جمعه 28 دی 1403

10 نشانه و معجزه شگفت‌انگیز از زندگی امام علی (ع)

خبرگزاری اکو نیوز مشاهده در مرجع
10 نشانه و معجزه شگفت‌انگیز از زندگی امام علی (ع)
به گزارش خبرگزاری اقتصاد ایران، زندگانی امیر مؤمنان علیه‌السلام سراسر معجزه و نشانه‌های شگفت‌انگیز بود؛ از آن زمان که به‌گونه‌ای معجزه‌آسا در خانه کعبه متولد شدند و شهادتین را بر زبان جاری کردند، تا زمانی که در جوانی با رشادت‌های بی‌نظیر، درب خیبر را با قدرتی ملکوتی از جا کندند، و حتی آن هنگام که به اذن خداوند، خورشید را بازگرداندند. این‌ها تنها بخشی از معجزات بی‌شمار آن حضرت است که به اذن الهی رقم خورد و بخش کوچکی از آن‌ها در لابه‌لای برگه‌های گنجینه‌های روایی ما ثبت شده است.

عجیب است که با وجود تعدد معجزات امیر مؤمنان علیه‌السلام باز هم بسیاری از امت رویگردان شدند و به جای پیروی از راه هدایت، به شنیع‌ترین شکل ممکن با آن حضرت برخورد کردند. گویا آن‌ها به جای انتخاب نور هدایت، تاریکی گمراهی را برگزیدند؛ همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: «أُولئِکَ الَذینَ اشتَرَوُا الضَلالَهَ بِالهُدی...» یعنی «آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند). این رویگردانی نه تنها نشان‌دهنده ضعف ایمان و بینش آن‌هاست، بلکه هشداری برای همه انسان‌هاست که حتی در حضور بزرگ‌ترین نشانه‌های الهی، ممکن است دل‌ها به سبب غرور، جهل یا پیروی از هوای نفس، از حق روی بگردانند.

امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نه تنها با معجزات، بلکه با سخنان حکیمانه و سیره عملی خود، راه هدایت را به روشنی نشان دادند. اما دریغا که بسیاری از مردم، به جای بهره‌گیری از این گنجینه‌های معرفت، به سوی ظلمت و گمراهی کشیده شدند. این درس بزرگی برای همه ماست که همواره با دلی بیدار و عزمی استوار، راه حق را بجوییم و از فریب‌های دنیا و هوای نفس بر حذر باشیم.

یکی از راهکارهای ساده‌ای که می‌تواند دل‌های ما را از غفلت رهایی ببخشد و متصل به جریان هدایت کند و سبب تقویت توکل و اتکا به قدرت بی‌منتهای خدا شود، مرور معجزات ایشان و اهل بیت وحی است. در ادامه بین ده‌ها معجزات شگفت‌انگیز امیرالمؤمنین علیه‌السلام تنها به 10 مورد آن اشاره می‌کنیم:

1. سخن گفتن هنگام ولادت

علامه مجلسی در بحار و شیخ طوسی در امالی خود حدیثی را با کمی اختلاف نسبت به یکدیگر از امام صادق علیه‌السلام نقل میکنند: زمانی که فاطمه بنت اسد سلام‌الله علیها از کعبه با امیرالمؤمنین علیه‌السلام خارج شد، حضرت به هنگام دیدار پدرشان خوشحال شد و بعد فرمود: «السلام علیک یا أبه و رحمه الله و برکاته»، یعنی: سلام و رحمت خداوند بر تو ای پدر. سپس پیامبر اسلام وارد شد و به محض ورود، علی علیه‌السلام تکانی خورد و بر پیامبر لبخند زد و گفت: «السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته.» حضرت بعد از کمی مکث این آیات را قرائت کرد: «بِسمِ اللَهِ الرَحمنِ الرَحِیمِ- قَد أَفلَحَ المُؤمِنُونَ- الَذِینَ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُونَ» و تا آخر آیات قرائت کردند. پیامبر گرامی اسلام هم بعد از آن فرمودند: حقا که مؤمنین به وسیله تو رستگار شدند.

سپس امیرالمؤمنین دنباله آیات را خواندند تا «أُولئِکَ هُمُ الوارِثُونَ- الَذِینَ یَرِثُونَ الفِردَوسَ هُم فِیها خالِدُونَ»؛ سپس پیامبر فرمودند: به خداوند سوگند تو امیر آنانی و با علمت بر آنان حکومت میکنی و آنان مطیع تو خواهند شد. «به خدا سوگند تو راهنمای آنان هستی و به وسیله تو هدایت میشوند؛ قَد أَفلَحُوا بِکَ أَنتَ وَ اللَهِ أَمِیرُهُم تَمِیرُهُم مِن عِلمِکَ فَیَمتَارُونَ وَ أَنتَ وَ اللَهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ وَ اللَهِ یَهتَدُون.» (الأمالی (للطوسی)، النص، ص 708)

2. کندن در خیبر با قوت ملکوتی

با صلح حدیبیه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از جانب نیرومندترین و سرسخت‌ترین دشمنان خود یعنی قریش آسوده خاطر شد. از این‌رو فرصتی به دست آمد تا کار دیگر دشمنان یعنی یهودیان و قبایل نجد را یکسره سازند تا امنیت و آرامش را بیش از پیش در جامعه اسلامی بگسترانند. در این میان خیبر مرکز آشوب‌های نظامی و تحریکات و جنگ‌افروزی‌ها علیه مسلمانان بود. مسلمانان پس از 10 روز محاصره و ناکامی برخی از فرماندهان پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح خیبر، بالأخره با پرچمداری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) توانستند این دژ مستحکم را از هم فروپاشند. در حین این نبرد سخت، سپر از دستان مبارک آن حضرت افتاد و متوجه در دژ شد و آن را از جای خود کند، و تا پایان جنگ به عنوان سپر از آن استفاده کرد، پس از آنکه آن را بر زمین انداخت، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از جمله ابورافع، سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند نتوانستند.

شیخ صدوق در امالی خود می‌نویسد: امیرالمؤمنین در نامه‌اش به سهل بن حُنَیف رحمت الله علیه فرمود: به خدا قسم، من درِ خیبر را با نیروی جسمانی و حرکت غذایی از جا نکندم و چهل ذراع به پشت سر نیفکندم، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشن بود، تأیید شدم. و من از احمد مانند نور از نور هستم. به خدا قسم، اگر عرب‌ها همگی برای جنگ با من هم‌پیمان شوند، پشت نمی‌کنم، و اگر فرصت یابم که گردن‌هایشان را بزنم، باقی نمی‌گذارم. و کسی که باکی ندارد که مرگش چه زمانی بر او فرود آید، در سختی‌ها قلبش استوار است. (الأمالی (للصدوق)، ص514)

أَنَ أَمِیرَ المُؤمِنِینَ قَالَ فِی رِسَالَتِهِ اِلَی سَهلِ بنِ حُنَیف رَحِمَهُ اللَهُ وَ اللَهِ مَا قَلَعتُ بَابَ خَیبَرَ وَ رَمَیتُ بِهِ خَلفَ ظَهرِی أَربَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَه جَسَدِیَه وَ لَا حَرَکَه غِذَائِیَه لَکِنِی أُیِدتُ بِقُوَه مَلَکُوتِیَه وَ نَفس بِنُورِ رَبِهَا مُضِیئَه وَ أَنَا مِن أَحمَدَ کَالضَوءِ مِنَ الضَوءِ وَ اللَهِ لَو تَظَاهَرَتِ العَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَیتُ وَ لَو مَکَنَتنِی الفُرصَهُ مِن رِقَابِهَا لَمَا بَقَیتُ وَ مَن لَم یُبَالِ مَتَی حَتفُهُ عَلَیهِ سَاقِط فَجَنَانُهُ فِی المُلِمَاتِ رَابِط.

3. خطبه بدون الف و نقطه خطبه بدون الف امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا خطبه مُونِقَه، سخنانی از آن امام بزرگوار است که در آن، حرف «الف» به کار نرفته است. این خطبه در جمع گروهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که درباره نقش حروف در کلام سخن می‌گفتند، به‌صورت فی‌البداهه ایراد شد. متن خطبه در کتاب‌های بحارالانوار و منهاج‌البراعه با اختلاف‌هایی نقل شده است. ستایش خدا، ذکر پاره‌ای از فضایل پیامبر (ص) و اهداف بعثت او، تقوا و تجسم مراحل سفر آخرت از مباحث مطرح‌شده در این خطبه است.

خطبه بدون نقطه، سخنانی است که در آن، از حروف نقطه‌دار استفاده نشده است. بنا به روایتی که در کتاب مناقب از امام رضا علیه‌السلام نقل شده، ماجرای بیان این خطبه مانند بستر ماجرای قبل است. آن‌ها «الف» را پرکاربردترین حرف می‌دانستند. در این هنگام، امام خطبه‌ای بدون الف و خطبه‌ای بدون نقطه به زبان عربی ایراد کرد.

4. زنده کردن مردگان

صاحب ثاقب فی مناقب با استناد از امام علی علیه‌السلام روایت کرده است: روزی قبیله قریش از پیامبر صلی الله علیه و آله خواهش کردند که مردگان را برای آنها زنده کند، ایشان مرا صدا زد و عبای خودش را روی دوشم انداخت و فرمود: ای علی، با آنها به قبرستان برو و به اذن خدای تبارک و تعالی مردگان آنها از جمله پدران و مادران و اجداد آها را زنده کن، آنگاه من به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را به قبرستان بردم و خدای تبارک و تعالی را با اسم اعظمش خواندم، یک باره به اذن خدای تبارک و تعالی مردگان بلند شدند و خاک‌ها را از روی خود پاک کردند. (مدینه المعاجز الائمه الاثنی عشر، ج 2، ص38)

5. مسخ کردن

امام باقر علیه‌السلام می‌گوید در حالی که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام خود را برای مقابله با معاویه آماده می‌کرد و مردم را به جنگ با او تشویق می‌نمود، دو مرد نزد او آمدند و درباره موضوعی با یکدیگر اختلاف کردند. یکی از آن‌ها در سخن گفتن شتاب کرد و بیش از حد حرف زد. امیر المؤمنین علیه‌السلام به او نگاه کرد و فرمود: «خاموش شو!» ناگهان سر آن مرد به شکل سر سگ درآمد. همه حاضران شگفت‌زده شدند و آن مرد با انگشت سبابه خود به سوی امیرالمؤمنین علیه‌السلام اشاره کرد و با تضرع از او خواست که او را به حالت اول بازگرداند. امیر المؤمنین علیه‌السلام به او نگاه کرد و لب‌های خود را حرکت داد و آن مرد به شکل اولیه و طبیعی خود بازگشت.

یکی از یارانش به سوی او پرید و گفت: «ای امیرالمؤمنین، این قدرت را که در شما دیدیم، چگونه است که با وجود داشتن چنین قدرتی، خود را برای جنگ با معاویه آماده می‌کنی؟ چرا او را با بخشی از این قدرت الهی که خدا به تو داده است، نابود نمی‌کنی؟» امیرالمؤمنین علیه‌السلام کمی سر به زیر انداخت و سپس سرش را بلند کرد و به آن‌ها فرمود: «سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر بخواهم، می‌توانم با این پای کوتاه خود بر این بیابان‌ها، کوه‌ها و دره‌ها قدم بگذارم و به سراغ معاویه بروم و او را بر روی تختش بزنم و سرنگونش کنم. و اگر بخواهم، می‌توانم سوگند بخورم که خداوند او را قبل از برخاستنم از این مجلس یا قبل از آنکه چشم‌های شما به هم بخورد، نزد من حاضر کند، «ولی (اهل بیت) بندگان گرامی داشته شده‌اند. در گفتار بر او پیشی نمی‌گیرند و به دستور او عمل می‌کنند؛ وَ لَکِنَ عِباد مُکرَمُونَ لا یَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأَمرِهِ یَعمَلُونَ.» (ارشاد القلوب الی الصواب (للدیلمی)، ج2، ص: 272)

بَینَا أَمِیرُ المُؤمِنِینَ ع یُجَهِزُ أَصحَابَهُ اِلَی قِتَالِ مُعَاوِیَهَ اِذَا اختَصَمَ اِلَیهِ اثنَانِ فَلَغَی أَحَدُهُمَا فِی الکَلَامِ فَقَالَ لَهُ اخسَأ یَا کَلبُ فَعَوَی الرَجُلُ لِوَقتِهِ وَ صَارَ کَلباً فَبُهِتَ مَن حَولَهُ وَ جَعَلَ الرَجُلُ یُشِیرُ بِاِصبَعِهِ اِلَی أَمِیرِ المُؤمِنِینَ ع وَ یَتَضَرَعُ فَنَظَرَ اِلَیهِ وَ حَرَکَ شَفَتَیهِ فَاِذَا هُوَ بَشَر سَوِی فَقَامَ اِلَیهِ بَعضُ أَصحَابِهِ وَ قَالَ لَهُ مَا لَکَ تُجَهِزُ العَسکَرَ وَ لَکَ مِثلُ هَذِهِ القُدرَهِ فَقَالَ وَ الَذِی فَلَقَ الحَبَهَ وَ بَرَأَ النَسَمَهَ لَو شِئتُ أَن أَضرِبَ بِرِجلِی هَذِهِ القَصِیرَهَ فِی هَذِهِ الفَلَوَاتِ حَتَی أَضرِبَ صَدرَ مُعَاوِیَهَ فَأَقلِبَهُ عَن سَرِیرِهِ لَفَعَلتُ وَ لَکِنَ عِباد مُکرَمُونَ لا یَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأَمرِهِ یَعمَلُونَ. (اشاره به انبیاء 26 و 27)

7. نمایاندن باغ‌های بهشت و آتش دوزخ

یکی از این معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام مربوط به ماجرایی است که فردی به نام رمیله نقل می‌کند. گفته اند از اصحاب خاص آن حضرت بود. وی می‌گوید عده‌ای از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام نزد آن حضرت رفتند و گفتند: وصی موسی دلایل و نشانه‌ها و معجزاتی نشان می‌داد و جانشین عیسی نیز همان طور بود؛ تو هم اگر معجزه‌ای نشان ما بدهی تا قلب ما آرامش پیدا کند، خوب است. حضرت فرمود: «شما تحمل دیدن آن را ندارید». اما آنها اصرار کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را به طرف خانه‌های مهاجرین برد و به آرامی دعا کرد. پرده طبیعت از برابر چشمان آنان کنار رفت؛ در یک طرف، باغ‌های بهشت را دیدند و در طرف دیگر، آتش دوزخ را.

عده ای گفتند: (این) سحر است، سحر است! عده‌ای هم در تصدیق خود پایدار ماندند و مانند این معجزات را انکار نکردند و گفتند: پیامبر اکرم فرموده است: «قبر یا باغی است از باغ های بهشت و یا دخمه ای است از دخمه های جهنم.»

مَا رُوِیَ عَنِ الثُمَالِیِ عَن رُمَیلَهَ وَ کَانَ مِمَن صَحِبَ عَلِیاً ع قَالَ وَ صَارَ اِلَیهِ نَفَر مِن أَصحَابِهِ فَقَالُوا اِنَ وَصِیَ مُوسَی کَانَ یُرِیهِمُ الدَلَائِلَ وَ العَلَامَاتِ وَ البَرَاهِینَ وَ المُعجِزَاتِ وَ کَانَ وَصِیُ عِیسَی یُرِیهِم کَذَلِکَ. فَلَو أَرَیتَنَا شَیئاً تَطمَئِنُ اِلَیهِ وَ بِهِ قُلُوبُنَا. قَالَ اِنَکُم لَا تَحتَمِلُونَ عِلمَ العَالِمِ وَ لَا تَقوَونَ عَلَی بَرَاهِینِهِ وَ آیَاتِهِ وَ أَلَحُوا عَلَیهِ. فَخَرَجَ بِهِم نَحوَ أَبیَاتِ الهَجَرِیِینَ حَتَی أَشرَفَ بِهِم عَلَی السَبِخَهِ فَدَعَا خَفِیاً ثُمَ قَالَ اکشِفِی غِطَاءَکِ فَاِذَا بِجَنَات وَ أَنهَار فِی جَانِب وَ اِذَا بِسَعِیر وَ نِیرَان مِن جَانِب. فَقَالَ جَمَاعَه سِحر سَحَرَ. وَ ثَبَتَ آخَرُونَ عَلَی التَصدِیقِ وَ لَم یُنکِرُوا مِثلَهُم وَ قَالُوا لَقَد قَالَ النَبِیُ ص: القَبرُ رَوضَه مِن رِیَاضِ الجَنَهِ أَو حُفرَه مِن حُفَرِ النَار. (الخراج قطب الدین راوندی، ج1، ص172)

8. سخن گفتن با خورشید

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد و به سوی هوازن رفت، به علی علیه‌السلام فرمود: «ای علی، برخیز و کرامت خود را نزد خداوند ببین. با خورشید سخن بگو هنگامی که طلوع می‌کند.» پس علی علیه‌السلام برخاست و گفت: «سلام بر تو ای بنده‌ای که در اطاعت پروردگار خود پیوسته در تلاشی.» خورشید پاسخ داد و گفت: «و بر تو سلام باد، ای برادر رسول خدا و وصی او و حجت خدا بر خلقش.» سپس علی علیه‌السلام از شکر خداوند به سجده افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله او را بلند و صورتش را پاک کرد و فرمود: «ای حبیب من، برخیز، زیرا گریه‌ات اهل آسمان را به گریه انداخت و خداوند به تو بر حمل‌کنندگان عرشش مباهات کرد.» سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ستایش خدایی را که مرا بر همه پیامبران برتری داد و مرا با وصی‌ام، سرور اوصیا، تأیید کرد.» و سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَ لَهُ أَسلَمَ مَن فِی السَماواتِ وَ الأَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً؛ و برای او تسلیم شدند هر که در آسمان‌ها و زمین است، خواه از روی میل یا از روی اجبار.» (آیه 83 سوره آل عمران). (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص323)

کُتُبِهِم وَ أَجَازَنِی جَدِی الکِیَا شَهرَآشُوبَ وَ مُحَمَد الفَتَالُ مِن کُتُبِ أَصحَابِنَا نَحوِ ابنِ قُولَوَیهِ وَ الکَشِیِ وَ العَبدَکِیِ عَن سَلمَانَ وَ أَبِی ذَر وَ ابنِ عَبَاس وَ عَلِیِ بنِ أَبِی طَالِب أَنَهُ لَمَا فَتَحَ مَکَهَ وَ انتَهَیَا اِلَی هَوَازِنَ قَالَ النَبِیُ ص قُم یَا عَلِیُ وَ انظُر کَرَامَتَکَ عَلَی اللَهِ کَلِمِ الشَمسَ اِذَا طَلَعَت فَقَامَ عَلِی فَقَالَ السَلَامُ عَلَیکِ أَیَتُهَا العَبدُ الدَائِبُ فِی طَاعَهِ اللَهِ رَبِهِ فَأَجَابَتهُ الشَمسُ وَ هِیَ تَقُولُ وَ عَلَیکَ السَلَامُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَهِ وَ وَصِیَهُ وَ حُجَهَ اللَهِ عَلَی خَلقِهِ فَانکَبَ عَلِی سَاجِداً شُکراً لِلَهِ تَعَالَی فَأَخَذَ رَسُولُ اللَهِ ص یُقِیمُهُ وَ یَمسَحُ وَجهَهُ وَ قَالَ قُم یَا حَبِیبِی فَقَد أَبکَیتَ أَهلَ السَمَاءِ مِن بُکَائِکَ وَ بَاهَی اللَهُ بِکَ حَمَلَهَ عَرشِهِ ثُمَ قَالَ الحَمدُ لِلَهِ الَذِی فَضَلَنِی عَلَی سَائِرِ الأَنبِیَاءِ وَ أَیَدَنِی بِوَصِیِی سَیِدِ الأَوصِیَاءِ ثُمَ قَرَأَ وَ لَهُ أَسلَمَ مَن فِی السَماواتِ وَ الأَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً الآیَهَ.

9. بازگشت خورشید

محمد بن یعقوب کلینی به سند خویش از فضیل بن یسار روایت کرده که امام محمد باقر از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین علیهم السلام اینگونه روایت کرده است:

پس از جنگ نهروان حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام از ناحیه نهروانات حرکت کرده (به سمت کوفه به راه افتادند)؛ در آن زمان شهر بغداد بنا نشده بود تا اینکه به منطقه براثا رسیدند. در آنجا نماز ظهر را بر پا داشتند، پس از نماز به راه خود ادامه داده تا اینکه هنگام عصر به سرزمین بابِل رسیدند، وقت نماز عصر فرا رسیده بود. مسلمانان از هر طرف صدا زدند: ای امیرمؤمنان، وقت نماز عصر شده است. حضرت فرمود: «این سرزمین تا کنون سه بار دهان باز کرده و مردم را به کام خویش فرو برده است، برای بار چهارم نیز چنین خواهد کرد. برای وصی پیامبر نماز خواندن در چنین سرزمینی جایز نیست، هر کدام از شما می‌خواهد می‌تواند نمازش را در همین جا بخواند.» منافقان گفتند: او نمازش را نمی‌خواند ونماز خوان‌ها را می‌کشد (منظور آنها از نماز خوان‌ها اهل نهروان بود) جویریه می‌گوید: من گفتم تا حضرت نماز نخوانده من هم نمازم را نخواهم خواند. امروز نمازم را بر عهده وی قرار می‌دهم. به همراه یکصد تن از سواره نظام به دنبال حضرت به راه خویش ادامه دادیم تا اینکه از سرزمین بابِل خارج شدیم در حالی که خورشید در حال غروب بود، تا اینکه خورشید غروب کرد و افق لاله‌گون شد.

جویریه می‌گوید: حضرت رو به من کرد و فرمود: «جویریه، آب بیاور». من ظرف آب را برای وی بردم و ایشان وضو گرفت و سپس فرمود: «جویریه اذان بگو.» گفتم: هنوز وقت نماز شام نرسیده است. فرمود: برای نماز عصر اذان بگو. پیش خود گفتم: اذان نماز عصر را پس از غروب خورشید بگویم؟ ولی جهت اطاعت از فرمان ایشان اذان گفتم. فرمود. اقامه بگو.

مشغول گفتن اقامه شدم. در همان حال دیدم لب‌های حضرت حرکت می‌کند وسخنی بر زبان دارد که شبیه صدای چلچله‌ها است. چیزی از آن نفهمیدم. ناگهان خورشید را که صدای شدیدی از آن شنیده می‌شد، دیدم که (از سمت مغرب) بالا می آید تا اینکه به جایی رسید که وقت نماز عصر بود و در آن وضعیت توقف کرد. حضرت از جای خویش برخاست، تکبیره الاِحرام گفته، مشغول خواندن نماز عصر شد. ما نیز پشت سرش ایستاده وبا وی نماز خواندیم. با پایان یافتن نماز، ناگهان خورشید غروب کرد، همچون چراغی که در طشت آب بیفتد وخاموش شود. با غروب خورشید ستارگان آشکار شدند. حضرت رو به من کرد و فرمود «ای کسی که یقینت ضعیف شده، برای نماز شام اذان بگو.»

10. القای قرآن به یک خیاط

شیخ راوندی با استناد از رمیله روایت کرده است: روزی با امام علی علیه‌السلام از کنار یک خیاطی گذشتیم، آن خیاط آواز می‌خواند، امام به او فرمود: ای جوان، اگر قرآن می‌خواندی بهتر بود. او عرض کرد: چیزی از آن حفظ نکرده‌ام تا آن را بخوانم. حضرت به او فرمود: نزدیک بیا و او نزدیک شد. سپس در گوش او چیزی فرمود و یک باره به اذن خدای تبارک و تعالی کل قرآن را در وجود آن خیاط نهاد و او در همان لحظه کل قرآن را از بر خواند. أَنَ عَلِیاً ع مَرَ بِرَجُل یَخِیطُ وَ هُوَ یُغَنِی فَقَالَ لَهُ یَا شَابُ لَو قَرَأتَ القُرآنَ لَکَانَ خَیراً لَکَ فَقَالَ اِنِی لَا أُحسِنُهُ وَ لَوَدِدتُ أَنِی أُحسِنُ مِنهُ شَیئا فَقَالَ ادنُ مِنِی فَدَنَا مِنهُ فَتَکَلَمَ فِی أُذُنِهِ بِشَیء خَفِی فَصَوَرَ اللَهُ القُرآنَ کُلَهُ فِی قَلبِهِ یَحفَظُهُ کُلَه. (مدینه المعاجز الائمه الاثنی عشر، ج2، ص19)