چهارشنبه 10 دی 1404

بگو به دیو که این لشکر سلیمانی است

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
بگو به دیو که این لشکر سلیمانی است

یک شاعر به اشعار بسیاری که درباره شهید سلیمانی منتشر شده، اشاره کرد و گفت: شعر، زبان عاطفی یک ملت است و این حجم از سروده‌ها بیانگر جایگاه بی‌مانندی است که آن شهید شجاع در دل مردم ایران داشت.

یک شاعر به اشعار بسیاری که درباره شهید سلیمانی منتشر شده، اشاره کرد و گفت: شعر، زبان عاطفی یک ملت است و این حجم از سروده‌ها بیانگر جایگاه بی‌مانندی است که آن شهید شجاع در دل مردم ایران داشت.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فاطمه نعمتی: پیکر شهدا را شهر به شهر بردند تا در میان دستان مردم تشییع شوند. مردم شهری که تشییع شهدا نصیبش شده بود، از کوچک و بزرگ، در عین غم، خوش‌حال بودند و مردم دیگر شهرها غمی داشتند سنگین‌تر؛ چراکه گریه پای پیکر شهدا، کمی از خشم و داغ‌شان را تسکین می‌داد.

پیکر به مشهد رسید. روایت دقیق و ناب آن روز را فقط از زبان مردم مشهد می‌توان شنید و خواند و دریافت کرد؛ مثل روایتی که سیداحمد میرزاده، شاعر کودک و نوجوان از آن روز برایمان گفت.

او همچنین به دغدغه تازه خود و دیگر همکارانش نیز اشاره کرد که دوست داشتند برای سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی بنویسند و بسرایند. در گفت‌وگو با میرزاده از شجاعت حاج‌قاسم پرسیده‌ایم و تأثیر آن بر روحیه دوستان و دشمنان و این شاعر با مثنوی خود پاسخی تأمل‌برانگیز به ما داد. این گفت‌وگو را در ادامه می‌توانید بخوانید:

زمان شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی را یه یاد دارید؟ از آنچه که درون شما و اطراف‌تان می‌گذشت برایمان بگویید.

بله. آن روز، فراموش‌شدنی نیست. صبح جمعه بود. با پیامی که یکی از دوستان در گروهی گذاشت از جا پریدم. اولین احساسم بُهت بود. این بُهت، خیلی زود جای خودش را به خشم داد. من فکر می‌کنم این یک حس همگانی و ملی بود؛ یعنی تک‌تک ملت ایران هم بیشتر از «غم» به «خشم» دچار شده بودند و آنچه می‌خواستند تنها یک «انتقام سخت» و خون‌خواهی این شهید مظلوم و مقتدر بود.

در آن ایام در مشهد بودم و مثل تمام مردم خراسان، بی‌تاب و بی‌قرار که پیکر مطهر شهید سلیمانی به مشهد برسد. جمعیتی که برای تشییع آمدند شگفت‌انگیز بود. خودم در تمام چهل سال اخیر چنین راهپیمایی عظیمی ندیده بودم. برخی قدیمی‌ها می‌گفتند در روزهای اوج انقلاب مشابه این راهپیمایی بوده اما خیلی‌ها حتی در این هم تردید داشتند. از میدان پانزده خرداد تا حرم مطهر جای سوزن‌انداختن نبود. درحالی‌که این مسیر قرار بود مسیر تشییع باشد؛ یعنی جمعیت از ابتدای این مسیر راه بیفتند تا به حرم مطهر برسند اما پیش از رسیدن پیکر شهید، تمام مسیر لبریز از مردمی بود که برای ادای احترام به این سردار شهید آمده بودند.

شهیدی که تمام عمر برای ایران اسلامی و آرمان‌های انقلاب جنگیده بود؛ سال‌ها برای دفاع از حرم مطهر اهل بیت (ع) مبارزه کرده بود و حالا او را دقیقا در ایام فاطمیه در کشور امامان معصوم (ع)، در نزدیکی سرزمین جاری‌شدن خون شهیدان کربلا شهید کرده بودند. دست داعش به او نرسیده بود. داعش کوچک‌تر از آن بود که هماورد این شهید شجاع باشد. این بار شیطان بزرگ خودش به میدان آمده بود آن هم با دستور مستقیم شخص اول امپراتوری شیطان.... تصویر دست جدا از پیکر و آن انگشتر نشسته بر انگشت، فریاد مظلومیت شهیدی بود که به حضرت عباس (ع) اقتدا کرده بود.

سردار سلیمانی بسیار شجاع بود؛ شجاعتی که در میان دوستان و دشمنان زبانزد بود. شما در مطالعات یا گفته‌ها و شنیده‌ها درباره سردار، به چه نمونه‌هایی از این شجاعت برخوردید که خوب است نوجوانان از آن‌ها مطلع شوند؟

در سال‌هایی که من خدمت سربازی را در شهر ایرانشهر استان بلوچستان می‌گذراندم، در تمام مناطق جنوب بلوچستان و کرمان، سخن از شرور معروفی بود که اینجا نامش را نمی‌آورم؛ اما آن روزها نامش واقعا هراس‌انگیز بود. او در تمام آن نواحی، رعب و وحشت و ناامنی ایجاد کرده بود. مردم می‌ترسیدند شب جایی بروند. هر روز خبری از یکی از شرارت‌هایش به گوش می‌رسید.

سال‌ها بعد فهمیدم کسی که توانسته بود با آمیزه‌ای از تدبیر و شجاعت به این شرارت خاتمه بدهد، سردار سلیمانی بود. شجاعت آمیخته با تدبیر، ویژگی بارز سردار سلیمانی بود. رهبر انقلاب درباره او گفته‌اند: «این شهید عزیز ما هم دل و جگر داشت به دهان خطر می‌رفت.... هم با تدبیر بود.»

شاید نوجوانان امروز ندانند که پس از پیداشدن داعش، این گروه جانی گمراه، سعی کرد با ایجاد ترس و ناامنی و انجام جنایت‌های فجیعی مثل زنده سوزاندن اسیر در قفس آهنی یا سر بریدن یا اعمالی از این دست، همه را بترساند و وحشتی ایجاد کند که ضامن پیشروی‌های بعدی‌اش باشد. با انتشار نقشه جغرافیایی که داعش برای آینده خود ترسیم کرده بود مشخص شد که چه خواب خوفناکی برای این منطقه دیده شده است. اگر داعش پیشروی می‌کرد قطعا عراق و ایران هم بخشی از سرزمین تحت سلطه آن می‌شدند.

چه کسی جرئت کرد به قلب سرزمین داعش برود و سال‌ها با آن‌ها بجنگد و کابوس روز و شب‌شان شود؟ اگر مردم بی‌دفاع از داعش می‌ترسیدند، این داعش بود که از نام شهید سلیمانی پشتش به لرزه می‌افتاد. در روزهایی که رئیس جمهور آمریکا رجزخوانی می‌کرد و می‌خواست به خیال خام خود، ملت ما را بترساند، سردار سلیمانی او را با تعبیر «قمارباز» خطاب قرارداد و گفت: «حریف تو منم.»

به‌راستی حیف بود که این مرد بزرگ که چهل سال تمام برای خدا جهاد کرده بود با مرگی جز شهادت از دنیا برود.

اشعاری که در وصف شجاعت و حماسه‌سازی شهیدان باشد بر مخاطب و روحیه او تأثیرگذارند. وضعیت سرودن شعر و چاپ کتاب شعر درباره سردار سلیمانی را چطور می‌بینید؟

درباره شهید سلیمانی هم در حوزه شعر بزرگ‌سال و هم در حوزه شعر کودک و نوجوان، آثار فراوانی منتشر شده است. شعر، زبان عاطفی یک ملت است و این حجم از سروده‌ها بیانگر جایگاه بی‌مانندی است که آن شهید شجاع در دل مردم ایران داشت.

دو کتاب «ققنوس قدس» به کوشش علی داوودی و کاظم رستمی و «مرد میدان» به کوشش میلاد عرفان‌پور، حاوی سروده‌های شاعران شعر بزرگ‌سال در وصف سردار سلیمانی است. کتاب «ما با تو سربلندیم» به کوشش حامد محقق نیز حاوی سروده‌های شاعران شعر کودک و نوجوان برای این شهید است. علاوه‌بر این‌ها، دو منظومه درخشان یکی «سربازنامه» سروده افشین علاء و دیگری «کوچک‌مرد» سروده طناز شامانی از آثار ماندگار این عرصه‌اند.

آنچه در اغلب این سروده‌ها می‌بینیم این است که شاعران بیش از غم، احساس خشم و انگیزه انتقام دارند و دیگر اینکه این سردار بزرگ را نمادی از شجاعت، اقتدار و مظلومیت می‌دانند و او را با بزرگ‌ترین اسطوره‌های حماسی سراسر تاریخ فرهنگی خودشان یعنی با «آرش» و «رستم» افسانه‌ای مقایسه می‌کنند. جامعه ما به چنین الگوی واقعی و عینی از شجاعت و مردانگی و یک قهرمان اسطوره‌ای امروزی نیاز داشت.

خودتان درباره سردار شعری سروده‌اید؟

بله. من هم در همان ایام یک مثنوی سرودم که بازتاب احساسات حماسی و انتقام‌جویانه و شوق جهادی بود که تمام فضای جامعه را در برگرفته بود:

به دشت حادثه اکنون که گردباد رسید

نماز شکر بخوان فرصتِ جهاد رسید

صدای غرش رعد از جهان نمی‌شنوی؟

صلای طبل نبرد است هان نمی‌شنوی؟

صدا زدند تو را پهلوان! کمر بربند

صلای طبل نبرد است هان! کمر بر بند

وداعِ خانه کن و تیغِ جنگ را بردار

زمان رسید برادر! تفنگ را بردار

زمان رسید برادر که دل به مرگ نهیم

زمان رسید که بر باره زین و برگ نهیم

بگو به دیو، تهمتن سوار رخش شده است

تمام شعله خشم است آذرخش شده است

بگو به دیو که هنگامه مکافات است

تمام خاک پر از بانگِ یالثارات است

در آتش است جهان! کوه و دشت طوفانی است

بگو به دیو که این لشکر سلیمانی است...

درباره شخصیت و زندگی حاج‌قاسم، کتاب‌های بسیاری در حوزه بزرگ‌سال و کودک و نوجوان تألیف شده است که آثار متعددی از این‌ها از مسیر اصلی خارج شده و ارزش افزوده‌ای برای مخاطب ندارند. به‌عنوان یک نویسنده و شاعر به نظر شما چه باید کرد تا اثر درخور توجه و قابل بحث و نظر درباره شهید سلیمانی تولید شود؟

شعر، جوشش عواطف و آمیختگی این عواطف با اندیشه‌های شاعر است. شعر خوب برآمده از دل است و به قول اخوان ثالث: «محصول لحظه‌های بی‌تابی شاعر».

کار بیرونی خاصی نمی‌شود کرد جز تشویق. اتفاقا حجم زیاد کارهایی که به قول شما از مسیر اصلی خارج شده، نتیجه سفارش‌های سازمان‌ها و نهادهاست. این کارها عملا منجر به تولید فرآورده‌های «کوششی» می‌شود؛ درحالی‌که بسیاری از سروده‌های درخشانی که در نخستین روزهای شهادت سردار سروده شد «جوششی» است. برخی از آن‌ها در همان کتاب‌هایی که نام بردم چاپ شده‌اند.

این به آن معنا نیست که نهادهای فرهنگی نباید کاری کنند. به‌هرحال همین تشویق آن‌ها در تولید آثار انبوه مؤثر است و کارهای خوب اندک از دل این تولید انبوه بیرون می‌آید. آن‌طور نیست که بتوانیم کم تولید کنیم اما همان کم شاهکار باشد. باید بستر آفرینش برای تولیدات گسترده فراهم باشد. در نهایت، از این حجم سرمایه‌گذاری و حجم مستمر تولیدات، تعداد اندکی شاهکار خلق خواهد شد و هدف فرهنگی ما تأمین خواهد شد. البته باید جریان صحیح نقد و بررسی و حتی ارزیابی پیش از تولید در کنار این تشویق‌ها و انگیزه‌بخشی‌ها فعال باشد.