اثر بحران اوکراین بر معادلات جهان
بحران اوکراین بسیاری از تحلیلگران موضوعات منطقه ای و بینالمللی را با نشانه هایی از شوک و ابهام روبه رو ساخت. تحلیل های ارائه شده در یک ماه گذشته هیچ یک معطوف به کنش نظامی و اقدامات ژئوپلیتیک در اوکراین نبوده است. جابه جایی نیروهای نظامی روسیه به سمت مرز اوکراین به موازات دیپلماسی چندجانبه شکل گرفته بود. واکنش ناتو و ایالات متحده در برابر تحرک نظامی و ژئوپلیتیکی روسیه کاملا ماهیت انفعالی...
اگرچه موازنه قدرت در دوران قبل از تحرک نظامی و امنیتی ارتش روسیه به سمت مرزهای شرقی اوکراین تغییر یافته بود، اما روند مذاکرات و الگوی کنش حمایتی آمریکا و ناتو از روسیه نشان داد که قدرت های بزرگ تمایلی به رویارویی نظامی با یکدیگر ندارند. واقعیت های بحران اوکراین نشان میدهد که آمریکا حوزه قدرت و تحرک ژئوپلیتیکی جدید روسیه را به رسمیت شناخته است. موضوع گسترش ناتو به مرزهای غربی روسیه با نشانه هایی از ابهام روبه رو شده است.
1. زمینه های تاریخی شکل گیری بحران اوکراین
بحران اوکراین از فوریه 2014 آغاز شده و به گونه تدریجی تصاعد پیدا کرده است. نشانه تصاعد بحران را باید در تغییر مرحله ای موازنه قدرت دانست. زمانی که «ویکتور یانوکوویچ» قدرت سیاسی خود را در «کی یف» از دست داد، اولین نشانه های خطر برای امنیت منطقه ای روسیه را منعکس کرد. روسیه در دوران جنگ سرد نیز اقدامات نظامی پردامنه را در اروپای شرقی به انجام رسانید تا نشان دهد که از انگیزه لازم برای کنترل حوزه ژئوپلیتیکی مرزهای شرقی خود برخوردار است.
روسیه در سال 1945 و در روند بحران لهستان، از سازوکارهای نظامی و امنیتی بهره گرفت. چنین الگویی در سال 1956 و در روند بحران مجارستان تکرار شد. بهار پراگ نیز در سال 1968 شکل گرفت و زمینه برای انتقال نیروهای نظامی اتحاد شوروی به چکسلواکی به وجود آمد. هر یک از اقدامات یاد شده بیانگر این واقعیت است که هرگاه روسیه با احساس خطر ژئوپلیتیکی روبه رو شود، از سازوکارهای کنش نظامی و امنیتی برای مدیریت بحران از طریق ابزارهای نظامی استفاده میکند. در اندیشه ژئوپلیتیکی روسیه قدرت نظامی نیروی تاثیرگذار برای تغییر موازنه قدرت در محیط ژئوپلیتیکی محسوب میشود.
سقوط یانوکوویچ در فوریه 2014 زمینه قدرت یابی گروه های طرفدار غرب در اوکراین را اجتناب ناپذیر کرد. در چنین شرایطی بود که طرفداران یانوکوویچ به سازماندهی جمهوری خودمختار خلقی در «دونتسک» و «لوهانسک» مبادرت کردند. این مناطق در حوزه همجوار روسیه قرار داشته و از تمرکز جمعیتی نسبتا بالایی برخوردارند. بخش قابل توجهی از صنایع سنگین نظامی و اقتصادی اتحاد شوروی در حوزه سرزمین همجوار با روسیه شکل گرفته است.
بنابراین اتحادیه اروپا زمینه برقراری «مذاکرات مینسک» برای کنترل بحران هویتی اوکراین را در دستور کار قرار داد. در چنین شرایطی بود که «گروه تماس سه جانبه مینسک» متشکل از «آلمان، فرانسه و روسیه» برای حل و فصل بحران اوکراین شکل گرفت و به دنبال آن، ساخت اجتماعی و سیاسی اوکراین به گونه تدریجی جهت گیری غرب محور پیدا کرد. زمامداران اوکراینیدرصدد برآمدند تا زمینه لازم برای الحاق به ناتو را فراهم آورند و اگر چنین شرایطی حاصل می شد، مرزهای روسیه در کنار ژئوپلیتیک ناتو قرار می گرفت.
گسترش روند غرب گرایی اوکراین بدون توجه به شکل بندی های ژئوپلیتیکی انجام گرفت و زمینه واکنش پرشدت روسیه را به وجود آورد. روسیه همواره تلاش دارد تا موضوع امنیت منطقه ای خود را از طریق سازوکارهای نظامی شکل داده و مدیریت کند. دکترین نظامی و امنیتی روسیه که در سال 2017 بازخوانی شد، بر ضرورت مقابله پرشدت با تهدیدهای منطقه ای تاکید داشته است. روسیهدرصدد برآمد تا قدرت نظامی خود را افزایش داده و به این ترتیب، نقش منطقه ای موثرتری در شرق اروپا ایفا کند. حمله نظامی روسیه به اوکراین بر اساس ضرورت ها و واقعیت های دکترین نظامی و امنیتی آن کشور شکل گرفت.
2. زمینه های ژئوپلیتیکی و راهبردی اشغال نظامی اوکراین
بسیاری از تحولات تاریخی براساس معادله موازنه قدرت شکل میگیرد. پوتین از سال 2015 به بعد تلاش کرد تا شکل جدیدی از موازنه قدرت را در دستور کار قرار دهد. تحرک نظامی و عملیات تاکتیکی در مناطق بحرانی را میتوان در زمره ابزارها و سازوکارهای کشورها برای تغییر در معادله قدرت دانست. روسیه در 5 سال گذشته قابلیت نظامی خود را ارتقا داد و به ابزارهای تاکتیکی با رویکرد تهاجمی موثرتری دست پیدا کرد. در این دوران تاریخی روسیهدرصدد برآمد تا شکل جدیدی از مقاومت تاکتیکی در برابر سیاستهای هژمونیک آمریکا را در دستور کار خود قرار دهد.
اگرچه ایالات متحده قدرت اقتصادی و نظامی خود را به میزان قابل توجهی حفظ کرده، اما تحولات یک دهه گذشته نشان داد که آمریکا اراده معطوف به کنش عملیاتی برای ایفای نقش هژمونیک را ندارد. در دوران دونالد ترامپ زمینه برای کاهش نقش ژئوپلیتیکی ناتو به وجود آمد. ترامپ احساس میکرد که مانند «سوپرمن آمریکایی» قادر خواهد بود تا امنیت منطقه ای را در تمامی حوزه های ژئوپلیتیکی شکل دهد. در دوران ترامپ، بسیاری از نهادهای امنیت محور اروپایی کارکرد و اراده تحرک عملیاتی خود را از دست دادند.
آمریکا در روند بحرانهای منطقه ای جنوب غرب آسیا با چالشهای متنوعی روبه رو شد. اشغال نظامی افغانستان و عراق، قابلیت تحرک ایالات متحده برای نقش یابی منطقه ای در محیط های امنیتی را کاهش داد. در چنین شرایطی بود که زمینه برای نقش یابی امنیتی و نظامی روسیه در محیط پیرامون به وجود آمد. نقش یابی روسیه در بحران سوریه، زمینه افزایش نقش نیروهای تاکتیکی و راهبردی روسیه برای اثرگذاری در مناطق بحرانی پیرامون را شکل داد.
تحرک تاکتیکی و عملیاتی روسیه منجر به اتخاذ سازوکارهایی شد که بر اساس آن نیروهای نظامی آن کشور از 5 جبهه چرنوبیل، سامی، خارکوف، لوگانسکی و کریمه به سمت کی یف در حرکت هستند. چنین فرآیندی نشان میدهد که هرگاه بحرانهای منطقه ای با نشانه هایی از تغییر در فضای موازنه قدرت روبه رو شود، زمینه برای شکل گیری تحرک عملیاتی برخی از بازیگران به وجود می آید. آمریکا و ناتو در شرایطی قرار داشتند که تمایلی به کاربرد نیروی نظامی در برابر روسیه نداشته و این امر ناشی از انفعال تاکتیکی آنان در روند بحرانهای منطقه ای محسوب میشود. انفعال تاکتیکی آمریکا و ناتو انگیزه روسیه برای نقش یابی در بحران اوکراین را گسترش داد.
نتیجه
عملیات پرشدت موشکی و هوایی روسیه، به گونه اجتناب ناپذیری زمینه اشغال نظامی کی یف را به وجود می آورد. اشغال نظامی اوکراین اولین گام برای تغییر دولت غرب گرا و سازماندهی حکومت جدیدی است که از قابلیت لازم برای همکاری ژئوپلیتیک با روسیه برخوردار باشد. روند اقدامات نظامی روسیه در محیط منطقه ای ماهیت مرحله ای داشت و در هر مرحله نهادهای بینالمللی و ناتو در فضای کنش انفعالی قرار گرفت. به همین دلیل است که ایالات متحده نمیتواند اجماع منطقه ای لازم برای مقابله با روسیه در حوزه سرزمینی اوکراین را بر اساس بند 4 پیمان ناتو فراهم سازد.
واقعیت آن است که سیاست آمریکا و کشورهای ناتو بیش از آنکه ماهیت مقابله جویانه در برابر سیاستها و الگوهای رفتاری روسیه در اوکراین را داشته باشد، صرفا واکنشی اقتصادی، دیپلماتیک، حقوقی و سیاسی بود که تاثیر چندانی در اراده راهبردی روسیه به جا نگذاشت. واقعیت های موجود در روند بحران اوکراین نشان میدهد که زمینه برای شکل گیری «جنگ سرد جدید» در روابط آمریکا و روسیه به وجود آمده است.
آمریکا در روند بحران سوریه، عراق و افغانستان نشان داد که شرکای ژئوپلیتیک خود را در شرایط تهدید تنها خواهد گذاشت. مقامات انگلیسی در چنین شرایطی به رهبران اوکراین پیشنهاد پناهندگی سیاسی داده اند. پناهندگی سیاسی به معنای پایان مقاومت در برابر اقدام نظامی روسیه تلقی میشود. در چنین فرآیندی بحرانهای منطقه ای جدیدی شکل گرفته که امکان صلح سازی و مدیریت بحران از طریق سازوکارهای کنش دیپلماتیک، نهادی و حقوقی را به حداقل ممکن می رساند.
منبع: دنیای اقتصاد
همچنین بخوانید