به بهانه خداحافظی مارک نوبل / نسل مردان تک باشگاهی در خطر انقراض کامل
لازم نیست وستهمی باشید تا خداحافظی مارک نوبل را تکان دهنده بدانید؛ او مفهومی را با خود حمل میکرد که کمتر مورد نظر ماست: وفاداری
به گزارش ورزش سه، فوتبالدوستان واقعی احتمالا با رفتن او اشک در چشمانشان حلقه زد. انگار همین دیروز بود. نام آشنایی برای خیلیها نیست، اهمیت چندانی ندارد. در این وادی همه چیز رنگ خودش را دارد. گاهی آنچه رویداده به چشم میآید، دل را نوازش میدهد و معروفیت را بی ارزشتر از همیشه میکند. کسانی که هنوز بارقهای از معصومیت و شفافیت و زلالیِ گذشتهها را در روح و قلب ما زنده میکنند. آدمهایی که گویی وفاداری در وجودشان تنیده شده است. مثل عشق به مادر و پدر، همسر و فرزند، عزیزان زندگی، حتی آب و ملک و هر آنچه نشان از وفای عهد دائمی و ابدی دارد. نوری است در روزگاری که طمع و میل چشمان همه ما را کور کرده است. بهراستی دیگر چه کسی برای وفاداری تره خُرد میکند؟
اما هنوز کورسویی باقی است، کسانی که مثل هواداران جدیتر، تمامی عمر فقط "یک تیم" داشتهاند.
"مارک نوبل" بخشی از نسل مرده مردان تک باشگاهی است. مردانی که با تمایل و علاقه وافر به عشق بازی برای تیم محلی خود بزرگ شدهاند. به همین دلیل است که خروج او از وستهم بسیار دردناک بهنظر میرسد. برای من هم چنین است. لازم نیست وستهمی باشید تا خداحافظی مارک نوبل را تکان دهنده بدانید. یا اصلا طرفدار وستهم یا ستایشگر کاپیتان آنها، مارک نوبل باشید تا تلخی خداحافظی او را در بعد از ظهر یکشنبه، در سراسر وجود خود حس کنید!
نوبل هرگز یک جام مهم برای "چکشها" نگرفت و حتی یک بازی برای تیم ملی انگلیس انجام نداد. اما کاپیتان وستهم مورد تحسین و احترام همه هواداران واقعی فوتبال قرار میگیرد، نه آنهایی که فقط بهدنبال پیروزی بی چون و چرا تیم محبوبشان هستند. نوبل یک تکمانده از نسلی با خصلت دیگری است. بازگشتی به خصال نیاکان، گذشتههای بسیار دور، دورانی که مدتهاست سپری شده و دیگر باز نخواهد گشت. حتم داشته باشید بازیکنان تک باشگاهی از نوع "نوبل" در تیمهای خارج از دایره به اصطلاح نخبه و معروف، حقیقتا "نادر" خواهند بود
هجوم احساسات جانبی به من، و شکوه و عظمت این مناسبت، چیزیهای مهمی در مورد فوتبال مدرن به ما میگفت. نکاتی بی شمار. نوبل با بازی برای وستهام هرگز موفق به کسب عنوانی به غیر از صعود به لیگ برتر نشد. او تنها دو بار در 18 سال بهعنوان بهترین بازیکن سال باشگاه انتخاب شد. بدون بازی ملی در تیم ملی انگلیس، و فقط یک حضور در تیم فصل PFA، آن هم در چمپیونشیپ / دسته یکمِ یکدهه پیش. با این حال همه او را دوست داشتند، بُتی بود و مورد احترام. چرا؟
میدانید چرا؟ چون او نمونه دوران معصومیت و سادگی است.
در ادای احترام به او اشاره به یک نکته، گویای همه چیز است؛ پسری از کنینگ تاونCanning Town در لندن، با پای پیاده، فقط چند صد متری با استادیوم قدیمی وستهم، آپتون پارک، فاصله دارد. او با عشق به بازی برای وستهَم و "فقط" وستهَم بزرگ شد!
دیگر کسی اینگونه رشد نمیکند، حتی جرات و اجازه چنین تفکراتی برای بازیکنان جوان که دائما زیر آماج فشار حتی والدین خود هستند تا قرارداد گرانتری را امضا کنند، جرم محسوب میشود. راه دور نروید؛ به ارلینگ هالند و پدرش نگاه کنید.
بله، دیگر هیچکس اینگونه بار نمیآید و تربیت نمیشود. هیچوقت، هرگز.
"او یکی از خودمان است" یک ترانه و شعر فوتبالی زیبا و کمیاب در قرن بیست و یکم است که در آن یکشنبه به گوشهای ناشنوا و کَر ما میرسید، اگر رسیده باشد، اگر شما آن را 39 سال پیش از این نمیشنیدید، زیرا در آن زمان، هر باشگاهی "نوبل" خود را داشت و در خیلی موارد احتمالاً بیشتر از یک نوبل.
زمانی که وستهم در سال 1965 جام برندگان جام اروپا را بالای سر برد، 10 نفر از یازده بازیکن اصلی تیم از طریق سیستم جوانان باشگاه به تیم اصلی راه یافته بودند. 9 نفر از لندن و پنج نفر از "ایست اند East End"
"بابی مور" معروفترین بازیگر و کاپیتان تاریخ وستهم و کاپیتان تیم پیروز جام جهانی 66 میگفت: "حس بردن یک جام اروپایی با تیم فوتبال مدرسه را دارد"
آیا تکرار آن ممکن است؟، نه، این دیگر هرگز تکرار نخواهد شد. شاید همیشه بازیکنان تک باشگاهی این اطراف به چشم بخورند، اما آنها عمدتا و تا حد زیادی از بازیکنان تیمهای از ما بهتر و نخبگان خواهند بود. رایان گیگز، پل اسکولز و گری نِویل در یک منچستریونایتد بسیار موفق همیشه خوشحال بودند، همانطور که انگیزه کمی برای فیل فودن برای ترک منچسترسیتی یا ترنت الکساندر - آرنولد از لیورپول وجود دارد.
با این حال هیچکس، هیچیک از ما انتظار ندارد که "دکلان رایس" هافبک جوان و خوش نقش تیم ملی انگلستان مانند "نوبل" تمامی دوران بازیگری خود را در وستهم بگذراند. حتی "هری کین" هم نمیتوانست یک تاتنهامی باشد اگر تصمیم با خود او بود. میتوانید استدلال کنید، نوبل به اندازه کافی خوب نبوده تا پیشنهادات جذاب و وسوسه انگیزی مانند "دکلان رایس" داشته باشه، یا اینکه هرگز در لیگ قهرمانان اروپا بازی نکرده، یا عنوان قهرمانی نداشته است.
نوبل نشان پایان یک دوران است؛ «عصر وفاداری و معصومیت»
با این حال، آرسنال در زمان آرسن ونگر علاقه زیادی به نوبل نشان داد، و پیوندهایی با نیوکاسل، به علاوه QPR، وست برومویچ آلبیون و استوک، وجود داشت، زمانی که هر یک از این باشگاهها در لیگ برتر حضور داشتند. او میتوانست، و ما این را خوب میدانیم، اینجا و آنجا، کمی پول بیشتری بهدست بیاورد، و هزینه امضا را در جایی به جیب بزند.
اما او "ماندن" را انتخاب کرد. در این دوران و بهطور کلی در تمامی شاخههای حیاتی زندگی، باز هم همه ما آدمها از همه بهتر میدانیم؛ "تعداد کمی در این روزها میمانند"
برای معرفی نوبل اسم محله کنینگ تاون در بلندگوهای استادیوم لندن پیچید. برایم گویی نام نازی آباد و نیرو هوایی و همه محلههای فوتبالی تهران و ایران و همه آن بازیکنان خوب زمینهای آسفالت و خاکی را از زیر خاک بیرون کشیده اند.
دورانی که جد اندر جد از یک محل بودند، بازیکنان و تیم و خانواده، و هرگز هیچکس حاضر نبود برای تیم دیگری لگد بزند.
این همان چیزی است که نوبل نماینده آن بود. و دقیقا به همین دلیل است که مراسم یکشنبه با غم و غصه و اشک به پایان رسید
این روزها، ما لیگهای مدرن و آنچه که عرضه میکند؛ میپسندیم، انتخابی هم نداریم، عشق به فوتبال برای هر یک از ما اجتناب ناپذیر است.
اما یادمان باشد، روزگاری بود که بیان "او یکی از خود ماست" فخر فروشی و نمایش بهحساب نمیآمد. امری بود عادی و چه لذت و افتخاری را هم بههمراه داشت. بچه محلهای هر یک از ما، گوشه راست، مدافع میانی یا کاپیتان تیمی درخور اشاره بود. یک واقعیت بسیار پیش پا افتاده که هیچکس به خود حتی زحمت اشاره به آن را هم نمیداد. عصر دیگری بود. دوران خوشیهای ساده، کرکریهای بی پایان، سرو کله زدنهای بی منظور، اما خاطره انگیز و بیادماندنی، عصر وفاداری و معصومیت!
نمونههای بازیگران تکتیمی نمونههای قدیمیتر بی شمار است
سانتیاگو برنابئو، اسپانیا
سانتیاگو برنابئو که در نوع خود مثال بی همتایی است. بیش از 50 سال دوران فوتبال را در رئال مادرید سپری کرد، از تماشاگر خردسال 13، 14 ساله، تا بازیکن، دستیار سرمربی، سرمربی و در نهایت پرزیدنت باشگاه. بد نیست بدانید یک بازی هم برای اتلتیکو مادرید انجام داده است! به هر حال بیجا نیست استادیوم رئال با نام او عجین شده است.
فریتس والتر، آلمان
فریتس والتر از نامهای دستکم گرفتهشدهتر فوتبال است. کاپیتان آلمان غربی در جام جهانی 1954، نمادی در سطح ملی. در سطح باشگاهی، والتر از 1937 تا 1959 مرد اصلی کایزرسلاترن بود. دو عنوان قهرمانی لیگ را بهدست آورد و رکورد گلزنی باورنکردنی در دوران خود داشت. استادیوم کایزرسلاترن نیز به نام والتر نامگذاری شده است.
روجریو سنی، برزیل
" روجریو سنی Rogrio Ceni" از 1990 تا 2015 سنگربان بی چون و چرای سائوپولوی برزیل بود. درست است که دروازهبانها کمتر از بازیکنان بیرون زمین فرسوده میشوند، اما با این وجود، دستاورد روجریو سنی غیرقابل انکار است. 1152 بازی برای سائوپائولو. به این معنی که او بیشترین بازی را برای هر باشگاهی در جهان انجام داده است. بیش از 100 گل به ثمر رسانده است، برای یک دروازهبان، شاهکاری ماندنی محسوب خواهد شد.
لو یاشین، شوروی
لو یاشین دروازهبان دینامو مسکو از 70-1950 تنها دروازهبانی است که توپ طلا را در سال 1963 بهدست آورد. هیچ دروازهبانی موفقیت ومعروفیت لو یاشین را در تاریخ فوتبال تکرار نکرده است. افسانه او مانند پله و مارادونا به تاریخ فوتبال گره خورده است. تا مدتها در سراسر جهان بهعنوان بهترین دروازهبان از او نام برده میشد. دورانی که حتی در میان ما فوتبال بازان قدیمی ایرانی اگر دروازهبان حریف در یک بازی خوب و شجاعانه عمل میکرد / کند، هنوز هم با یک پسوند یا پیشوند بی ادبانه فریاد می زدیم / می زنیم: "نگاه کنا، یاشین شده فلان فلان شده"
سپ مایر، آلمان
سپ مایر دروازهبان بایرن مونیخ در بین سالهای 1962 تا 1979 ثابت کرد یک دروازهبان هم میتواند 3 بار جایزه بهترین فوتبالیست سال آلمان را در دوران حکومت آلمان ا در فوتبال اروپا و دنیا از آن خود کند. سپ مایر هر چیزی که ارزش بردن را داشت بهدست آورد. مردم اغلب او را بهخاطر تلاش برای گرفتن یک اردک به یاد میآورند، اما همه فراموش کردند او در یک تصادف خشونت بار رانندگی جانش را در سن 35 سالگی از دست داد! جیاسینتو فاکتی، ایتالیا
بسیاری فاکتی Giacinto Facchetti را بهترین بازیکن تاریخ اینترمیلان میدانند. بهسختی میتوان با افرادی که چنین نظری دارند وارد بحث شد. فاکتی در پست دفاع چپ بازی کرد و یکی از انقلابیون در این نقش بود، کاپیتان ایتالیا در جام جهانی 70 مرتباً با دویدنهای سریع خود به جلو در حملات اینترمیلان سهیم بود، در حالیکه در اجرای موفقیت آمیز سیستم دفاعی معرف کاتناچیوی ایتالیاییها که توسط هلنیو هررا مربی افسانهای بهکار میرفت؛ نقش بسیار مهمی داشت.
سر تام فینی، Preston North End 1960-1946
او آنقدر خوب بود که پالرمو در آن دوران حاضر بود 10 هزار پوند برای او بپردازد تا قرارداد امضا کند. فینی هفتهای 12 پوند درآمد داشت اما به پرستون نورث اند وفادار ماند.
جیو سپه برگومی 1979 تا 1999 در اینتر و فرانکو بارزی از 1977 تا 1997 در میلان، یا جکی چارلتون و ادی گری در لیدز یونایتد نیز حکایت مشابهای داشتند.
نامهای آشناتر از بازیگران تکتیمی در دوران معاصر
تونی آدامز 2002-1983، آرسنال
همین کافیست، مدافع میانی انگلیس بهعنوان "آقای آرسنال" شناخته میشود و این سهم او در تاریخ توپچیها است. او 672 بازی طی 18 فصل در شمال لندن سپری کرد. او مورد احترام تمامی طرفداران آرسنال است "One Tony Adams, There is only one Tomy Adams" آوایی آشنا در هایبوری بود. سرسخت بود و و همیشه تا پای جان میجنگید. از اینرو مجسمه او برابر ورزشگاه امارات نصب شده است، در کنار هانری و برگکمپ.
فرانچسکو توتی 2017-1992، آس رم
فرانچسکو توتیِ وفادار بهخاطر همه آنچه که به شهر اهدا کرده است به نوان «هشتمین پادشاه رم» شناخته میشود. بی آنکه عناوین خاصی برای تیم به ارمغان آورده باشد. احتمالا بهترین بازیکن تاریخ رم.
کارلس پویول 2014-1999، بارسلونا
پویول در سال 1995 به آکادمی مشهور لاماسیا پیوست و چهار سال بعد، لوئیس فن خال هلندی برای اولینبار او را در تیم اصلی بهخدمت گرفت. این مدافع قصد رفتن به مالاگا را داشت اما با دیدن بهترین دوست و فارغالتحصیل لاماسیا، ژاوی، از رفتن خودداری کرد.
رایان گیگز: 2014-1991، منچستریونایتد
" گیگزی" یکی از اعضای جدایی ناپذیر داستان موفقیت و افتخارات منچستریونایتد تحت رهبری سر الکس فرگوسن بود. دقیقا از زمانی که همه چیز در 1992 آغاز شد تا وقتیکه سرمربی بزرگ بازنشستگی خود را اعلام کرد؛ جالب اینکه گیگز دوران فوتبال خود را در آکادمی منچسترسیتی در سال 1985 آغاز کرد و دو سال بعد به نیمه قرمز شهر منتقل شد. او در هر یک از دو فصل اول خود بهعنوان یک فوتبالیست حرفهای، بهعنوان بهترین بازیکن جوان سالPFA انتخاب شد و این نشانه چیزهایی بود که در راه است.
او سرانجام در سال 2014، یک سال پس از جدایی فرگوسن، کفشهایش را آویخت و تا به امروز با 963 بازی برای شیاطین سرخ رکوردار است، در حالیکه پرافتخارترین بازیکن تاریخ لیگ برتر نیز هست؛ با 13 جام قهرمانی. رکوردی خیره کننده و دست نیافتنی! با فاصله بسیار، بهترین گوش چپ تاریخ لیگ برتر. از آن دسته بازیکنانی که تماشایش آمیخته به لذت بود. گیگز اگر انگلیسی بود بهراحتی رکورد پیترشیلتون را فرو میریخت.
پائولو مالدینی: 2009-1984، آث میلان
بهطور حتم باید چیزی در مورد ایتالیاییها و وفاداری وجود داشته باشد. بسیاری از بازیکنان سابق ایتالیایی تنها در یک تیم روزگار گذراندند. پائولو مالدینی در سن 16 سالگی وارد تیم اصلی میلان شد، و علیرغم بازی در کنار بازیکنانی مانند فرانکو بارزی، کارلو آنچلوتی، فرانک رایکارد و مارکو فن باستن، ککش هم نمیگزید. برای قدردانی از خدمات عظیم او به روسونری، میلان تصمیم گرفت پیراهن شماره 3 او را برای همیشه بازنشسته کند. این شرط فقط به این دلیل تغییر خواهد کرد؛ اگر هر یک از پسران مالدینی به تیم اصلی میلان راه یابد، اجازه خواهند داشت پیراهن شماره 3 پدر را به تن کنند.
پل اسکولز: 2014-1993، منچستریونایتد
پل اسکولز یکی از اعضای مشهور فارغ التحصیلان آکادمی کلاس 92 در منچستریونایتد بود. در مقایسه با جرارد و لمپارد در تیم ملی مورد بی مهری قرار گرفت؛ اما بدون هیچ حرف و حدیثی از بهترینهای نسل خود بود و مورد احترام تمامی هافبکهای بزرگ دوران خود، چون زیدان و ژاوی و... و هر کسی که مایلید نام ببرید.
جیمی کاراگر 2013-1996، لیورپول
پسر اهل بوتل Bootle مرسی ساید دوران حرفهای خود را در لیورپول با دوست عزیز خود استیون جرارد گذراند، "کارا" نام همیشگی او برای هواداران لیورپول بود؛ 737 بار برای باشگاه بازی کرد و 10 سال نایب کاپیتان بود. لیورپول را با تمامی مدالها ترک کرد به غیر از لیگ برتر. ترانه معروف او درKop که هواداران دو آتیشه برای کارا میخواندند، بیانگر ویژگی برجسته اوست، حتی اگر از نظر تکنیکی و استیل بازیگر کاملی نبود: ما یه تیم از کاراگارها میخواهیم:
Wanting a team of Carraghers
استیون جرارد 2015-1998 با 710 بازی و 186 گل، لیورپول
مِستِر لیورپول / آقای لیورپول، برازنده بازیگر فوق العادهای که تمامی ویژگیهای مرد تکتیم را در خود داشت و بیش از 10 سال یکتنه بار کل تیم را به دوش میکشید. با پیوستن به هرتیم دیگری منجمله چلسی و مادرید، جرارد بهراحتی گنجینه غنیتر داشت اما در دوران افول و خشکسالی 30 ساله در لیورپول ماند. در مستندMake us dream مفصل از درد عمیق عدم کسب مدال لیگ برتر و سُر خوردن خود در برابر چلسی سخن میگوید که ظاهرا هیچگاه خواب بد آن واقعه رهایش نمیکند. بازیها، نبردها و گلهای او برای لیورپول فراموش ناشدنیست.
از معروفترین مبارزات او نبرد مشهور استانبول برابر میلان در 2005 در فینال جام قهرمانان بود. تاریخیترین فینال اروپا. به داستانهای هزار و یکشب فوتبالی راه یافته است.
"استیوی جی" از نظر فنی یک بازیکن تک باشگاهی بهحساب نمیآید. بعد از خداحافظی و فرار از اشتباه دیدار چلسی به آمریکا رفت و در لس آنجلس گلکسی بازی کرد. اما شخصا لیگ آمریکا را بهعنوان یک فوتبال رقابتی به حساب نمیآورم.
.....
تمامی اسامی ذکر شده و بسیاری دیگر از اعضای باشگاه تکتیمی کما بیش در یک چیز وجه اشتراک داشتند؛ خصلت و ویژگی، شخصیت و کاراکتر. همیشه و در هر شرایطی برای تیم و هواداران از جان مایه میگذاشتند، رسالتی که بهنحو احسن و با دل به آن مشغول بودند. از یک جایی به بعد خوب و بد بازی کردن آنها اهمیت چندانی نداشت، حضور آنها بود که به همه ما دلگرمی میبخشید. روز به روز، هفته به هفته، سال به سال. تا پایان همراه ما بودند، عضوی از خانواده، صمیمیترین دوست، وهمیشه الهام بخش، همیشه. مردان تکتیمی آشیانهای ابدی در قلبهای ما تسخیر کردهاند.
امیرحسین صدر 18 می 2022