داستان پشت پردهی روزنامهی معروفی که یک «بار» خرید!
داستان پشت پردهی روزنامهی معروفی که یک «بار» خرید!
شیکاگوی دههی 70 میلادی جایی بود پر از ارازل و اوباشی که از کاسبای شهر پول زور میگرفتن. این وسط مقامات شهری هم رشوه میگرفتن و چشم بر خطا میبستن. طی این سالها یک روزنامهنگار به اسم پاملا زکمن دنبال راهی بود برای جمع کردن مدارک و حرکتی زد که در تاریخ روزنامهنگاری ماندگار شد.
این خانم زکمن (Pam Zekman) قبل از این ماجراها، در روزنامهی شیکاگو تریبون کار میکرد و عضو یک تیم چهار نفرهای بود که برای یک گزارش مفصل درباره فساد انتخاباتی و فساد در حوزهی پزشکی، برندهی پولیتزر شده بودن. برای اون گزارش بارها نقشهای مختلفی رو بازی کرده بود.
مثلا برای تهیهی گزارش، و برای فهمیدن جزئیات پرونده ای، مخفیانه میرفت سالمندان و مدتها نقش پرستار رو بازی میکرد. یا در حوزههای انتخاباتی هم باز هم خودش رو در نقشهای مختلفی جا میزد و سعی میکرد اطلاعات کسب کنه. آدم زرنگ و کلهشقی بود که برای مدرک جمع کردن هرکاری میکرد.
بخاطر توانایی و جسارتش در نوشتن و جمع کردن مدارک، بعدها روزنامهی شیکاگو سانتایمز که رقیب شیکاگو تریبیون بود زکمن رو استخدام کرد. سالها بود که زکمن داشت علیه کارمندان دولتی مدارک جمع میکرد. مدارک رشوه گرفتن از باندهای تبهکار شهری.
برای مدتها بود که کاسبان شهر گله داشتن که ما همه شاهدیم این باندهای تبهکار میان توی بارهای شهر به پلیس رشوه میدن تا چشم بر خشونت و زورگویی ببندن. اما هیچوقت نمیتونستن ثابت کنن و برای این کار نیاز به شواهد قوی بود.
زکمن هیچوقت منابع لازم رو در اختیار نداشت که بتونه اون شواهد رو ثبت و ضبط کنه. جایی متوجه شد که تنها راه ضبط کردن مدارک و شواهد اینه که وارد خود سیستم تبهکاران بشه. به روزنامه پیشنهاد عجیبی داد: گفت به من کمک کنین یک بار در مرکز شهر بخریم!
روزنامه با تکیه بر گذشتهی این روزنامهنگار، حرفش رو قبول کرد. قرار بر این بود که یک بار خریداری بشه و اون بار رو شبیه به اتاقهای بازجویی پر از دوربین و میکروفون کنن بدون اینه کسی متوجه بشه. کل پرسنل بار از روزنامهنگارها بودن که زکمن اونا رو انتخاب کرده بود.
هدف از خرید این بار این بود که هم بتونن مدرک علیه زورگوهای شهر جمع کنن و دوم اینکه رشوههایی که تو بار مابین بازرسان شهری و اون باندها رد و بدل میشه رو ثبت و ضبط کنن. پم و یکی از دوستاش به اسم ری نقش زن و شوهر صاحب بار رو بازی میکردن و کار رو شروع کردن.
خیلی سعی کردن که همه چی دقیق انجام بشه. کسی بهشون شک نکنه، قرارداد و سند و همه چی کاملا طبق قانون پیش بره، برخورد و رفتارشون با مشتری دقیقا همونی باشه که همه جا هست و اینکه سعی کردن یاد بگیرن چطور یک بار رو اداره کنن. یادمون باشه که این کار علیه مقامات اجرا میشد.
چون هدف این بود که دست پلیسهای فاسد رو رو کنن. بنابراین، در یک شرایط خیلی سخت و پیچیده با کلی مخفیکاری اون رو پیش میبردن. چند تا از ژورنالیستا عکاس بودن که روزانه میومدن و میرفتن، بعضیها نقش خریدار رو بازی میکردن، بعضی دیگه به عنوان مشتری دائم همهش تو بار پلاس بودن.
یک پروژهی ثبت گزارش 24/7 بود که باید طبق نقشه پیش میرفت و باید منتظر هر رویدادی تصادفی بودن که ممکن بود پیش بیاد. اسم بار رو هم گذاشتن «Mirage» یا سراب که اسم بامزهای بود. بار رو با گل و گیاه و پوستر و دستگاههای بازی دکور کردن و خلاصه همه چی طبیعی بود.
یک نکتهی جالب این بود که بازرس بهداشت، برق، آتشنشانی و همهی اینا میومدن برای چک کردن بار و این ژورنالیستا تونستن اینا رو هم با رشوه دور کنن. یعنی انتظار این رو نداشتن این همه فساد مابین کارمندان اداری ببینن. جا و مکان اونطور که باید تمیز نبود و طبیعتا بازرسا گیر میدادن.
از همه چیز عکس میگرفتن. از مشتری از فضای خلوت پشت بار و بقیه جاهای دور از دسترس عموم. چند تا ژورنالیستهم توی ماشینها تو خیابون عکس میگرفتن از آدمایی که میومدن و میرفتن. یا حتی نقش بازرس رو بازی میکردن و به اون بهانه از بار و آدمایی که اونجا بودن عکس تهیه میکردن.
توی اداره بار هم مشکل زیاد پیش میومد: مثلا یکی میومد میگفت من مارگاریتا میخوام و اینا بلد نبودن اصلا چی هست. سریع همفکری میکردن و یاد میگرفتن که چطور مارگاریتا درست کنن. این عملیات برای چهار ماه ادامه داشت و در اون چهار ماه از هرچیزی که خواستن و نیاز داشتن مدرک جمع کردن.
از رشوهبگیرهای دولتی و ارگانهای شهری مثل بهداشت و آتشنشانی و غیره تا پلیس و تبهکاران شهری. کلی مدرک از سیستم تقلب مالیاتی که سالیانه حدود 16 میلیون دلار خرج روی دست شهر میگذاشت تا پولهای کثیفی که بین آدما رد و بدل میشد. بعد از چهار ماه این بار رو بستن و اون رو فروختن.
در روز 8 ژانویهی سال 1978 روزنامه اولین سری از یک مجموعهی 25 قسمتی این گزارش رو منتشر کرد. گزارشی از اینکه چه اتفاقی در شهر داره میافته با تمام جزئیات. انتشار مقاله یک رسوایی بزرگ شهری و یک موفقیت برای این تیم روزنامهنگاری بود.
این گزارش به شدت تکان دهنده بود: پس از انتشار یک دو جین مقام رسمی دولتی از کار اخراج شدن. 18 بازرس شهری در تخصصهای گوناگون به گرفتن رشوه متهم شدن و بسیاری به جرم تقلب مالیاتی تحت تعقیب قرار گرفتن. گزارش خیلی سریع نامزد جایزهی پولیتزر شد اما با یک مشکل مواجه شد.
یک بحث اخلاقی پیش اومد اینجا که روزنامهنگار باید تا چه حد پیش بره. آیا اخلاقیه که دام پهن کنی و تبهکار رو بندازی تو دام؟ آیا اخلاقیه که فیلم بازی کنی تا یک سناریو رو پیش ببری؟ و سوالاتی از این دست که تا به امروز هم در جلسات روزنامهنگاری ازش حرف زده میشه.
این گزارش برنده پولیتزر نشد اما یکی از جذابترین سناریوهایی بود که ژورنالیستها تونستن اون رو پیش ببرن. خانم پم زکمن، مغز متفکر این کار، خودش برندهی دو پولیتزر دیگر بطور اشتراکی با چند ژورنالیسته. ورزش اسکیت رو بطور حرفهای دنبال میکنه و تو فیلم هم بازی کرده.