به رییس جمهور نامه نوشتیم که معاونت علوم انسانی تشکیل شود

موسوی گیلانی، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب در برنامه رادیویی سوفیا گفت: فلسفه ای که بخواهد در چارچوب خاص تولید شود درست نیست. من معتقدم در ایران بیشتر افراد متکلم هستند و فیلسوف نیستند.
به گزارش خبرگزاری مهر، ویژه برنامه سوفیا به مناسبت هفته پژوهش با حضور مالک شجاعی عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مریم صانع پور پژوهشگر فلسفه و نویسنده و سیدرضی موسوی گیلانی عضو هئیت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با اجرای محمد جواد ادبی استاد فلسفه و عرفان دانشگاه شهید مطهری از شبکه رادیویی گفتگو پخش شد.
مریم صانع پور در این برنامه از ضرورت شنیدن صدای مادردانه زنان در گفتمان های فلسفی سخن گفت و توضیح داد: حوزه تفکر و تفلسف حوزه جنسیتی نیست اما در تاریخ فلسفه صدای زنان شنیده نشده یا تقلید پارادایم متداول مردانه بوده اما در سال های اخیر بانوانی بودند که با ویژگی های مادرانه شان نظریه های فلسفی را سمت مهرورزی، صلح طلبی و گفتگوی هم افزایانه سوق دادند. اگر عواطف در کنار عقلانیت بنشیند، اندیشه های ما و تمدن انسانی مهربان تر خواهد شد و برجستگی این مهرورزی و صلح طلبی و گفتگوی هم افزایانه در پارادایم مادرانه ی فلسفه ورزی مادران به چشم می خورد که در کنار پارادایم فلسفه ورزی پدرانه می تواند جهان بهتری را برای بشر تدارک کند. این سه ویژگی به صورت بالقوه به عنوان شاخصه های مادرانه در وجود تمام زنان وجود دارد و از ابتدای خلقت که زن و مرد خلق شدند اینگونه نبود که زن برای خانه داری و مرد برای به دست گرفتن سرنوشت بشریت خلق شده باشد بلکه قرار بود نظام بشریت با هم فکری این پدر و مادر شکل بگیرد اما تصمیم گیری های کلان اجتماعی موجب شد اندیشه ورزی انسان از همان آغاز مثل فرزندی که از تجربه ی آغوش مهربان مادر محروم باشد با فقدان عاطفه و مهرورزی رشد کند.
مالک شجاعی در ادامه گفت: یک جریان بسیار قوی در فلسفه قرن بیستم است که از آن به اگزیستانسیالیسم تعبیر میشود که به جنبه های کمتر بیان شده در گفتار قالب فلسفی پرداخته شده است. عمده ترین نقدی که به گفتمان رسمی و قالب فلسفه تحت عنوان گفتمان مردسالارانه وارد است اینکه بر آن جنبه های عقلانی تاکید بیش از حد گذاشته وبر عقل غلو شده است و به جنبه های انسانی و عواطف که گویی به شاکله ی زنان نزدیک تر است کمتر توجه شده است.
در ادامه از موسوی گیلانی پرسید که فیلسوفان مرد با نگاه هایی که در حوزه های مردسالارانه داشته اند گویی پژوهش ها یا روش های تدبر را به این سمت برده اند که نگرش به فلسفه باید مردسالارانه باشد و ما اکنون برای آنکه بتوانیم از فلسفه در اکنون و آینده سخن بگوییم باید نگرش زن سالارانه را وارد فلسفه کنیم شما چقدر با این تقسیم بندی موافق هستید؟
موسوی گیلانی پاسخ داد: من معتقدم یک معنای متداول از فلسفه آن است که فلسفه را تاریخ فلسفه یعنی تاریخ اندیشه ها بدانیم و یک معنای دومی که می شود از فلسفه ورزی بیان کرد به معنای اندیشیدن است و فلسفه قرار است به پرسش های اساسی بشر پاسخ بدهد که این پرسش های اساسی فرا جنسیت و فرا زمان و فرا مکان است. البته من مخالف این نیستم که زاویه دید زنانه و مردانه می تواند در گزینش و یا در پرداختن بعضی از پرسش ها مهم باشد. در کتاب فلسفه اخلاق استنفورد یک مقاله ای تحت عنوان اخلاق فمنیسم یا اخلاق زنانه مبنی بر این است که اگر تاریخ فلسفه ی اخلاق را زنان می نوشتند شاید به مفاهیمی توجه می کردند که در نظر مردان مورد توجه نبود. البته این یک مسئله حاشیه ای است نمی توان گفت که ذات فلسفه مردانه است یا زنانه چه بسا در پرسش های اساسی در فلسفه مثل چیستی منشأ هستی، وجود داشتن یا نداشتن مفهوم جاودانگی و سایر پرسش ها، زنانگی یا مردانگی در این پرسش ها وجود ندارد. ما نمی توانیم فلسفه را به مفاهیم سایکولوژیک تقلیل دهیم. در عین حال که معتقد هستم زاویه دید زنان می تواند تمرکز بر روی بعضی از پرسشها باشد ولی این در ذات فلسفه نیست.
در ادامه در ادامه خانم صانع پور ویژگی های فلسفه ورزی زنانه پرداخت که عناوین آنها به شرح زیر بود؛
1- ویژگی مهرورزانه: تاریخ فلسفه در نبود اندیشه ورزی زنانه دچار شکاف تقابلی میان من دیگری شده است که با حضور ویژگی های مراقبتی زنان، دیگری هم مثل من لایق مهرورزی می شود.
2- و یژگی گفت و گویی: تاریخ فلسفه در نبود اندیشه ورزی زنانه دچار تخاصم شده است که با حضور ویژگی های گفت و گویی زنانه و در نتیجه تعامل میان نظریه های مختلف فلسفی غربی و شرقی به رشد هم گرایانه اندیشه بشری پرداخته و جایگزین سلب و نقض واگرایانه اندیشه می شود.
3- تولد مهروری: زنان مادران حقیقی بشریت هستند به همین علت پاسداری از حیات و ایجاد زمینه های رشد و شکوفایی انسان ها و طبیعت در ذاتشان نهاده شده است بنابراین تحقق عینی احیاء و حفظ پدیدارها اولا و بالذات در گرو نظریه پردازی های ذهنی زنانه است که همیشه در تاریخ فلسفه غایب بوده است.
4- آرامش طلبی و امنیت گستری: از آنجایی که حیات و رشد انسانی جز در آرامش و امنیت حاصل نمی شود و محور جهت یابی و هدف گذاری نظریه های زنان صلح و امنیت پایدار جامعه ی جهانی است این مستلزم نظریه های فلسفی زنانه است.
5- نظم گستری: از آنجایی که بی نظمی موجب هدر رفت انرژی حیاتی می شود و ویژگی های حیات بخش مادرانه مقتضی حفظ و گسترش حداکثری توانایی است، نظم و انتظام بخشی امور نظری و عملی از جمله اهداف نظریه پردازی های فلسفی زنانه است.
6- زیبایی شناختی و جمال طلبی: که این ویژگی زنانه اقتضای آن را دارد که در فلسفه پردازی های زنانه خواه در مورد خالق و یا مخلوقات نگرش جمالی برجسته باشد و به نظریه های امید بخش منجرشود.
7- قدرت نرم مادرانه: متناسب با ویژگی ملاطفت آمیز زنان، حتی در تدوین نظام فلسفی سیاست نیز به طراحی قدرت نرم مادرانه ای میپردازند که نقطه مقابل خودکامگی و تمامیت خواهی توتالیتر است از این رو نظریه پردازی های فلسفی زنانه همگان را به رسمیت می شناسد و اصولا با تبعیض مقابله می کند و باعث مشارکت خرد جمعی می شود.
وی در ادامه اضافه کرد: در تاریخ فلسفه و پژوهش های فلسفی زنان همیشه غایب بودند در حالیکه اگر زنان وارد میدان شوند با این خصوصیات ورود پیدا می کنند. من بحثی از تقابل مردانگی و زنانگی ندارم بلکه معتقد هستم غیاب زنان در فلسفه این همه محرومیت را به فلسفه و تمدن انسانی وارد کرد.
در ادامه برنامه ادبی از شجاعی پرسید که بعد از انقلاب اسلامی چه نقاطی نقاط فقدان ما در مسیرهای درست پژوهش های فلسفی است؟
شجاعی پاسخ داد: پژوهش هایی که بعد از انقلاب صورت گرفته است عمدتا در دانشگاه های ما یا در حوزه های علمیه و یا در حوزه ی عمومی و روشن فکری بوده است.
در قبل از انقلاب، فلسفه در کشاکش چهار گفتمان موازی بوده است:
1- گفتمان تجدد گرایانه به نمایندگی کسانی مثل فروغی
2- گفتمان سنت گرایانه به نمایندگی کسانی مثل نصر
3- گفتمان آکادمیک به نمایندگی کسانی مثل یحیی مهدوی
4- گفتمان تحلیلی قاره ای که نزاع منوچهر بزرگمهر و فردید است.
بخش قابل اعتنایی از پازل فکری فلسفه بعد از انقلاب همان کشمکش حل نشده قبل از انقلاب است و انقلاب اسلامی یک تغییراتی را در این گفتمان های فلسفی حوزوی، دانشگاهی و حوزه ی عمومی ایجاد می کند.
موسوی گیلانی هم در ادامه این بحث گفت: اگر فلسفه را روش اندیشیدن بدانیم از آسیب های این حوزه در ایران آن است که با الهیات آن را آمیخته ایم. در ایران به جهت ورود حکومت دینی و جامعه ی دینی، فلسفه تقلیل به الهیات پیدا کرده استو بسیاری به جای پاسخ های فلسفی، پاسخ های الهیاتی می دهند و از فلسفه هم کمک میگیرند اگر از این منظر نگاه کنیم آمیختن فلسفه با الهیات یک آسیب است اما اگر از منظر دوم نگاه کنیم که فلسفه از افلاطون تا زمان هگل به معنای دستگاه و سیستم بوده است، پس از هگل و پرسش اساسی که کانت مطرح کرد (که همه ی جریانات بعد خود را تحت تاثیر قرار داد) آن بود که آیا عقل می تواند همه چیز را بشناسد؟ و این پرسش باعث شد تا تمام فیلسوف هایی که بعد از کانت آمدند تکلیف خود را با این پرسش مشخص کردند و در دوره ی معاصر از معنای متافیزیک به یک نوع روش شناسی تعبیر شد به این معنا که ما فلسفه را به معنای روش اندیشیدن یا بررسی روش های حاکم بر اندیشه بدانیم. در دو رویکرد فلسفه معاصر، فلسفه های تحلیلی و فلسفه های قاره ای هردو تلاش کردند به پرسش های اساسی، وجودی و مبتنی بر تحلیل بپردازند و نه تنها در این 4 دهه در ایران بلکه در کل جهان فلسفه راهکارش را از گذشته جدا کرد وتبدیل به روش اندیشیدن در حوزه ی دین، هنر، علوم اجتماعی و سیاست شد.
وی افزود: من معتقدم که در دهه های گذشته تلاش فیلسوفان این است که به پرسش هایی بپردازند که در دهه های اخیر برای بشر معاصر مطرح است. امروزه در ایران کتاب هایی تحت عنوان فلسفه ی بیماری های خاص، فلسفه پرسشی، فلسفه ی معناداری و فلسفه ی تنهایی منتشر می شود که پرسش هایی برای انسان معاصر است و فیلسوف باید به این پرسش ها پاسخ دهند. اگر فلسفه را به معنای روش شناسی و مسائلی که می تواند به ما کمک کند که در عرصه های متفاوت به پاسخ برسیم بدانیم ایران هم می توانست در این حوزه سهمی داشته باشد. اما دپارتمان های فلسفه در دهه های اخیر به اندازه ای که باید موفق نبودند.
سپس شجاعی، عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: حوزه علمیه بعد از انقلاب با یک وضعیت پیجیده ای مواجه شد از یک طرف یک عقبه ای داشت که قبل از انقلاب بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبایی آغاز کرده بودند و میدانید که قبل از اتقلاب هم حوزه های علمیه چه مواجهه ای با فلسفه داشتند و پیام امام خمینی (ره) به روحانیون به خوبی نشان می دهد که حوزه های علمیه چه معامله ای با فلسفه کردند. آنچه در پژوهش های فلسفی در حوزه بود یک روایت هایی آموزشی از فلسفه صدرایی بود آن هم در حاشیه گفتمان قالب حوزه که بیشتر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان مثل مرحوم حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی، مرحوم آیت الله مصباح یزدی و استاد مطهری روایت گر آن بودند. اوج مواجهه سنت فلسفی ما با مسائل انضمامی فرهنگ هم در حلقه ی اصول فلسفه و روش رئالیسم شکل گرفت و علامه طباطبایی امکانات مفهومی روش شناختی فلسفه اسلامی و حکمت اسلامی را برای مواجهه با مارکسیسم به خدمت گرفتند و این نکته جالب است که بحث مارکسیسم در قبل از انقلاب در دانشگاه ها نیست حتی محمد علی فروغی در سیر حکمت در اروپا که اولین و تا امروز آخرین تاریخ فلسفه ای است که یک نفر به زبان فارسی روایت کرده است، نیز در کتاب خودش هیچ بحثی از مارکسیسم نمی کند. حوزه علمیه بعد از انقلاب با این موضوع مواجه شد که گفتمان رسمی حاکم، جمهوری اسلامی است و می طلبد که در حوزه ی اندیشه ورزی متناسب با تجربه ی انقلاب اسلامی فلاسفه ی ما وارد میدان شوند.
در ادامه برنامه موسوی مخالفت خود را با سخنان شجاعی اعلام و اظهار کرد: فلسفه و اندیشیدن یک وضعیت بدون چارچوب است. یک فیلسوف در غرب داریم که ملحد است و می گوید خدا وجود ندارد ولی ای کاش وجود داشت. این نشانگر آن است که هیچ فشاری بر این فرد وارد نیست که به این راحتی اندیشه خود را بیان میکند. فلسفه ای که بخواهد در چارچوب خاص تولید شود درست نیست. من معتقد هستم در ایران بیشتر افراد متکلم هستند و فیلسوف نیستند. اندیشیدن در ایران به جهت وجود محدودیت هایی که حاکم است، رشد نکرده و ما هنوز می خواهیم از اندیشه های صدرا و ابن سینا در همه ی زمینه ها خرج کنیم.
وی در پایان بیان کرد: من فیلسوف را کسی میدانم که خود مبدع بحثی با اندیشه ی خودش باشد. فیلسوف از منظر من کسی است که در حل یک پرسش بتواند با خرد ورزی و تفلسف پاسخ دهد.