که پدر داوید از جمله این 150 یهودی بوده است. به گفته این‌ناشر در ادروگاه مذکور، تاثیرات مرگبار گلوله‌ها، در میدان‌های تیراندازی مجاور کارخانه، روی یهودی‌ها آزمایش می‌شده است.

* 2- موارد مشکوک در خاطرات داوید

پیش از آن‌که به بدنه خاطرات مندرج در کتاب «یادداشت‌های روزانه» بپردازیم باید این‌نکته را بیان کنیم که مواردی در زبان و ادبیات خاطرات هست که باعث برانگیختن شک و شبهه در مخاطب می‌شوند؛ شک و شبهه و تردید در این‌که این‌خاطرات را یا بخش‌هایی از آن‌ها را، واقعا یک پسربچه نوشته یا فردی بالغ و بزرگسال.

همان‌طور که گفتیم ناشر کتاب، از عبارت «کلمات ساده و جمله‌های روان این‌پسربچه زجرکشیده و دوست‌داشتنی» برای توصیف قلم نویسنده استفاده کرده اما در برخی فرازها، این‌قلم را ساده؛ و نویسنده‌اش را هم معصوم نمی‌یابیم. مثلا در صفحه 76، جایی که راوی می‌گوید «پدر این‌جا نیست و مادر باید به اداره پلیس برود. این جانورها چه کارها با انسان‌ها می‌کنند!» خبری از لحن کودکانه نیست. یا مثلا در خاطره 24 آوریل 1942 در صفحه 78، داوید آرزو می‌کند جنگ هرچه زودتر تمام شود اما لحنی که دارد، برای یک کودک معصوم و بی‌خبر از مناسبات دنیا نیست: «خدا کند که این جنگ هرچه زودتر تمام شود. اگر ادامه یابد، هیچ‌کس نمی‌تواند این جنگ و این شکنجه وحشتناک را تحمل کند.»

یکی از مسائل مشکوک دیگر در نوشته‌های داوید، مربوط به رفتن به شهر و خرید سیب‌زمینی است. به‌این‌ترتیب، سفارش داده می‌شود و محموله سیب‌زمینی‌هم چند روز بعد از راه می‌رسد. اما با توجه به شرایطی که لهستان آن‌روز درگیرش بوده، این‌سوال پیش می‌آید که چه‌طور ممکن است این‌محموله‌ها بین راه توسط ژاندارم‌ها یا آلمانی‌ها توقیف و مصادره نشوند29 آوریل 1942، خاطره‌ای دارد که گویی آن را یکی از یهودیان بزرگسال و معتقد به افسانه قوم یهود نوشته باشد. البته اگر خود داوید این‌سطور را نوشته باشد، می‌توان گفت تحت تاثیر باورها و آموزه‌های سنتی خانواده‌های یهودی اروپا و در واقع معتقد به سرزمین موعود و اسرائیل بوده است: «آن‌قدر مجازات که خداوند فرستاده کافی نیست، حالا مجازاتی دیگر هم اضافه شده است، یک زمستان طولانی دوم.» در این‌مواجهه، مخاطب یاد کتاب «اختراع قوم یهود» اثر شلومو زند و مساله تاریخ‌سازی اسرائیلی‌ها می‌افتد که پیش‌تر به آن‌پرداخته‌ایم. نمونه مشابه این‌رویکرد را می‌توان در خاطره 12 مه 1942 مشاهده کرد که راوی در آن می‌نویسد: «چرا چنین بدبختی‌ای نصیب پدرم شده است. شاید خداوند دارد مجازاتش می‌کند.» (صفحه 92)

یکی از مسائل مشکوک دیگر در نوشته‌های داوید، مربوط به رفتن به شهر و خرید سیب‌زمینی است. به‌این‌ترتیب، سفارش داده می‌شود و محموله سیب‌زمینی‌هم چند روز بعد از راه می‌رسد. اما با توجه به شرایطی که لهستان آن‌روز درگیرش بوده، این‌سوال پیش می‌آید که چه‌طور ممکن است این‌محموله‌ها بین راه توسط ژاندارم‌ها یا آلمانی‌ها توقیف و مصادره نشوند؟ مثلا در خاطره 30 آوریل 1942 گفته می‌شود که وقتی پدر داوید در کراینو بوده، سفارش 100 کیلوگرم سیب‌زمینی را به یک کشاورز داده بوده که سیب‌زمینی‌ها آن‌روز (30 آوریل) از راه رسیده‌اند.

اما بین موارد مشکوک، یک‌مورد غیرمشکوک هم هست که بحث تردید را در قلم کودکانه از بین می‌برد و البته به‌طور همزمان تشدیدش هم می‌کند و آن، در خاطره 6 مه است که راوی می‌نویسد پدر و پسرخاله را بازداشت کرده‌اند و مادر به شورای یهودیان رفته تا بتواند کاری برای آزادی پدر کند. او می‌نویسد: «مادر تمام مدت در شورای یهودی‌ها بود، سعی می‌کرد برای پدر کاری کند، آن‌ها فقط گفته‌اند آزادش می‌کنند.» (صفحه 84) به تشدید شک اشاره کردیم؛ علت، این است که اگر این‌خاطرات را با طراحی و نقشه قبلی نوشته باشند و واقعا خاطرات یک پسربچه یهودی نباشند، از طرفی دربرگیرنده مطالبی در ضدیت با شوراهای یهودی هستند که این‌مساله مخالف عقل سلیم است که اسرائیلی‌ها خود، بی‌انصافی و خیانت شورای یهود را نشان دهند. از طرفی با این‌کار نزد مخاطب اعتمادزایی هم می‌شود که خاطرات را یک‌پسربچه بی‌نظر و بی‌غرض نوشته است. بد نیست در این‌فراز، این‌توضیح را بیاوریم که در 29 نوامبر 1939 فرمانده کل (ه. فرانک) دستور تشکیل شوراهای یهودی یا به قول داوید «شورای ریش‌سفیدان یهودی» را داد. این شوراها، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، باید مقررات و دستورهای اداره‌های نیروهای اشغالگر را اجرا می‌کردند و در خدمت آنان بودند.

در ادامه همین‌مطالب دوباره مساله مشکوکی به چشم می‌خورد؛ این‌که مادر به کلانتری می‌رود و اجناس توقیف‌شده را پس می‌گیرد: «مادر از بعضی‌ها در شورا خواهش کرده تا کمکش کنند، خوراکی‌ها را نجات دهند، ولی هیچ‌کس نمی‌خواسته با او برود. خدا خودش کاری کرد که ما بدون کمک آن‌ها همه چیزها را پس بگیریم. وقتی از کلانتری برگشتیم، ژاندارمی آمد منزلمان و سوال کرد آیا همه چیزها را پس گرفته‌ایم. این ژاندارم یک آلمانی خوب بود، و اگر نبود ما نمی‌توانستیم چیزی پس بگیریم.» (صفحه 85) سوال این است که با وجود مطالبی که تا به حال خوانده و فیلم‌هایی که تا کنون دیده‌ایم، چه‌طور ممکن است یک زن یهودی موفق شود اجناس توقیف‌شده خانه و زندگی‌اش را از چنگال نازی‌ها یا دست‌نشانده‌هایشان بیرون بکشد؟ اما شاید هم این‌مساله واقعیت داشته باشد و تا به‌حال این‌روی قضیه را به مخاطب نشان نداده‌اند!

داوید روبینویچ در خاطره 24 مارس سال 1941 نوشته سربازهای آلمانی از این‌جا (منظورش دهکده کراینو است) رد شدند و در خاطره 1 آوریل هم می‌گوید یک یهودی از کیل تسه آمده و گفته از امروز در کیل‌تسه محله یهودی‌ها (منظورش گتو است) درست می‌شود. یکی از موارد مشکوک کتاب از نظر تاریخی همین‌جاست. چون در کتاب «هولوکاست» اشاره شده که اولین گتو اواخر سال 1939 در شهر صنعتی لوچ لهستان ساخته شد. البته نمی‌گوییم کتاب پیش رو مدعی است اولین گتو در کیل تسه ساخته شده اما با توجه به این‌واقعیت تاریخی که اولین گتو در سال 1939 ساخته شد و گتوی بزرگ ورشو هم سال 1940 ساخته شد، کمی بعید به نظر می‌رسد گتوی منطقه کیل تسه سال 1941 ساخته شده باشد. البته کتاب «هولوکاست» توضیح دیگری هم دارد و از این قرار است که در گتوسازی، همه مناطق لهستان به درستی تحت پوشش قرار نگرفتند و در برخی شهرها یهودیان همچنان در منازل موروثی خود زندگی می‌کردند. نکته مهم در این‌زمینه این است که آخرین گتوهایی که سال 1942 ساخته شدند، تنها برای جمع‌آوری یهودیان و اعزام‌شان به اردوگاه‌های مرگ بودند.

البته نمی‌گوییم کتاب پیش رو مدعی است اولین گتو در کیل تسه ساخته شده اما با توجه به این‌واقعیت تاریخی که اولین گتو در سال 1939 ساخته شد و گتوی بزرگ ورشو هم سال 1940 ساخته شد، کمی بعید به نظر می‌رسد گتوی منطقه کیل تسه سال 1941 ساخته شده باشددر خاطره 1 نوامبر 1941 نوشته شده که در کیل‌تسه اطلاعیه‌هایی به دیوارها نصب شد که طبق آن‌ها هرکسی به محله یهودی‌ها وارد یا از آن‌جا خارج می‌شده، به مرگ محکوم می‌شده است. داوید در این‌فراز از خاطراتش نوشته: «تا حالا آدم می‌توانست به محله رفت و آمد کند. این خبر مرا خیلی ناراحت کرد، نه فقط مرا، بلکه هر اسرائیلی را که این را شنیده است. این اطلاعیه‌ها نه فقط در کیل‌تسه بلکه در تمام شهرهای تابعه فرمانداری کل پخش شد.» (صفحه 36 به 37) می‌دانیم که منظور از فرمانداری کل، منطقه‌ای است که قبلا به لهستان معروف بوده و در این‌زمان جزو مناطق اشغالی آلمان نازی بوده است. فرمان مذکور توسط ه. فرانک فرمانده کل صادر شده بوده که مطابق با آن، خروج یهودی‌ها از گتو با مجازات مرگ همراه بوده است.

نکته مشکوک دیگر که این‌بین وجود دارد، این است که روز 21 دسامبر سال 41، داوید به بودزنتین می‌رود تا کار پر کردن دندان‌هایش را تمام کند که با وضعیتی که یهودیان در آن سال داشته‌اند، به نظر عجیب می‌رسد پدر و مادر پسربچه‌ای روستایی با خیال راحت، در پی ترمیم دندان‌هایش بوده باشند.

راوی خاطرات در خاطره 7 مه 1942 خود، از رفت و آمد ثابت و بی‌وقفه مادر به شورای یهودی‌ها می‌گوید تا برای آزادی پدر از آن‌ها کمک بگیرد. مطلب دیگری که می‌تواند شک و شبهه را درباره نویسنده این‌کتاب، تخفیف دهد یا تشدید کند، دوباره مربوط به رفتار نامناسب شورای یهود است؛ در خاطره 15 مه چنین آمده است: «خواهر آمد و گفت می‌خواهند کمدش را ببرند چون او به شورا مالیات نداده.» (صفحه 94) یکی دیگر از فرازهای کتاب هم که مخاطب را به شک می‌اندازد که خاطره توسط یک‌بچه یا یک‌بزرگسال نوشته شده، خاطره 14 مه است که در آن نوشته شده: «وقتی آرام‌تر شدم، رفتم تا نامه پسرهای خاله را بخوانم. آن‌ها هم مثل پدر نوشته‌اند که باید نجاتشان دهیم. موقع خواندن نامه‌ها فکر می‌کردم ما این‌جا در آزادی هستیم (یک چنین آزادی را من لایق یک سگ می‌دانم، ولی به هر حال وضع ما بهتر از وضع پدر است)....» (صفحه 93) به‌هرحال عجیب است اگر چنین‌لحن و دریافتی از شرایط زندگی و محیط اطراف، متعلق به یک‌پسربچه باشد و مباحثی چون آزادی یا زندگی سگی را مدنظر داشته باشد.

یکی از مهم‌ترین و کلی‌ترین موارد مشکوک هم، تاریخ یهودستیزی قرن بیستم در اروپا است که خود را در ستم‌پذیری یهودیان از جانب قدرت‌هایی چون آلمان نازی نشان می‌دهد. این‌مساله در کتاب «یادداشت‌های روزانه» هم نمودهای مشخصی دارد که در بخشی جداگانه به آن خواهیم پرداخت.

خط آهنی که به اردوگاه مرگ آشوویتس می‌رسید (پس از جنگ جهانی دوم)

* 3- بدنه خاطرات

همان‌طور که اشاره کردیم، خاطرات داوید روبینوویچ در 3 بخش که مربوط به سال‌های 1940 تا 1942 هستند، تدوین شده است. در ادامه، مطالب مهم تاریخی را درهرکدام از این‌بخش‌ها بررسی می‌کنیم.

3-1 - سال 1940

در این‌بخش از خاطرات، اطلاعیه‌ای جدیدی به در و دیوارهای محل زندگی داوید نصب می‌شود که طبق آن، یهودی‌ها حق استفاده از وسیله نقلیه را ندارند و اشاره می‌شود که استفاده از راه‌آهن از مدت‌ها پیش‌تر ممنوع شده بوده است. این‌مساله در صفحه 17 کتاب ذکر شده است. در صفحه بعد هم راوی می‌گوید متوجه کوچاندن یهودی‌های دیگر مناطق شده است. او در خاطره 5 اوت خود اشاره می‌کند که روز گذشته کارمند اداره ناحیه نزد کدخدای ده آمده و گفته همه یهودی‌ها باید با خانواده‌های خود برای ثبت‌نام به اداره ناحیه بیایند. منظور از این‌ثبت‌نام، ثبت‌نام برای انجام کارهای اجباری است اما نه در اردوگاه کار. توضیح ناشر کتاب درباره این‌ثبت‌نام‌ها این است که چنین‌ثبت‌نام‌هایی به برقراری کار اجباری برای ساکنان یهودی 12 تا 60 ساله مربوط می‌شد که باید برای اداره‌های نیروی اشغالگر کارهای مختلفی انجام می‌دادند. داوید هم باید به خاطر سن‌اش برای اشغالگران کار می‌کرده و در کار برف‌روبی، پارو کردن و نظافت ساختمان اداره ناحیه گورنو انجام وظیفه می‌کرده است.

داوید در خاطره 12 اوت 1940 هم این‌جمله را دارد: «از اول جنگ تا حالا خودم در خانه درس می‌خوانم.»

3-2 - سال 1941

داوید همچنین این‌نکته را هم اضافه کرده که در کیل تسه هر روز چند نفر به خاطر خروج از محله یهودی‌ها کشته می‌شوند. در خاطرات 22 ژانویه 1942 هم به این‌مساله آدم‌فروشی و خیانت به هموطنان اشاره و نوشته شده است: «در چنین زمانه‌ای هر کسی ممکن است کس دیگری را به ژاندارمری معرفی کند.» در 25 مه این‌سال، داوید اشاره کرده که کارهای مزرعه در حال اتمام هستند؛ فقط مواد غذایی خیلی گران شده است. در ادامه پدر داوید بازداشت و سپس آزاد می‌شود. در خاطره 22 ژوئن 1941 است که نوشته شده «نزدیک غروب یهودی‌هایی از کیل تسه آمدند و گفتند که روسیه شوروی با آلمان‌ها می‌جنگد...» (صفحه 29) در خاطره 10 ژوئیه داوید نوشته خانواده‌اش همیشه کمی ذخیره غذایی حتی برای یک‌ماه داشته‌اند اما حالا خرید روزانه هم با مشکل روبروست.

خاطره 26 دسامبر با این‌جمله همراه است «این‌روزها برای هر امر جزئی ممکن است آدم بازداشت شود.» و ناشر کتاب در توضیحی درباره خاطره 24 دسامبر، اشاره کرده که به دستور ابرهارد شون‌گارت رئیس پلیس و سازمان امنیت فرمانداری کل، به فرمان هیتلر اعلام شد که باید بدون تامل تمام کالاهای پوستی گران‌قیمت یهودیان مصادره شود. نویسنده این‌توضیحات، دستور مذکور هیتلر را با شکست آلمان در نزدیکی مسکو و شروع ضدحمله ارتش سرخ (6 دسامبر 1941) مرتبط می‌داند. جالب است که در ادامه خاطرات داوید، از کشته‌شدن 5 یهودی به دست ژاندارم‌ها صحبت شده است و علت کشته‌شدنشان این بوده که فردی آن‌ها را به علت مخفی‌کردن پوست لو داده بوده است. داوید همچنین این‌نکته را هم اضافه کرده که در کیل تسه هر روز چند نفر به خاطر خروج از محله یهودی‌ها کشته می‌شوند. در خاطرات 22 ژانویه 1942 هم به این‌مساله آدم‌فروشی و خیانت به هموطنان اشاره و نوشته شده است: «در چنین زمانه‌ای هر کسی ممکن است کس دیگری را به ژاندارمری معرفی کند.»

در فرازهای پایانی خاطرات مربوط به سال 1941، پدر داوید دوباره از بازداشت آزاد می‌شود و در خاطره 30 دسامبر هم به این‌جا می‌رسد که هرفرد باید یک‌گاو تحویل دهد و آن را به کشتارگاه کیل‌تسه ببرد.

3-3 - سال 1942

در خاطرات ماه ژانویه، ضمن این‌که صحبت از قربانی‌شدن دوباره 2 تن از یهودیان است، در روز 11 ژانویه، اطلاعیه‌های تازه‌ای به دیوارها نصب می‌شود که دربردارند مطلب تازه‌ای نبوده‌اند. در ادامه حوادث، پستچی برای کدخدای ده، اطلاعیه‌هایی را می‌برد که در آن‌ها گفته شده یهودیان همه دهکده‌ها باید منتقل شوند. در خاطره روز 12 ژانویه هم این‌مساله گفته می‌شود که در اطلاعیه‌ها توضیحی درباره این‌که بناست یهودیان به کجا بروند و کجا اسکان داده شوند، نیامده است. خاطره 14 ژانویه هم در بردارنده این‌مساله است که طرح انتقال و اسکان تا ماه مه عقب می‌افتد.

در خاطرات مربوط به سال 1942 آن‌چه جلب توجه می‌کند، ذلت‌پذیری زیاد یهودیان نسبت به کدخدای ده و آلمانی‌هاست. در این‌خاطرات بارها صحبت از پرداخت رشوه برای آزادی افراد زندانی می‌شود. البته رشوه، مفهومی است که با واژه جریمه از آن یاد می‌شود. مثلا در خاطره 15 آوریل 1942 گفته می‌شود: «صبح زود پیکی از بیه‌لینی آمد و گفت آن‌ها باید چند هزار اسلوتی بدهند، آن‌وقت آزادشان می‌کنند» (صفحه 75)؛ یا در خاطره 18 آوریل آمده است: «یک پلیس آمد تا به ما اخطار دهد که باید صد و پنجاه اسلوتی بپردازیم، به خاطر گندمی که آن وقت‌ها در کراینو آسیاب کرده بودیم. باید پول را فوری بدهیم، اگر ندهیم آن‌وقت هجده روز در خانه بازداشت می‌شویم.» و در خاطره 21 آوریل هم مخاطب با این‌مساله روبرو می‌شود که شوهرخاله داوید باید بیست اسلوتی جریمه بدهد چون باید تا هجدهم آوریل، حیاط منزلش را تمیز می‌کرده!

یکی از شخصیت‌های بد خاطرات داوید روبینوویچ، کدخدای ده است که از همه بیگاری می‌کشد. البته اشاره‌ای به یهودی‌بودن کدخدا نشده و اگر هم یهودی است با دشمن سازش کرده است. در ادامه و در خاطره 1 فوریه است که این‌شخصیت به‌خاطر فروش آرد جیره‌بندی دستگیر می‌شود. داوید در خاطره 2 فوریه نوشته کدخدا در حق خیلی‌ها بدی کرده؛ به‌ویژه در حق فقرا و همچنین می‌شنود که کدخدای جدید انتخاب شده است.

در خاطره 24 آوریل، داوید به این‌مساله اشاره کرده که برای هر چیز بی‌قابلیت باید صدها اسلوتی داد و در خاطره 29 آوریل هم نوشته است: «الان باید همه‌چیز ارزان‌تر بشود، ولی در واقع همه‌چیز گران‌تر می‌شود.»

* 3-4 ذلت‌پذیری و سازش با دشمن متجاوز

در خاطرات داوید روبینوویچ هم می‌توان آن‌سازش و ذلت‌پذیری عجیب یهودیان را با دشمن دید. با توجه به مقطعی که این‌اتفاقات رخ می‌داده یعنی قرن بیستم میلادی؛ این‌ذلت‌پذیری عجیب یا در تعلیمات دینی و تقدیرگرایی یهودیان وجود داشته و یا به مصلحت و برای هدفی بزرگتر مثل تشکیل کشور اسرائیل بوده است. به‌هرحال، داوید در خاطره روز 8 فوریه 1942 خود نوشته اعضای کمیته جیره‌بندی با یک آلمانی به خانه‌های یهودی می‌آمدند تا وضعیت غلات را بازرسی کنند. توجه داریم که اعضای کمیته جیره‌بندی از خود لهستانی‌ها بوده‌اند. او در خاطره 9 فوریه هم نوشته اعضای همین‌کمیته و آن‌آلمانی به خانه‌شان آمده‌اند و دستور داده‌اند دو مرغ و یک بطری نوشیدنی برای شام به آن‌ها داده شود. داوید می‌نویسد: «ما مجبور شدیم یک مرغ و یک شیشه مشروب بدهیم. این‌طوری روزها همیشه با خرج‌تراشی و ترس می‌گذرند.»

داوید نوشته وقتی مستخدم ناحیه این‌پوسترها را به دیوار چسباند، مردمی که از مقابل پوسترها عبور می‌کردند می‌خندیدند. و اضافه می‌کند: «آن‌چنان می‌خندیدند که از این خفتی که این روزها یهودی‌ها می‌بینند سردرد گرفتم.» یکی از موارد جالب پذیرش ظلمی که حرفش را زدیم، در خاطره 12 فوریه داوید روبینویچ آمده است؛ جایی که می‌گوید کاریکاتورها و پوسترهای ضدیهودی بر در و دیوار دهکده نصب شدند (که محتوایشان با نوشته‌های ضدیهودی هیتلر در کتاب «نبرد من» همخوانی زیادی دارد). مورد جالب، واکنش اهالی دهکده به این‌کاریکاتورها است. در این‌پوسترها چنین سطوری درج شده بوده است:

«خواننده عزیز، تماشا کن / چطور یهودی‌ها فریبت می‌دهند / آب کثیف قاطی می‌کنند / به جای شیر به تو می‌دهند / موش‌های مرده را چرخ می‌کنند / به جای گوشت چرخ‌کرده به تو می‌دهند./ نان‌ها برای این پر از کرم است / چون آن‌ها آرد را با پا خمیر می‌کنند.»

داوید نوشته وقتی مستخدم ناحیه این‌پوسترها را به دیوار چسباند، مردمی که از مقابل پوسترها عبور می‌کردند می‌خندیدند. و اضافه می‌کند: «آن‌چنان می‌خندیدند که از این خفتی که این روزها یهودی‌ها می‌بینند سردرد گرفتم.» (صفحه 54) البته درباره پوسترهای تبلیغاتی آلمان نازی در لهستان، یک واقعیت مهم تاریخی وجود دارد که نادیده گرفته می‌شود؛ این‌که 2 زن لهستانی به جرم پاره‌کردن پوسترهای ضدانگلیسی آلمان بر در و دیوارهای شهرشان، به دستور نازی‌ها اعدام شدند.

در این‌نوشتار به شوراهای یهودی اشاره کردیم. بد نیست به خاطره‌ای از جابه‌جایی و اسکان یهودیان در صفحه 55 کتاب «یادداشت‌های روزانه» اشاره کنیم که مربوط به 27 فوریه 1942 است و مخاطب را یاد ضدیت هانا آرنت (فیلسوف یهودی آلمانی) با شورای ریش‌سفیدان یهودی می‌اندازد. داوید می‌نویسد فقط همین مانده بوده که مدارک شناسایی یهودیانی مثل پدرش به شورای ریش‌سفیدان فرستاده شود تا منتقل و کوچانده شوند. این هم سند دیگری است که نشان می‌دهد کوچاندن مردم یهودی اروپا و لهستان با هماهنگی شورای ریش‌سفیدان یهود بوده است. در ادامه خانواده داوید به منزل خاله‌اش در بودزنتین می‌روند و گفته می‌شود در نواحی دیگر، در بعضی از خانه‌های یهودی، باید 43 خانوار از مناطق مختلف منزل می‌کرده‌اند. مهر تائید دیگر بر سکوت و فرمانبری عجیب یهودیان در خاطره 28 فوریه داوید روبینویچ آمده که می‌گوید: «دیگر خود را به دست خدا سپرده و با آغوش باز منتظر همه‌چیز هستیم.» و شاید بتوان آن را جزو همان مسائل مشکوک دانست چون مخاطب را کاملا یاد تاریخ جعلی و سرنوشت ساختگی قوم بنی‌اسرائیل می‌اندازد.

اما در ادامه اسناد خیانت شورای ریش‌سفیدان، می‌توانیم به خاطره 8 مارس داوید اشاره کنیم که با این‌جملات شروع می‌شود: «رئیس شورای ریش‌سفیدان یهودی نامه‌ای برای پدر فرستاده که پدر و دیگران باید به بیه‌لینی بروند، چون آن‌جا به یهودیان مسکن داده می‌شود. پدر و دیگران رفتند.» (صفحه 58) ناشر لهستانی کتاب در توضیحی درباره اسکان یهودیان پوآتسک لهستان نوشته هزار و 700 تن از آن‌ها در فوریه و مارس 1941 در بودزنتین اسکان داده شدند و به هیئت رئیسه شورای یهودیان ناحیه رادوم نامه نوشتند و درخواست کمک کردند. اما در کتاب اشاره‌ای نشده که واکنش شورای یهودیان چه بوده است که به احتمال زیاد باید مانند موارد دیگر که به ضرر مردم یهودی عمل کرده‌اند، این‌بار هم بی‌تفاوتی نشان داده یا نامه را برگشت زده باشند!

نمونه دیگر ذلت‌پذیری و خیانت یهودیان لهستانی را می‌توان در خاطره 6 مه داوید (صفحه 83) دید که در آن نوشته شده: «شوهرخاله در را باز کرد. یک پلیس یهودی و یک پلیس لهستانی وارد شدند.» نکته‌ای که این‌جا باید به آن توجه کرد؛ «پلیس یهودی» است. یعنی یکی از خود یهودی‌ها که به‌طرز جالبی از این‌پلیس‌ها در اردوگاه‌های کار و مرگ هم بوده و فعالیت داشته‌اند. یا مثلا در خاطره 6 آوریل این‌گونه نوشته شده است: «وضع ما هر روز خراب‌تر می‌شود. وقتی یک نفر را دستگیر می‌کنند، او ده نفر دیگر را لو می‌دهد. به این ترتیب مدام انسان‌های بیش‌تری به خاک سپرده می‌شوند.» (صفحه 68) اما نمونه بسیار مهم ستم‌پذیری عجیب یهودی‌ها در جنگ جهانی دوم که به ما رسیده‌، در رفتار پدر داوید و خاطره 10 آوریل 1940 روایت می‌شود. داوید می‌گوید در جنگ جهانی اول، زمانی که پدر یازده سالش بوده، قزاق‌ها پدر پدرش را تیرباران کرده‌اند. برای همین حالا پدرش می‌خواهد وقتی یک آلمانی را می‌بیند برود در سوراخ موش قایم شود و بسیار پریشان است.

... یعنی یکی از خود یهودی‌ها که به‌طرز جالبی از این‌پلیس‌ها در اردوگاه‌های کار و مرگ هم بوده و فعالیت داشته‌اند. یا مثلا در خاطره 6 آوریل این‌گونه نوشته شده است: «وضع ما هر روز خراب‌تر می‌شود. وقتی یک نفر را دستگیر می‌کنند، او ده نفر دیگر را لو می‌دهد. به این ترتیب مدام انسان‌های بیش‌تری به خاک سپرده می‌شوند.» (صفحه 68) دستبردهای یهودیان به خودشان و دزدی‌های درونی‌شان، یک‌نکته مهم است که در آن‌دوران وجود داشته و در خاطرات داوید روبینویچ به آن اشاره شده است. البته نباید شرایطی را که آلمانی‌ها بر یهودیان تحمیل کردند، از نظر دور داشت اما به‌هرحال در نتیجه پیاده‌کردن قانون جنگل توسط نازی‌ها، یهودی‌ها هم به تکاپو افتاده و در برخی مواقع گوشت یکدیگر را خوردند. مثلا در خاطره 22 مارس که مربوط به روزهای بودن در شهرک بودزنتین است، داوید می‌نویسد «آن‌هایی را که در منزلشان اجناس بازار سیاه پیدا می‌شد، دستگیر می‌کردند.» (صفحه 65) در همین‌صفحه و خاطره مربوط به 27 مارس به بازگشت یهودی‌های دستگیرشده اشاره می‌شود [درباره این‌افراد در خاطره 2 آوریل گفته می‌شود که شب گذشته توسط ژاندارم‌ها دوباره دستگیر شده‌اند] و در خاطره 28 مارس هم داوید می‌گوید قفل انباری‌شان شکسته و هرچه داشته‌اند سرقت شده است. دزد اموال به‌زودی پیدا می‌شود و یکی از همسایگان است. همه اجناس دزدی هم از خانه‌اش خارج می‌شود اما این‌مساله به پلیس خبر داده نمی‌شود بلکه فقط به شورای یهودی‌ها اطلاع داده می‌شود. اما کسی که هویتش معلوم نیست نزد پلیس رفته و در نتیجه دو مامور پلیس به محله وارد می‌شوند. پدر داوید هم که نمی‌خواسته این‌مساله صورت‌جلسه شود، به پلیس‌ها رشوه می‌دهد. در خاطر 27 آوریل هم، صحبت از دستبرد کسی به انبار آذوقه است. کمی پیش‌تر هم سرقت گاو یک روستایی یهودی توسط یک یهودی دیگر از دیگر موارد این‌مساله است که در خاطره 12 آوریل به آن پرداخته شده است.

روز 14 آوریل در یادداشت‌های روزانه داوید روبینویچ، خاطره‌ای دارد که در آن از خوش‌رفتاری ژاندارم‌هایی گفته می‌شود که خانه را بازرسی می‌کردند و در نهایت با 5 ماشین از اجناس مخفی شده محله را ترک می‌کنند. به موازات این‌مساله، از محیط پراضطراب زندگی یهودی‌ها به‌خاطر بازرسی‌های مداوم صحبت شده؛ چون همیشه در خانه‌هایشان اجناس بازار سیاه پیدا می‌شده است. در ادامه خاطرات داوید در سال 1942، بیرون از خانه‌ها دنبال جوانانی می‌گردند که بتوانند کار کنند و باید به اردوگاه‌های کار بروند. بنابراین داوید نیز مانند خیلی‌ها دیگر در خانه یا جنگل مخفی می‌شود. پدر او پس از رفتن به اردوگاه کار به‌طور مرتب نامه می‌نویسد و درخواست‌های مختلفی از خانواده خود می‌کند. جالب است که زندانیان کار طبق خاطرات داوید روبینویچ، آن‌وضعیتی را نداشته‌اند که عموما در فیلم‌ها یا کتاب‌های داستانی مربوط به این‌قضیه شاهده بوده‌ایم. یعنی طبق خاطرات داوید می‌توانسته‌اند نامه بنویسد و کارت‌پستال ارسال کنند. حتی از این‌امتیاز برخوردار بوده‌اند که آزادی خود بخرند. مثلا در صفحه 89 کتاب به نقل از نامه پدر گفته می‌شود خانواده باید چیزی را فروخته و با بهایش آزادی او را بخرند. یعنی می‌شده در آن‌ایام، با پرداخت مبالغی، افراد اسیر را از اردوگاه‌های کار اجباری بیرون آورد. در صفحه 90 کتاب آمده است: «پس پدر می‌داند که اوضاع چطوری است، بیخودی نمی‌نویسد که باید چیزی بفروشیم. مادر از سوخه‌دی‌نیووف آمد، مخصوصا برای این آمد که به ما بگوید تا با پانصد اسلوتی می‌شود یک نفر را نجات داد» جالب است که در همین‌بخش از خاطرا داوید، حتی 25 کارگر بیمار، به‌دلیل بیماری‌شان از اردوگاه کار برمی‌گردند و نیروهای سالم را جایگزین‌شان می‌کنند. یعنی ظاهرا طبق تصاویری که در فیلم‌های سینمایی دیده‌ایم یا در رمان‌هایی با این‌موضوع خوانده‌ایم، خستگی و از کارافتادگی یهودی‌ها، در همه مناطق عاملی برای اعدام و حذف‌شان در اردوگاه نبوده است.

لابه‌لای مطالبی که به آن‌ها اشاره کردیم، دوباره صحبت از دزدیدن گاو توسط همسایه‌ها و دستگیری آدم‌ها توسط پلیس یهودی است. علتش هم همان‌طور که مشخص است، دزدی، سکوت، پول و رشوه است. پدر نیز در نامه‌هایش اشاره و تاکید می‌کند اگر پول داشت می‌توانست خود را به خانه برساند. جالب است که خانواده داوید برای پدر نامه نوشته و آن را در صندوق پست می‌اندازند. پستچی هم نامه‌ای را از پدر، با دو کارت پستال به آن‌ها می‌رساند. در خاطره 31 مه هم صحبت از اطلاعیه‌ای است که خبر از تعویض کارگرها در اسکارژیسکو می‌دهد و در آن اعلام شده تا 4 ژوئن باید 60 نفر خود را به شورا معرفی کنند. توجه کنیم که شورای یهودیان در این‌زمینه هم همکاری زیادی با نازی‌ها و تهیه نیروهای کارشان داشته است.

آخرین فرازی هم که خاطرات و یادداشت‌های روزانه در آن به پایان رسیده و ناتمام می‌ماند، مربوط به خاطره 1 ژوئن و برگشت پدر است. این‌خاطره در صفحه 103 کتاب آمده و در بخشی از آن، دو زن یهودی تیرباران می‌شوند. بد نیست در این‌خاطره به نقش پلیس یهودی در پوشاندن جنایت آلمانی‌ها توجه داشته باشیم: «بدبختانه آلمانی‌ها از رودکی به بودزنتین می‌رفتند تا سیب‌زمینی بیاورند و به آن‌ها بر می‌خورند. وقتی آن دو زن چشمشان به آلمانی‌ها می‌افتد، شروع می‌کنند به فرار، ولی آلمانی‌ها به آن‌ها می‌رسند و می‌گیرندشان. می‌خواستند درجا در دهکده تیربارانشان کنند ولی کدخدا اجازه نداد. آن وقت می‌روند به جنگل و آن‌ها را آن‌جا تیرباران می‌کنند. پلیس یهودی بلافاصله آن‌جا رفت تا آن‌ها را در قبرستان دفن کند. وقتی اتومبلیشان برگشت، پر از خون بود.»

یادداشت‌های روزانه پسربچه یهودی؛ واقعیت یا تاریخ‌سازی صهیونیستی 2
یادداشت‌های روزانه پسربچه یهودی؛ واقعیت یا تاریخ‌سازی صهیونیستی 3
یادداشت‌های روزانه پسربچه یهودی؛ واقعیت یا تاریخ‌سازی صهیونیستی 4