«بنفشه آفریقایی» و دیدن قصههای مطرح نشده
تهران - ایرنا - «بنفشه آفریقایی» به دلیل قصه تازه و جالبی که تعریف میکند و بیشباهتیاش به سینمای گیشه و تکرارنکردن مداوم تولیدات سینمای ایران، فیلم قابل دفاعی است که پس از مدتها مخاطب را به دیدن قصهای دعوت میکند که پیش از این مطرح نشده است.
فیلم سینمایی بنفشه آفریقایی به کارگردانی مونا زندی حقیقی، نویسندگی حمیدرضا بابابیگی و تهیهکنندگی علیرضا شجاعنوری محصول سال 1396 است که در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد؛ بنفشه آفریقایی دومین فیلم بلند مونا زندی حقیقی بعد از فیلم عصر جمعه در دهه هشتاد است که از 11 شهریور 1399 به اکران آنلاین درآمده است.
فیلم، داستان زنی میانسال، به نام شکوه (با بازی فاطمه معتمد آریا) را روایت میکند که همراه با همسر دوم خود رضا (با بازی سعید آقاخانی) زندگی میکند اما وقتی متوجه میشود فرزندانش همسر سابقش فریدون (با بازی رضا بابک) را به یک آسایشگاه فرستادهاند و او وضع خوبی ندارد، تصمیم میگیرد او را به خانهاش بیاورد و از او نگهداری کند. این دلسوزی انساندوستانه در ادامه اتفاقات دیگری را رقم میزند که از خلال آن فیلم سعی میکند خاطرات و حقایقی کوچک از گذشته را به تصویر بکشد.
این عبارت خاطرات و حقایق کوچک، البته نکته قابل تاملی است زیرا داستان و قصه در توضیح گذشته و چرایی رفتارهای دیروز و امروز اطلاعات زیادی را به دست نمیدهند و قطعا این یکی از ایرادات فیلم است، موضوعی که به رغم تمام درخشندگی داستان و اثر، نوعی از ابهام و گنگ بودن در روایت را شکل میدهد؛ تا انتهای فیلم نمی دانیم چرا شکوه از همسرش رضا جدا شده است، همچنان که نمیدانیم چرا نیاز به انجام فداکاری این چنین بزرگ را احساس میکند که همسر سابقش را برای تیمار به خانه همسر دومش بیاورد، از جمله سوالات مهمی است که متاسفانه داستان جوابی برای آن ندارد.
داستانی زنانه با بازی رنگها
یکی از نقاط قوت درخور فیلم بازی درخشان هر سه بازیگر اصلی (مثلث عشقی داستان) فاطمه معتمدآریا، رضا بابک و سعید آقاخانی است؛ معتمدآریا که در این فیلم محور داستان است و اساسا قصه حول محور گذشته و امروز او می چرخد، همچون بسیاری دیگر از نقش هایش بازی تمام و کمالی را از خود به نمایش می گذارد. البته که در درخشش نقش و بازی معتمدآریا علاوه بر قدرت و توانایی او در پیاده کردن هر نقش (برخی معتقدند نقش او در این فیلم تکرار کلیشه نقشهای دیگرش از زنی سختی کشیده است)، دو بازیگر مقابل وی یعنی رضا بابک و سعیدآقاخانی هم تاثیر عمدهای دارند؛ و این نگاه تا جایی پیش رفته که برخی معتقدند در حقیقت در مرکز داستان بودن معتمدآریا ظاهر داستان است و در اصل آنکه در این میانه محور است نقش رضاست و سعید آقاخانی.
آنچه در مورد بنفشه آفریقایی بیش از بیش برجسته و قابل تامل هست، فضای قصه و داستان فیلم است که با یک موسیقی خوب (اثر پیمان یزدانیان) ترکیب میشود تا قصهاش را برای مخاطب روایت کند. بیشک فضای سرسبز شمال و آرامش حیاط سرسبزی که شکوه در آن رنگرزی میکند از جذابیتهای بصری این قصه است که تلاش میکند در فضایی رومانتیک که با داستانهای حاشیهای دراماتیک ترکیب میشوند (جریان آتش گرفتن اتاق یا ناپدیدشدن دختری که شکوه با او دردودل میکند) قصهای انسانی را برای مخاطب به تصویر بکشد.
بیشک کارگردانی مونا زندی حقیقی قابل تقدیر است زیرا به رغم فضای غم در داستان، همواره حسی از شاعرانگی و زندگی با واسطه رنگها در این فیلم جریان دارد؛ داستانی زنانه که شخصیتهای برجسته آن زنان هستند (کارگردان و نقش اول) و قصهای ملایم با بازی رنگها را در فضایی آرام مطرح میکنند. خانه محل ساخت فیلم هم از آن لوکیشنهایی است که روح دارد و احساسی از زندگی و گذشته را منتقل میسازد؛ خانهای که در حقیقت چیزی بیش از یک مخروبه نبوده و با تلاش چندماهه عوامل فیلم به محلی که در داستان میبینیم بدل شده است.
در نهایت بنفشه آفریقایی به دلیل قصه تازه و جالبی که تعریف میکند و بیشباهتیاش به سینمای گیشه و تکرارنکردن مداوم تولیدات سینمای ایران فیلم قابل دفاعی است که پس از مدتها مخاطب را به دیدن قصهای دعوت میکند که پیش از این مطرح نشده است. قصهای که اگرچه ضعفهایی قابل نقد دارد؛ بازیهای روانی دارد که به برقراری ارتباط بیننده و داستان کمک میکنند.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلم حضور رضا بابک با بازی روان و صمیمی همیشگیاش است آن هم در حالی که حدود یک دهه از سینما دورشده یا به حاشیه رانده شده بود؛ بابک در حالی در این فیلم نقش آفرینی میکند که پیشتر و یک دهه قبل در فیلم دعوت (ابراهیم حاتمی کیا، 1387) حضور یافته بود.
*س_برچسبها_س*