تمدن اسلامی اجازه تمایز میان فلسفه و عرفان را نمیداد
حسن بلخاری گفت: تمدن اسلامی اجازه تمایز مطلق میان فلسفه و عرفان را نمیداد. با این اوصاف اما نحلههای فکری باهم تفاوت دارند.
حسن بلخاری گفت: تمدن اسلامی اجازه تمایز مطلق میان فلسفه و عرفان را نمیداد. با این اوصاف اما نحلههای فکری باهم تفاوت دارند.
به گزارش خبرنگار مهر، همایش ملی «بزرگداشت شیخ اشراق» توسط معاونت پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری ستاد ملی بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی عصر دیروز شنبه هشتم مرداد 1401 در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور برگزار شد.
در اینهمایش مهدی محقق، منوچهر صدوقی سها، حسن بلخاری، احمد حسین شریفی، غیاثالدین طه محمدی، قاسم پورحسن، سید محمد علی دیباجی، حسن سیدعرب، سیما نوربخش و سعید انواری سخنرانی کردند. همچنین پیام تصویری غلامعلی حداد عادل نیز در این همایش پخش شد. قسمتهای نخست و دوم این گزارش را به ترتیب از اینجا و اینجا بخوانید و در ادامه با قسمت سوم و پایانی همراه شوید:
تمدن اسلامی اجازه تمایز مطلق میان فلسفه و عرفان را نمیداد
بلخاری در این همایش گفت: تفاوتهای جدی بین حکمت مشاء و حکمت اشراق وجود دارد. به ویژه اینکه اشراقیون به تمایزشان با مشائیان تأکید دارند. گرچه در تمدن اسلامی حقیقتاً مرز پر رنگی میان مشاء و اشراق نمیشود کشید. یکی به دلیل اینکه کتاب «اثولوجیا» فلوطین به غلط به ارسطو منتسب میشود و همین، سبب این انگاره در ذهن امثال فارابی میشود که کتاب الجَمعُ بَینَ رَأیَیِ الحَکیمین را بنویسند. دوم اینکه تمدن اسلامی به عنوان بستر ظهور مشاء و اشراق اسلامی اجازه ایجاد تمایز مطلق میان عرفان و فلسفه را نمیداد و نمیدهد.
وی افزود: فلسفه و عرفان در متن غیردینی امکان تمایز دارند اما در بستر دینی ندارند. ابن سینا در فی مقامات العارفین بیان بلندی در تفکر اشراقی دارد و از دیدگاه برخی، حکمت الاشراق سهروردی همان منطق المشرقیین جناب ابن سینا است. از طرف دیگر شیخ اشراق مهمترین سوالات خود را در حالتی خلسه وار از ارسطو میپرسد. تمدن اسلامی هیچگاه مطلقاً تمایز میان این دو را آنچنان که یونانیان جدی انگاشتهاند، جدی نگرفته است.
تمایزهای میان حکمت مشا و حکمت اشراق
بلخاری بخش دیگری از سخنان خود را به تفاوتهای میان فلسفه مشایی و فلسفه اشراقی اختصاص داد و گفت: اما تمایزاتی میان حکمت مشاء و اشراق وجود دارد: حکمت مشاء، دارای جامعیت است. ابن سینا را ببینید! در طبیعیات و موسیقی آثار بی نظیری دارد. در هندسه، ریاضیات، منطق، فلسفه و الهیات بالمعنی الاخص استاد مسلم و جامع است. فارابی هم تقریباً همین طور است، الا اینکه مسئله طب در آثار و اندیشه او وجود ندارد. نقطه نهایی این بزرگواران قطب الدین شیرازی است. او در چهارده سالگی رئیس بیمارستان شیراز میشود و یکی از نقاط رفیع «طب» ما قطعاً جناب قطب الدین شیرازی است به روایت التحفه السعدیه که شرح جامعی بر قانون ابن سیناست. جلد نخست این کتاب با مشارکت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دانشگاه تهران منتشر شده است.
تفاوتهای جدی بین حکمت مشاء و حکمت اشراق وجود دارد. به ویژه اینکه اشراقیون به تمایزشان با مشائیان تأکید دارند. گرچه در تمدن اسلامی حقیقتاً مرز پر رنگی میان مشاء و اشراق نمیشود کشید. یکی به دلیل اینکه کتاب «اثولوجیا» فلوطین به غلط به ارسطو منتسب میشود و همین، سبب این انگاره در ذهن امثال فارابی میشود که کتاب الجَمعُ بَینَ رَأیَیِ الحَکیمین را بنویسند بلخاری اضافه کرد: در موسیقی، قطب الدین شیرازی پیرو و از موسسین مکتب منتظمیه است. در نجوم شاگرد جناب خواجه نصیرالدین طوسی است و ای کاش اختلافی که میان او و خواجه نصیرالدین طوسی به وجود آمد سبب هجرت او به آسیای صغیر نمیشد. بههرحال قطب الدین شیرازی ابن سینای ثانی است؛ بنابر آن اشراف و جامعیتی که در فلسفه و حکمت نظری و عملی دارد. اما حکمت اشراق و متعالیه فاقد این جامعیتاند! کجا در حکمت اشراق، موسیقی، هندسه و ریاضیات دارید؛ یکی از تفاوتهای بارز این دو این است که در حکمت مشاء نگاه جامعی وجود دارد اما در اشراق، فقط و فقط «حکمت» مبنا قرار میگیرد. این نکته برای من ایجاد سوال کرده است که چرا جامعیت در حکمت اشراقی وجود ندارد؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال را در مقدمه المشارع و المطارحات شیخ اشراق بتوان پیدا کرد و محتمل پاسخی به آن داد؛ اینکه چرا حکمت اشراقی و حکمت متعالیه مثلاً توجهی به هندسه، ریاضیات و طبیعیات و طب ندارند.
چرا فلسفه اشراقی تمایلی به علوم مختلف نشان نمیدهد؟
نویسنده کتاب «عکس مهرویان خیال عارفان» در توضیح اینکه چرا حکمت اشراق توجهی به علوم ندارد، گفت: شیخ اشراق در مقدمه «المشارع و المطارحات» تأکید میکند که به سبک مشائیان سخن گفته است اما کتاب حکمت الاشراق جنبه ذوقی و شهودی دارد. البته این امر، مطلق نیست و در مواردی اشارات شهودی و ذوقی هم در این کتاب وجود دارد. سهروردی در کلام بلندی میگوید: «ما حکمت خسروانی را که در زمان ما چون قطرهای اندک بود به دریایی انباشته مبدل کردیم.»
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی اضافه کرد: حال اجازه دهید به این سوال پاسخ بدهم که چرا حکمت اشراقی فاقد جامعیتی است که حکمت مشایی دارد. سهروردی درمقدمه الهیاتِ المشارع و المطارحات تطبیق شگفتی میان ریاضیات و طبیعیات دارد که بحث عجیبی است. میگوید: بحث مهمی میان حکماً و فلاسفه وجود دارد که برخی ریاضیات را اشرف از طبیعیات میدانند و برخی طبیعیات را اشرف از ریاضیات و هر دو در حکم مطلق یا اطلاق حکم خطا میکنند. هم آنانی که ریاضیات را بر طبیعیات شرافت میدهند در اطلاق این حکم خطا میکنند و هم آنها که طبیعیات را. او اطلاق را قبول ندارد.
نویسنده کتاب «وحدت وجود در فلسفه غرب و شرق (هندوئیزم)» گفت: شیخ اشراق میگوید: شکی نیست که ریاضیات اشرف بر طبیعیات است. چون ریاضیات به ناحیه تجرد و جنس آن به حضرت اعلی نزدیکتر است، اما قابل حمل بر ماده است. مثلاً عدد 2 چیزی جز تصور ذهنی نیست. اما این عدد، امکان اطلاق به 2 شیء در عالم خارج را دارد. لذا میپذیرد که ریاضیات چون به علم اعلی نزدیکتر است، شریفتر است اما، به چهار دلیل طبیعیات اشرف بر ریاضیات است.
حکمت مشاء، دارای جامعیت است. ابن سینا را ببینید! در طبیعیات و موسیقی آثار بی نظیری دارد. در هندسه، ریاضیات، منطق، فلسفه و الهیات بالمعنی الاخص استاد مسلم و جامع است بلخاری در توضیح بیشتر ایده شیخ اشراق اشاره کرد: اولین دلیل این است که محور بحث طبیعیات «حرکت» است و در ریاضیات، مقدار در «حرکت» مبدا اول یا واجب الوجود مطرح میشود. بنابراین واجب الوجود یکی از مباحث مکنون در جان طبیعیات است که آن را در ریاضیات نداریم. بعد بیان میکند که بحث از مبدأ، بحث جوهری است اما در ریاضیات بحث از «مقادیر» است که جنبه عرضی دارند و البته جوهر بر عرض اشرف است پس طبیعیات اشرف بر ریاضیات است. دلیل دوم اینکه طبیعیات به چرایی (لمی) میپردازد نه «انی»؛ یعنی بحث شرافت علت بر معلول؛ این هم دال بر شرافت طبیعیات است. سوم اینکه علوم طبیعی مصداق خارجی دارند اما علوم ریاضی مصداق خارجی ندارند و جز تصورات چیزی نیستند. (از نظر افلاطون آنچه در جهان ماده وجود دارد ناقص است، حال آنکه در نزد شیخ اشراق این طور نیست) طبیعیات امکان صدق دارند، اما در ریاضیات اینطور نیست.
نویسنده کتاب «هندسه خیال و زیبایی» ادامه داد: چهارم اینکه در علوم طبیعی، طبیعیات متعرض بحث «نفس» میشوند اما ریاضیات نه! سهروردی معتقد است که پس از بحث واجب الوجود، اشرف مباحث، مسئله «نفس» است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» لذا بنابر دلیل چهارم که ادامه بحث «نفس» در طبیعیات است، طبیعیات اشرف بر ریاضیات است. با همه این توضیحات باید تأکید کنم که: آنکه تمامی المشارع و المطارحات را میخواند متوجه میشود که جناب شیخ اشراق، طبیعیات را مصادره به مطلوب کرده و در خدمت الهیات آورده است و استقلال ذاتی برای طبیعیات قائل نیست.
دیدار خلسه آمیز سهروردی با ارسطو
حسن سیدعرب نیز در این همایش گفت: سهروردی در کتاب «التلویحات» خود شرح دیدار خلسهآمیزش با ارسطو را داده است. او گزارش میدهد که در شبی از شبها خلسهای عارض شد و در آن شب نورانی و روحانی شخصی را دیدم. به تعبیر سهروردی این شخص امام الحکمه و معلم اول ارسطو بوده است. خلسه حالتی در میان خواب و بیداری است. او میگوید که ارسطو را دیدم و با او به گفتوگو پرداختم و دو سوال از او کردم. سوال اولش این است که «من کیستم؟» ارسطو به تفصیل پاسخ داده و میگوید که اگر به خودت آگاهی داری یعنی خود را درک کردهای و «من» هرکس ذات اوست.
وی افزود: این روند به صورت حصولی برای انسان درک میشود. یعنی هر قدر انسان از ماده و تن خودش و از عالمی که در آن زندگی میکند فاصلهاش بیشتر شود، ادراکش از خودش به صورت حصولی بیشتر میشود. ارسطو میپرسد تو خودت را درک میکنی؟ شیخ پاسخ میدهد بله. بعد میپرسد به چیزی خودت را درک میکنی؟ پاسخ میدهد خیر. پس از این اما شیخ اشراق میخواهد از این فرصت بیشتر استفاده کند، چرا که گمان دارد این خلسهای که به صورت بی اختیار به دست داده شاید بی تکرار باشد. به همین دلیل پرسش دوم را از ارسطو میکند.
سیدعرب ادامه داد: پرسش دوم شیخ از ارسطو این است که آیا اتصال بین نفوس ممکن است و آیا نفوس با هم ارتباط دارند؟ ارسطو پاسخ میدهد که تا زمانیکه نفوس در قید بدن هستند، خیر. هنگام مفارقت نفوس از ابدان این اتحاد با عقول از جمله عقل فعال صورت میگیرد. نفوس در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند. ارسطو میگوید وقتی از این تعلق به بدن کاسته شد و مفارقت تامه برای روح صورت گرفت، اتحاد نفس صورت میگیرد. سهروردی نوشته است که من تحیر کردم از اینکه اولاً ارسطو را میدیدم و ثانیاً از او مشکلات علمیام را پرسیدم.
وی با اشاره به سوال دیگر سهروردی از ارسطو اضافه کرد: شیخ اشاره کرده که بعد پرسیدم که آیا کسی هست که در تاریخ تفکر بشری به پای افلاطون برسد؟ ارسطو پاسخ داد که از هزار نفر یک نفر هم نمیرسید. سهروردی اما در مواجهه با این پاسخ شروع میکند به ذکر نام تنی چند از متفکران. او اسامی را یاد میکند و ارسطو هیچ خم به ابرو نمیآورد و انگار که آنها هیچ وجودی نداشتهاند. اما همینکه به اسم دو نفر میرسد گل از گل چهره ارسطو باز میشود و آن دو نفر بایزید بسطامی و سهل بین عبدالله تستری هستند.
نویسنده کتاب «رهیافت تطبیقی به فلسفه سهروردی» با اشاره به اینکه به باور شارحان شخصی که سهروردی در عالم خلسه دیده، ارسطو نبوده است، گفت: مفسران بویژه معاصران گفتهاند که این شخص با آن ساختار فکریاش نمیتوانسته ارسطو باشد. افلاطون هم نبوده است. برخی گفتهاند که سهروردی در مرتبهای از مراتب نفس با خودش مواجه شده است.
جسمانیت ناپیدا از نظر سهروردی و حل فلسفی مسئله معاد جسمانی
سید محمد علی دیباجی، نیز در این همایش گفت: عالم مثال که اعم از عالم مثل معلقه است، یکی از ارکان فلسفه سهروردی محسوب میشود، بنابراین اهمیت بسیاری دارد، اما متأسفانه بجز یکی دو رساله دیگر هیچ کتابی درباره عالم مثال نوشته نشده است. یکی از این رسالهها «فانوس الخیال» است به قلم قطب الدین محمد بن شیخ علی الشریف الدیلمی اللاهیجی که بیشتر با القاب «شریف لاهیجی» و «قطب الدین لاهیجی اِشکِوَری» شناخته میشود.
وی افزود: قطب الدین اشکوری معاصر ملاصدرا بود. من 6 نسخه از این رساله به دست آوردیم و با تطبیق آنها توانستیم کتاب «فانوس الخیال فی تحقیق (ارائه) عالم المثال» اشکوری را منتشر کنیم. همه فلاسفه و حتی برخی از متکلمان و فقهای ما در سنت اشراقی حضور دارند. قطب الدین اشکوری هم که فیلسوفی است که در کلام هم ورود جدی پیدا کرده به این سنت باز میگردد. اینجا باید درباره مفهوم «تاله» سخن بگویم.
سهروردی رویکردی عظیم به قرآن و حدیث دارد و بیش از هر فیلسوف دیگری به این دو منبع یعنی قرآن و سنت توجه کرده است
دیباجی اضافه کرد: اصطلاح «تاله» را خود شیخ اشراق در مقدمه حکمهالاشراق آورده است و بعدها شمس الدین شهرزوری در «نزهه الارواح و روضه الافراح» به شرح آن پرداخته است. مرحوم عبدالحسین زرینکوب گفته است که تاله به جای تصوف به کار رفته است. البته نباید فراموش کرد که سهروردی تناسب زیادی با متصوفه زمان خودش نداشته است. به نظر میرسد که «تاله» جمع بین سنتهای سینوی و کلامی و عرفانی ما باشد. بحث تاله در کتاب «فانوس الخیال» هم دنبال شده است.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اهداف قطب الدین لاهیجی در تألیف «فانوس الخیال» گفت: به نظرم نویسنده چند هدف را در این کتاب بیشتر از اهداف دیگر دنبال کرده است: نخست تقریر جدیدی از نظریه مثل معلقه سهروردی است. دوم تفسیر عقیده به برزخ و بدن برزخی و سوم رد موضوع تناسخ به پشتوانه این نظریه. همچنین او تفسیری از حدیث معروف «عجب الذنب» ارائه میدهد. در روایات که از طرق عامه و خاصه نقل شده است این طور آمده که: «ویِبلی کل شیئ من الانسان الا عجب ذنبه فیه یُرکَب الخلق» ویا این که «کل ابن آدم یُبلی ویأکله التراب الا عجب الذنب منه خلق وفیه یرکبُ» و این همان مسئله اجزایی است که از بدن انسان باقی میماند و معاد جسمانی بر محوریت آنها شکل میگیرد. ملاصدرا گفته است که بعد از مفارقت نفس از بدن قوه خیال و تخیل انسان باقی میماند که با آن قوه بدن خود را تخیل میکند و همین طور بدن خود را که در قبر خفته است. قطب الدین اشکوری اما تفسیر جدیدی از هیولی ارائه کرده و بر مبنای حکمت اشراقی از جسمانیت ناپیدا حرف میزند.
عقل سرخ خود سهروردی است
قاسم پورحسن نیز در این همایش مطلبی را درباره رساله «عقل سرخ» سهروردی ارائه کرد. وی گفت: رساله «عقل سرخ» را به همراه داستان مهم «غربت غربی» میتوان هم سیر حیات فکری سهروردی دانست و هم منظر اشراقی او و هم موقف سراسر متمایز او را نسبت به سنت یونانی. به نحوی عقل سرخ تدوین فلسفهای ایرانی و اشراقی است.
وی افزود: ما هنوز به میراث عقلیمان تفتن پیدا نکردهایم، چرا که جامعه ما خود را بینیاز دانسته و جامعه بینیاز هم جامعه بی آینده است. عقل سرخ خود سهروردی است و متنی بسیار مهم. رمزیترین و تمثیلیترین رساله سهروردی است و گسست فکری سهروردی از فلسفه یونانی با این رساله صورت گرفته است. سهروردی راه دست یافتن انسان به خویشتن خویش و جاودانگی را بیان میکند.
پورحسن ادامه داد: سوال من این است که عقل سرخ ایجابی است یا سلبی؟ خود سهروردی هر دو معنا را به کار میگیرد. یعنی عقل سرخ نه خوب خوب است که اگر خوب بود اسمش باید عقل نورانی یا عقل سپید میشد. عقل سرخ صاحب دانایی است اما روی به عقل کلی دارد. او در این رساله سیر انسان را مطرح میکند و به مراحل هفتگانه و چشمه زندگانی میرسد و میگوید که اگر میخواهیم به چشمه زندگانی دست پیدا کنیم، راهش در همین دنیاست. برخی میگویند که اندیشههای فلاسفه مسلمان تمامی انتزاعی است و نه انضمامی. همین نکته در رساله «عقل سرخ» این اندیشه را باطل میداند و نشان میدهد که ما هنوز اندیشه فیلسوفان مسلمان را بررسی نکردهایم.
سیما نوربخش نیز در این همایش مطلبی را درباره مسئله تأویل میان فیلسوفان مسلمان ارائه داد. او بحث خود را با تمایز میان تأویل و تفسیر آعاز کرد و به بیان معانی تأویل پرداخت و در نهایت به رویکرد و نگاه شیخ اشراق به مسئله تأویل و تأویل قرآن رسید.
نوربخش گفت: سهروردی رویکردی عظیم به قرآن و حدیث دارد و بیش از هر فیلسوف دیگری به این دو منبع یعنی قرآن و سنت توجه کرده است. سهروردی اشاره کرده که در پرتو نور منبعث از وحی قرآنی و نور محمدی است که میتوان به حقیقت ادیان و حکمت پیشینیان از هرمس و فیثاغورث گرفته تا زرتشت و حکمای فرس دست یافت. سهروردی همچنین پس از طرح مسائل فلسفی مانند وجود واجب الوجود، عقل، نفس و انسان از آیات قرآن به عنوان موید کلام خود بهره میبرد.