آیا جریان حاکم بر ایران میتواند خود را با تحولات زمانه منطبق کند
عبدالله شهبازی این سوال را مطرح کرده است: آیا الیت سیاسی حاکم بر ایران توانمندی آن را دارد که ابزارها و راهکارهایی جدید برای پیشگیری از فرایند رو به تعمیق بیگانگی دولت - ملت بیابد؟
عبدالله شهبازی این سوال را مطرح کرده است: آیا الیت سیاسی حاکم بر ایران توانمندی آن را دارد که ابزارها و راهکارهایی جدید برای پیشگیری از فرایند رو به تعمیق بیگانگی دولت - ملت بیابد؟
به گزارش خبرگزاری مهر، عبدالله شهبازی که از تاریخنگاران نامدار انقلاب اسلامی ایران است در آخرین یادداشتی که در کانال تلگرامی خود منتشر شده به طرح پرسشهایی پرداخته که آینده انقلاب به آنها بستگی دارد. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 در فضایی منجر به استقرار نظام سیاسی جدید شد که انگاره مهندسی اجتماعی با اهرم دولت تام و قاهر authoritative نگاه رایج و غالب در میان روشنفکران بود. یعنی این نگاه مقبول بود که با به دست گرفتن قدرت سیاسی میتوان جامعه را به شکل مطلوب و آرمانی بازسازی کرد.
پیشگام این رویکرد در غرب نظامهای سیاسی تمامیتگرا و قاهری بودند که به «استبداد روشنگرانه» Enlightened Absolutism شهرت یافتهاند مانند فردریک کبیر در پروس و پطر کبیر و کاترین کبیر در روسیه. اندیشمندانی چون ولتر در سده هیجدهم و جان استوارت میل در سده نوزدهم، برای جوامع «عقبمانده» یا «بربر» به تعبیر میل، یعنی جوامع غیر اروپای غربی، استقرار چنین نظم سیاسی «خیرخواهانه» Benevolent Despotism را توصیه میکردند.
این نگاه به نقش «دولت» در مهندسی اجتماعی در نیمه سده نوزدهم (نامه 5 مارس 1852 به جوزف ویدمیر) در پایه انگاره «دیکتاتوری پرولتاریا» در اندیشه کارل مارکس قرار گرفت. کارکرد این نظم سیاسی قاهر بازسازی جامعه با هدف گذار به «جامعه بیطبقه»، جامعه آرمانی مارکس، بود.
استفاده از اقتدار دولت (= نظم سیاسی، حکومت) برای ایجاد جامعه آرمانی را میتوان تداوم انگاره کهن «شاه - فیلسوف» در جامعه آرمانی افلاطون موسوم به «شهر زیبا» Kallipolis دید. «استبداد روشنگرانه» در نمونههای پطر و کاترین معطوف به بازسازی جامعه روسیه بود طبق مدل اروپای غربی آن عصر.
انگاره «استبداد روشنگرانه» از زمان فتحعلی شاه هوادارانی در میان الیت سیاسی ایران یافت به تأسی از الگوهای حکومتگری سلطان محمود دوم در عثمانی و محمدعلی پاشا در مصر. در زمان انقلاب مشروطه این راهکار برای جبران سریع «عقبماندگی ایران از غافله تمدن» مقبولیت بیشتری یافت بویژه با ارائه نمونه حکومت میجی، امپراتور ژاپن، که به دلیل اصلاحاتش و نیز پیروزی در جنگ با روسیه (1904- 1905) در ایران شهرت یافته بود.
پس از جنگ داخلی ایران و سقوط محمدعلی شاه و بحرانهای ناشی از آن، که با جنگ جهانی اول به اوج رسید و مصایب عظیمی چون قحطی بزرگ و همهگیری آنفلوانزا را پدید آورد، انگاره «استبداد روشنگرانه» در قالب «دیکتاتوری مصلح» مقبولیت نسبی یافت. این فرایند به استقرار حکومت رضا شاه انجامید. دیکتاتوری رضا شاه نمونهای مثالزدنی بود از بکارگیری اهرم دولت (= حکومت) برای مهندسی اجتماعی و تحقق آرمانهای بخشی از الیت سیاسی آن روز. در آن زمان این فرایند در همسایه قدرتمند ایران، روسیه، نیز آغاز شده و الیت سیاسی آن کشور راهکار مهندسی اجتماعی از طریق استقرار دیکتاتوری پرولتاریای مارکس را دنبال میکردند که در نظام نوظهور «شوراها» (اتحاد شوروی) تحقق یافت. فرایند گسترش و اقتدار روزافزون دولت قاهر و تمامیتگرا بمنظور تحقق اهداف آرمانی الیت سیاسی حاکم بر ایران در دوران محمدرضا شاه، برغم وقفههایی، از دهه 1340 و با طرح «انقلاب سفید» تداوم یافت و در سالهای پایانی سلطنت پهلوی به اوج رسید.
عامل مهمی که نقش دولت (= حکومت) را در مهندسی جامعه ایران به شدت افزایش داد تأمین بخش عمده درآمدهای آن از طریق فروش نفت بود. این عامل ایران را به نمونهای کلاسیک از دولت رانتیه Rentier State بدل کرد که برخلاف برخی کشورهای همسایه و همسنگ، ترکیه و پاکستان، به دلیل ارتزاق از درآمدهای نفتی با جامعه پیوند ارگانیک نداشت.
ماروین زونیس، جامعهشناس آمریکایی و استاد متوفی دانشگاه شیکاگو، در تحقیق منتشرنشده مورخ دسامبر 1977/ دی 1356 با عنوان «نظامهای سیاسی و اجتماعی ایران در سال 1990» (52 صفحه) کوشیده تصویری از آینده ایران ارائه دهد. او رابطه دولت و مردم را در جامعه ایرانی اینگونه توصیف کرده است:
«از آنجا که درآمد حاصل از انرژی بخش مهمی از تولید ناخالص ملی را تشکیل میدهد، در آینده در ایران انگیزه اندکی برای توسعه ساختار مالیاتی کشور وجود خواهد داشت و این امر سبب میشود که احساس مسئولیت شهروندی ناچیزی در قبال سیستم سیاسی یا جامعه شکل گیرد. احتمالا تهدیدآمیزترین گرایش برای آینده درازمدت ایران احساس مسئولیت اندک متقابلی است که در دولت نسبت به مردم وجود دارد. از آنجا که مردم ایران از نظر مالی به شکل چشمگیری در عملیات دولت دخالت ندارند، دولت نیز برای تنظیم سیاستهای خود توجه اندکی به آنها دارد. مشروعیت دولت در ایران بر هیچ نوع ایدئولوژی یا احساس مسئولیتی مبتنی نیست و تنها بر توزیع درآمد نفتی در جامعه اتکا دارد.»
این وضعیت بویژه از اواخر سال 1352/ 1973 شدت یافت؛ زمانی که قیمت جهانی نفت به سرعت رو به افزایش گذارد و از بشکهای 3- 4 دلار به 12 دلار و بیشتر رسید. از این زمان بلندپروازیهای شاه اوج گرفت. او در 14 فروردین 1353 اعلام کرد که ایران تا ده سال آینده به قدرت نظامی همطراز با بریتانیا بدل خواهد شد.
افزایش درآمدهای نفتی ایران در سال 2008/ 1387 به اوج رسید؛ زمانی که قیمت جهانی نفت به بشکهای 91.48 دلار افزایش یافت. در سال نخست دولت احمدینژاد (2005/ 1384) نفت بشکهای 50.04 دلار و در سال پایانی دولت او (2013/ 1392) بشکهای 91.17 دلار بود.
گفتیم که انقلاب ایران در دورانی به استقرار نظام جمهوری اسلامی انجامید که انگاره استفاده از اهرم دولت برای مهندسی بنیادین جامعه، با هدف تحقق آرمانهای الیت حاکم، در جهان معمول بود. در ایران نیز این سنت از زمان رضا شاه وجود داشت و تا پایان دوران پهلوی تحولات عمیق و جدی در جامعه ایرانی پدید آورد.
دوران 42 ساله پس از انقلاب مصادف شد با تحولاتی بزرگ در جهان که هم کارکردهای دولت و هم جایگاه نفت را در اقتصاد جهانی دگرگون کرد. انقلاب سایبری از اوایل هزاره سوم میلادی یکی از مهمترین ابزارهای انحصاری حاکمیت دولت را از چنگش خارج کرد و از اینطریق بر فرهنگ جامعه تأثیرات عمیق بر جای نهاد. تحولات دنیای انرژی، بویژه استخراج نفت و گاز شیل در آمریکا، اهمیت پیشین نفت و گاز ایران، و خاورمیانه، را به شدت کاهش داد و دولت رانتیه معتاد به درآمدهای نفتی را با بحرانهای فزاینده مواجه کرد.
آیا الیت سیاسی حاکم بر ایران میتواند خود را با تحولات زمانه منطبق کند و روشهایی نو، بجز آنچه به دوران سپریشده تعلق دارد، برای تعامل با جامعه بیابد یا همچنان مصر است با روشهای گذشته و با اهرم دولت جامعه را به سمت تحقق آرمانهای خود مهندسی کند؟ آیا این الیت سیاسی توانمندی آن را دارد که ابزارها و راهکارهایی جدید برای پیشگیری از فرایند رو به تعمیق بیگانگی دولت - ملت بیابد؟ آینده جامعه ایران به این پرسشها بستگی دارد.