سه‌شنبه 6 آذر 1403

توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت

اگر جایی قرار است با حساب و کتاب گسترش و توسعه یابد می‌بایست برای آن جا طرحی جامع تهیه شود که بر اساسِ آن جاهای مناسب برای گسترشِ زمین‌های زیرِ کشت یا به جهتِ درخت‌کاری و نیز خانه‌سازی و ارتفاعِ خانه‌ها و حریم ها مشخص شوند

علیرضا افشاری*

چندی است که ساکن روستای پدری شده‌ام، جایی که اکنون محله‌ای شده است از شهری تازه. فضای روستا و باغ‌هایش کاملاً با سال‌های کودکیِ ما تفاوت کرده است. تفاوت، به نظرِ من، به خودی خود ایرادی ندارد هر چند مانندِ بیشترِ افراد دوست دارم که محل خاطره‌های کودکی و نوجوانی‌ام، همان‌گونه که بود، باقی می‌ماند.

با این حال، اگر تفاوتی رخ می‌دهد و به ظاهر امروزی‌تر یا مدرن می‌شویم کمینه‌ی توقع آن است که بهتر شویم؛ یعنی، افزون بر رشدِ امکانات به زیبایی و دسترسی و هماهنگیِ اجزای روستا افزوده شود، نه آن که زشت شود. از این رو، این یادداشت را هر چند به عنوانِ شهردارِ شمشک دربندسر می‌نویسم، بر این باورم که نکته‌ها و یادآوری‌هایش، اگر درست باشد، به کارِ همه‌ی روستاهای کشور می‌آید.

نخست آن‌که اگر جایی قرار است با حساب و کتاب گسترش و توسعه یابد، که اصلش هم همین است و قصدِ ما بهبود و پیش‌رفت است و نه توسعه به هر قیمتی که طبیعتاً نابودگر و ناپایدار خواهد شد، می‌بایست برای آن جا طرحی جامع تهیه کنیم؛ طرحی که بر اساسِ آن جاهای مناسب برای گسترشِ زمین‌های زیرِ کشت یا به جهتِ درخت‌کاری و نیز خانه‌سازی و ارتفاعِ خانه‌ها و حریم‌ها و نکته‌هایی دیگر مشخص شوند تا در آینده برای نمونه اگر با ارتفاعِ خانه‌ای مخالفت شد یا نشد به حسابِ ارتباط‌های افراد با شهرداری گذارده نشود، و گسترشِ آن مکان به سوی زیباتر و هماهنگ‌تر شدنِ اجزایش میل کند و نه یک درهم‌شدگی که در آن سقفی برای جمعیت و آبِ مورد نیاز در نظر گرفته نشده باشد و بافت‌های بومی مورد هجومِ (ورودِ بیش از ظرفیتِ) کسانِ غیرمحلی قرار گیرند تا جایی که تعارض‌های اجتماعی پدید آورده و در نهایت نه از تاک نشانی ماند و از تاک‌نشان!

تا جایی که اطلاع دارم چنین طرحی برای روستای ما تهیه نشده است و برای نمونه، در دادنِ مجوزهای ساخت چهارچوب و استانداردی وجود ندارد؛ به‌ویژه آن که اگر بخواهد طرحی جامع تهیه شود می‌بایست نمایندگانِ روستا هم در آن مشارکت داشته باشند و به‌ویژه از نیروهای تحصیل‌کرده و نخبه‌ی محلی هم بهره برده شود. در نتیجه‌ی چنین وضعیتی است که شکلِ بصریِ روستا زشت شده است و امیدی هم به تغییر وضعیت نمی‌رود.

اکنون که گاه در میان باغ‌های روستا قدم می‌زنم با منظره‌ی ناپسندِ مرزبندیِ باغ‌ها با سیم‌کشی، توری‌های فلزی و دیوار و حتا گاه سیم‌خاردار مواجه می‌شوم امری که در دورانِ قدیم وجود نداشت و هنگام رفتن به کوه یا دشت به راحتی تردد می‌کردیم و مرزها با موانعی طبیعی هم‌چون راه‌های مالرو یا جوی‌ها و گاه درختانِ تبریزی مشخص می‌شد و روستاییان برای حفظِ مرزهای باغ‌های‌شان به یک‌دیگر اعتماد داشتند.

این مرزبندی‌ها تا آن اندازه نادرست و فاجعه‌بار هستند که گاه مسیرها و راه‌های عبور را هم در بر گرفته‌اند و حریمی برای رودخانه‌ها یا رودهای کوچک فصلی و مکان‌های طبیعی، هم‌چون آبشار، قائل نشده‌اند.

این را می‌پذیرم که با ارزشمند شدنِ زمین‌ها و برآمدنِ نسل‌های جدید که گاه چندان هم هم‌دیگر را نمی‌شناسند این تفکیک و جداسازیِ زمین‌ها ضرورت پیدا کرده است، اما آیا نمی‌شود این کار زیر نظارتِ نمایندگانی منتخب از روستا تقریباً همانندِ شورایاری‌ها در محله‌های شهر تهران که من مدافعش بوده و هستم و آسیب‌های حتا گاه وحشتناکِ برآمده از شکل‌گیریِ آنان، از جمله دائمی شدنِ برخی‌شان، را دلیلی برای برچیده شدن‌ِ آن سامانه نمی‌دانم وگرنه ما هیچ‌گاه به معنای واقعیِ مردم‌سالاری و دموکراسی دست پیدا نخواهیم کرد و معتقدم که آن آسیب‌ها را می‌توان بخردانه حل کرد و با تأیید شهرداری، تا به‌گونه‌ای هماهنگ در کل شهر پیاده شود، اجرا نمود تا زیباییِ باغ‌ها از میان نرود و به‌ویژه حریم‌ها و گذرگاه‌های همگانی به خوبی حفظ شود؟

شاید بد نباشد در همین‌جا اشاره‌ای به شیوه‌ی انتخاباتِ بسیار مهم اما مغفولِ شورای شهر، که شهردار را تعیین می‌کند، داشته باشم. به نظرِ من، بهترین نوع انتخابات در شهرهای کوچک که مرکزِ استانی نیستند و داعیه‌ی رهبریِ منطقه یا استانی را ندارند آن است که هر محله در شهر کسی را تعیین کند و آن‌ها شورای شهر را شکل دهند تا هم دشواری‌های شهر را از نزدیک بشناسند و هم آن‌که مانعِ زدوبندهای بعدی و اختصاصِ بودجه به جایی خاص شوند. در این وضعیت طبیعتاً بر اساسِ جمعیتِ محله‌ها تعدادِ نمایندگان انتخاب خواهند شد. چرا که در انتخاباتِ کلی و سراسری طبیعتاً محله‌ای که جمعیتِ بالایی داشته باشد می‌تواند همه‌ی منتخبان را از محله‌ی خویش انتخاب نماید که ستم به دیگران خواهد شد، یا حتا اگر قانون بگذاریم که حتماً یک تن از هر محله در شورا باشد اما انتخابات هم‌چنان سراسری باشد باز هم کنشگرانِ آن محله‌ی پرجمعیت با کسانی از محله‌های دیگر زدوبند خواهند داشت و کسانی به شورا راه خواهند یافت که تابع نظرهای آن گروه باشند.

در پیشنهادِ ارائه‌شده شورای شهر بیشتر هماهنگ‌کننده‌ی دغدغه‌هایی خواهد بود که میان کلِ شهر مشترک است و موضوع‌های اختصاصی هم‌چنان بر دستِ نمایندگانِ همان محله پی‌گیری خواهد شد. و البته می‌توان برای گردشی شدنِ این نمایندگی، هم‌چون همه‌ی انجمن‌های مردمیِ عادی، سقفی را برای نمایندگیِ پیاپیِ یک محله در نظر گرفت و صدالبته برای از دست نرفتنِ تجربه‌های به‌دست آورده‌شده‌ی نمایندگانِ محبوبی که چند دوره نماینده‌ی مردم محله‌ی خود بوده‌اند می‌توان شورایی مشورتی برای شورای شهر ایجاد کرد که از این افراد تشکیل شده باشد تا مبادا این سِمَتِ داوطلبانه برای برخی تبدیل به شغل و پیشه‌ای شود.

در همین راستا، شکل‌گیریِ نهادینه‌ی تعاونی‌های محلی، برای پی‌گیری امورِ همگانی، مفید است؛ تجربه‌ای که در برخی جاها شده اما در همه‌جا نیست. به باور من، زمین‌ها و مکان‌های وقفی را می‌بایست به چنین نهادهای همگانی و مردمیِ محلی سپرد چرا که از آغاز هم به چنین قصدی وقف شده بودند.

شهر شمشک دربندسر شهری گردشگری است که به نظر من تقریباً همه‌جای ایران گردشی است و از این رو وجودِ آن طرح جامع و حفظ محیط‌زیست و در نظر گرفتنِ حریم برای دره‌ها و رودخانه و آبشارها فوریت دارد. مثلاً برای مردمی که از اَبَرشهرِ تهران به قصد استراحت به دامنه‌ی کوه‌ها یا کنار رود در این منطقه می‌آیند وجودِ راه‌های دسترسی لازم است، اما متأسفانه نه تنها چنین راه‌هایی وجود ندارد بلکه کم‌وبیش گذرِ ورودیِ اکثر این دره‌ها در دستِ ساخت‌وساز است! این کار، جدا از آن‌که بی‌احترامی به زیست‌بوم و قوانین و زیبایی و گردشگری است گاه تا آن اندازه نابخردانه است که ممکن است مانند سیل شیراز در سه سال پیش فاجعه‌ای را هم برای سازندگانِ آن بناها پیش آورد. یک نمونه‌ی شاخص در این میان، تنگه‌ی زیبای هَمِلون است که جویِ زیبای آن، دست‌کم در بخشِ بزرگی از پایین‌دست، گویا به خاطر آبیاری و بردنِ آب به سرِ زمین‌هایی دیگر خشک شده است و وجود لوله‌های متعدد در بالادستِ آن، و بنای مخروبه‌ای که که سال‌هاست ورودی‌ِ این دره را به خود اختصاص داده است، به کل این طبیعتِ فوق‌العاده را زشت نموده‌اند.

افزون بر آن، همان‌طور که اشاره کردم، گاه صاحبانِ زمین‌ها حصارکشی‌شان را تا نزدیک رودخانه امتداد داده‌اند و عملاً راهی برای رفتن به کنارِ رود و قدم زدن در کناره‌ی آن وجود ندارد.

این موضوع درباره‌ی کوه‌ها هم صدق می‌کند و متأسفانه با رصد نشدنِ قانونی که درباره‌ی آباد کردنِ زمین‌ها وجود دارد روستاییان، در بیشتر جاهایی که پیرامونِ تهران دیده‌ام، گاه در جاهایی با شیبِ بسیار یا در نزدیکی صخره‌ها یا در ارتفاع درخت می‌کارند و مرزبندی می‌کنند و این جدا از آن دسته از افراد متمول است که با روابط خاص‌شان ویلاهایی را در کوه‌ها می‌سازند. این قانون دست‌کم درباره ی مناطق کوهستانی بسیار آسیب‌زننده است و گمان می‌کنم رقابت‌های ناسازنده‌ای را هم سبب شده باشد.

برای شهرِ ما مشکلِ بزرگی هم وجود دارد و آن این‌که برخی پایه‌های اصلیِ گردشگریِ آن، مثلاً پیست اسکی شمشک، سال‌هاست که فعال نیستند در حالی که اگر اراده‌ای برای فعال کردن‌شان باشد امرِ سختی نیست. در پیوند با این پیست قدیمی شایسته‌ی یادآوری است زمینی که قرار بود در آن پارکینگی طبقاتی برای پیست ساخته باشد به ساختمانی بزرگ تبدیل شده است؛ مشکلی که همه‌مان در تهران شاهدش بوده و هستیم، یا هم‌چنان نامرتب و نازیبا بودن دکه‌ها و ساختمان‌های کوچکی که روزگاری جهتِ اجاره‌ی وسایل اسکی برپا شده بودند و اکنون به غذاخوری‌ها و قهوه‌خانه‌هایی کوچک بدل شده‌اند و صد البته رودخانه‌ای که اصلی تمیز نمی‌شود...

در شهرهای گردشگری و تفریحی معضلِ بزرگی که وجود دارد و با نبودِ آن طرح جامع به فاجعه خواهد انجامید گسترشِ بیش از اندازه‌ی ساخت‌وساز است؛ زمین‌ها ارزشمند شده‌اند و کسانی از شهرها تمایل دارند که خانه‌ها و باغ‌هایی را در اختیار داشته باشند، حتا اگر قصدِ پول‌شوییِ ناشی از این اقتصادِ خراب و ناسالم را در نظر نگیریم. فروش بیش از اندازه‌ی زمین جدا از برهم زدنِ بافتِ بومی و پیش آوردنِ معضلاتی در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، که با شعارها و روش‌های پیش‌گرفته‌ی حکومت هم هم‌خوانی ندارد، می‌تواند معضلِ بزرگ کمبودِ آب را هم، که در این مناطق هنوز برجسته نشده، ایجاد کرده و گسترش دهد. در حالی که بهتر است مدیریت به سمتی باشد که، با پشتیبانی از مردمان محلی و زیباتر کردنِ محیط، گردشگران بیایند و با صرفِ هزینه‌ای از امکاناتِ بومیان بهره ببرند تا اقتصادِ شهر پویاتر شده و جلوی کوچِ آنان به شهرهای بزرگ گرفته شود.

حال که سخن به این‌جا رسید اشاره‌ای هم به روستا محله‌ی کوچکِ خودمان، جیرود، داشته باشم که نکته‌هایی در آن به چشم می‌خورد: وجود شرکتی که سال‌هاست کوهِ ورودی ده را به بهانه‌ی معدنِ فسفات، با ساختِ ساختمان‌هایی به جهتِ استقرار کارگران و ابزار، می‌خورد. این فعالیت که بیش از دو دهه است در این‌جا مستقر شده و با صدا و ایجادِ غبار و خاک در برهه‌هایی زندگی را برای محلیان سخت کرده است، گویا دیگر به انتهای راه رسیده و منابع معدنی را به ته رسانده باشد، اما نمایندگانِ مردم محل نتوانسته‌اند مانعِ کارِ آنان شوند. حال که ما هم جزوِ آن شهر گردشگری شده‌ایم شایسته است که به جهتِ برچیدنِ آن اقدام‌های لازم صورت گیرد.

به جهتِ پایانیِ متفاوت و لبخندی بر این جهانِ گذرا زدن، این را بیفزایم که در ورودی روستای ما تابلویی قرار گرفته با این متن: «به روستای جیرود، مهد شعر و ادب، خوش آمدید». البته در روستای ما هم شاعرانی باقریحه و خوش‌سخن، مانندِ همه‌جای سرزمین‌مان، حضور دارند اما آیا واقعاً سازندگانِ این تابلو معنای «مهد» را نمی‌دانسته‌اند؟! جدا از آن که ما هیچ شاعر سرشناسی، در سطح ملی، نداریم اصولاً عمر روستای ما به بیش از دو سده نمی‌رسد...

------------------------------

* کنش‌گر فرهنکی و روزنامه‌نگار آزاد

تماشاخانه

ببینید | عینکی که صدای مکالمات را به متن تبدیل می‌کند / اختراعی شگفت‌انگیز برای ناشنوایان

ببینید | درگیری میمون‌ها در شهر / مردم بدون دخالت تماشاچی هستند

فیلم های دیگر کانال عصر ایران در تلگرام
توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت 2
توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت 3
توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت 4
توسعه «شمشک» زیبا؛ آری اما نه با ساخت‌و‌ساز که با توجه به طبیعت 5