اشتراک فرهنگی ایران و آذربایجان / خط تحریف استاد شهریار در کنگره باکو ناکام ماند
علی اصغر شعردوست در گفتوگویی تفصیلی خاطرات جالبی از دوران مسئولیتش در جمهوری آذربایجان و تاجیکستان بازگو میکند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج، نام علیاصغر شعردوست با فرهنگ دیار آذربایجان و ایران عجین شده است. او مدتها با مسئولیت رایزن فرهنگی ایران در سفارتخانههای مهم نقش ایفا کرده و به گفته خودش در آن دوران اقدامات مهمی در زمینه گسترش فرهنگ و هنر ایران انجام داده است.
شعردوست مدتی هم به عنوان اولین دبیر شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور فعالیت داشته و گامهای مهمی برای ارتباط بیشتر ایرانیان مقیم خارج از کشور با ایران برداشته است. اقداماتی که در سالهای اخیر بسیار کمرنگ شده و ظرفیت بسیار بالای ایرانیان خارج از کشور هماکنون در سایه بیتوجهی مسئولان بلااستفاده مانده است.
شعردوست سابقه نمایندگی مردم تبریز، آذرشهر و اسکو را هم در کارنامه خود دارد. او در اوایل دهه هفتاد به عنوان رایزن فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان نیز فعالیت های مستمری داشت. وی چندی پیش مهمان تحریریه آناج بود و در گفتوگوی تفصیلی به بیان خاطرات و اقداماتش در دوران مسئولیت ها پرداخت. بخش اول گفتوگوی شعردوست با آناج، قرابت معنایی دارد با جنگ قرهباغ که در ادامه میخوانید:
ضربالمثل ترکی، خاتمی را قانع کرد
آناج: شما مدتی به عنوان رایزن فرهنگی در جمهوری آذربایجان فعالیت داشتید از آن دوران بگویید.
شعر دوست: سال 73 بود که من به عنوان رایزن فرهنگی سفارت ایران در آلمان انتخاب شده بودم. آن زمان این مسئولیت یکی از مهمترین و بهترین سمت های سفارت به حساب می آمد اما وقتی ماجرای قره باغ و جمهوری آذربایجان به وقوع پیوست، بنده از آقای سید محمد خاتمی که وزیر فرهنگ و ارشاد وقت بود تقاضا کردم که به آذربایجان رفته و در آنجا مسئولیت رایزن فرهنگی را بر عهده بگیرم. آقای خاتمی ابتدا قبول نمیکرد اما من با ضربالمثلی ترکی که میگویند «ایینینن، گور گازماخ» یعنی با سوزن قبر کندن، به ایشان گفتم که تاثیر من در آذربایجان بیشتر از آلمان است.
من در آلمان زبان متوجه نمیشدم و با مترجم به این سو و آن سو میرفتم. اما در آذربایجان کارهای متنوعی میتوانستم انجام دهم. بالاخره ایشان قبول کردند و من اولین سفر را به آذربایجان انجام دادم. سفر به آذربایجان در آن زمان به این شکل نبود. ما به مسکو و از آنجا به باکو رفتیم.
تقدیس کتب ایرانی از سوی مردم آذربایجان
در آنجا با عنوان نمایشگاه کتاب حضور یافتیم و از قضا آقای موسوی اردبیلی را نیز با خود برده بودیم که حضور ما وجهه دینی داشته باشد. شاید باورتان نشود؛ در این نمایشگاه برای کتاب های ایرانی از سوی مردم آذربایجان چنان اشتیاقی وجود داشت که حتی کتاب های ریاضی را که ما از ایران به صورت تفننی آورده بودیم، مردم آذربایجان اینها را خریداری کرده، میبوسیدند و به روی چشمشان میگذاشتند. وقتی ما میگفتیم که این ها کتاب مذهبی یا قرآن نیستند، ابراز میداشتند که هرچه از جمهوری اسلامی ایران برای ما بیاورید حتی کتاب ریاضی برای ما مقدس است.
خریداری کتابفروشی در باکو بدون پرداخت هزینه
ما آن زمان توانستیم برخی از افراد ذی نفوذ را شناسایی کنیم. در کنار اینکه حاج علی اکرام دوست ما بود و در خانه ایشان حضور میافتیم اما فعالیت خود را به این ارتباطات محدود نکردیم. بنده با وزیر ارشاد جمهوری آذربایجان به شدت دوست بودم. حتی او را به ایران دعوت کردیم و پذیرایی درخوری از ایشان انجام دادیم. وقتی که او ما را دعوت کرد من از او تقاضای خریداری کتابخانه ای در باکو کردم.
وزیر فرهنگ آذربایجان یک روز وقت گذاشت و یک به یک کتابفروشی های موجود در سطح باکو را برای من نشان داد. او به من گفته بود که به جز یکی از کتاب فروشی ها که با یک ارگان دیگر دولت آذربایجان مشترک بود، هرکدام از کتاب فروشی ها را میخواهیم، برای ما تقدیم کند. از قضا من هم دست گذاشتم بر روی همان کتابفروشی مساله دار و تاکید کردم که باید همین کتاب فروشی را در اختیار ما بگذارد.
وزیر ارشاد آذربایجان گفت این در حیطه اختیارات من نیست و باید مجوزش را از هیات دولت بگیرم که به او گفتم هم مجوز این کتاب فروشی را بگیر و هم مجوز اهدای یک خانه دولتی را. برای اینکه قرار است ما برای این کتاب فروشی مدیری از ایران بفرستیم.
خدا شاهد است که در این جریان ما حتی یک ریال یا منات خرج نکردیم و همه اینها به صورت رایگان در اختیار ما قرار داده شد. ما در آن مکان سه دوره چهارده معصوم علامه امینی را چاپ و توزیع کردیم. یک دوره برای کودکان، یک دوره برای بزرگسالان و یک دوره هم اقشار مختلف بود.
لطایف الحیل انتقال کتاب به آذربایجان
از دیگر کارهای ما چاپ قرآن در آذربایجان به روش ها و زبان ها و الفبای مختلف عربی، اسلامی و کلیل بود و بعدها امتیاز آن را لغو کردیم تا هرکسی که میخواهد آن را چاپ کند. ما از همین تبریز در هفته یک کانتینر مشتمل بر 600 الی 700 کارتن کتاب را به مقصد کشور آذربایجان ارسال میکردیم. نکته جالب توجه ماجرا آنجا بود که هرکسی که میخواست بیش از 20 جلد کتاب به آذربایجان منتقل کند، باید از کمیته دین مجوز میگرفت. درحالی که ما لیستی به کشور آذربایجان میدادیم و وزیر ارشاد این کشور در زیر لیست ما مرقوم میکرد که آذربایجان این کتاب ها را درخواست داده است.
آناج: ورود به آذربایجان از طریق فرهنگ از کجا نشات میگرفت؟
هویت شیعی؛ اقتضای فرهنگی آذربایجان
شعر دوست: ما شناسایی کرده بودیم و به اقتضای فرهنگ و رسوم مردم به کشورها ورود میکردیم. مثلا آذربایجان فرهنگ شیعی و اسلامی داشت و برای تاجیکستان از طریق گلستان و بوستان سعدی ورود کردیم. به یاد دارم که در سال 74، من در تالار وزارت کشور برای مرحوم فضولی کنگره برگزار کردم و کتابهایش را به زیان ترکی، عربی و فارسی در آنجا ترجمه و منتشر کردیم.
کنایه حیدر علیاف به کنگره فضولی در ایران
خبر کنگره را به حیدر علی اف داده بودند. در یکی از دیدارهایی که با او داشتیم اظهار داشت: «اده اله سیز فضولونی مالا قرمیسیز» (شما هم فضولی را آخوند نامیدید و تمام شد) که من در جواب گفتم: آقای رئیس جمهور ما او را آخوند نکردیم، بلکه خودش ملا بود و در وصیتش نوشته که جنازه اش را زیر پای زوار امام حسین دفن کنند و خودش گفته است که من جیره خوار این درگاه هستم. درحالی که شما فضولی را عاشق پیشه کرده اید.
آناج: شما در آذربایجان کنگره شهریار هم برگزار کردید. از آن برنامه هم برای ما بگوید.
شعر دوست: یکی دیگر از موضوعاتی که برای من در جمهوری آذربایجان بسیار مهم و ضروری بود بحث استاد شهریاد بود. من در آن زمان دیدم که برخی از تندورهای آذربایجانی، ماجرای استاد شهریار را برای ما به عنوان مطالبه مطرح میکنند. مدعی بودند که ما ایرانیان، شهریار را منکوب کردیم. اشعاراش را سانسور کردیم و حتی اجازه انتشار اشعار ترکی اش را هم ندادیم و این جور مباحث! از این طرف برخی از پانترکها شهریار را به نفع خودشان مصادره کرده و از طرفی در جمهوری آذربایجان اشعار شهریار را تحریف کرده و سپس چاپ کرده بودند.
ناکامی خط تحریف استاد شهریار در کنگره باکو
ما دیوان ترکی شهریار را چاپ و به همین مناسبت برای استاد در باکو کنگره برگزار کردیم. ایرانیان ضد انقلاب و پان ترکیست هایی که از ایران رفته بودند با نیت برهم زدن مراسم در این کنگره حضور یافتند. من در پشت تریبون حاضر شدم و تحریفهای دیوان شهریار در باکو را بازگو کردم. در بخشی از بند آخر سهندیه، شهریار نوشته است: «من علی اوغلیم» در حالی که در اشعار تحریف شده چاپ باکو نوشته بودند: «من ائلین اوغلیام»!
آنجا گفتم که مگر استاد شهریار فقط در یکجا گفته است که من فرزند حضرت علی هستم که شما میخواهید علی را «ائل» کنید؟ دیوان شهریار پر است از مدح حضرت علی (ع). حضرت علی (ع) یک طرف مدح امام حسین، حضرت موسی بن جعفر و الی ماشالله، در دیوان اشعار استاد شهریار موجود است.
همان هایی که به این تحریفات دامن میزدند، شایعه کردند که ما این اشعار را از خودمان منتشر کرده ایم. اما خوشبختانه دست خط های استاد از این اشعار موجود بود که آنها هم رونمایی شد و به این ترتیب، توانستیم خط تبلیغی ضد شهریار را از بین ببریم.
پایان قسمت اول
انتهای پیام /