شنبه 3 آذر 1403

اهمیت اوپنهایمر و ارتباطش با حوادث غزه چیست؟

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
اهمیت اوپنهایمر و ارتباطش با حوادث غزه چیست؟

«اوپنهایمر» دوازدهمین فیلم کریستوفر نولان بیشترین جوایز و تقدیرها را تا به امروز برای او به همراه آورده است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «اوپنهایمر» تبدیل به یکی از پرفروش ترین فیلمهای سال شد و بسیاری به آن لقب فیلم برگزیده دادند. شاید نولان تصورش را هم نمی کرد که بلندترین فیلمش با داستانی که قهرمانش سازنده بمب اتم است تا این اندازه در تمامی دنیا و جشنواره‌ها مورد توجه قرار گیرد از بریتانیا تا فرانسه و خود آمریکا منتقدان و سینماگران (اوپنهایمر را ستودند و تلاشهای کارگردانش را برای به تصویر کشیدن داستان پدر بمب اتم مورد تقدیر قرار دادند.

به گزارش آگاهی نو، نولان اوپنهایمر را که پرهزینه ترین فیلمش است با بودجه 100 میلیون دلاری ساخت فیلمی که اصرار زیادی بر ساخت آن داشت و زمانی آن را کارگردانی کرد که ساخت بمب اتمی یکی از موضوعات داغ عالم سیاست است و قدرتهای بزرگ سر داشتن آن چالشهای بسیاری را در تمامی دنیا ایجاد کرده اند نولان که اخیرا در طولانی ترین سخنرانی‌اش در جشنواره ساندنس اعلام کرده که هرگز فیلم ساز مستقلی نبوده است از تمامی امکانات سینمایی که کمپانی آمریکایی یونیورسال در اختیارش قرار داد برای ساخت «اوپنهایمر» بهره برد. هر چند این حمایتها برای فیلمساز استراتژیکی مانند نولان مسبوق به سابقه است و او در فیلم «تنت» هم یک بویینگ 747 واقعی را منفجر کرده بود اما در اوپنهایمر اولین انفجار هسته‌ای تاریخ را بدون استفاده از جلوه‌های کامپیوتری بازسازی کرد. اتفاقی که بعید است مشابه آن در آثار فیلمسازان دیگر مانند استیون اسپیلبرگ، جیمز کامرون و ریدلی اسکات و یا مارتین اسکورسیزی رخ دهد. اما خب حساب نولان از دیگر فیلم سازان آمریکایی جداست و تصمیم گیرندگان آن سیستم به خوبی می‌دانند که این فیلمساز که حتی تحصیلات سینمایی هم ندارد، چطور می‌تواند منویات و خواسته‌های آنها را با تصاویری باشکوه و داستانی پرقدرت به نمایش درآورد و آنها را همچنان قدرت برتر دنیا که همیشه توان نظامی و هوش دانشمندانش سرآمد دیگر کشورها است به تصویر کشد.

صاحبان قدرت در آمریکا می‌دانند دست روی چه فیلم‌سازی بگذارند که حتی فیلمهای سفارشی‌شان را با چنان کیفیتی بسازد که در همه دنیا، تردیدی برای تجلیل از این آثار باقی نماند. آنها برخلاف مدیران ما سرمایه‌های شان را پای فیلم سازی صرف می‌کنند که محصولی با بالاترین کیفیت ارائه دهد که آوازه اش حتی پیش از نمایش عمومی، دنیا را پرکند و پس از اکران همه را به تحسین وادارد چراکه در نظام سینمایی آنها، اقتصاد و سرمایه به اندازه حرفی که می‌خواهند بزنند اهمیت دارد و اگر حرفشان خریدار نداشته باشد سرمایه را هدر نمی دهند. نولان یکی از آن فیلم سازانی است که می‌تواند سرمایه را تبدیل به چنان محصولی کند که چشم همه را بگیرد و حرف سیاست مداران آمریکایی را به گوش همه برساند. به همین خاطر است که داستانهای اش را یا درباره شخصیتهای مهم کشورش می‌سازد یا چالش روز جامعه اش را در قالب قهرمانان داستانی به تصویر می‌می کشد و یا اینکه به سراغ آینده می‌رود و فضایی غریب را نشانمان می‌دهد که بعید نیست نسلهای بعد آن را ببینند و لمس کنند.

تولان در «اوپنهایمر» سراغ فردی رفت که او را مهم ترین شخصیت دوران می‌داند و در جایی می‌گوید: دوست داشته باشید یا نه، «جی. رابرت اوپنهایمر» مهمترین فردی است که تاکنون زندگی کرده است. خب طبیعی است وقتی کارگردانی مانند کریستوفر نولان چنین تصوری درباره یک دانشمند هسته‌ای داشته باشد، سراغ کتاب زندگی نامه‌ای «پرومته آمریکایی» نوشته کای بیرد و مارتین ج. شروین برود که در سال 2006 جایزه پولیتزر گرفته است؛ جالب است بدانید که نوشتن این کتاب 25 سال طول کشیده است. این کتاب داستان زندگی فیزیکدان نظری. جی. رابرت اوپنهایمر، رهبر پروژه منهتن است که اولین سلاح هسته‌ای را تولید کرد و به پدر بمب اتمی مشهور شد؛ نظام مدیریتی آمریکا هم تمام امکانات و سرمایه اش را در اختیار او قرار داد که از روسها و آلمانها پیشی بگیرد و ساخت اولین بمب اتم را به نام آمریکا تمام کند. از این حیث نولان قرابت عجیبی با اوپنهایمر دارد. او هم فیلم سازی است که امکانات وسیعی در اختیارش قرار می‌گیرد تا داستانهای اش را روی پرده بیاورد هر چند دولت مردان آمریکایی خود را در ساخت فیلمهای او دخیل نمی دانند و نولان به ظاهر تنها فیلم سازی توانمند و کاربلد است که داستانهای مهم و استراتژیکی را در فیلم‌های اش روایت می‌کند که هم برای سیاست مداران آمریکایی حائز اهمیت است و هم پیامهای مهمی برای دیگر دولت مردان و اهالی قدرت در سراسر دنیا دارد؛ اما اهالی سینما در همان آمریکا هم می‌دانند که فرصت فیلم سازی با این امکانات و سرمایه گذاری، نصیب هر کارگردانی نمی شود و این اتفاق تنها درباره تعداد معدودی از خواص رخ می‌دهد.

وسواس و حساسیت نولان

برای ساخت فیلم درباره پدر بمب اتمی آن قدر بود که بعد از 20 سال همکاری اش را به کمپانی برادران وارنر قطع کند و برای اینکه اوپنهایمرش همزمان در فضای آنلاین و پلتفرم‌های استریم اکران نشود و به مدت 6 هفته فقط در پرده نقره‌ای سینما به نمایش درآید، با کمپانی یونیورسال در ساخت این فیلم همکاری کرد.

او برای اینکه کیفیت اولین انفجار اتمی جهان (ملقب به انفجار ترینیتی) را به تصویر بکشد؛ اوپنهایمر» را با دوربینهای بزرگ و دست و پاگیر فیلم هایی با فرمت، بزرگ، یعنی با «IMAX70» ضبط کرد تا بهترین تصویر سینمایی ممکن را به دست آورد. نولان آن قدر برای درست درآوردن تصاویر این فیلم حساس بود و اصرار داشت که فیلمش باید حق مطلب را درباره دانشمند هسته‌ای آمریکایی ادا کند که طولانی ترین فیلمش را درباره او جلوی دوربین برد و آن قدر در فیلم‌برداری حساسیت به خرج داده است که طول فیلم‌های آیمکس آن به 17.7 کیلومتر و وزن آنها به 272 کیلوگرم می‌رسد. فیلم برداری با فرمت IMAX70» یک فرمت ویژه برای فیلم برداری سینمایی است. این فرمت بر اساس سیستم IMAX» ساخته شده است که شامل دوربین ها، فرمت فیلم و تجهیزات پخش و نمایش است.

فرمت IMAX، یکی از پیشرفته ترین فرمتهای سینمایی است که به صورت تخصصی در سالنهای سینمای IMAX استفاده می‌شود. می‌بینید؛ انگار از ابتدا قرار بوده همه چیز در خدمت پدر بمب اتمی آمریکا باشد و سرمایه و امکانات برای ساخت این اثر، آن هم توسط فیلم ساز مهم و شاخص آمریکایی بسیج شده است.

اما نولان دلیل این همه دقت و حساسیت خود را برای ساخت فیلم «اوپنهایمر» نگاه از زاویه دید این دانشمند می‌داند و می‌گوید ما می‌خواهیم همه چیز را از دیدگاه اوپنهایمر ببینیم. ما می‌خواستیم تماشاگران را در آن منظرگاه قرار دهیم این به این معنا بود که واقعاً تلاش می‌کردیم موارد را به همان اندازه زیبا و ترسناک و الهام بخش ارائه دهیم که در آن زمان برای مردمی که شاهدش بودند؛ اتفاق افتاده است.»

به همین خاطر است که تصاویری که از نگاه او دیده می‌شود، رنگی و چشم نواز است و سکانس‌های سیاه و سفید از نگاه عضو کمیسیون انرژی اتمی دیده می‌شود. نولان می‌گوید: «من واقعاً می‌خواستم این داستان را با اوپنهایمر» مرور کنم نمی خواستم کنارش بنشینم و قضاوتش کنم این کار بیشتر جنبه مستند یا نظریه سیاسی و تاریخ علم داشت. این داستانی است که شما با او تجربه می‌کنید و او را قضاوت نمی کنید. شما با او با این دوراهی‌های اخلاقی آشتی ناپذیر مواجه می شوید.

حالا نولان در کارنامه خود یکی از مهمترین فیلمهای سینما را درباره یکی از شاخص ترین و غریب ترین شخصیت‌های تاریخ آمریکا دارد فیلم در کشورش بیشترین جوایز را از اعضای انجمنهای سینمایی از جمله تهیه کنندگان کارگردانان، فیلم برداران و منتقدان دریافت کرده؛ «اوپنهایمر در نقاط مختلف دنیا از جمله بریتانیا در فستیوال بفتا و جایزه سزار فرانسه مورد تمجید قرار گرفته و کارگردان و بازیگرانش مهمترین جوایز را در این جشنواره‌ها دریافت کردند. خب، می‌بینید که نولان و همه آنهایی که برای ساخته شدن این فیلم او را حمایت کردند به هدفشان رسیده اند. دیگر کسی جی. رابرت اوپنهایمر را برای ساخت بمب اتم و کشته شدن هزاران انسان قضاوت کند. او نه دیگر مذمت می‌شود نه از سوی تماشاگران سراسر دنیا به عنوان کاراکتری منفور شناخته می‌شود. حتی نولان طوری او را قربانی سیستم نشان می‌دهد که انگار در حقش ظلم شده و نباید مورد بازخواست قرار می‌گرفته است. در این باور تماشاگرانی در سراسر دنیا هم با او همراه می‌شوند، حتی تماشاگران ژاپنی که بیش از 200 هزار نفر از نسلهای قبلی خود را بر اثر انفجار اتمی از دست دادند. این همان قدرت سینما و تصمیم گیران نظام آمریکا و فیلم سازی مانند نولان است که آنچه را که خود می‌خواهند به عنوانی امری قابل قبول و موجه به خورد تماشاگر می‌دهند؛ باورهایی تازه برای آنها می‌سازند که در همه دنیا هم فراگیر می‌شود و این گونه بدون دردسر و جنگ و خونریزی، قهرمانان خودساخته شان را بر ذهن و فکر مردمان سراسر دنیا حاکم می‌کنند.

شعبده به جای هنر

چرا همزمانی درخشش فیلم اوپنهایمر با جنایت در غزه مهم است؟

فیلم اوپنهایمر این روزها در حال درو کردن جوایز سالانه جهانی سینمایی است. از بفتا تا گلدن گلوب و به احتمال قریب به یقین در اسکار هم که در لحظه نگارش این مطلب مدت زمان زیادی به برگزاری اش نمانده موفقیت‌های فراوان نصیبش خواهد شد. در اکران‌های عمومی هم جزو رده‌های نخست فروش جهانی است و البته تحسین بسیاری از منتقدان را هم که با خود به همراه دارد بنابراین، چه در محافل رقابتی و جشنواره‌ای چه در مواجهه با استقبال تماشاگران و چه در ارزیابی منتقدان اثری بسیار کامیاب و بلکه منحصر به فرد است.

اما درخشش این فیلم چه غریب همزمان شده است با یکی از تلخ ترین فجایع جنایت بار بشری که همچنان در غزه ادامه دارد و طبق آخرین گزارشها، آمار قربانیانش تاکنون به 30 هزار نفر کشته رسیده است. این که از واژه غریب استفاده کردم، به خاطر شباهت عجیبی است که روایت فیلم از عملکرد شخصیت اصلی داستانش با رفتاری که اسرائیلی‌ها در غزه انجام می‌دهند، دارد. همان طور که آمریکایی‌ها سرکوب ژاپن را در تداوم جنگ جهانی توجیهی برای استفاده از بمب اوپنهایمر دانستند، فیلم نیز نقطه تمرکز خود را بر مرور و واکاوی همین توجیه گذاشته است اسرائیلی‌ها هم کشتن هزاران غیر نظامی محصور در سرزمین مادریشان را بنابر توجیه سرکوب، حماس همچنان ادامه می‌دهند. گویی تاریخ از اعماق فیلم نولان سر از گور درآورده و حکایت جنگ خشونت بازدارندگی تسلیحاتی کشتار جمعی و...، در داستان این فیلم، حالا از آمریکا ژاپن به اسرائیل / غزه نقل مکان کرده است دقیقاً همان توجیه‌ها و استدلال‌ها.....

البته فیلم نولان فیلمی سیاسی به معنای روایت تاریخ یک جنگ نیست؛ حتی این هم که بگوییم فیلم تاریخچه زندگی یک دانشمند است که دستاورد علمی اش، او را به سوی سیاست و جنگ سوق داد، نیست. بررسی یک فیلم سینمایی، لزوماً هم راستای بررسی تاریخ، سیاست و بیوگرافی چهره‌های مشهور نیست. در بررسی یک فیلم، اصل بر تحلیل همان داده هایی است که فیلم در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، نه ارجاع به فلان کتاب و بهمان زندگی نامه و آن یکی مدرک و سند این که در عالم واقعیت اوپنهایمر که بود و چه کرد، بحثی مجزاست که دانش تاریخ و سیاست پاسخش را می‌دهد. در این مجال، ما با خود فیلم سروکار داریم و دنیایی که کارگردان طبق برداشتش از جهان، اوپنهایمر به ما نشان می‌دهد. به بیان دیگر، برخلاف بسیاری از بحث هایی که درباره این فیلم مطرح است،

و در آنها به جای آنکه به خود اثر ارجاع داده شود به شخصیتی عطف داده می‌شود که موضوع اصلی فیلم نولان است و بر مبنای آن به دوگانه‌ای می‌رسند که یک وجه آن بر این باور است که نولان چهره‌ای مثبت از اوپنهایمر و نیز گریزناپذیری آمریکا برای استفاده از بمب اتم در مهار ژاپن از ادامه جنگ دوم جهانی ارائه داده است و یک وجه آن هم این را رد می‌کند، بیش از آن که نگاه مثبت یا منفی نولان به این ماجرا مهم باشد پرداختن به رویه‌ای که سالهاست نولان در عرصه فیلم سازی در پیش گرفته است، اولویت دارد.

واقعیت آن است که نولان تقریباً از زمان پرداختن به سه گانه بتمن سبک و سیاق فیلم سازی اش به تدریج عوض شد. در ابتدای کار فیلم سازی او، خلاقیت‌های روایی و ریتمیک پیچیدگی‌های شخصیتی و موقعیتی جاری در درام و سنجیدگی‌های کارگردانی بسیار نمود داشتند. اما کار کردن با پروژه بیگ پروداکشنی مانند بتمن انگار او را از هنر در سینما به سوی شعبده بازی در سینما کشاند. در خلال این پروژه پرخرج انگار دریافت سینمای نولان تغییراتی در حال رخ دادن بود. گویی پیچیدگی شخصیت و درام و موقعیت در حال سوق داده شدن به پیچیدگی بیان ابهت فضا و نگاه از بالا بود نولان از این به بعد، بیش از آن که تماشاگران را درگیر حس کند، مرعوب فضا ساخت. انگار قرار بود از این پس، نگاه خیره تماشاگر به وارونه شدنهای سه بعدی ساختمانها و تودرتو شدنهای زمانی در رویا در اینسپشن راه رفتن روی سیاره نامتناهی یخی و عبور از سیاه چاله بین ستارهای عقب و جلو شدنهای روند حرکت در زمان در تست و حالا ابهت انفجار اتمی در اوپنهایمر و چالشهای اخلاقی اش باشد. سالها است که مخاطب درگیر خود آدمهای فیلم‌های نولان نمی شود؛ بلکه قرار است مرعوب حرفها و میزانسن‌های گنده و ایده‌های بزرگ بشود. سینمای نولان سالها است از وجه انسانی اش کاسته شده و به شدت به شعار لفاظی، پرحرفی کش داری ریتم نمادهای گل درشت و بازی با تکنیکهای فنی خیره کننده سینمایی گرایش یافته است.

حالا در اوپنهایمر هم دقیقاً با همین پارادایم مرعوب کنندگی مواجه هستیم. فیلم ساز لحظه‌ای برای تامل و تدبر مخاطب باقی نمی‌گذارد. از آغاز تا پایان با روایت غیر خطی سیال در سه زمان مختلف، نوسانهای بصری در دوگانه‌های رنگی سیاه و سفید، کلیپ‌های آموزش فیزیک کوانتوم، انفجار هسته اتم در فضا سوختن کره زمین، تاکید مکرر بر حلقه‌های داخل برکه ورود و خروج یک لشکر آدم از این صحنه به آن سکانس بی آن که زمانی داده شود که بفهمیم این یکی کی بود و با آن یکی چه فرقی داشت روبه رو هستیم در این میان، عموم دیالوگها بیش از آن که مبتنی بر پیشبرد درام باشند، جملات قصار کوبنده‌ای هستند درباره درست یا غلط بودن استفاده از علم فیزیک در پیشبرد منافع قدرتمندان. حتی در عاطفی ترین لحظات هم همین گونه است وسط صحنه معاشقه اوپنهایمر با دختر کمونیست متنی از یک کتاب قدیمی به زبان سانسکریت خوانده می‌شود که بیانگر نابودگر جهان بودن اوپنهایمر است یا وسط موقعیتی که اوپنهایمر بچه دائماً گریانش را به خانواده‌ای دیگر می‌دهد تا همسرش در آسایش باشد، جملاتی کوبنده درباره مخرب بودن نقش نوابغ گفته می‌شود، راستی چرا هیچگاه رابطه ای از اوپنهایمر با بچه‌های‌اش نمی بینیم؟ چون از بطن این، رابطه موقعیت‌های گنده نما حاصل نمی شده است؟ نولان در روند روایت از زندگی این دانشمند ملغمه‌ای شلوغ پر سر و صدا و پرازدحام خلق کرده تا مخاطبش را مرعوب به حرفها و ایده‌های بزرگ درباره ماجرای بمب اتمی، پیش زمینه‌ها و بعداً تبعات اخلاقی اش کند. در طیفی از گذشته و حال و رنگ و بی رنگی از این آدم به آن یکی آدم می‌رسیم، بی آن که درست بفهمیم اینان چه کسی هستند، استراوس، ارنست لاورنس، لسلی گروز، تلر، نیلز بور و رابرت سربر و ده‌ها نام دیگر می‌روند و می‌آیند و گاه حضوری کمتر از دو دقیقه دارند؛ همگی هم ترکیبی از فرمولهای فیزیک، خطر کمونیسم، پیشروی نازی ها، مظلومیت یهودیان این که قدرت چه بد است و.... با هم محاوره می‌کنند و ما فقط مبهوت این که این که بود و آن چه کرد و دیگری چه شد. آخرش هم نه آنها را بر اساس شخصیتهای داستان که به واسطه آشنایی با چهره مت دیمون، کیسی افلک، جاش هارتنت و رامی ملک از هم تمییز می‌دهیم و به جای آن که دریابیم مثلاً تاثیر پاتریک بلاکت در فعالیتهای اوپنهایمر چه بود دنبال این هستیم که جیمز دارسی (بازیگر نقش بلاکت) الآن این وسط چه کاره است.

طبعا در چنین آشفته بازاری صحنه هایی مانند آزمایش انفجار اتمی در صحرا یا سخنرانی اوپنهایمر بین همکارانش بعد از بمباران هیروشیما که ظاهراً اوج جلوه‌های این فیلم هستند، در حکم کلیپ هایی خوش ساخت باقی می‌مانند که باز همچنان عاری از معنای دراماتیک هستند. به همان سکانس سخنرانی دقت کنیم، اوپنهایمر دارد با اشتیاق از موفقیت بمباران هیروشیما حرف می‌زند و ژاپنی‌ها را تحقیر می‌کند، اما فضای پیرامونی اش متزلزل است و از روی و هم بین حضار نشانه هایی غریب از آسیب دیدگی انفجار اتمی مشاهده می‌کند. اینجا مثلا قرار است با این تمهید تناقض درون و برون این آدم مطرح شود و این که وجدان انسانی اش بر خلاف حرفهایی که می‌زند سخت رنجیده است. اما گویی کسی نیست بپرسد که این آقای مملوء از درد وجدان که دچار گیجی توهم و کابوس در بیداری شده است حالا چه اصراری دارد علیه ژاپنی‌ها در همان لحظه حرف بزند؟ کسی مجبورش کرده است؟ مگر او مخالف بمباران نبود؟ خب چرا به صراحت همان زمان مخالفتش را عیان نکرد؟ چرا دست کم صرفاً مسئولیت خود را در محدوده علمی گردن نگرفت و مسئولیت سیاسی و جنگی ماجرا را از خود سلب نکرد؟ تاکید می‌کنم دارم درباره منطق داستانی و شخصیتی این فیلم صحبت می‌کنم و حتی کاری به واقعیت‌های تاریخی ندارم. فیلم نولان اصرار دارد شخصیت داستانش را در برزخ وجدان مسئولیت پذیری در قبال دانش و عملکردش قرار دهد ولی در عین حال به شکل ریاکارانه‌ای او را از این برزخ بیرون می‌کشد و به مقام یک هشدار دهنده که حلقه‌های پرشمار تکثیر شده از اختراعش را در حال به آتش کشیدن کل زمین می‌بیند ارتقا می‌دهد و شمایلش را در حد اسطوره‌های یونان قدیم همچون پرومتئوس طراحی می‌کند.

در زمانی بیش از سه ساعت مخاطب فقط فیلمی درباره اختراع و استفاده از بمب اتم نمی بیند؛ خودش هم در حال بمباران شدن دائمی با حجم وحشتناکی از شعار نماهنگ، موسیقی پرحجم، رفت و آمد یک مشت اسم بزرگ و جلوه‌های ویژه مرعوب کننده است که سر آخر عذاب وجدان ناشی از جنایت قتل عام مردم بی پناه دو شهر را پیامدی اجتناب ناپذیر در ساحت سیاست و جنگ، از زاویه دید ابرقدرت دنیا بینگارد و برای اش جابیفتد. این همان واقعیت وارونه‌ای نیست که خارج از شعبده‌های آقای نولان هم اکنون در واقعیت ننگ آلود کشتار جمعی کودکان و زنان غزه جلوه‌ای پررنگ دارد؟

245245

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1889205