25 شهریور روزی که رضاشاه فرار را بر قرار ترجیح داد / بزک کنندگان سلطنت پهلوی از تاریخ عبرت بگیرند!
رضاخان که با کمک های انگلستان توانسته بود بر تخت پادشاهی تکیه بزند سرانجام در شهریور 1320 و زمانی که دیگر برای پیشبرد اهداف آنها مناسب نبود با اراده و خواست انگلستان کنار زده شد و از کشور گریخت.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از دیار آفتاب؛ تحولات جنگ جهانی دوم تأثیرات فراوانی بر مسائل داخل ایران «علی رغم اعلام بی طرفی ایران» داشت. ایران توسط ارتش های سه کشور انگلستان، شوروی و آمریکا اشغال شد و سلطنت 16 ساله رضاخان پایان یافت. رضاخان که با کمک های انگلستان توانسته بود بر تخت پادشاهی تکیه بزند، با اراده و خواست انگلستان نیز کنار زده شد و از کشور فرار کرد.
مسئله ای که بازخوانی و مرور این برهه از تاریخ را حائز اهمیت می کند جدا از نشانی از وابستگی و گوش به فرمان بودن رضاخان نسبت به انگلستان و پوشالی بودن اقتدار و قلدر مآبی های وی، نوع روایت خروج و انگیزه هایی است که وی را از ایران خارج کرده است.
آیا خروج رضاخان از ایران تبعید وی بود یا اینکه نوعی فرار محسوب می شد که خودش به این مسئله مشتاق تر بود؟ آیا دلیل خروج رضاخان از ایران ایستادگی اش مقابل انگلستان بود که وی را به تبعید محکوم کنند یا لطفی به وی بود که به خاطر خدمات چندین ساله به انگلستان شامل حالش می شد؟
در پاسخ به این سوالات باید گفت که رضاخان بعد از آغاز شکست های آلمان تمام تلاش خود را صزف کرد تا اعتماد مجدد انگلستان را به دست آورد اما متوجه نبود که تاریخ مصرفش برای انگلستان به پایان رسیده است و از طرفی تصور اینکه رضاخان بخواهد در برابر کسانی که مقام و بقای خود را مدیون کمک آنهاست بجنگد و مقاومت کند دور از ذهن بود و همین امر باعث شد که در آخرین تلاش هایش برای بقا در تاریخ 5 شهریور 1320 دستور ترک مقاومت از سوی وی صادر شود.
لذا بازخوانی چگونگی خروج رضاخان از ایران و مرگ وی نوعی بازنمایی از وابستگی بی حد و حصر وی به انگلستان است تا جایی که مقامات انگلستان نیز به این مسئله اشاره کردند و گفتند که رضاخان را خود ما آوردیم و خود ما نیز بردیم.
باید گفت رضاخان از کشور تبعید نشد، بلکه با رضایت خود از کشور فرار کرد، فرار رضاخان از ایران علاوه بر اینکه وی را از خطر محاکمه در کشور می رهانید، از افشای بسیاری از اقدامات پنهان انگلستان در ایران نیز جلوگیری می نمود و برای همین مقامات انگلیسی در ایران مقدمات، مقصد و خرج سفر وی را فراهم کردند.
تکرار سرنوشت رضاشاه در پایان کار فرزندش، محمدرضا پهلوی اما یکی دیگر از عبرتهای بزرگ تاریخ است و واقعیت تشابه این دو رفتار عمومی نسبت به پدر و پسر را نمیتوان در یک عامل خلاصه کرد.
رژیم پهلوی فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت موردنیاز برای بقا بود
رژیم پهلوی فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت موردنیاز برای بقا بود و پهلویها رسیدنشان به قدرت را مدیون خارجیها بودند؛ اینکه آنها در شرایط اضطراری و در بحرانهای شدید، خود را ناگزیر از فرار و پناهبردن به دولتهای استعمارگرمیدانستند، مؤید همین مسئله است.
شاید بتوان بحران مشروعیت را عمیقترین چالشی دانست که پهلویها طی 53 سال حکومتشان با آن روبهرو بودند، این چالش بسیار مهم، با توسعه ناهمگونی که هم در دوره پدر و هم در دوره پسر دنبال شد و با چاشنی دیکتاتوری و استبدادی همراه بود، تکمیل شد.
رضاشاه و پسرش، فاصله عمیقی از جامعه ایران و بیاعتنایی شدیدی به باورها و خواستههای مردم داشتند؛ با وجود این، به دلیل رویکرد مستبدانه، قادر نبودند عمق این فاجعه را درک کنند. طبیعی است که این بیگانگی نسبت به ملت، باعث بیاعتمادی متقابل میان آنها و مردم میشد و ارتکاب جنایات پرشمار و بازیکردن در زمین قدرتهایی که از نظر مردم ایران، منفورو استعمارگر بودند، بر نفرت عمومی و بیاعتمادی مردم نسبت به شاه، بهشدت دامن میزد.
عملکرد رضاشاه را میتوان ملغمهای از استبداد و دیکتاتوری عریان و دین ستیزی آشکار دانست، افرادی که در فضای مجازی برای دیکتاتور پهلوی نوحه سرایی میکنند و او را پدر ایران نوین میخوانند نیازی به مطالعه کارنامه پهلوی اول نمیبینند.
از دین شعاری تا دین ستیزی!
رضاشاه در حالی ابتدا برای کسب وجهه در راستای دستیابی به سلطنت، تظاهر به اسلامگرایی و پایبندی به اسلام را در اعلامیهها و بیانیههای خود تکرار میکرد که پس از به قدرت رسیدن یک دین ستیزی عریان و آشکار را به نمایش گذاشت و در یکی از گامهای برنامه دین ستیزانه خود به کشف حجاب پرداخت.
رضاشاه نخست مبارزه با روحانیت و نیروهای مذهبی و دوم تقلید و کپیبرداری از غرب را در دستور کار داشت، در محورهای اساسی اصلاحات رضاشاهی، تغییر جایگاه زنان، آن هم با استفاده از زور و نمادهای غربی، مسئلهای بود که بیشترین مخالفتها را به همراه داشت.
از سویی توسعه اقتصادی در دوران رضاشاه اولا بر اساس دست نشاندگی و ثانیا تقلیدی و ثالثا بر اساس منافع شخصی رضاشاه و اطرافیان وی صورت گرفت و با فرهنگ بومی کشور ونیازهای مردم همخوانی نداشت. تاسیس راه آهن از جمله مهمترین پروژههای اقتصادی وی بود که از هیچ شهر اقتصادی یا پرجمعیتی جز تهران عبور نمیکرد. البته این راهآهن برای سرکوب عشایر جنوب که ضد انگلیسی بودند مفید بود و قیمت هزاران هکتار زمین رضاشاه در مازندران را بشدت ارتقا داد.
خیانتهای رژیم پهلوی علیه ایران غیرقابل جبران هستند
خیانتهای رژیم پهلوی علیه ایران غیرقابل جبران هستند؛ تاراج آثار باستانی وعتیقهجات ملی کشور، تقلیدگرایی نسبت به مظاهر تمدن غرب (لباس متحدالشکل و...)، تجزیه مناطق وسیعی از کشور مانند بحرین، کوه آرارات، دشت ناامید، سرکوب قومیتها، غارت زمینهای مردم بیدفاع، اجرای طرحهای خسارتبار و تحمیلی در کشور، تخریب هویت ملی و اجرای نقشههای اسرائیل بر مالکیت بر بخشی از کشور، بخشی از خیانتهای رژیم پهلوی در حق کشور بودهاند.
رویدادها و حوادثی که در گذر زمان رخ می دهد و پس از چندی به مسئله ای به نام «تاریخ» تبدیل می شود، اگر همراه با روشنگری وبازکاوی هوشمندانه نباشد، گردی به نام «تحریف» بر تارک تاریخ می نشاند که نه تاریخ که «شبح تاریخ» نام دارد و در واقع «دستکاری در تاریخ» و «قلب حقیقت به نفع واقعیت» خواهد بود.
اگر چه فساد و تباهی رژیم پهلوی بر کسی پوشیده نیست اما سالهاست مخالفین مردم و نظام سعی در تحریف تاریخ و فراموشی حافظه تاریخی ملت به نفع خود را دارند.
در همین راستا مقام معظم رهبری در 17 دی 1393 فرمودند: «آنها می خواهند حقایق انقلاب تحریف بشود، به دست فراموشی سپرده بشود؛ پول خرج میکنند، کار دارند میکنند. کسی که آشنا باشد، آگاه باشد با دنیای کتاب و مطبوعات و مقاله می بیند که دشمنان چهکار دارند می کنند؛ امروز اینها سعی می کنند چهرهی خاندان خبیث و منحوس پهلوی را - رژیم فاسد و وابسته و خبیث و ظالم که کشور ما را سالهای متمادی به عقب انداختند و ملت ایران را آنجور دچار مشکلات عظیم کردند - بزک کنند»
گویا حافظه تاریخی ملت ایران از سوی این عده اندک بسیار ضعیف پنداشته میشود، آنها گمان میکنند که مردم مسلمان ایران یا مطالعه نکردهاند و یا آنان که سنشان به دوره پهلوی میرسد آن دوران را از یاد بردهاند!
انتهای پیام /