چهارشنبه 12 آذر 1404

انسان نیازمند مطالعه است تا «انسان» باشد

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
انسان نیازمند مطالعه است تا «انسان» باشد

در روزگار ما مطالعه شکل‌ها و فرم‌های متفاوت پیدا کرده و از صورت مکتوب و کاغذی خارج شده و به فضای مجازی آمده است، اما در هر صورت انسان نیازمند مطالعه است تا «انسان» باشد.

در روزگار ما مطالعه شکل‌ها و فرم‌های متفاوت پیدا کرده و از صورت مکتوب و کاغذی خارج شده و به فضای مجازی آمده است، اما در هر صورت انسان نیازمند مطالعه است تا «انسان» باشد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: حمیدرضا شکارسری (متولد 27 خرداد 1345 در تهران) شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی است. تحصیلاتش را در رشته زمین‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی به پایان رساند و سپس به‌عنوان کارشناس در وزارت جهاد کشاورزی و سپس راه و شهرسازی مشغول به کار شد. شکارسری از 16سالگی شعر گفتن را آغاز کرد و اولین شعرش در سال 1362 منتشر شد. از سال 1365 فعالیت حرفه‌ای شعری و از 1371 نقد شعر را پی گرفت. نخستین مجموعه شعرش «باز جمعه‌ای گذشت» در سال 1375 منتشر شد. او تاکنون بیش از 70 کتاب شعر و پژوهش ادبی منتشر کرده که جوایز متعدد ادبی از جمله کتاب سال شعر و نقد ادبی را نصیب او ساخته اند.

با این شاعر و منتقد ادبی گفتگویی داشتیم در باب کتاب و نقش نوشتن برای انسان:

رویکرد شما به موضوع کتاب و اهمیت مطالعه چیست؟ و کتاب برای بشر چه ضرورت و کاربردی دارد؟

برای انسان تعاریف مختلفی داده‌اند؛ انسان موجودی ناطق است، حیوان ناطق است، انسان موجودی است که به مرگ خود آگاه است. یکی از تعریف‌ها این است که انسان موجودی اجتماعی است و به‌تنهایی نمی‌تواند زندگی کند. اما این تعریفِ «اجتماعی بودن» با بسیاری از حیوانات و حتی نباتات مشترک است. یعنی بسیاری از موجودات جهان نمی‌توانند به‌تنهایی زندگی کنند. پس به نظر می‌رسد منظور از اجتماعی بودن انسان، صرفاً «اجتماع فیزیکی» نیست. درست است؟ یعنی کافی نیست که چند نفر فقط کنار هم زندگی کنند تا بگوییم موجودی اجتماعی‌اند.

از طرفی انسان موجودی متفکر هم هست و این قدرت تفکر او را از دیگر موجودات جهان جدا می‌کند. به نظر من تلفیقی از این دو، به ذات انسانی نزدیک‌تر است؛ یعنی انسانی که اجتماعی زندگی می‌کند و اجتماعی تفکر می‌کند. انسان موجودی متفکر و اجتماعی است؛ نه صرفاً متفکر و نه فقط اجتماعی.

حالا این اجتماع پیچیده چگونه به دست می‌آید؟ یعنی چگونه می‌شود انسان‌ها کنار هم زندگی کنند و در عین حال از تجربه‌ها، فرهنگ‌ها، علوم، دانش‌ها و هنرهای یکدیگر بهره‌مند شوند؟ آیا این فقط از طریق ارتباطات شفاهی و سینه‌به‌سینه ممکن است؟ آیا می‌توان همه چیز را به ارتباط حضوری و کلاس‌های شفاهی محدود کرد؟

به نظر می‌رسد این کافی نیست. این اتفاق تنها و تنها با «کتاب» می‌افتد؛ کتابی که می‌تواند انسان‌ها را به‌طور گسترده از تجربه‌ها، فرهنگ‌ها و هنرها بهره‌مند و آگاه سازد. از این منظر، تعریف انسان امروزی یعنی انسانی متکی به تفکر و اجتماعی بودن بدون پدیده‌ای به نام خط، نوشتن و کتاب عملاً ناممکن است. تعریف انسان امروز بدون کتاب، تعریفی به‌سامان و مدرن نیست.

درست است که در روزگار ما مطالعه شکل‌ها و فرم‌های متفاوت پیدا کرده و از صورت مکتوب و کاغذی خارج شده و به فضای مجازی آمده است، اما در هر صورت انسان نیازمند مطالعه است تا «انسان» باشد. شاید این جمله بزرگ به نظر برسد، اما امروز هر کسی به اندازه‌ای انسان است که مطالعه می‌کند. بخشی از مطالعه ما از طریق صفحات کاغذی، نشریات و کتاب‌هاست و بخش دیگر از طریق فضای مجازی، رایانه‌ها و گوشی‌ها.

اگر انسان امروز را تصور کنیم، می‌بینیم که بدون مطالعه نمی‌تواند زندگی طبیعی خود را ادامه دهد. ما امروز بسیار بیشتر از قرون گذشته به مطالعه وابسته‌ایم و تعریف انسان بدون مطالعه دچار چالش جدی می‌شود. بنابراین در اولین گام می‌خواهم عرض کنم که تعریف ما به عنوان انسان بدون مواجهه با «متن» در روزگار فعلی ناممکن است. هر قدر میزان مطالعه کمتر باشد، ما از تعریف انسانی‌مان دور می‌شویم و به تعاریف فیزیکی و مادی‌گرایانه نزدیک می‌شویم.

اجازه بدهید یک قدم عقب‌تر برویم. آیا می‌توان این‌طور تصور کرد که از زمانی که بشر خط را اختراع کرد یا نوشتن را به‌عنوان راهی متعالی‌تر از ارتباط شفاهی یافت، توانست ارتباطی فراتر از زمان برقرار کند؟ یعنی مثلاً فردوسی هزار سال پیش شاهنامه را نوشته و ما امروز که آن را می‌خوانیم، مخاطب مستقیم او هستیم. آیا می‌توان گفت خط و کتاب، نوعی غلبه بر زمان است؟

این بحث‌ها که آیا متن نوشتاری حق مطلب را ادا می‌کند یا نه، به هزاران سال قبل بازمی‌گردد. مثلاً سقراط اساساً با نوشتن و پیاده کردن فکر در قالب نوشتار مخالف بود. شاید باورش دشوار باشد، اما او معتقد بود وقتی چیزی نوشته می‌شود، نویسنده می‌میرد؛ چون نوشته دیگر نمی‌تواند پاسخ پرسش مخاطب را بدهد و مخاطب نمی‌داند از چه کسی بپرسد.

همان‌طور که شمس تبریزی می‌گوید وقتی کلام به نوشتار درمی‌آید می‌میرد.

بله دقیقاً. این ریشه در آموزه‌های سقراط دارد. اما بعدها شاگردان او مانند افلاطون و ارسطو دیدگاه‌های دیگری مطرح کردند. گفتند اتفاقاً مثبت است که در متن، برخی پاسخ‌ها وجود نداشته باشد تا مخاطب در کشف معنا کوشش کند. متن باید برخی چیزها را ناگفته بگذارد تا مخاطب با آن دست‌وپنجه نرم کند و معناهای تازه بیافریند.

امروز این را «سفیدخوانی» می‌نامیم و در شکل پیچیده‌تر «هرمنوتیک». یعنی هر بار که مخاطب با متن مواجه می‌شود، از نانوشته‌های آن معنا استخراج می‌کند. به همین دلیل گفته می‌شود متن‌ها دچار «زایش و مرگ»‌های متوالی می‌شوند؛ با هر خوانش زاده می‌شوند و با فهم مخاطب می‌میرند و دوباره با خواننده‌ای دیگر زاده می‌شوند. گادامر می‌گوید هر متنی با «افق دید خواننده» خوانده می‌شود و هر بار معناهای تازه‌ای از آن استخراج می‌شود.

علاوه بر این، وقتی ما کتابی می‌خوانیم، صدای خودمان را در ذهن می‌شنویم؛ رمزگان نوشتاری را در ذهن تبدیل به صوت می‌کنیم. وقتی شعری از شاملو می‌خوانید، حتی اگر صدای واقعی شاملو را نشنیده باشید، در ذهن خود صدایی مشابه او را بازسازی می‌کنید. این همان «ادامه صدا در زمان» است. یعنی مثلاً هنگامی که ما بوطیقای ارسطو را می‌خوانیم، انگار صدای ارسطو را می‌شنویم.

چرا حافظ و مولانا هنوز زنده‌اند؟ چون در متن‌شان با مخاطب مکالمه می‌کنند و هر بار که خوانده می‌شوند، صدایی تازه از پس قرون بالا می‌آید.

اگر بشر کتاب نداشت و هیچ‌وقت خط اختراع نمی‌شد، امروز ما چگونه بود؟

با مثالی ساده عرض می‌کنم: فرض کنید هنوز آتش نداشتیم؛ در غارها زندگی می‌کردیم و غذای خام می‌خوردیم و برای فرار از سرما به کنج غار پناه می‌بردیم. اگر خط و نوشتار نبود، تجربه‌ها منتقل نمی‌شد. آتش یک‌بار روشن می‌شد و شاید 200 یا 300 سال در همان حد باقی می‌ماند. یکی می‌گفت اگر این کار را کنیم آتش فروزان‌تر می‌شود؛ دیگری می‌گفت گیاهی پیدا کرده‌ام که شعله را بیشتر می‌کند. این یافته‌ها اگر ثبت نمی‌شد، از بین می‌رفت. ما هم اگر نمی‌دانستیم ارسطو چه گفته، مجبور بودیم هر چیزی را از نقطه صفر شروع کنیم.

این همان سخن معروف است: «ما یک‌بار زندگی می‌کنیم؛ اما با خواندن کتاب، به تعداد کتاب‌ها زندگی‌های بیشتری را تجربه می‌کنیم.» مثلاً اگر رمان سرزمین سوخته احمد محمود را نداشتیم، چگونه می‌دانستیم انسان در شرایط بحرانی جنگ چگونه واکنش نشان می‌دهد؟ کتاب تجربه‌ها را بدون آن‌که زیسته باشیم، به ما می‌آموزد. و این مهم‌ترین خاصیت آن است.

مطالعه ما را با تاریخ، فرهنگ‌ها و زندگی‌های مختلف آشنا می‌کند؛ اما اگر کتاب نبود، دانش علمی امروز را هم نداشتیم. حدیث پیامبر می‌گوید: «قَیِدوا العلمَ بالکتابه»؛ یعنی دانش را با نوشتن نگه دارید.

دقیقاً. تجربه‌های انسانی یک بخش است، اما تجربه‌های علمی فقط از طریق متون علمی منتقل می‌شود. علوم جدید هرچه پیش می‌روند کاربردی‌تر می‌شوند و همه این‌ها فقط از طریق مطالعه به دست می‌آیند؛ چه مطالعه مکتوب و چه مطالعه دیجیتال.

مستقل از اینکه ابزار مطالعه چه باشد؟ آیپد یا کتاب؟

بله، اما علوم جدید مضرات خودِ ابزارها را هم بیان می‌کنند. مثلاً نمی‌گویند که اگر اهل مطالعه هستیم، 6 ساعت در روز به صفحه گوشی خیره شویم. خود علم می‌گوید راه کم‌خطرتر استفاده از کتاب کاغذی است. آسیب‌های جسمانی ناشی از صفحات دیجیتال ثابت شده است.

بنابراین هنوز هم بی‌نیاز از کتاب کاغذی نیستیم!

و به گمان من هیچ وقت نخواهیم بود. ما اهل کتاب، بوی کاغذ و یادداشت‌نویسی کنار صفحات را چیزی می‌دانیم که قابل جایگزینی نیست.