جانفدا | نخستین عملیات تشکیلاتی تیپ 41 ثارالله کرمان / روایت حاج قاسم از شب شناسایی مواضع بعثیها
گروه سیاسی خبرگزاری فارس: سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران و سیدالشهدای محور مقاومت در بخشی از خاطرات خود نوشت خود مطالبی را درباره عملیات بیتالمقدس عنوان کرده است.
گزیده سخنان سردار سلیمانی درباره عملیات بیتالمقدس به شرح زیر است:
عملیات فتح المبین اولین تشکیلات تیپی ما بود اهدافی که به ما واگذار شده بود، دو هدف بود یکی ارتفاعات کمر سرخ امام زاده عباس و حد فاصل این دو و دیگری تصرف ارتفاعات 202 و تنگه ابوغریب بود.
در شناسایی، ما سه مانع اساسی داشتیم: یکی بُعد مسافت بود. ما از خط خودمان تا ارتفاع 202، یک فاصله بسیار زیادی داشتیم. از محل استقرار نیروها با خط اول خودی چهارده کیلومتر و از خط اول خودمان تا ارتفاع 202، بیست و دو کیلومتر فاصله داشتیم؛ دوم فصل طغیان رودخانه چی خواب بود؛ و مانع سوم جاده آسفالته که محل اصلی تردد عراقی ها روی همین جاده آسفالته بود. ما باید از این جاده آسفالت میکردیم و به ارتفاع 202 میرسیدیم.
عمده شناسایی ما در روز انجام میگرفت. کلاً آن موقع، گروه های شناسایی و اطلاعاتی عملیاتیمان خیلی ضعیف بودند. نیروهای شناسایی کم تجربه بودند. در منطقه فتح المبین، خط بسیار نامناسب و فاصله با عراقی ها زیاد بود؛ مسافتی در حدود دوازده تا چهارده کیلومتر تا خط دوم عراقی ها هم که روی ارتفاعات 202 قرار داشت، بیست و دو کیلومتر فاصله داشتیم، این فاصله به صورت تپه ماهور شیار و دشت بود.
عراقیها هر روز گشت میزدند حتی روی ارتفاعات پشت سرمان را که خط ما آن جا بود، میگشتند. وسط جبهه، حدود سی کیلومتر در دو طرف جبهه باز و دشتی بود که ارتفاعات و شیارها دو طرف آن قرار گرفته بودند. بارها گشتیهای ما با گشتیهای عراقی برخورد کردند. مثلاً چوپانهایی که از آبدانان روی ارتفاعات کنار چاه نفت برای چرای گوسفندهایشان به دشت میرفتند، گیر عراقیها میافتادند و آنها چوپانها و گوسفندهایشان را میبردند. ما مجبور بودیم تحت این شرایط کار شناسایی را انجام بدهیم.
اولین شناسایی که انجام دادیم در سمت راست ارتفاعات کمر سرخ بود. فاصله شیارها زیاد بود دشمن روی ارتفاعات مستقر بود. ما هم ده تا دوازده نفر بودیم که کار شناسایی را در روز انجام میدادیم. من و حمید ایرانمنش و کازرونی جلو می رفتیم و بقیه پشت سرما به عنوان احتیاط و تأمین حرکت میکردند.
به لب ارتفاعی رسیدیم که فاصله اش تا عراقیها رودخانهای بود که در کنار ارتفاعات کمر سرخ قرار داشت، تپه بلندی مثل یک بریدگی بر رودخانه مسلط بود. آن طرف رودخانه با همین شکل، عراقیها مستقر بودند. پشت چند تا بوته دراز کشیدیم و شناسایی را شروع کردیم؛ اما رودخانه برایمان مهم نبود. حیفمان آمد آن را شناسایی نکنیم. فصل بارندگی بود. رودخانه طغیان داشت. باید میفهمیدیم کجای آن پهن است تا نیروها را از آن جا عبور بدهیم. مانده بودیم چه بکنیم.
عراقیها کاملاً بر رودخانه مسلط بودند و سنگرهایشان مشخص بود. آن قدر که به راحتی، حرکاتشان را میدیدیم و حتی صدای برخورد قاشق و بشقابشان را هم میشنیدم. کافی بود یکی از ما عطسه کند تا لو برویم. فکر کردیم فقط یکیمان برود پایین و اولین نفری که داوطلب شد، حمید بود. پایین رفتن پر سر و صدا و بالا آمدن توی دید عراقیها. چاره دیگری نداشتیم.
حمید حرکت کرد او را نگاه نمیکردیم بلکه فقط گوشمان به او بود و چشممان به عراقی ها منتظر شنیدن صدایی از حمید بودیم با آن شیب تند به هر شکل میخواست پایین برود، اگر پرت نمیشد سر و صدای سنگها بلند میشد و عراقی را متوجه میکرد؛ اما حمید چریک چنان نرم و ماهرانه پایین رفت که هیچ صدایی بلند نشد.
حمید به فاصله کمی از لب رودخانه زیر ارتفاع تپه در یک گودی پناه گرفت. او را میدیدم که با تسلط کامل قدم میزد و شناسایی می کرد. بیآنکه ذره ای ترس به خود راه بدهد، کار خود را انجام داد و برگشت؛ اما عراقی ها او را دیدند. سرباز عراقی تا او را دید، تیراندازی نکرد. حالا یا کمین بود یا چیز دیگر، نمی دانم. به سوی فرماندهاش دوید تا حمید را نشان دهد.
در همین فاصله، حمید با چابکی خود را بالا کشید. ما همان جا ماندیم تا واکنش عراقی ها را ببینیم. حدود ده پانزده نفر ایستاده بودند و مشکوک به این سو نگاه میکردند و برای شان سوال بود که آیا آنکه را دیده اند، از افراد بومی بوده یا نظامی؟ بالاخره پایین آمدند و ما هم عقب کشیدیم.
پس از این که شناسایی انجام شد، ما سه محور را برای پیشروی انتخاب کردیم: یک محور از انتهای سمت راست خط حد شروع میشد و نیروها از رودخانه چیخواب عبور میکردند و از پشت سر وارد خط دشمن میشدند؛ محور دوم از انتهای سمت چپ خط حد نیروها حرکت میکردند و پس از عبور از جاده آسفالته و دور زدن روستاهای امامزاده عباس، از پشت به دشمن حمله می کردند؛ محور سوم از وسط حرکت میکرد و پس از شکستن خط اول دشمن و عبور از جاده آسفالته، به طرف 202 و تنگه ابوغریب ادامه میداد و تنگه را تصرف می کرد.
برای کمر سرخ، دو گروهان پیش بینی کرده بودیم که از دو طرف حمله کنند؛ یعنی گردان را به دو قسمت تقسیم کرده بودیم که فاصله ی هر قسمت گردان با هم ده کیلومتر بود؛ یعنی یکی از انتهای کمر سرخ و یکی از ابتدای کمر سرخ میرفت و از پشت کمر سرخ را دور میزدند و بالا می آمدند به سمت دشمن و دشمن را محاصره می کردند.
پایان پیام /