شنبه 8 اردیبهشت 1403

تغییر و ثبات افراد در جمهوری اسلامی؛ چرا و چگونه؟!

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
تغییر و ثبات افراد در جمهوری اسلامی؛ چرا و چگونه؟!

تغییرات سیاسی یا فکری چهره های سرشناس در جمهوری اسلامی از موضوعات جالب توجهی است که هر چند ظرفیت زیادی برای بهره برداری های سیاسی دارد اما نباید ماهیت آن را فقط با رانش های سیاسی توضیح داد بلکه باید آن را از لحاظ فکری تبیین کرد. نوشتار پیش رو با هدف دامن زدن به بحث در این باره و فتح باب منتشر می شود. تحریریه الف مشتاقانه آماده انتشار نقدهای عالمانه یا تبیین های مستقل از این نوشته درباره...

دکتر محسن سلگی

تغییر، یک شبه و حتی یکباره نیست. تغییر فکری حتی از این دیرتر و کندتر رخ می دهد. امور عاطفی و تجارب فردی و حتی منافع نیز بر شکل گیری فکر افراد اثر می گذارد. همچنین با نگاه دقیق تر به ریشه ها و گذشته افراد می توان تغییرات امروز آنها، حتی تغییرات ظاهراً یکباره و انقلابی آنها را منطقی تر و واقع بینانه تر فهمید. حتی با نظر به آثار گذشته افراد می توان تغییرات امروز آن ها را تا حد زیادی درک کرد و دچار حیرت در برابر حیرت آنها نشد. همچنین با دقت در آثار و یا گفتار و رفتار امروز برخی می توان با روان شناسی سیاسی و معرفت شناسی سیاسی، آینده آنها را پیش بینی کرد. هر چند این پیش بینی همواره با قدری خطا مواجه است. مصداق بارز مدعای ما، مرحوم مهندس مهدی بازرگان است. او حتی در آثار قبل از انقلاب خود، به کرات سمت ماده گرایی ایستاده است. هرچند در زندگی شخصی فردی متشرع و دیندار بوده و تا آخر هم بر همین شیوه زیست ماند.

ذیلا مصادیق مدعای مزبور را نشان می دهیم، مصادیقی که جدایی بازرگان از قافله انقلاب را نه تنها عجیب نمی نمایاند، که حتی طبیعی و قطعی جلوه می کند. می توان گفت همراهی مقطعی او با انقلاب جای شگفتی دارد و چندان با مبانی ایشان سازگار نیست. حتی بازرگان متقدم نیز همسو با انقلاب نبوده است و می توان همراهی او را یک همراهی عمدتاً تاکتیکی و مبتنی بر دشمن مشترک (شاه) دانست.

رگه های مادی گرایی در اندیشه بازرگان

پوزیتیویسم وارونه در اندیشه بازرگان چنان بنیانی است که او حتی نفخه صور در لحظه قیامت و معاد را به فوران انرژی مادی تشبیه می کند که مانند کاتالیزور یا انفجار اتم، اجسام خفته و انرژی‌ها‌ی پنهان را به جنب و جوش و حرکت در می آورد. علاوه بر این جهان شناسی مادی، او در انسان‌شناسی نیز خاستگاه شخصیتی انسان را سلول‌ها‌ی ریزی به نام کروموزوم می انگارد که شبیه نظریه جسم انگاری ذهن (ذهن جسمانی و فروکاهش تفکر به فعالیت الکتروشیمیایی...) و تقلیل عواطفی مانند عشق به فعالیت هورمونی است. بازرگان می‌گوید که برای شخصیت فرد، جنبه روحانی خارق‌العاده قائل نیست، بلکه آن را به سلول‌ها و در ترکیب مادی بدن موجود ارجاع می‌دهد.

مرحوم مهندس مهدی بازرگان قیامت را به عامل بیرون از جهان مادی نسبت نمی‌دهد و آنها را به تحولات جهان مادی منسوب می‌کند. قرآن‌شناسی بازرگان نیز مبتنی بر همین قرائت علم‌گرایانه است. در مباحث قرآن‌شناسی وی به دنبال آن است تا نشان دهد که چگونه آیات در یک نظم منطقی تنظیم شده‌اند. همچنین دریک تحلیل کمی از قرآن، توزیع آیات را بر اساس نزول و موضوعات موجود در آن را در یک منحنی به نمایش می‌گذارد. ازمنظر او، دعا و تصرف آن در طبیعت با واسطه نقش کاتالیزورها در فرآیند طبیعی است و نقش پیامبران برانگیختن منابع انرژی انسانی است. به همین اعتبار، سیر آفرینش آدم، با تکامل طبیعی داروینی فهم می‌شود و بالاخره غیب در این قرائت همانا جز مجهولات علمی چیزی نیست.

به بیان مختصر او در پی علمی کردن دین، به جای دینی کردن علم بود. واضح است برای او علم اصالت داشت نه دین. هرچند دغدغه دینی داشت و در حیات فردی اش به انجام واجبات و مستحبات اهتمام داشت. این در نگاه اول شاید متناقض به نظر برسد اما تکمیل کننده فهم ما از کسانی است که بعضاً روحانی و عالم دینی هستند اما در برابر فهم انقلاب اسلامی و ولایت قرار می گیرند.

بازرگان افزون بر این تجربه‌گرایی افراطی پیس از انقلاب خود، از عقلانیت سودانگار و اخلاق فایده باورانه نیز دفاع می کند و می‌نویسد: «آن جاده خاکی و پای پیاده بشریت که او را به هدف انبیاء باید برسانند همین نفع پرستی است». این سودانگاری را بازرگان پیش و پس از انقلاب حفظ می کند اگرچه در رفتار شخصی او خود اهل سود نبود و به تعبیری درست بازرگان به نام بود اما به نان نه.

به سخن دیگر، میان مبانی فلسفی و نگاه سیاسی او پیوند وثیقی وجود دارد اما میان وی و رفتار شخصی و زندگی اخلاقی اش نمی توان پیوند مذکور را یافت. عبور تمام قد او از نظام اسلامی را می توان با ارجاع به پیوند وثیق میان مبانی فلسفی او تا حد زیادی توضیح داد اما محتمل است عنصر عاطفی و تجارب او در زمان نخست وزیری و حتی کنارگذاشته شدن او از قدرت نیز مواضع متأخر و انتقادی تر او اثر گذاشته است؛ چنانکه در سایر افراد پیاده شده از قطار نظام بعضاً به طرزی پررنگ تر می توان این عامل عاطفی و شخصی را مشاهده کرد و حتی از کوتاهی دست برخی از منافع به عنوان یک عامل مهم تقابل با نظام یاد کرد. ضمن اینکه بازرگان از عمیق ترین افراد جداشده از نظام است و کسانی مانند احمدی نژاد و همراهان او که افرادی سطحی هستند، بیشتر مورد ظن منافع و برخورد عاطفی و شخصی با نظام هستند.

نکته تکمیلی این فقره آن که مبانی و ساختار فکری بازرگان هم در کنار رفتن او از قدرت و کنار گذاشته شدن او از قدرت نیز مؤثر بوده است.

منطق تغییر بازرگان و پیوند میان بازرگان درون و بیرون از جمهوری اسلامی ایران

بازرگان متقدم که در عصرو سپهر آرمان گرایی و دوران حاکمیت تفکرات استعلایی، نظام فکری خویش را صورت بندی می‌نمود و از دخالت دین در سیاست و حکومتداری پشتیبانی به عمل می‌آورد. اما همین بازرگان متقدم نیز در دام ماده گرایی و یا آمیخته به نگاه مادی، کارکردی و ابزاری به دین رو می کرد. بازرگان متقدم و متأخر در مبانی هستی شناسانه و فلسفی تفاوت چندانی ندارند بلکه در دلالت های سیاسی است که می توان تغییر چشم گیری در او ملاحظه کرد. هرچند این تغییر سیاسی هم تغییری انقلابی و تحولی نبوده و او از ابتدا هم قرائتی لیبرال از اسلام داشت که البته هنوز سکولاریسم را به نحو تمام قد نپذیرفته بود.

بازرگان متأخر راه دیگری در پیش گرفت و علیه بازرگان متقدم و گذشته نظری خود شورید. بازرگان متأخر همچنان در مبانی و شاکله‌ها‌ی بنیادین فکری خود، پشتگرم به ایمان است اما برای سیاست و دولت و نحوه اداره جامعه، به منطق عام و صورتبندی عرفی فرا مذهبی قائل است. او در سخنرانی مشهور خویش تحت عنوان «آخرت، خدا، هدف بعثت انبیا»، هدف و غایت رسالت پیامبران و دین را، آزاد زیستن و بندگی‌نکردن دیگران و تهذیب نفس بر می‌شمارد؛ از نظر او، دین در خصوص مسائلی چون آشپزی، خانه‌داری واداره اموری چون اقتصاد، مدیریت و سیاسی راهکار ودستورالعملی را در اختیار ما نمی‌گذارد و اساساً رتق وفتق این امور به عهده خود انسان‌ها است که به شکرانه عقل و تجربه قادرخواهند بود از پس امور دنیوی خویش برآیند.

سؤال کلیدی که در اینجا مجدداً قابل طرح است که چه عواملی سبب شدند که بازرگان از دیدگاههای قبلی خویش مبنی بر تلقی حداکثری از دین دست برداشته و به تلقی حداقلی میل کند؟ قابل تأکید و تکرار است که بازرگان از ابتدای فعالیت فکری - سیاسی خویش دلبسته و شیفته تمدن غرب و روش شناسی پوزیتیویستی بود و درعموم آثار خویش از جمله «مطهرات در اسلام»، «راه طی شده»، «سر عقب ماندگی مسلمانان» و... اسلام را با روش کارکردگرایانه تفسیر و تبیین می‌کرد. بنابراین عبور او از جمهوری اسلامی امر منتظره و قابل پیش بینی بوده است. همانطور که می توان پیش بینی کرد شهید خرازی یا آوینی اگر زنده می ماندند هرگز در مقابل نظام نمی ایستادند.

به هر روی، زمینه فکری ماده گرایانه بازرگان عاملی موثر و انکارناپذیر بود تا در سالروز بعثت پیامبر اسلام در بهمن ماه 1371، در سخنرانی مشهور خویش هدف از برانگیخته‌شدن پیامبران را نه اداره امور اجتماع و حکومت بلکه محدود به سعادت اخروی انسانها معرفی کند.

امروز هم قابل پیش بینی و توقع است کسانی که مبانی لیبرال دارند رفته رفته تقابل جدی تری با انقلاب اسلامی پیدا کنند و یا کسانی که مبنای آنها مکتب تفکیک است، از نظام منفک شوند و حتی در برابر آن بایستند. در سوی دیگر، نمی توان متوقع بود کسانی که به جریانی مانند فرهنگستان تعلق دارند و از اصالت تعلق و در نهایت اصالت فاعلیت در پرتو نظام ولایی (تولی و تبری) دفاع می کنند روزی در برابر نظام نایستند. به هر روی چه دست با عقل، چه ضدیت با دین و چه ضدیت با فلسفه زمینه های برای مخالفت با بنیان نظام یا مواجهه رادیکال تر با آن و یا بریدن از آن هستند.

تغییر و ثبات افراد در جمهوری اسلامی

تغییر و ثبات مفاهیمی نیستند که به خودی خود مطلوب یا درست باشند. ثبات لزوماً درست نیست و تغییر هم می تواند در جهت فساد باشد هرچند آن را جبری بدانیم یا دست کم در طرح کلی تکامل هستی (جهان یا واقعیت) و تاریخ قرار دهیم. به هر روی بدون اختیار، مسئولیت معنا ندارد و نمی توان کسی را به سبب عمل و تغییری در خود و دیگری سرزنش کرد. سرزنش آنجاست که فرد چیزی را به افول و فساد برده باشد.

نمی توان گفت تغییر منفی افراد صرفاً به زیان خود اوست. نمی توان زیان افراد را به مزاحمت و تعرض به آنها تقلیل داد. در نگاه الهی و اسلامی فرد چنان اجتماعی است و اجتماع چنان فردی - جامعه به منزله موجودیت مستقل - که نمی توان اعمال فردی را صرفاً فردی دانست. ما همزمان با حیات فردی، حیات اجتماعی داریم. از آن سو، در انسان شناسی اسلام، فرد چنان دارای اختیار تصور می شود که حتی در شرایط نبود آزادی ظاهری و زندان، از مسئولیت مبرا نمی شود. این مؤید فردگرایی اسلام در عین جمع گرایی اوست. بر همین اساس قرآن افراد را دعوت به قیام به صورت فردی و گروهی می کند («قُل انَما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقُومُوا لِلهِ مَثنی وَ فُردی...؛ [ای پیامبر!] بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر و یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید...». سوره سباء، آیه 46).

نکته دیگر اینکه تغییر در جهت کمال صحیح است. تغییر خثنی هم وجود ندارد. حتی غذایی که انسان می خورد از حیث منشأ حلال و ماهیت حلال و طریق استفاده (پرهیز از پرخوری و...) در انسان تغییر ایجاد کرده و او را افول یا صعود می دهد. به بیان دیگر، هر تغییری یا در جهت الهی است یا در جهت آن نیست. در صورت دوم نمی توان رأی به جهت فراغت داد. اگر چیزی الهی نباشد، شیطانی است و البته این شیطانی بودن می تواند با اعتراض کسی مواجه نشود. حتی مشروب خواری هم ممکن است سبب آزار کسی نشود. به بیان ساده تر خوردن غذای مضر برای بدن، ممکن است توسط انسانی الهی هم صورت گیرد و حتی او با شکرگزاری و همزمان شریک شدن غذای خود با یک فقیر آن غذا را بخورد اما نفس استفاده از چنین غذایی در جهت اطاعت از خدا و امانت داری نیست. حتی اگر انسان را مالک بدن خود بدانیم نه خدا را، آسیب زدن به بدن، درست و اخلاقی نیست و تغییری در جهت فساد است. باید توجه داشت نگاه ما در اینجا خاکستری و ذومراتب است. بنابراین شیطانی بودن به معنای متعارف، خشن، توپر و سخت مورد نظرمان نیست. بلکه مقصود، آمیختگی عناصر شیطانی به حیات است و این که به هر روی هر چیزی یا الهی است و یا شیطانی و یا نهایتاً ترکیبی از این دو. بنابراین تغییر بی جهت و خنثی و خارج از داوری اخلاقی و عقلی وجود ندارد.

نکته دیگر این که تغییر به معنی آونگی و مرتبا رفت و آمدی و با تغییر سینوسی به نحوی که فرد را غیرقابل پیشی بینی کند، حتی خلاف اصول سلامت روانی است. در اینجا هم نگاه ما خاکستری است و به شخصیت، صفر و یکی نگاه نمی کنیم، چنانکه به هستی نیز نگاه فازی و متدرج داریم. بر این اساس، شخصیت افراد - غیرمعصوم - امری خالص و بدون تناقض نیست. می توان از ریا دور بود اما نمی توان انتظار به صفر رسانیدن تناقض و تضاد و خطا را داشت. هرچند می توان به گونه ای بود که در قضاوت دیگران بدون تناقض به نظر رسید و نیز می توان با تسامح فلسفی و کنارگذاشتن وسواس تحلیلی، فردی را خالص دانست.

نکته پایانی و به عنوان هشداری به طرفداران نظام این که ثبات قدم و وفاداری را نباید به تغییرناپذیری و محافظه کاری بسته فرو کاست. وفاداری به انقلاب و مسیر امام خمینی، مستلزم خلاقیت و بها دادن به تفاوت، فردیت و آزادی در عین نگاه جمعی و جامعه گرا / عدالت گرا داشتن است. چنانکه امام راحل و ملاصدرا نیز چنین بوده اند. می توان گفت بسیاری از محافظه کاران هم ضد انقلاب هستند. نیت آنها لزوماً ضدیت با نظام نیست اما فکر و فعل آنها اغلب آمیخته به عناصری پررنگ از ضدیت با انقلاب است.