یک‌شنبه 4 آذر 1403

این تن رنجور را دریابیم

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
این تن رنجور را دریابیم

نه سرقت بخشی از مجموعه تئاتر شهر اتفاق تازه‌ای است و نه زشتی محیط پیرامون آن. سال‌هاست بابت وضعیت نامناسب این مجموعه فغان‌مان به آسمان است و آن‌چه البته تا امروز به جایی نرسیده، همین فریاد است.

به گزارش ایسنا، اقدام برای ربودن کلید مجسمه «فرهاد قفل‌زن» بار دیگر داغ دل خانواده تئاتر را تازه کرد که این مجموعه سال‌هاست از گزند سارقان در امان نبوده است.

هنوز سرقت مجسمه‌های پیشین را از یاد نبرده‌ایم؛ مجسمه‌هایی که به صورت سریالی از سطح شهر تهران دزدیده شدند و یکی از این مجسمه‌ها در فضای بیرونی تئاتر شهر قرار داشت اما با گذشت بیش از 10 سال نه مجمسه‌ها پیدا شدند و نه دزدان.

صدمه زدن به کاشی‌کاری‌های تئاتر شهر هم از یادمان نرفته؛ کاشی‌هایی که یکی از مشخصه‌های اصلی این بنای منحصر به فرد است و حالا تراژدی دیگری در شرف وقوع بود که فعلا از سر این مجموعه گذشته است.

در این سال‌ها کمتر هنرمندی بوده که درباره وضعیت نازیبای پیرامون تئاتر شهر صحبت نکرده باشد. بارها موضوع تعیین حریم این مجموعه مطرح شده و البته به جایی نرسیده است. با این حال مدتی است که این موضوع بار دیگر نقل محافل تئاتری شده و کمتر کسی است که درباره آن اظهارنظری به صورت رسمی و غیررسمی نکرده باشد.

اقدام برای سرقت بخشی از مجسمه «فرهاد قفل‌زن» بار دیگر پرونده تعیین حریم تئاتر شهر را گشود؛ طرحی که موافقان و مخالفان خود را دارد. پای صحبت هر دو گروه که بنشینید، برای‌تان استدلال می‌آورند.

در آغاز بزرگ‌ترهای تئاتر لب به سخن گشودند و از وضعیت اسف‌بار محیط بیرونی تئاتر شهر انتقاد کردند. آنان گله‌های خود را درباره صدمه زدن به بنای تئاترشهر توسط سارقان یا افرادی با انگیزه‌های دیگر، خفت‌گیری و سرقت‌های خطرناک که ناامنی محیط بیرونی این مکان را به دنبال داشته، حضور افراد مبتلا به اعتیاد و تزریق مواد مخدر توسط آنان و... مطرح کردند. مسائلی که به گفته آنان هم سبب شده پیرامون این مجموعه نه تنها آراسته و شایسته یک مکان فرهنگی نباشد بلکه به محیطی ناامن تبدیل شود.

جوان‌ترها اما در رسانه‌های رسمی صحبتی نکردند. آنان بیشتر در صفحات شخصی خود یا در گفت‌وگوهای دوستانه و غیررسمی مخالفت خود را با تعیین حریم عنوان کردند.

از دیدگاه برخی از آنان، اجرای این طرح به منزله جداسازی مجموعه تئاتر شهر از مردم است حال این‌که این بنا متعلق به عموم است و خوب نیست برای تردد در آن محدودیتی وجود داشته باشد. آنان عنوان می‌کنند در بسیاری از کشورها مکان‌های فرهنگی حریمی ندارند و بر این نکته هم تاکید می‌کنند که اقشاری همچون افراد مبتلا به اعتیاد یا دگرباشان به عنوان بخشی از واقعیت موجود در کشور نباید طرد شوند و باور دارند که راه حل غایی، حل مشکلات به کمک فعالیت‌های فرهنگی است.

دلایل هر دو گروه قابل تامل است و عموم نظرات از روی دلسوزی مطرح می‌شود ولی مساله این‌جاست که همه باور داریم حل مشکلات از راه فرهنگی، کار امروز و فردا نیست و زمان‌بر خواهد بود. هنرمند تئاتر که قرار است از جامعه الهام بگیرد و در پی ارتباط بیشتر با اجتماع است، چگونه ممکن است به جداسازی از مخاطب خود تن بدهد؟ بنابراین موضوع بر سر این نیست که تئاتری‌ها خود را تافته جدابافته بدانند ولی تا وقتی شرایط بدین‌سان است، تا زمانی که هنوز بستری برای حل این مشکلات از راه فرهنگی وجود ندارد، چه کنیم؟ باید دست روی دست بگذاریم تا هر زمان قطعه‌ای از پیکر رنجور تئاتر شهر ربوده شود و در اطراف آن هر کسی دست به جیب شود و خفت‌گیری کند؟

گیرم با آن همه سالن‌های ریز و درشتی که در این مدت اضافه شده، تئاتر شهر دیگر قبله آمال بخشی از هنرمندان تئاتر نباشد که نیست. گیرم که آثار این مجموعه همچون سال‌های دورتر پرفروغ و درخشان نباشند که نیستند، گیرم که سالن‌های این مجموعه مشکلات فنی داشته باشند که دارند، گیرم که اصلا پای خاطره‌های ما در میان نباشد که در این مجموعه نظاره‌گر آثار بهرام بیضایی، حمید سمندریان، علی رفیعی و علی نصیریان و... بوده‌ایم اما تئاتر شهر هنوز نه تنها نماد تئاتر کشور بلکه یکی از مهم‌ترین نشانه‌های شهر تهران است. بنایی که نه تنها یک مکان فرهنگی هنری است بلکه بخشی از میراث ملی ماست.

شکی نیست که هنرمند تئاتر باید واقعیت‌ها را با همه زشتی‌اش ببیند و آن‌چه پیرامون تئاتر شهر رخ می‌دهد، جزیی از واقعیت‌های غیرقابل انکار جامعه ماست که قرار نیست از نگاه او پنهان بماند. همه می‌دانیم هنرمند تئاتر باید نبض جامعه را در دست داشته باشد و آبشخور خلق اثر هنری او ارتباط موثر با اجتماع است ولی اگر در ایجاد این ارتباط موثر، ناتوان بوده‌ایم که قطعا چنین است، راه حل را در جایی دیگر جست‌وجو کنیم. همه ما چه مدیر، چه هنرمند و چه اهل رسانه، در این کوتاهی سهیم هستیم که به اندازه کافی تلاش نکرده‌ایم تا تئاتر را فراتر از چهارراه ولیعصر تعریف کنیم. ولی چرا برای جبران کم‌کاری خود از تئاتر شهر مایه بگذاریم؟

چه کسی منکر این است که برای مثال آنان که در بلای خانمان‌سوز اعتیاد گرفتار آمده‌اند، جزیی از جامعه ما و نیازمند پذیرش و درمان هستند؛ ولی آیا به خاطر آن‌ها، مراقبت و محافظت از تئاتر شهر را کنار بگذاریم تا هر قمه‌کشی دست به قمه ببرد و امنیت مردم را به خطر بیندازد؟ آیا صرفا با اجرای نمایش خیابانی یا کار فرهنگی می‌توان در مدتی کوتاه این بلا را از این گوشه غریب شهر دور داشت و سلامت را در آن برقرار کرد؟ این‌ها آرمان‌های ما جوانانی است که امید داشتیم تنها با کار فرهنگی، تیرگی‌های جامعه خود را به روشنی برسانیم ولی این آرمان‌های قشنگ دست‌کم حالا راه به جایی نمی‌برد که واقعیت پیرامون ما سهمناک‌تر از این‌هاست.

در شرایطی که هر روز ناباورانه شاهد به یغما رفتن بخشی از سرمایه‌های طبیعی و ملی سرزمین‌مان هستیم، در روزگاری که مدام بابت وضعیت اندوهناک محیط زیست کشورمان غم می‌خوریم و در اغلب موارد احساس ناتوانی می‌کنیم که دست‌مان به جایی بند نیست تا جلو این فجایع را بگیریم، حال خودمان با دست خود، تئاتر شهرمان را به نابودی نکشانیم. یک بار هم که شده، جلو فاجعه را پیش از وقوع بگیریم. وظیفه همه ماست که تئاتر شهر را صحیح و سالم برای آیندگان حفظ کنیم که نزد ما امانتی است عزیز. بیش از این آن را به خطر نیندازیم که جانی برایش نمانده است.

به عنوان خبرنگاری که این نوشتار را می‌نویسم، چه بسیار با خود کلنجار رفتم که کاش می‌شد راه میانه‌ای یافت ولی واقعیت بی‌رحم‌تر و ترسناک‌تر از این‌هاست. تئاتر شهر را دریابیم.

انتهای پیام