بدون وجود انسان های در تراز تمدن، صحبت کردن از تمدن شوخی است
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: بدون وجود انسان های در تراز تمدن، صحبت کردن از تمدن بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. این انسان های بزرگ هستند که تمدن ها را می سازند.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: بدون وجود انسان های در تراز تمدن، صحبت کردن از تمدن بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. این انسان های بزرگ هستند که تمدن ها را می سازند.
به گزارش خبرنگار مهر، مطلبی که در ادامه میخوانید متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نخستین پیش نشست مجازی معلمان، افسران سپاه پیشرفت کشور در سازمان بسیج فرهنگیان است.
موضوع بحث من «تعلیم و تربیت و تمدن نوین اسلامی» است. بنا دارم مباحث خودم را در ده فصل خدمتتان ارائه کنم؛ ابتدا لازم است از باب مقدمه چند مطلب را به اختصار خدمتتان عرض کنم:
اولاً. منظور از تمدن نوین اسلامی، آن نظم پیشرفته و پیشرویی است که نه تنها مولود فرهنگ و اندیشه اسلامی است بلکه توانسته است در ابعاد گوناگون و وسیعِ اجتماعی بروز و ظهور و عینیت پیدا کند.
ثانیاً. بحث تعلیم و تربیت بحث سخت و پیچیده ای است و جدای از اینکه قلمروی بسیار وسیع و عمق زیادی دارد، از مسائل متنوع و متکثری هم برخوردار است؛ بنابراین نه من قادرم در یک جلسه بحث خودم را تمام کنم و نه بحثی که ارائه خواهم داد پوشش دهنده هرآنچیزی است که باید در موضوع رابطه تعلیم و تربیت و تمدن نوین اسلامی مدنظر قرار گیرد.
ثالثاً. بحث بنده در اینجا تعلیم و تربیت است و نه آموزش و پرورش به معنای متعارف. به نظر می رسد باید بین ایندو تفاوت قائل شد. در واقع، وقتی صحبت از تعلیم و تربیت می شود، نه تنها منظور از تعلیم، فقط تعلیم علوم و فنون و مهارتها نیست، بلکه منظور تعلیم معرفت و حکمت نیز هست. جدای از این مطلب، تعلیم و تربیت بر خلاف تلقی رایج از آموزش و پرورش، دو امر ممزوج شده و به وحدت رسیده تلقی می شود نه دو امر پی در پی و یا الصاقی که انشاالله جلوتر توضیحات بیشتری را خدمتتان ارائه خواهم داد.
یکم. جایگاه و منزلت انسان در تمدن نوین اسلامی
بدون وجود انسان های در تراز تمدن، صحبت کردن از تمدن بیشتر به یک شوخی شباهت دارد. این انسان های بزرگ هستند که تمدن ها را می سازند و تمدن ها نیز به جامعه انسانی، و به رشد و پیشرفت انسان ها تعلق دارند و لذا، انسان نقطه کانونی هر بحثی است که درباره تمدن صورت می گیرد.
این را هم باید تاکید کنم که انسان در تراز تمدن، انسان «رشید» است. رشید یعنی انسانی که در همه زمینه ها به صورت متوازن رشد کرده است. البته بحث ما در اینجا، کف و حداقل رشد است. البته بحث را می توان در دو سطح دید؛ انسانی که می تواند در مسیر تمدن سازی قرار بگیرد و انسانی که در تمدن سازی به مراتبی از مقصد رسیده است. این انسان ها هر دو رشید هستند اما درجه آنها در رشد با هم متفاوت است.
سئوال مهم در اینجا این است که این انسان کیست؟ آیا انسان همان حیوان ناطقی است که در تعریف ارسطویی آمده است یا خیر، باید انسان را فراتر از اینها در نظر گرفت؟ برای پاسخ به این سئوال توجه به چهار مطلب اساسی ضروری است.
یک. انسان صاحب فطرت الهی است. قرآن می فرماید: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»
دو. انسان نسبت به سایر مخلوقات عالم، صاحب کرامت و شرافتی ویژه است. قرآن مجید می فرماید: «وَ لَقَد کَرَمنا بنی آدم»
سه. انسان در مرتبه ای است و چنان ظرفیتی دارد که خداوند متعال می فرماید: «انی جاعل فی الارض خلیفه». یعنی خلیفه و جانشین خدا در روی زمین. البته این یک استعداد است اما همه انسان ها می توانند این استعداد را به فعلیت برسند و به درجه ای از درجات خلیفه اللهی که آینه تمام نمای صفات حقتعالی است، برسند.
چهار. انسان سالک الی الله است و در مسیر لقای الهی در حرکت است. «انا لله و انا الیه راجعون» همه ما سالک الی الله هستیم و در نهایت خداوند را ملاقات می کنیم اما یک عده با صفات جمالی خداوند ملاقات می کنند و عده ای دیگر با صفات جلالی خداوند.
پس در منظر اسلام، انسان خیلی فراتر از آن چیزی است که مکاتب فلسفی و مکاتب غیر الهیِ انسان شناختی مطرح می کنند. اگر بخواهیم از منظر دین به انسان بنگریم، می توان در تعریف انسان گفت که انسان، عبارت است از یک موجود توأماً مادی و معنوی و تعالی خواه. البته این تعالی خواهی به خاطر روح انسان است. این روح است که به پرواز در می آید و انسان را واجد قوه یک حیات ابدی می کند.
دوم. رویکرد اسلام به تعلیم و تربیت:
یک. تعلیم و تربیت هدف کانونی دین است. قرآن مجید می فرماید: «هُوَ الَذِی بَعَثَ فِی الأُمِیِینَ رَسُولًا مِنهُم یَتلُوعَلَیهِم آیَاتِهِ وَاِن کَانُوا مِن قَبلُ لَفِی ضَلَال مُبِین» یعنی رسول گرامی اسلام (ص) آمده تا انسان ها را مورد تعلیم و تربیت قرار دهد.
دو. تربیت و تزکیه بر تعلیم مقدم است. قرآن می فرماید: «وَیُزَکِیهِم وَیُعَلِمُهُمُ الکِتَابَ وَالحِکمَهَ» یعنی تا انسان صاحب قلب صاف و ذلال نباشد و تا از آلودگی های نفسانی پاک نشود و تا دلش آماده دریافت پیام الهی نشود، تعلیم معارف الهی و تعلیم حکمت ثمره ای ندارد لذا اول تزکیه بعد تعلیم.
سه. توقع اسلام این است که عموم مردم ربانی شوند و نه خواص مردم. قرآن مجید می فرماید: «مَا کَانَ لِبَشَر أَن یُؤتِیَهُ اللَهُ الکِتَابَ وَالحُکمَ وَالنُبُوَهَ ثُمَ یَقُولَ لِلنَاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِن دُونِ اللَهِ وَلَکِن کُونُوا رَبَانِیِین...» یعنی برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید!» بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید. این فرمایش قرآن مجید، یعنی اینکه توقع از عموم مردم بسیار بالاست و بنا بر قاعده» لایکلف الله نفساً الا وسعها»، اگر عموم انسان ها بضاعت ربانی شدن را نداشتند چنین توقعی از سوی قرآن مجید مطرح نمی شد. پس هدف در تعلیم و تربیت، ربانی کردن انسان هاست. پیامبران آمده اند تا انسان ها را ربانی کنند. هدف این است. یعنی تمام وجودشان الهی شود، رنگ الهی به خود بگیرد و البته جلوتر خواهیم گفت که آن عنصری که انسان را ربانی می کند، تقواست.
سوم. ویژگی انسان در تراز تمدن نوین اسلامی
یک. خردمند و آزاداندیش؛ تا انسان اینگونه نباشد، اساساً باب ایمان نیز به روی او باز نخواهد شد. ایمان مولود عقل ورزی و آزاداندیشی است.
دو. مومن؛ منظور از مؤمن در اینجا مومن شناسنامه ای و ظاهری و سطحی نیست که قرآن مجید می فرماید «و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»؛ منظور ایمان واقعی است که می فرماید: «یَا ایُها الذین آمَنوا آمِنوا»
سه. متشرع؛ لازمه ایمان به خدای متعال پذیرش دستورات الهی است. خداوند حکیم است و این عالم را بی هدف و برای بازی نیافریده و وفتی عالم هدف داشت، حتماً موجودات عالم نیز در جهت تحقق این هدف صاحب تکلیفند و لذا شریعت گرایی از اقتضائات ایمان واقعی است.
چهار. اخلاقی و متعادل؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی فردی متخلق است و ارزش های اخلاقی را که از فطرتش می جوشد را در زندگی خود به جریان می اندازد و البته نشانه بارز متخلق بودن بک انسان را باید در متعادل بودن او جستجو نمود. یعنی تعادل، یک شاخص مهم است.
پنج. ثابتقدم؛ ثبات قدم نشانه خردمندی و ایمان واقعی است و انسان در تراز تمدن، شخصی است که در مسیر خود مستقر و محکم است چراکه حقانیت مسیر خود را با عقل خود پذیرفته و سپس به قلبش پیوند زده است.
شش. دانا و روش اندیش؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی، انسانی است که داناست. دانایی با فردی که صاحب یکسری اطلاعات و معلومات است تفاوت دارد. هر عالمی دانا نیست اما هر دانایی می تواند عالم هم باشد و اگر فردی دانا بود، به تبع آن، بصیر و هوشیار هم هست. به بیان دیگر، بصیرت، میوه دانایی است.
هفت. جوینده؛ انسان در تراز تمدن، فردی است که دائماً دنبال علم و معرفت و دنبال یافتن راه های جدید برای رشد توأماً مادی و معنوی است و در این مسیر خسته و مأیوس نمی شود.
هشت. امیدوار و انگیزهمند؛ امیدواری و دوری از یأس و بی انگیزگی، مهم ترین شاخصه کسی است که بنا دارد در مسیر تمدن سازی قدم بردارد.
نه. شاد و سرزنده؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی، غمگین و افسرده نیست بلکه امیدی که ناشی از ایمان و علم اوست چنین انسانی را به فردی شاد و سرزنده تبدیل می کند.
ده. پیشرو؛ جلوتر از زمان خود بودن و رو به جلو بودن از ویژگی های بارز انسان در تراز تمدن است.
یازده. هویتمند؛ انسان در تراز تمدن انسان هویتمند است. انسان با شناسنامه است. می داند که کیست، از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا می رود؟
دوازده. با اراده؛ انسان تمدنی، انسانی است که از اراده لازم برای تحقق اهداف خود برخوردار است.
سیزده. تلاشگر و پرسرعت و رقابتگر؛ انسان مورد نظر ما نه تنها اهل مجاهدت است بلکه در مجاهدت خود سرعت هم دارد. قرآن مجید می فرماید: «سارعوا الی مغفره من ربکم...» علاوه بر این، می فرماید «فاستبقوا الخیرات» یعنی در کار خیر از همدیگر سبقبت بگیرید. از همدیگر جلو بزنید. سرعت و سبقت هر دو مهم است.
چهارده. عالم و ماهر؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی، از جهت علمی نیز جلوست. نه فقط از جهت علمی بلکه از جهت فنی و مهارتی هم در بالاترین سطح مورد انتظار قرار دارد.
پانزده. خلاق و مبتکر؛ نمی توان از پیشرفت و تمدن سازی صحبت کرد اما سهم غیرقابل وصف خلاقیت و ابتکار را در تمدن سازی دست کم گرفت.
شانزده. اجتماعی؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی یک عنصر اجتماعی است. یعنی نه تنها فردگرا نیست بلکه اهل گوشه گیری و انزوا هم نیست. هم از آزادی های فردی خود استفاده می کند و هم به حقوق اجتماعی احترام می گذارد و به تعاون و همکاری تن می دهد.
هفده. منظم و قانونمند؛ نمی توان از قدم نهادن در مسیر تمدن سازی سخن به میان آورد اما منکر نقش کلیدی نظم و قانونمندی در این مسیر شد. همانطور که ابتدای عرایضم توضیح دادم، خود تمدن چیزی جز یک نظم عینیت یافته نیست.
هجده. خوش خلق؛ انسان مورد نظر تمدن نوین اسلامی، انسان عبوس و بدخلق نبست. دارای حسن معاشرت و دارای سعه صدر و مجموعه صفاتی است که می تواند زمینه ارتباط و تعامل مثبت و سازنده اجتماعی را برای او فراهم کند.
نوزده. سالم و قوی؛ انسان تمدنی باید از جهت جسمی هم فردی قوی باشد. وقتی از قوت جسم صحبت به میان می آوریم، توانایی مغزی و برخوراری از هوش بالا هم مد نظر ماست.
بیست. دوستدار طبیعت؛ انسان در تراز تمدن خصم طبیعت نیست. طبیعیت را آیت الهی می داند و با او در جهت رشد مادی و معنوی هم افزایی می کند.
بیست و یک. قانع و ساده زیست؛ قانع و ساده زیستی منافاتی با تولید ثروت که لازمه پیشرفت و تمدن سازی است ندارد. انسان می تواند ثروت ساز باشد و از ثروت خود برای رفاه نسبی و اعتلای جامعه استفاده کند اما در زندگی شخصی متناسب با شئونات خود از ثروتش استفاده نموده و اهل تجمل و اشرافی گری نباشد.
بیست و دو. منعطف؛ انسان در تراز تمدن، قدرت انطباق با شرایط به معنای مثبت را دارد. متحجر نیست. می تواند با شرایطی که از جهت عقلانی مثبت و سازنده ارزیابی می شود خود را وفق دهد و از آن برای پیشرفت مادی و معنوی خود بهره ببرد.
بیست و سه. شجاع؛ شحاعت مساوی تهور نیست. انسان در تراز تمدن شجاع است اما شجاعت او مولود عقلانیت و ایمان اوست و همین امر است که توانایی عبور از مسیر پر پیچ و خم و مخاطره آمیز تمدن را برای او امکان پذیر می کند.
بیست و چهار. غیرتمند؛ انسان در تراز تمدن نوین اسلامی، غیور است و مرز خود را با بیگانه به درستی مشخص نموده و از آن با تعصب صیانت می کند.
بیست و پنج. خیر و ایثارگر؛ ایثاری ای که اینجا مورد نظر است، فراتر از انفاق های واجب است و طبیعی است که نقطه مقابل فردگرایی به معنای مصطلح است. انسان در تراز تمدن نوین اسلامی حاضر است فراتر از تکالیف اجتماعی خود، همه نوع ایثاری را برای رسیدن به هدف داشته باشد.
این ویژگی ها از انسان یک تصویر متعادل و زیبا می سازد. تقریباً در آنچه ذکر شد، همه فضائل اصلی حضور دارند. این تصویر، یک تصویر کاریکاتوری از انسان نیست، بلکه یک تصویر متوازن و بسیار زیبا از انسان است که می تواند انسان را به سوی خلق یک تمدن حرکت دهد و انسان را وقتی به مقصد رسید در همین صفات به درجات بالا و بالاتر نزدیک کند.
چهار. تعلیم و تربیت؛ راه اصلی انسان سازی
شک نباید کرد که راه اصلی برای انسان سازی تعلیم و تربیت است. هیچ راه دیگری وجود ندارد و قرآن هم تاکید می کند که پیامبر (ص) مبعوث شد تا انسان ها را مورد تعلیم و تربیت قرار دهد.
اگر بخواهم با جمع بندی مجموعه تعاریفی که تا الان از تعلیم و تربیت بالمعنی المطلق و همچنین به معنای اسلامی صورت گرفته است، یک تعریف دقیق از تعلیم و تربیت اسلامی ارائه کنم؛ خواهم گفت با الهام از نظریه صدرایی، تعلیم و تربیت اسلامی عبارت است از: فرایند به فعلیت رسیدن استعدادها در مسیر رشد توأماً مادی و معنوی انسان. در این تعریف، چند عنصر کلیدی وجود دارد: «فرایندی» بودن تعلیم و تربیت، نقش کانونی «حرکت جوهری» و همچنین «تعالی خواهی و کمال جویی» به عنوان مقصد حرکت.
بحث بعدی در اینجا به رابطه آموزش و تربیت در تفکر اسلامی برمی گردد. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، در تفکر اسلامی، آموزش و تربیت دو روی سکه به شمار می روند. هیچ جدایی ای میان ایندو متصور نیست. تعلیم همان تربیت است و بالعکس.
البته می توان تعلیم یا آموزش را دارای مختصات اختصاصی دانست اما هرگونه آموزش و تعلیمی با تربیت ممزوج و در هم تنیده است.
پنجم. اصول تعلیم و تربیت در اسلام
یک. تداوم؛ آن تعلیم و تربیتی اثربخش است که استمرار داشته باشد.
دو. جذابیت و دلپذیری؛ باید روش های تربیتی برای تربیت شونده جذاب و دلپذیر باشد و الا به دافعه تبدیل می شود.
سه. سودمندی؛ منظور از سودمندی، هم سودمندی مادی و هم سودمندی معنوی است اما آن سودمندی ای مقبول است که توأماً مادی و معنوی باشد.
چهار. عقل محوری؛ تربیتی موفق است که مدار آن در همه عرصه ها عقلانی باشد.
پنج. فطرت گرایی؛ نقطه مرکزی در تعلیم و تربیت اسلامی فطرت است.
شش. باورمحوری؛ انسان بر خلاف باورهای خود قابل تربیت نیست. لذا تعلیم و تربیت باید با باورهای انسان هماهنگ باشد.
هفت. محبت ورزی؛ آن تعلیم و تربیتی کارساز است که هم اساس آن محبت باشد و هم روش های آن توأم با محوبت ورزی باشند.
هشت. آزادی و انتخابگری؛ در تعلیم و تربیت، تربیت شونده باید به ویژه در محتوا آزاد و انتخابگر باشد.
نه. رهبانیت گریزی؛ در اسلام رهبانیت و گوشه گیری و پرهیز از نعمات دنیوی ممنوع است و لذا نباید تربیت اسلامی با رهبانیت گره بخورد.
ده. آزمون و خطا؛ تعلیم و تربیت باید فرصت تمرین و فرصت آزمون و خطار را به تربیت شونده بدهد.
یازده. تشویق و تنبیه؛ تربیت هم وجه تبشیری دارد و هم وجه انذاری و ایندو مکمل همدیگر هستند.
دوازده. هنر و ادبیات و برانگیختن احساسات؛ اگر در تربیت از احساسات و عواطف به درستی استفاده نشود، عملاً تربیت شکست خواهد خورد. یکی از وجوه اصلی اعجاز قرآن نیز بلاغت و فصاحت منحصربفرد آن است.
سیزده. داشتن الگوهای صادقانه (نه ریاکارانه)؛ در فرایند تربیت، نقش الگوها بی بدیل هستند. البته الگو اگر صادق نباشد و عمل منافقانه از او سر بزند، تربیت را با فروپاشی روبرو خواهد کرد.
چهارده. اجین شدن تربیت با متن زندگی؛ تربیت موثر در میدان عمل در میدان میدان جهاد و جریان ابتلائات بزرگ و پیچیده رقم می خورد.
پانزده. پرهیز از افراط و تفریط؛ افراط و تفریط در تربیت قطعاً به ناکامی و نتیجه عکس منجر می شود.
ششم. تربیت اجتماعی
در اسلام، علاوه بر تربیت فردی، تربیت اجتماعی هم وجود دارد.
جامعه نیز مانند فرد، از یک هویت و از یک اصالت نسبی برخوردار است و لذا اگر قائل به تربیت فردی هستیم، می توانیم قائل به تربیت اجتماعی هم باشیم. تربیت اجتماعی عبارت است از فرایند تبدیل فضائل اجتماعی به شاکله و شخصیت جامعه که بحث جزئی درباره آن را در جای خود ضروری است. در بحث تمدن سازی، تربیت اجتماعی یک رکن محسوب می شود.
هفتم. نهادهای تربیتی موثر
یک. خانواده؛ هیچ عنصری به اندازه خانواده در تربیت اثربخش نیست. قرآن مجید می فرماید: «قو انفسکم و اهلیکم نارا»
دو. دوستان؛ بعد از خانواده، دوستان بیشترین اثر تربیتی را روی فرد می گذارند و به همین خاطر در اسلام این همه روی دوست گزینی صحیح تاکید شده است.
سه. مسجد؛ مسجد دارای ویژگی های مورد نظر اسلام که حتماً با نمازخانه متفاوت است، یک نهاد تربیتی بسیار اثرگذار است.
چهار. مدرسه؛ مدرسه به ویژه به دلیل تقاوت با دوران کودکی ونوجوانی فرد، اثر منحصربفردی در تربیت فردی و اجتماعی دارد.
پنج. دانشگاه؛ هرچند تصور می شود که دانشگاه یک نهاد تربیتی نیست و فقط وظیفه آموزشی دارد اما در رویکرد اسلامی، دانشگاه نیز مانند مدرسه از رسالت تربیتی برخوردار است.
شش. رسانه و فضای مجازی؛ امروز به دلیل نفوذ فوق العاده رسانه ها و همچنین فضای مجازی در متن زندگی افراد، این دو مسیر، از نقش منحصربفردی در تربیت فردی و اجتماعی برخوردارند.
هفت. جامعه؛ جامعه و به ویژه جبر نسبی حاکم بر آن، بطور موثری در تربیت افراد نقش دارد.
هشت. معماری و شهرسازی؛ معماری و شهرسازی از قدیم در تربیت افراد سهم به سزایی داشته اند هرچند در شرایط فعلی این نقش را تا حدی از دست داده و یا به عنصر ضد تربیتی تبدیل شده اند.
نه. فضای شهری؛ فضا و مبلمان شهری نیز مانند معماری و شهرسازی در تربیت فردی بسیار موثرند.
ده. فناوری ها و تولیدات صنعتی؛ هم فناوری ها و هم محصولات صنعتی از لوازم خانگی گرفته تا هر وسیله دیگری که برای رفاه انسان تولید می شود اثر تربیتی دارد.
یازده. بازار؛ بازار اعم از بازار سنتی و مدرن و مناسبات حاکم بر آن، نقش مهمی در تربیت فردی و اجتماعی دارد.
دوازده. قوانین و مقررات و قواعد اجتماعی؛ در جوامع پیشرفته، به قدری قوانین و مقررات در تربیت فردی و اجتماعی نقش دارند که می توان اثرآن را در مواردی، هم ردیف اثر مدرسه قرار داد.
هشتم. لوازم و اقتضائات تعلیم و تربیت اسلامی
یک. وجود گفتمان و جریان همراه؛ در تحقق تعلیم و تربیت هم مهم ترین عنصر، همین گفتمان یا discourse است. حتی می توانم تاکید کنم، در تحقق عینی تعلیم و تربیت اسلامی در رگ های زندگی فردی و اجتماعی، هیچ عاملی به اندازه گفتمانِ حاکم اثرگذار نیست.
دو. حضور مربیان صادق و دلسوز؛ البته مربی فقط آموزگار نیست، راهبر هم هست. پیامبران و امامان که عالی ترین مظاهر در این عرصه محسوب می شوند نیز فقط آزموگار نبودند بلکه هم ارائه طریق داشتند و هم ایصال به مطلوب. مربی نیز باید از هر دو شأن برخوردار باشد.
سه. وفور الگوهای تربیتی جذاب؛ در تربیت، الگوها می تواند متنوع و متکثر باشد و همانطور که اشاره شد، الگوهای رفتاری کسانی که در جامعه چهره شده اند، اثر اعجازگونه ای در تربیت دارد. کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم یعنی اینکه فقط به دنبال این نباشید که با گفتار دیگران را هدایت کنید بلکه مهم تر از گفتار عمل و رفتار است.
چهار. قانون و مقررات قوی؛ برای تربیت وجود قانون و مقررات هوشمندانه و قوی بسیار ضروری است.
پنج. وجود مشوق ها و جریمه های موثر؛ اگر در تربیت تشویق و تنبیه یک اصل در نظر گرفته شد، آنوقت وجود مشوق ها و در کنار آنها، جرایم (اگر متوازن طراحی شوند) در جای خود اثربخشی لازم را خواهند داشت.
شش. رونق موعظه؛ موعظه در دل های پاک اثر اعجاز گونه دارد. البته نمی توان با موعظه صرف به تربیت انسان ها پرداخت اما تأثیر موعظه در شرایط مساعد، آن هم به روش های کلامی و غیر کلامی غیر قابل انکار است.
هفت. رواج امر به معروف و نهی از منکر؛ فریضه امر به معروف و نهی از منکر مساوی با نصیحت یا موعظه نیست. امر به معروف یعنی واداشتن به معروف و نهی از منکر یعنی بازداشتن از منکر اما فوق العاده رواج این فریضه در جامعه اثر تربیتی دارد.
هشت. وجود نظریه و سبک تربیتی درست؛ نمی توان به دنبال تعلیم و تربیت صحیح و اثرگذار بود اما صاحب نظریه و سبک های تربیتی متکی به نظریه نبود.
نه. وجود بسترها و ابزارهای تربیتی؛ برای تربیت باید بسترهای مساعد وجود داشته باشد. در تربیت هم بکارگیری حواس ششگانه و هم به تبع آن، بکارگیری ادبیات و یا هنرهای هفتگانه، هر یک اثر خاص خود را دارد ضمن آنکه فناوری های مختلف به ویژه فناوری های نرم را نیز نباید از نظر انداخت.
ده. نبود تعارضات تربیتی در جامعه؛ چنانچه در جامعه ای تعارض تربیتی وجود داشته باشد، مثلاً رسانه ملی عملی انجام دهد و دولت عمل دیگر، شک نباید کرد که تداوم این تعارضات، به فروپاشی نظام تربیتی منجر خواهد شد.
چند نکته کلیدی:
اولاً. کودکی تا جوانی، بهترین مقاطع تربیتی است. امام علی علیه السلام خطاب به امام حسن علیه السلام می فرمایند: دل نوجوان همچون زمین خالی است که هر چه در آن افکنده شود میپذیرد از این رو، من پیش از آنکه دلت سخت و ذهنت مشغول شود به تربیت تو پرداختم.
ثانیاً. رویکرد ژنتیک به تربیت واقعیتی نیست که بتوان از آن صرف نظر کرد، مهم ترین میراثی که پدر و مادر در اختیار فرزندان خود می گذارند آن چیزی است که از طریق نطفه به فرزندشان منتقل می کنند. این همه مطلب درباره لقمه حرام، و این همه هشدار درباره شریک شدن شیطان در اموال و اولاد که در بیان نورانی امام صادق (ع) آمده به خاطر همین است.
ثالثاً. توبه؛ یک عنصر تربیتی موثر است. در واقع، اگر توبه نباشد، عواقب خطرناکی در انتظار فردی خواهد بود که در وادی گناه افتاده است. توبه، نه تنها انسان را از عذاب روانی نجات می دهد بلکه امید جبران را برای او بوجود می آورد و این، جدای از آثار تکوینی ای است که توبه در پاکسازی ضمیر انسان دارد.
رابعاً. امداد الهی در تربیت یک حقیقت است. در تربیت، حتماً امداد الهی وجود دارد. لطف الهی حتماً شامل حال کسانی است که نیت های الهی دارند و تقوا الهی پیشه می کنند. «ان جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»
خامساً. نقش عبادت در تربیت خیلی مهم است. عبادت جدای از غفلت زدایی مستر، و ایجاد زمینه مساعد برای تربیت پذیری، انسان را در مسیر الی الله قرار می دهد.
سادساً. این سئوال مطرح است که در تعلیم و تربیت اسلامی، کدام تربیت موجه تر است. تربیت گلخانه ای یا تربیت باغی؟ مطمئناً با لحاظ اصلی که قبلاً درباره لزوم تربیت در متن جامعه، میدان جهاد و در مواجهه طبیعی با ابتلائات بزرگ خدمتتان عرض کردم، تربیت گلخانه ای تربیت موثری نیست و چه بسا انسان با یک آسیب و آفت ضعیف، از مسیر خود کاملاً خارج می شود.
سابعاً. نقش ارتباط مداوم با مربی نکته دیگری است که باید روی آن تاکید شود. مربی مانند یک باغبان، علف های هرز را از وجود انسان می کند، شاخ و برگ های اضافی که مانع رشد انسان می شود را هرس می کند و با آفات و آسیب ها مقابله می کند. لذا خیلی مهم است که در فرایند تربیت انسان ها حتی المقدور مربیان اختصاصی ایفای نقش کنند. این نکته در شرایطی باید مد نظر قرار بگیرد که هر انسانی، به یک نسخه خاص برای تربیت احتیاج دارد.
ثامناً. نگرفتن آزادی انتخابگریِ درست از تربیت شونده در فرایند تربیت، بسیار موثر است. این انتخابگری اتفاقاً در تربیت باغی وجود دارد و موجب می شود که فرایند تربیت به درستی و با وقت انجام شود.
نهم. نظریه ها و مدل های تعلیم و تربیت
می دانید که مکاتب و نظریه های گوناگونی چه در مکاتب غیر الهی و بشری و چه در مکتب الهیِ اسلام وجود دارد. نظریه های ایده آلیستی، نظریه های رئالیستی، نظریه های پراگماتیستی، نظریه های اگزیستانسیالیستی، نظریه های ناتورالیستی، نظریه های پست مدرن و غیره. در اتمسفر اسلامی نیز نظریه های گوناگونی مانند نظریه فطرت گرا، نظریه حرکتی و یا نظریه مشارکتی و غیره وجود دارد.
در این میان، به نظر می رسد یکی از نافذترین نظریه های اسلامی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی، همان چیزی است که امیرالمؤمنین علی (ع) در بیان هدف بعثت انبیای الهی از آن به «لیثیروا لهم دفائن العقول» تعبیر می فرمایند. یا پیامبر اکرم (ص) در توصیف انسان به «الناس کمعادن الذهب و الفضه» تاکید می فرمایند. اگر ساخت نظریه اسلامی را بر اساس این دو فرمایش کلیدی در نظر داشته باشیم، نه تنها فطرت گرایی در تعلیم و تربیت یک اصل است، بلکه تعلیم و تربیت چیزی جز به فعلیت رسیدن استعدادها در یک حرکت عمیق و دائمی نیست.
دهم. مدل تعلیم و تربیت در تمدن نوین اسلامی
بر اساس آنچه درباره تعلیم و تربیت در اسلام بیان شد، می توان مدل تعلیم و تربیت در تمدن نوین اسلامی را یک مدل شش ضلعی معرفی کرد که: فطرت، عقل، محبت، الگوسازی، تکرارِ جذاب و تشویق و تنبیه، اضلاع آن را تشکیل می دهند.
مهم این است که رویکرد، اسلام به تعلیم و تربیت یک رویکرد سیستمی است. یعنی این شش ضلع به علاوه عوامل دیگری که در طول این اضلاع قرار دارند، مانند یک دستگاه، نه تنها هماهنگ هستند بلکه با یکدیگر تعامل و هم افزایی دارند.
البته نحوه کارکرد این مدل خودش یک بحث جداگانه می طلبد که انشاالله در جای خودش طرح خواهم کرد.
مقصد تعلیم و تربیت:
تقوا؛ مقصد تعلیم و تربیت اسلامی است. «أنما یَتَقَبَلُ اللهَ مِنَ المُتَقین»؛ تقوا هم مسیراست و هم مقصد؛ یعنی کسی که به تقوا می رسد، عملاً به تعالی هم رسیده است. لذا تقوا مساوی با تعالی است. وقتی از تقوا صحبت می کنیم، منظور هم تقوای فردی است و هم اجتماعی. و تقوای اجتماعی عبارت است از: تقوای فرهنگی، تقوای سیاسی و تقوای اقتصادی.