برنامهای با قالب یوتیوپ در تلویزیون / «مکث» به چه کار میآید؟
تهیهکننده و مجری برنامه «مکث» که با قالبی یوتیوبی به آنتن شبکه یک سیما آمده به این نکته اشاره میکند که نگاه صفر و صدی به ایران و غرب ندارد و گفتمانی بدون لکنت را دنبال میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یونس محمدی چند صباحی است که برنامه «مکث» را از شبکه یک سیما روی آنتن میبرد. محمدی که پیش از این چهره شناخته شدهای برای مخاطبان تلویزیون نبوده است، توانسته با برنامهای که قالب یوتیوبی دارد مخاطبانی را با خودش همراه کند. «مکث» که بیشتر به افشای حقایقی در خصوص هژمونی پوشالی و رنگین غرب میپردازد، با روایات تودرتو و انطباقی از تاریخ، اطلاعات جالب و قابلتوجهی از موضوعات موردبحث به مخاطبان ارائه میکند.
به تعبیر مجری و تهیهکننده این برنامه نگاه منصفانهای به غرب دارند و هیچگاه این نگاه صفر و صدی نبوده است. این برنامه با مدتزمان کوتاهی که دارد توانسته بدون حشو و اضافهگویی، محتوای اصلی موردنظر خود را به مخاطب منتقل کند.
تصور میکردند ما دور صدا و سیما را سیم خار کشیدهایم / این در به روی هنرمندان باز است؛ این ادعا نیست!مشروح گفتوگو با تهیهکننده و مجری این برنامه را در ادامه بخوانید:
مهمترین کارم «زاویه» بود
* مکث اولین برنامهای بود که با قالب یوتیوبی در تلویزیون اجرا کردید یا قبل از این برنامه همچنین تجربهای داشتید؟
برنامه «مکث» اولین تجربهای است که در تلویزیون داشتم. هرچند قبلاً با تلویزیون کار کرده بودم؛ اما این برنامه اولین موردی است که در قالب یوتیوبی در تلویزیون اجرا میکنم. برنامه «زاویه» که از شبکه چهار پخش میشد از جمله سوابق کاری بنده است که در تدوین آیتمها همکاری داشتم. در بقیه برنامهها هم حضوری جزئی داشتم؛ اما مهمترین آن برنامه «زاویه» بود.
سبکهایی که مردم پسندیدهاند را به تلویزیون بیاوریم، دیده میشوند
* فکر نمیکردید وقتی «مکث» را در قالب یک برنامه یوتیوبی و در قامت یک یوتیوبر در تلویزیون اجرا میکنید با شکست مواجه شوید؟
با توجه به استراتژی نسل جدید یوتیوب و بقیه پلتفرمهای شبیه به آن، فرصت انتخاب برای مخاطب فراهم است. مخاطب میتواند تصمیم بگیرد که چه برنامهای را ببیند. قابلیتی که این پلتفرمها داشتند باعث شد که مخاطبان در سراسر دنیا به سمت شبکههای اجتماعی این چنینی روی آورند. وقتی هم این شبکههای اجتماعی همهگیر شود، سبکها هم متداول میشوند.
اگر سبکی که مردم پسندیدهاند و در شبکههای اجتماعی رایج است را در تلویزیون بیاوریم، احتمال زیادی برای دیدهشدن آن وجود دارد. البته به محتوا و ساخت برنامه هم بستگی دارد؛ اما اینکه این مدل شکست بخورد پذیرفته نیست. با توجه به استقبالی که در شبکههای اجتماعی از این برنامهها میشود، در تلویزیون هم میتواند موفق باشد. البته اگر حرفی که میزند درست باشد.
این برنامه اطلاعات همگانی است!
* شما اول هر برنامه سؤالی طرح میکنید که مخاطب تا پایان برنامه در ذهن خود دنبال جواب آن سؤال میگردد. همچنین از محتوا و تصاویری استفاده میکنید که مورد قبول مخاطب است. برای انتخاب تصاویر و تولید محتوا از تیم محتوایی خاصی استفاده کردید؟
ما یک تیم دو سهنفره هستیم که پروژه را جلو میبریم و پشتوانه فکری ما همین دوستان هستند. در کنار این تیم اطلاعات انباشته شده، تجربیات و پژوهشهایی که در طول سالها کنار هم جمع کردم را برای تولید محتوا استفاده میکنم. اگر در جملهای بخواهم «مکث» را تعریف کنم باید بگویم این برنامه شامل اطلاعات همگانی است؛ اما نقاط وصل متفاوتی دارد. مثلاً شما یک نقطه اتصال از یک حادثه تاریخی به رخداد حال حاضر پیدا میکنید و آن را روایت میکنید. این اطلاعات در دهکده جهانی پیرامون ما وجود دارد.
همه ما خردهروایتهایی شنیدهایم؛ اما هیچوقت به ربط آنها فکر نکردهایم. ما در برنامه «مکث» این موارد را به هم وصل کردیم که شاید این رابطه جذاب باشد. ما عموماً به این فکر نمیکنیم که سبک زندگی فعلی ما به اتفاقی که مثلاً در دهه 1960 رخداده است ربطی دارد یا نه؟ یا اینکه سبک زندگی فعلی، نقطه آغازش کجا بوده است. لزوماً بعد از انقلاب شیوع پیدا کرده یا خیلی قبلتر از وقوع انقلاب میان مردم بوده است.
از این بابت مواقعی در پژوهش به نکاتی میرسیم که این موضوع برای خودمان هم جذاب است. اینکه این نقاط را به هم وصل میکنیم حال خوبی دارد. اینکه حقایقی رو میشود جالب است. اما خب تیمی که شما مد نظرتان است که یک تیم پژوهشی بزرگ و چندنفره باشد نه اینطور نیست. اکثر مواقع دو نفر هستیم که گاهی اوقات یک نفر به کمک ما میآید که پروژه یا تحقیقی را جلو ببرد.
تیم ما محدود و کوچک است. البته این را در نظر بگیرید که منابع ما بسیار زیاد است. منابعی که در اختیار همه هست در اختیار ما هم هست؛ اما مهم این است که بتوانیم این منابع را جمعآوری و دستهبندی کنیم و برای مخاطب محتوای مناسبی تولید کنیم.
* تخصص و رشته تحصیلی شما چیست؟
من سالهاست در عرصه فیلم و مستندسازی فعالیت میکنم و چند کار داستانی هم ساختم. اما طی سالهای اخیر معاشم از طریق تولید آگهیهای تلویزیونی و تبلیغاتی در داخل و خارج کشور است. سالهاست که مشغول این کار هستم. البته همیشه به مسائل اجتماعی علاقهمند و یک پژوهنده بودهام. به نظرم ماحصل این علاقهمندی در برنامهای که تولید کردیم نمایان شده است.
ماجرای پادکستهایی که تولید میکردم و مخاطب پس میزد!
* با توجه به سؤالی که در ابتدای برنامه طرح میکنید، چه شاخصههایی برای انتخاب عکس و تولید محتوا داشته و چه هدفی را دنبال میکنید؟
تجربه نوشتن برای «مکث» از نوشتن برای پادکست شروع شد. چون من معمولاً پادکستهای فارسی گوش میکردم میدیدم که یک روایت خطی را دنبال میکنند. از یک نقطه آغاز و تمام میکنند و تکلیفشان با مخاطب روشن است. مخاطب هم بابت محتوایی که تولید میشود علاقهمند است و گوش میکند. در بسیاری از پادکستهایی که تولید میکردم با این برخورد مواجه میشدم که میگفتند ولش کن نمیخواهیم همچنین مطلبی را بشنویم! خصوصاً مطالب فرهنگی و سیاسی.
حرفشان هم این بود که به حرف رسانهای که شبیه رسانههای دولتی و حکومتی است، گوش نمیدهیم. به همین دلیل شاید یک مخاطب پس میزد و گوش نمیداد.
من در جریان نوشتن متن پادکست یک رویکرد داشتم که سؤالی مطرح کنم. سؤالی که هم به چیزی که در ادامه خواهیم شنید مرتبط است هم حواس را از آن چیزی که قرار است بشنویم پرت میکند! این اطلاعات بهصورت پلهای و خرد خرد در اختیار مخاطب قرار میدادم و مخاطب وقتی متوجه میشد که چه چیزهایی شنیده و فهمیده که پادکست تمام میشد. سپس علاقهمند میشد که پادکستهای بعدی را گوش کند. من همین گرهافکنی و مدلی که در پادکست داشتم را در «مکث» هم ادامه دادم.
در واقع برنامه را با سؤالی شروع میکردم که از لحاظ ظاهری به نتیجهگیری و پایان موضوع خیلی ربط ندارد؛ اما وقتی مخاطب لایههای زیرین را موشکافی میکند میبیند که مرتبط است. شاخصی که در مورد آن سؤال کردید گرهافکنی و گرهگشاییهای متعدد و در نهایت نتیجهگیری در پایان قصه است. در مورد تصاویر هم معمولاً سعی میکردم از تصاویر مرتبط به حرفی که میزنم بهعنوان سند استفاده کنم. یعنی حرفهایی که میزنم طبق این سند یا مرجع گفته شده. معمولاً تصویر بهترین سند برای اثبات حقیقت است. این موارد چیزهایی هستند که ما برای روایت و انتخاب تصویر از آنها استفاده میکردیم.
البته این را هم بگویم که همین تحلیلهایی که میگویم خیلی ناخودآگاه شکلگرفته. شاید خیلی برنامه مشخصی نداشت فقط یک حسی بوده که خودم را جای مخاطب میگذاشتم و میگفتم که اگر من مخاطب باشم و با چنین موضوعی مواجه شوم آیا آن محتوا را به قول فرنگیها اسکیپ میکنم و بعدی را گوش میدهم یا نه. چند ثانیه اول خیلی مهم است که چه چیزی مطرح کنیم تا مخاطب را پای حرف خودمان بنشانیم.
موضوع دیگر لحن کار است که تأثیر خودش را دارد. لحن کار به شخصیت و قلم و چیزی که اجرا میکنم بستگی دارد. اینکه خودم سخت قانع میشوم پس اگر بخواهم در مسیر اقناع حرکت کنم این اتفاق میافتد. منظورم این است که من خودم را جزئی از سختگیرترین مخاطبان میدانم. اگر این مخاطب سختگیر و بهانهجو پای برنامه من بنشیند با این لحن، کلمات و گفتمانی که من دارم برنامه را پس میزند یا صبر میکند. بهخاطر همین من به گویندهای تبدیل شدم که مخاطب سختپسند و بهانهجو را میخواهم. این موارد کلیات نگاه ما به شاخص قلم، تصویر و متن بود.
* مخاطب هدف شما چه بازه سنی را در برمیگرفت؟ آیا به آن هدفی که در جذب مخاطب داشتید رسیدید؟
طبیعتاً برنامهای که با این سبک تولید شده به دنبال مخاطب جوان میرود. در مسنترین حالت والدین همنسل خودمان یعنی دهه شصتیها و دهه پنجاهیها را در نظر میگیریم. اما مخاطبانی از گروه سنی بالاتر در بازه سنی 50 تا 70 هم داریم. ولی عمده مخاطبان ما همان محدوده 16، 17، 18 سال 35 الی 40 سال بودند. با توجه به آنالیزی که در شبکههای اجتماعی داشتیم به این نتایج رسیدیم. از پیامکهایی هم که به تلویزیون ارسال میشود فهمیدیم که مخاطبان ما نسل جوانی هستند که نظراتشان را با ما به اشتراک میگذارند.
انگار یکدست برتری برنامه ما را هدایت میکند
* برنامه پس از مدتی از ریتم یکنواخت و کم هیجانی که داشت خارج شد و ریتم تند و جذابی به خودش گرفت. با توجه به اینکه شما در نهایت آرامش و بدون واکنش خاصی اتفاقات روز را مطرح میکردید، چگونه توانستید این ریتم را کنترل کنید که مخاطب سردرگم نشود؟
این موضوع طبیعی است که برنامه هرچقدر به جلو پیش میرود هم به تجربیات ما اضافه میشود هم ذائقه مخاطب را پیدا میکنیم. کاری که ما شروع کردیم کار جدیدی است. طبیعتاً تلویزیون هم با تجربیات جدیدتری مواجه میشود و بازخوردهای جدیدتری میگیرد. بهعنوانمثال در خود برنامه تقسیمبندیهایی که برای آغاز در نظر گرفتیم که با طرح سؤال شروع میشود بعد با پخش موزیک ریتم هیجانی خود را ادامه میدهد.
حقیقتش خودم گاهی به این موضوعات فکر میکنم و نمیدانم که چطور این اتفاقات افتاده است. فقط میدانم آن چیزی که دوست داشتم را انجام دادم. من واقعاً یکدست نهانی را احساس میکنم که این کارها همه کار من نیست. یک صیقلی در آن حس میکنم که انگار یکدست برتری برنامه ما را هدایت میکند.
ما همیشه توسل کردیم و توکل داشتیم و چشممان به این است که دست بالاتری کمکمان کند. اما اگر جدای از این موارد بخواهم بگویم که در عمل و اجرای برنامه چه اتفاقی رخداده است بخشی از آن به روحیه من برمیگردد. در عین اینکه به قول دوستان اسلوموشن حرکت میکنم و در اجرا آرامش دارم، در ساخت آهنگ و ریتم روحیه نوجوانانهای دارم. یعنی کودک درونم کاملاً پویا و زنده است.
دوست دارم که در ساخت موسیقی و تدوین برنامه ریتم تندی داشته باشم. شاید همین ریتم تند در بخش موسیقی و تدوین نسل جوان را جذب برنامه کرده باشد. البته من از فیدبکهایی که دریافت کردم عرض میکنم. خیلی از افراد به من گفتند که بهخاطر موسیقی مطلب را گوش میکنیم.
در عین اینکه محتوایی دریافت میکنیم یک موسیقی خوب هم گوش میکنیم. ذات تلویزیون به نشاندادن فیلم و تصویر است، در برنامه تلویزیونی ضمن اینکه شما صحبت کنید و یک تصویری به نمایش بگذارید، عاملی است که کمک میکند مخاطب پای برنامه بنشیند. اما این مدلی که برنامه دارد، یعنی یک خوانش آرام با یک ریتم موسیقی هیجانی، دقیقاً شخصیت خودم است که اینجا متجلی میشود.
در بطن خودم بسیار با جنبوجوش و ریتم تند هستم و این در برنامه جاری است. اینطور که پیداست به لطف خدا مورد قبول مخاطبین قرار گرفتم.
اینکه بگوییم ایران صد است و غرب صفر؛ غلط است!
* بزرگترین انتقادی که نسبت به شما مطرح میشود این است که چرا یونس محمدی که در خارج از ایران زندگی میکند از بدیهای غرب میگوید و اصرار دارد که اثبات کند ایران گلوبلبل است. پاسخ شما به این انتقادات چیست؟
اولاً این را بگویم که حرف درست باید شنیده شود و مهم نیست که طرف کجا و در کدام لوکیشن حضور دارد. باید ببینیم حرف طرف چیست نه اینکه با چه ظاهری نشسته است. ما در غرب بسیاری از آزادیخواهان را میبینیم که با سبک زندگی غربی گفتمانی ضد امپریالیستی، ضدسرمایهداری و ضدآمریکایی دارند. حتی گاهی با ما همخوانی زیادی هم دارند و همسو هستند؛ لذا اینکه اگر قرار است ما به چیزی استناد کنیم، گفتهها و مصاحبهها است. گویندههای آمریکایی و اروپایی کسانی هستند که در برنامههایی که داشتند حرفهایی زدند که به حقیقت نزدیک است. منتهی چون مثلاً طرف در لسآنجلس زندگی میکند باید بگوییم که غلط است؟ این منطق درستی نیست که بگوییم تو اول از جایی که نشستی خارج شو بعد حرف بزن. اول باید بینیم حرفش چیست و آیا منطقی است یا خیر.
اتفاقاً ما همیشه در برنامههای خود گفتهایم که همهجا خوبی و بدیهای خاص خودش را دارد. ما به همه این مؤلفهها منصفانه نگاه میکنیم. اینکه ما سیاستی از غرب را مطرح میکنیم که باعث فلاکت زندگی خود مردم غرب شده است کاملاً مشهود است. این فلاکتی است که برخی از آنها از آن مطلع هستند؛ اما برخی دیگر در برابر آن هیپنوتیزم شدهاند. اما اینکه بگوییم همه چیز در غرب سفید است و همه چیز در ایران سیاه است و مردم ایران فقیر و بی چارهاند نگاه غلطی است. همانطور که بگوییم غرب کاملاً سیاه است و ایران سفید است غلط است. بله ما در ایران مشکلاتی داریم. همه مردم دنیا در معرض مشکلاتی هستند که در هر کشوری باشند با آن مشکلات دستوپنجه نرم میکنند. این مشکلات مختص به ایران نیست همانطور که مختص به کشور دیگری نیست.
میتوان گفت تقریباً ارتباط مردم ایران با دنیای بیرون قطع است. نهایتاً با چند شبکه تلویزیونی فارسیزبان به دنیای بیرون وصل میشوند. آن هم که شاهد هستیم مدام در مورد ایران سیاهنمایی میکنند. یکبار نشد که به این موضوع بپردازند که در فرانسه چه اتفاقی رخداده؟ در آمریکا و انگلیس چه خبر است. اگر هم بگویند کوتاه و گذرا نیمه پر لیوان را به نفع آنها مطرح میکنند. به همین دلیل است که میگویم ارتباط مردم ایران با دنیای بیرون و واقعیتها و حقایق آن قطع است.
کشورهای عربزبان همسایه به دلیل اینکه درمجموع جمعیت بیشتری نسبت به فارسیزبانان دارند رسانههای بیشتری دارند و از وقایع دنیا مطلعتر هستند. انگار که آنها بیشتر از ما به دنیای بیرون وصل هستند. اما ما در ایران رسانهای نداریم که با آمار و اطلاعات دقیق به مردم بگوید چه اتفاقاتی در حال رخدادن است و نخ این اتفاقات را به هم وصل کند. اگر هم رسانهای باشد باسلیقه اجرا نمیشود و مردم آن را پس میزنند. تصور میکنند که این رسانههای دروغی هستند که جمهوری اسلامی آن را ساخته و طرفدارانش آن را هدایت میکنند. درحالیکه اصلاً اینطور نیست.
شما اگر تجربه سکونت در خارج از کشور را داشته باشید میبینید که ما در ایران چیزهایی داریم که در خارج نیست و بالعکس در خارج از کشور چیزهایی هست که در ایران نیست. من این موارد را منصفانه میگویم. اینطور نیست که بگویم ایران صد است و غرب صفر و بالعکس. آن غلط است. ما همیشه در برنامهها به این اشاره کردیم که باید منصف باشیم. تا الان همیشه غرب را سفید میدیدیم الان کمی سیاهیهای آن را ببینیم. اتفاقاً ما این دیدگاه را بالانس میکنیم.
ما خیلی سال است منتظر چنین صداوسیمایی بودیم
* فکر میکنید با توجه به رویکردهای صداوسیما در حوزه تحول، هویت گستری و عدالتگستری، چقدر توانستید با «مکث» در راستای تحقق این اهداف و رویکردها حرکت کنید؟
حقیقتاً ما برنامهسازان خیلی سال است که منتظر چنین صداوسیمایی بودیم. «مکث» اولین تجربه من از جلوی دوربین رفتن است؛ اما سالهاست که منتظر بودیم این تفکر مدیریت تلویزیون را بر عهده بگیرد. از مردم برای مردم صحبت کند و رسانه ملی را در اختیار مردم بگذارد. اینکه مردم حرفهایی از جنس خودشان ببینند و بشنوند به جلو رفتن پیشبرد زندگی کمک میکند. اینکه «مکث» در این دوره تحول روی آنتن رفت خودبهخود انجام شد.
مثلاً اینکه بشودبدون لکنت نسبت به صداوسیما صحبت کنم. اینکه انتقاد خود را بدون شک و با خیال راحت جلوی دوربین بگوییم یکقدم روبهجلو است. این به ما کمک میکند که در دفاع از کشور و پیشرفتهای کشورمان لکنت نداشته باشیم. همچنین میتوانیم حقایقی در مورد غربیها بیان کنیم که طی 150 تا 200 سال گذشته سر مردم ایران آوردند. بلاهایی که تلاش کردند با استفاده از آنها ما را عقب نگه دارند. این تفکر از زمان قاجار شروع شد.
حتی امروز هم هستند کسانی که با آن تفکر زندگی میکنند و در مدیریت کشور هم نقش دارند. پس باید این تفکر را بدون لکنت بیان کرد و راجع به آن حرف زد و تحلیل کرد. باید برای مردم گفت که در طول تاریخ چه اتفاقاتی رخ داده است.
فکر میکنم اگر بخواهیم بگوییم «مکث» توانسته در روند تحولی گوشهای را بهاندازه خودش تقویت کرده باشد، آن گفتمان بدون لکنت است. اینکه انقلابی بایستیم و از چیزهایی که داریم دفاع کنیم و بلاهایی که سرمان آمده را تشریح کنیم از اتفاقات خوب است.
باید خط وصل اتفاقات امروز را به گذشته نشان دهیم. چون سال 57 هنوز تمام نشده و هنوز ادامه دارد. همانطور که دهه هفتاد، هشتاد و نود در امتداد تاریخ ادامه دارد. ما در امتداد تاریخ پیش میرویم و هیچ نقطهای نداریم که بگوییم مثلاً این رخداد تمام شده و وارد فاز جدیدی از فصل انقلاب میشویم. نه تمام این رخدادها هنوز هستند و ادامه دارند و بانیان آن کنار ما زندگی میکنند.
اینکه توجیه یا بهاصطلاح از ماجرا غافل هستند، موضوعی دیگر است. اگر توجیه هستند که در حال خیانت به کشور هستند؛ اما اگر غافل هستند باید موضوع را برای آنان روشن کرد. ما در مورد این موارد صحبت میکنیم. من فکر میکنم اگر سهمی در موضوع تحول در تلویزیون داشته باشیم همان گفتمان صریح ما است که در عمل در حال پیادهسازی آن هستیم.