12:12 دقیقه و تکرار لحظات دردناک «اتوبوس مرگ»/ خبری از مسؤولان نیست!
گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری فارس - مرضیه سعادت: برای مراسم سالگرد آسمانی شدن دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به پونک رفتم، نمی دانستم که باید گزارشی را که از این سالگرد و مراسم بنویسم را با چه جملاتی آغاز کنم احساس خفگی میکردم و پایم نای رفتن نداشت. از حال و هوای خانواده هایشان خبری نداشتم و شاید ترسم بیشتر از این بود که چگونه با خانواده هایشان روبهرو شوم و سر صحبت را باز کنم؛ نمی دانستم اگر به آنها تسلیت بگویم خوب است یا اگر بپرسم که با درد دوری فرزندشان چه کردهاند مناسب حالشان است.
جلوتر رفتم، تعدادی از خانواده ها به محل سقوط اتوبوس، یعنی محل پرپرشدن عزیزانشان آمده بودند. حال و هوای عجیب و غریبی حاکم بود، یکی از مادران فوری روی زمین نشست و گفت: علی مادرجان، من آمدم.
آرام آرام عکسها بود که میآمد، دسته های گل به همراه شمع ها روی خاک چیده میشد. مادران زجه می زدند و سرو صورت خود را خراش می دادند، من بهت زده فقط ایستاده بودم و نگاه میکردم؛ رمقی برای رفتن نداشتم چه میگفتم به این حال و روزشان.
آرام جلو رفتم و خواستم صحبت کنم اما نه کلامی برای تسلی دردشان پیدا کردم و نه مجالی برای حرف زدن.
یکی از مادران از دختر جوانش می گفت که قرار بود عروس شود، یکی دیگر از پسر جوانی می گفت که دکتر شده بود و هزاران آرزو برایش داشت، پدرانی را می دیدم که مظلومانه در کنار عکس فرزندانشان اشک می ریختند؛ شاید در ذهن، قد کشیدن فرزندانشان را مرور می کردند و درسهایی که می خواستند در جوانی به آنها بدهند، شاید هم فکر میکردند میتوانستند مثل همیشه پدری کنند و جلوی این فاجعه را بگیرید.
یکی از مادران جیغ میزد و میگفت: خدایا چرا به دعای من گوش ندادی، من از تو خواسته بودم که داغ فرزند نبینم، چرا حرفم را نشنیدی؟
مادری آنطرف تر فریاد میکشید و میگفت: علیام، تو وقت اذان را دوست داشتی و درست در زمان اذان ظهر رفتی.
خواهری هم، گل را پرپر می کرد و آهسته اشک می ریخت، نمی دانست به مادرش دلداری دهد یا تسکینی برای دردهای خودش پیدا کند.
چند نفری هم از دوستان دانشجو آمدند تا به خانوادههای داغدار تسلیت بگویند، هرچند زمانی طول نکشید که دوستان حراست آمدند و پراکندهشان کردند و اجازه ثبت تصاویر و فیلم را ندادند و می گفتند خودمان مراسم گرفته ایم آنجا بیایید.
خانواده ها از این دردها بیشتر می نالیدند که چرا فضا را امنیتی میکنند، خانواده ها می گفتند آمده اند که فقط در لحظه پرپر شدن فرزندانشان، از آنها یادی کنند.
هر لحظه مادری از هوش می رفت و به زور به هوشش می آوردند تا یادش نرود که چه مصیبتی برسرش فرود آمده، لحظه های عجیبی بود، می گفتند دلشان می خواست که خودشان در اتوبوس مرگ مینشستند، شیونکنان انگار که باهم هماهنگ کرده باشند، می گفتند کاش ما جای فرزندانمان میرفتیم.
پدر یکی از دانشجویان، در گوشهای خیلی آرام اشک می ریخت و به قاب عکس فرزندش نگاه می کرد و بدون اینکه بلند فریاد بزند آرام آرام اشک میریخت و بغض فرو رفته یک ساله خود را خالی میکرد که به یکباره گویا چیزی به ذهنش رسیده باشد گوشی تلفنش را در آورد و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا؛ شاید گمان می کرد این گونه بهتر دردش تسکین مییابد و مرهمی برای دردهای بقیه هم باشد.
یکی از مادران که دختر و همسرش را از دست داده بود با گریه میگفت: با جان بچههای ما بازی شد، الان در این دانشگاه این همه هزینه کردیم برای هر ترم کلی پول دادیم، پول اتوبوس چقدر میدادیم اما با مارک... آشغالترین اتوبوس را خریداری کرده بودند که خود شرکت اتوبوسرانی میگفت، وقتی 8 سال از عمر این اتوبوسها میگذرد باید به قبرستان اتوبوسها برود آن وقت این اتوبوسها را برای بچهها ما گذاشته بودند.
میگفتند اگر موتور، لاستیک و ترمزش مشکلی ندارد ایرادی نداشته و میتواند استفاده شود، اما این اتوبوسهایی که گرفتند با آن کارفرما، اتوبوسهایی بود که از این بابتها مشکل داشت. طبق قراردادی که با پیمانکار بسته بودند باید دانشگاه کنترلهای لازم را میکرد و معاینه فنیها چک میشد، اما نکردند باز خواب ماندند مثل همیشه.
فضای امنیتی بدی حاکم کرده بودند که حتی دانشجویان نتواند در جلسات دادگاه بیاید و از وضعیت بد رفت و آمدش بگویند. کجای این عدالت است.
از او درباره عزیز از دست رفتهاش پرسیدم و گفت: من دخترم را از دست دادم و هم همسرم را. دخترم می خواست آن روز از تزش دفاع کند. همه کارهایش را کرده بود، بغض راه گلویش را گرفت و با گریه گفت: داشت ازدواج میکرد، کاش به این دانشگاه نمیآمد، سالها در قزوین درس میخواند، جز دانشجویان برتر دانشگاه بود و توسط استاندار تقدیر شده بود. کاش دستمان میشکست و اینجا نمیآوردیمش. باگریه ادامه داد آن وقت مسئولین میآیند و میگویند این اتفاق طبیعی است و در همه دانشگاهها رخ میدهد و برای همه عادی است و این بار هم در دانشگاه علوم تحقیقات افتاده آن هم کجا در صحن مجلس و هیچ یک از نمایندهها نگفتند که چرا این حرفها را میزنند. ای خدا فقط از تو میخواهم آراممان کنی.
آن طرفتر مادر علی روی زمین نشست و شروع به پسر پسر کردن کرد. فریاد میزد، شیون میکرد و میگفت مادرت اینجاست، کمی دورتر دوستان علی هم آمدند و مادر به استقبالشان رفت، گفت: پسر کجایی دوستانت آمدهاند ای کاش اینجا بودی. علی کجایی؟ مادر یک به یک به دوستان علی خوشامد میگفت.
خانوادهها شروع به پخش کردن شاخه گلهای رز قرمز کردند عکسهای فرزندانشان را چیدند، شمعهایشان را روشن کردند و در کنار عکسها بر روی خاک نشستند و گریه و زاری خود را برای آرام کردن درد دوریشان آغاز کردند. یکی از مادران جیغ زد و گفت گلهای عروسی فرزندم است. پر پرکنید و بپاشید. یکی دیگر از مادران میگفت گلهای فارغالتحصیلی دخترم است، پخش کنید.
یکی از مادران در حالی که شاخههای گل را پر پر میکرد، در بین ناله و گریه فریاد میزد، عزیزم چه دردی را کشیدی، کاش من به جای تو در اتوبوس مرگ بودم. یکی یکدانه مادر، قربان چشمهایت شوم، دیگر کسی نیست که مرا در خانه مادر صدا کند.
هر طرف را که نگاه میکردیم یک مادر از حال میرفت و اطرافیان به کمکش میآمدند و آب به سر و رویش میپاشیدند تا فراموش نکند که چه داغی دیده، به هوش میآمد و در کسری از ثانیه باز از خود بیخود میشد انگار بعد از یکسال هنوز باور نکرده بودند که عزیزشان را از دست دادهاند، درست در همان نقطهای که فرزندانشان پر پر شده بود آمده بودند و گلهای رز قرمز را پر پر کرده و روی عکسهای عزیزانشان میپاشیدند.
به سراغ پدر یکی از دانشجویان که آرام آرام در گوشهای ایستاده بود و اشک میریخت، رفتم به او تسلیت گفتم و پرسیدم آیا در یکسال اخیر مسئولان سراغی از شما گرفتهاند؟ پدر انگار صدای من را نشنید و فقط منتظر بود که عکس فرزندش را نشانم بدهد عکس را نشان داد؛ قدش به خودش رفته بود، بلند بود و رشید، میگفت ببین چه کسی را از دست دادهام، موهای پدر کاملا سفید شده بود و چندان شباهتی با عکس فرزندش نداشت. انگار این یکسال برایش سالها گذشته است. میگفت، گفتند این عزیزان از دست رفتهمان را شهید حساب میکنند اما نکردند. گفتند امنیت ملی قبول نمیکند چرا باید قبول نکند ما عزیزانمان کشته شده ما کاری به جناحهای سیاسی نداریم ما عزیزانمان را از دست دادهایم. اینها فدا شدهاند، چه گناهی کردهاند که باید تقاص بدهند.
مادر یکی از دانشجویان فریاد میزد و میگفت حسرت همه چیز در دلمان ماند. قول داده بودند که اینجا المانهایی نمادین برای فرزندانمان نصب کنند یا گل بکارند یا ساختمانهایی به اسمشان کنند، اما هیچیک از این کارها را نکردند. البته در زمانی که بچههای ما فوت کرد، هزینه دفن و کفن را دادند، دستشان درد نکند، به خانههایمان آمدند و به ازای فرزند پرپرشدهمان سکه طلا دادند، دستشان درد نکند. خیلی دلخوریم، خدا این دردی را که ما کشیدیم نصیب هیچکس نکند. قرار بود گاردریلها را کامل کنند، اما هنوز کامل نشده و اکنون که فصل سرما و زمستان آغاز شده، خانوادهها و دانشجویان دغدغه دارند، میترسند این حادثه تکرار شود. آیا باید بچههای ما میمردند تا میفهمیدید که اینجا ایمن نیست؟ قصاص ندانستن شما را ما باید میدادیم؟ این کجای عدالت است؟ همه بچههایی که از دست دادیم دکتر و مهندس بودند. به عکسهای دانشجویان اشاره کرد و گفت ببینید یکی از یکی زیباترند، اما الان کجایند؟ ما فقط باید داغشان را ببینیم.
یکی از مادران فریاد میزد و میگفت، کاش امروزی نبود. کاش من به جای فرزندم رفته بودم و کاش داغ بچهام را نمیدیدم. ای خدا من چرا زنده ماندهام؟ من بدون تو چه کنم؟ عزیزم! پرپر شدی. خدا بر سرتان نیاورد، هیچکدامتان نمیدانید ما چی کشیدهایم. مادر! درد و بلایت به جانم. یکییکدانه مادر من بیتو چه کنم؟
پدر داغدیدهای گوشی موبایلش را درآورد و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. جمع نشسته در شیون کمی آرام شدند، انگار آیات بر روحشان مینشست. ناله میکردند، اما کمی آرام شدند. ساعت که نزدیک 12 شد همه از یکدیگر میپرسیدند ساعت چند شده، انگار منتظر چیزی بودند. به همدیگر میگفتند حالا مانده. از یکی از آنها پرسیدم منتظر چه هستید؟ گفت ساعت 12:12 دقیقه، گفتم مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ گریه کرد و گفت ساعت مرگ عزیزانمان است.
دقیقهها که گذشتند، مادر یکی از دانشجویان جیغ زد و گفت الان پسرم ناهارش را در دانشگاه خورده و میخواهد به خانه بیاید. همزمان صدای اذان از دانشگاه پخش شد، مادر گفت علیجان میبینی همیشه عاشق صدای اذان بودی. در زمان اذان هم رفتی.
ساعت شد 12:11 دقیقه، صدای جیغ و شیون بلند شد، دیگر نمیتوانستی مادری را روی پا ببینی. پدران در گوشهای در کنار عکس و گل عزیزانشان گریه میکردند و مادران در خاک میغلطیدند. صورت و دست خود را خنج میزدند. اطرافیان نمیدانستند به کدامیک برسند، آخر خودشان هم تاب و تحملی نداشتند.
ساعت شد 12:12 دقیقه، خواستند یک دقیقه سکوت کنند به احترام آسمانی شدن فرزندانشان. سکوت کردند، اما بغضها بود که قورت داده میشد و اشکها بود که پایین میآمد. لحظات عجیب و سختی بود. مادران فقط روی سینه خود مشت میزدند تا این یک دقیقه تمام شود. تمام شد. گلها بود که پرپر میشد و در هوا پخش میشد. حق داشتند، باید به این مادران و پدران حق داد.
کمی آنطرفتر جوانی بهتزده توجهم را جلب کرد. تا به سراغش رفتم، شروع کرد به دور شدن. جلو رفتم و سلام کردم. پرسیدم، تو از دوستان این دانشجویان هستی؟ گفت، من در این اتوبوس بودم. بیشتر کنجکاو شدم، حالت صورتش خیلی عجیب بود، به سختی حرف میزد. موقع حرف زدن نیمی از صورتش تغییر میکرد، گویا ماهیچههای صورتش از کار افتاده بود. میلنگید. از او پرسیدم، الان میتوانی درس بخوانی؟ گفت امروز امتحان دارم. گفتم، هیچ زمان به این فکر کردهای که شاید اکنون اینجا نبودی؟ این اذیتت نمیکند؟ جوابی نداد و فقط به عکس دوستانش نگاه کرد. پرسیدم آن روز را یادت میآید؟ گفت وقتی از کما درآمدم چیزی یادم نبود، اما بعدش یادم آمد. پرسیدم آن لحظه چپ شدن خاطرت هست؟ گفت از پنجره سمت چپ اتوبوس پرت شدم بیرون. پرسیدم داد و فریادها را شنیدی؟ گفت بله قبل از پرت شدن شنیدم. راننده میگفت ترمز بریده و ما میگفتیم به سمت چپ بپیچ، اما گوش نداد. پرسیدم هزینههای بیمارستان را چه کردی؟ گفت همه را دانشگاه پرداخت کرده است. پرسیدم چند سالت است؟ گفت 22. پرسیدم خاطره این تصادف اذیتت نمیکند؟ شبها راحت میخوابی؟ گفت یکبار در خیابان میرفتم، اتوبوسی زردرنگ در کنارم آمد، خیلی وحشت کردم، انگار همه چیز از جلوی چشمم گذشت، مجبورم که عادت کنم.
چهارم دی ماه سال 97، ساعت 12:22 دقیقه، اتوبوس دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات کام بسیاری از ایرانیان را تلخ کرد و این حادثه به سرعت در صدر اخبار رسانه ها قرار گرفت.
اتوبوس حامل دانشجویان به دلیل نقص فنی و بریده شدن ترمز، از مسیر خارج و واژگون شد. در این حادثه 10 نفر (8 دانشجو، راننده و پدر یکی از دانشجویان) کشته و 26 نفر زخمی شدند که چند نفر از مصدومان این حادثه پس از گذشت یک سال همچنان تحت درمان قرار دارند.
واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد واقع در ارتفاعات شمال غرب تهران (حصارک تهران) 17 سال پیش در منطقه ای به وسعت 300 هکتار در جوار سازمان مرکزی این دانشگاه فعالیت خود را آغاز کرد. این واحد دانشگاهی در موقعیتی واقع شده که اختلاف ارتفاع ساختمان های ورودی دانشگاه با ساختمان های در انتهای سایت بسیار زیاد است و حتی گفته شد که روی گسل نیز بنا شده است.
بر اساس اعلام مدیر عامل ستاد معاینه فنی خوردوهای تهران، اتوبوس مذکور فاقد معاینه فنی بوده و 20 روز قبل از حادثه به سرویسهای این دانشگاه اضافه شده بود که در گزارش دادستانی نیز این مسئله تائید شد.
در چند ساعت اول روایت های گوناگونی از علت حادثه واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه آزاد مطرح شد که این شایعات در اسرع وقت تکذیب شد. همان روز حادثه، کمیته ویژه پیگیری سانحه تصادف اتوبوس واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در اطلاعیهای از برکناری پنج نفر از مدیران این دانشگاه خبر داد.
واژگونی اتوبوس معروف به مرگ، در پیچ و خم های محوطه واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی که شباهت بسیاری به جاده های شمالی کشور دارد، علاوه بر داغدار کردن چندین خانواده، واکنش بسیاری از مسئولان، جامعه دانشگاهی و شهروندان را برانگیخت.
به دنبال وقوع این حادثه تمام کلاس های واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد تعطیل شد و روز هشتم دی ماه سال 1397 صدها دانشجوی واحد علوم و تحقیقات مقابل در ورودی این واحد تجمع اعتراضی برگزار کردند. دانشجویان معترض خواستار عذرخواهی و استعفای بالاترین دست اندرکاران و مقام های دانشگاه و سرپرست علوم و تحقیقات بودند.
دانشجویان در این تجمع بیانیه ای 9 ماده ای قرائت کردند که از جمله بندهای این بیانیه درخواست استعفا و عذرخواهی سرپرست واحد علوم و تحقیقات و رئیس دانشگاه آزاد، عذرخواهی رسمی در تریبون رسمی توسط سرپرست واحد و رئیس دانشگاه، ساخت یادبود برای افراد از دست رفته، استقرار همیشگی اورژانس در محل دانشگاه، نوسازی ناوگان اتوبوسرانی، تعیین سرعت مجاز، نصب برگه معاینه فنی در اتوبوس، بررسی آن در بازه های زمانی کوتاه و استخدام راننده های با صلاحیت بود.
همچنین ساخت حفاظ برای جلوگیری از ریزش کوه و نصب گاردریل در طول مسیر، رایگان شدن یا حداقل کم شدن هزینه آژانس ها تا هنگام نوسازی ناوگان و تامین حفاظت مسیرها، نظارت بهداشتی مداوم بر بوفه ها و راه اندازی بوفه سر پوشیده ابن سینا، تعویق امتحانات به دلیل مناسب نبودن اوضاع روحی دانشجویان، از دیگر محورهای مورد درخواست دانشجویان بود.
پس از بالاگرفتن تجمع دانشجویان، محمد مهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد در میان دانشجویان حضور یافت و بابت واژگونی اتوبوس عذرخواهی کرد.
چند روز پس از تجمع اعتراضی دانشجویان واحد علوم و تحقیقات، در روز یازدهم دی ماه سال 97، طهرانچی اعلام کرد که اتوبوسهای جدید در واحد علوم و تحقیقات جایگزین شدند و به زودی نصب گاردریل و سرعتگیر در این مسیر کوهستانی آغاز میشود. رئیس سازمان امور دانشجویان وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نیز خبر داد که وزیر علوم، تحقیقات و فناوری بعد از حادثه اتوبوس دانشگاه آزاد اسلامی، بخشنامه مفصلی برای رعایت مسائل ایمنی در دانشگاه ها ابلاغ کرده است.
در نهایت هفدهم دی ماه سال گذشته، روابط عمومی دانشگاه آزاد با انتشار یک خبر از آغاز ایمنسازی معابر دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات با نصب گاردریل در فاز نخست خبر داد.
طهرانچی در روزهای پایانی خردادماه سال 1398 برای ارائه توضیحات در خصوص واژگونی حادثه علوم و تحقیقات به مجلس فراخوانده شد. رئیس دانشگاه آزاد در صحن علنی مجلس گفت که مدیریت جدید، مهر ماه مسئولیت را برعهده گرفته و با توجه به نوع انتخابی که در فروردین ماه نسبت به بکارگیری پیمانکار انجام شده بود و فقدان نظارت دانشجویان، به سرعت چهار ماه قبل از پایان قرارداد، تصمیم به لغو قرارداد گرفتیم و در سریعترین زمان ممکن نسبت به اجرای مناقصه و انتخاب پیمانکار جدید اقدام کردیم، اما این حادثه مجال نداد و پیش از تغییر پیمانکار رخ داد.
اما چند روز پس از برگزاری اولین جلسه دادگاه، نتیجه گزارش کمیسیون ویژه مجلس شورای اسلامی نشان داد که راننده، پیمانکار و دانشگاه آزاد، هر سه در بروز این حادثه مقصرند.
در نهایت دادگاه رسیدگی به حادثه اتوبوس واحد علوم و تحقیقات دانشگاهآزاد اسلامی هشتم مردادماه در مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت شعبه 1057 برگزار شد و متهمان این پرونده یعنی رییس واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد، راننده متوفی و پیمانکار و شرکت همکار با پیمانکار از نظر دادستانی مقصر شناخته شدند.
حالا یک سال از این اتفاق تلخ میگذرد، شاید روزانه هزاران دانشجو بدون هیچ مشکل و حادثهای به محل تحصیل خود بروند و بازگردند؛ اما دی ماه سال گذشته درست در همین روز، حادثه دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران باعث شد که بسیاری از دانشجویان و خانوادههای آنها در هر بار خروج فرزندانشان از خانه برای تحصیل، نگران جان آنان باشند.
انتهای پیام /
دانشگاه اتوبوس سالگرد علوم تحقیقات دانشجویان