یک‌شنبه 4 آذر 1403

دیدار با مسعود کیمیایی به وقت «خائن‌کشی»

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
دیدار با مسعود کیمیایی به وقت «خائن‌کشی»

کیمیایی پیش از این در ادبیات هم سراغ این مقطع حساس تاریخ رفته بود. رخدادهای دوران مصدق در «جسدهای شیشه‌ای» قابل مشاهده است؛ رمانی که بخشی از وقایع‌اش در سال‌های ابتدایی دهه 30 می‌گذرد.

به گزارش ایسنا، روزنامه همشهری نوشت: «دیدار با مسعود کیمیایی بهانه نمی‌خواهد که هر حضوری کنار او غنیمت است. فیلمساز تاریخ‌ساز سینمای ایران در گذر از 80‌سالگی همچنان سر پرشوری دارد و سیمایی از مردان و زنان پاک‌باخته‌ای ترسیم می‌کند که شبیه زندگی روزمره نیستند چون از دل واقع‌گرایی چرک و تخت سینمای امروز ایران بیرون نمی‌آیند.

دیدنش بهانه نمی‌خواهد اما این بار نمایش «خائن‌کشی» در جشنواره فرصتی می‌شود برای ملاقاتی دوباره با آقای عشق و معرفت و رفتن به کوی دوست. کیمیایی با زانویی که همچنان درد می‌کند، خسته‌تر از آن است که بشود مثل همیشه با فراغ بال در محضر گرمش نشست. نیم‌ساعت پیش برای احوالپرسی و گذاشتن قرار عکاسی تماس گرفته‌ام و حالا پیش او هستیم. با تمام خستگی‌ای که از صدایش هم قابل تشخیص است و با وجود پادردی که مدتی است آزارش می‌دهد و هنوز تجویز هیچ پزشکی سلامتی‌اش را بازنگردانده است. حالا کنار آقای کیمیایی هستیم که خائن‌کشی‌اش را می‌شود این روزها در جشنواره دید؛ فیلمی که برای پرده بزرگ سینما ساخته شده و تفسیری است از تاریخ و درسی است در سینما. شاید بشود گفت باشکوه‌ترین فیلمی که در این سال‌ها ساخته است؛ فیلمی درباره دهه پرجوش و خروش 30، مصدق، نفت، ایران تحریم‌شده، اوراق قرضه ملی و مردان و زنانی آرمان‌گرا که به ستیز می‌اندیشند.

در میانه عکاسی می‌پرسم: «آقای کیمیایی چرا مصدق و دهه 30؟» پاسخ کیمیایی کوتاه است: «چون هر چه داریم از مصدق و نفتی است که او ملی کرد.» داستان علاقه مسعود کیمیایی البته خیلی قدیمی‌تر از این حرف‌هاست. دوران کودکی کیمیایی به سال‌های پرالتهاب ابتدای دهه 30 بازمی‌گردد. این تکه از مصاحبه‌ای با کیمیایی نشان می‌دهد چرا و چگونه مصدق در ذهن او ماندگار شده است: «بچگی من با سال‌های پرحادثه جنگ جهانی دوم و بعد تبعاتش مصادف بود. شروع‌شدن و به نوعی داغ‌شدن مارکسیسم در جهان که دامنه‌اش به ایران هم رسیده بود و به‌اصطلاح از شوروی و بعد چین نشت کرده بود به کشورهای جهان سوم. سال‌های نفت؛ سال‌های ملی‌گرایی؛ سال‌های دکتر محمد مصدق، رفتن شاه، بازگشت شاه و غائله 28مرداد... سال‌هایی که تنها حزب روشنفکرانه‌ای که وجود دارد و روشنفکران را جذب می‌کند حزب توده است. بعد انشعاب‌های پی‌درپی است که به شکل‌های مختلف حزب‌ها و سازمان‌ها ساخته می‌شوند. شرایطی که روز به روز و فصل به فصل تغییر می‌کند. من هنوز بچه‌ام ولی می‌فهمم که مثلا خواهرم که از من بزرگ‌تر است در یک جریان سیاسی است و برادرم باز درگیر یک جریان فکری سیاسی دیگر. پدرم اصلا جزو ملیون اول بود و سخت دوستدار دکتر مصدق. با تمام ابعادش رخدادهای سیاسی را دنبال می‌کرد تا آنجا که به مجلس برود یا در صنف خودش تمام اختیارات و توانایی صنف را بگذارد برای تقویت جریان فکری که به آن تعلق خاطر دارد.» (همشهری، 7 مرداد 1398)

کیمیایی پیش از این در ادبیات هم سراغ این مقطع حساس تاریخ رفته بود. رخدادهای دوران مصدق در «جسدهای شیشه‌ای» قابل مشاهده است؛ رمانی که بخشی از وقایع‌اش در سال‌های ابتدایی دهه 30 می‌گذرد. «بوی بهار می‌آمد. بوی بهار در طبیعت بود. بویی که در تهران می‌آمد، بوی باروت و بوی خیانت و بوی شکار قدرت بود. وقتی افسران بازنشسته به خانه دکتر مصدق حمله کردند و قصدشان کشتن مصدق بود، رحیم و سروش کلاه‌های نظامی‌شان را کنار گذاشته بودند و پاچه می‌خوردند.» (جسدهای شیشه‌ای، صفحه 240)

«مرداد ماه، ماران سیاست جان می‌گرفتند و در خنکای باغ‌ها و خانه‌های بزرگ پنهانی آماده می‌شدند. گرما در خوزستان بیداد می‌کرد. از سرخوشی، مهندسان و کارگران شرکت نفت تخم مرغ روی لوله‌های نفت می‌پختند. در باغی بزرگ سرلشکر مصطفی مقدم، کنار جویباری آرام و خانگی، سرتیپ گیلانشاه، سرلشکر باتمانقلیچ، سرتیپ نقی‌زاده، فرامرزی و چند تای دیگر، سقوط مصدق را دلالانه ارزیابی می‌کردند و حفره‌های نقشه کودتا را تعمیر می‌کردند.» (همان، صفحه‌های 281 و 282).

از زمانی که یادم می‌آید هر وقت به دیدار مسعود کیمیایی رفته‌ام تصویری از محمد مصدق همیشه در گوشه‌ای از کادر خودنمایی می‌کرده است. آدم‌های آرمان‌گرای کیمیایی در خائن‌کشی شیفته مصدق‌اند. در روایت مطلوب او که الزاما با آن چه به عنوان تاریخ ثبت شده انطباق ندارد، تصویری از مصدق ارائه می‌شود که با جهان خائن‌کشی منطبق است. تصویری که در آن می‌شود همراهی رهبر جبهه ملی را با آرمان‌گرایان فیلم مشاهده کرد. کیمیایی در خائن‌کشی به روال معمول و متداول داستان نمی‌گوید. بهترین داستان‌گوی سینمای قبل از انقلاب، سال‌هاست که ابزارهای بیانی‌اش را تغییر داده است. برای پاسخ به این پرسش تکراری که چرا کیمیایی دیگر «قیصر» و «گوزن‌ها» نمی‌سازد، باید تفاوت‌های دو دوران (قبل و بعد از انقلاب) و تأثیرش بر فیلمسازی که زمینه کارش همیشه متن جامعه بوده را لحاظ کرد و از این منظر به تحلیل فاصله‌گرفتن او از روایت‌های سرراست و کلاسیک سیاه و سفیدهای محبوبش پرداخت؛ هر چند کیمیایی، فیلم داستان‌گوی سرراست هم در این دوران ساخته است. (مثل «سرب» یا نمونه متاخری چون «خون شد».)

در خائن‌کشی او با شیوه خاص و همخوان با جهان تالیفی‌اش، در ترسیم روابط آدم‌ها، نحوه روایت و جنس گفتارنویسی، حساسیت و دقتی ویژه را سراغ می‌گیرد. انبوه ارجاعات تاریخی و نگاه خاص کیمیایی به سیاست در کنش‌ها و گفت‌وگوهایی شکل می‌گیرد که شاید برای تماشاگر ناآشنا به سیاست و تاریخ خیلی قابل درک نباشد. ضمن این که کیمیایی با تاریخ از منظر خود مواجه می‌شود. او در خائن‌کشی تاریخ را از منظر امروز واکاوی می‌کند و به نوعی حکایت دیروز را به شرایط امروز پیوند می‌دهد. این را می‌شود در برخی از گفتارهای فیلم مشاهده کرد. شهودی که برخی از شخصیت‌ها نسبت به وقایع و رخدادهای آن سال‌ها دارند از همین نقطه می‌آید. این روایت کیمیایی در فیلمی داستانی از یک دوران است. روایتی که در آن انبوهی از آدم‌ها حضور دارند و خائن‌کشی را به پرکاراکترترین فیلم کیمیایی بدل کرده است. از شروع پرضرب و حادثه فیلم با سرقت از بانک ملی هنگام کسوف (که احتمالا تنها تکه بازمانده از ماجرای مهدی بلیغ در فیلم است)، وارد جهان کیمیایی می‌شویم. گفتار مهدی (امیر آقایی) خطاب به حاضران در بانک، حکم معرفی این شورشیان آرمان‌خواه را نیز دارد: «این اسلحه‌ای که دست من می‌بینید، برای عدالته. ما دزد نیستیم. این پولا رو نمی‌دزدیم. ما به امانت می‌بریم. برای فردای همه‌تون.»

از اینجا فیلم با ماجرای اوراق قرضه ملی دولت مصدق در دوران تحریم نفت ایران پیوند می‌یابد. موقعیتی داستانی که در بستری تاریخی شکل می‌گیرد. اینجاست که مصدق هم با شاهرخ (پولاد کیمیایی) و سهراب (مهران مدیری) مواجه می‌شود. این پیوند میان شخصیتی تاریخی با کاراکترهای یاغی برساخته کیمیایی نحوه مواجهه اثر با رخدادهای سیاسی - تاریخی را هم نمایان می‌کند. فیلم از آرمان، مبارزه و عالم سیاست می‌گوید. از عشق و رفاقت که البته در سراسر اثر با سایه‌ای از خیانت همراه است. با شخصیت‌هایی که به سیاق همیشه کنشمند هستند. پناه‌بردن یاران به خانه‌ای که دور از گزند اغیار بمانند و در نهایت محاصره خانه و انفجاری که همه را به یاد گوزن‌ها می‌اندازد، مجموعه ارجاعات سینمایی اثر را کامل می‌کند.

خائن‌کشی فیلم دشواری است که سبک بصری و حال و هوای غریبش، هیچ ربطی به سینمای ایران ندارد. در هیچ درام حتی تاریخی‌ای از سینمای ایران، قهرمانان در دل شهر، برای رسیدن به رفقایشان مثل وسترن‌های سام پکین‌پا با اسب به تاخت نیامده‌اند و صحنه جان سپردنشان یادآور وسترن محبوب دیگری (بوچ کسیدی و ساندنس کید) نبوده است. خائن‌کشی فیلمی است که با مهارت فن‌سالارانه، هنرمندانه ساخته شده است. حرف آخر کارگردانی که در 80سالگی همچنان پرشور فیلم می‌سازد و روایت تلخش از این حماسه شکست را با شکوه بصری خیره‌کننده‌ای همراه می‌کند؛ بی‌شباهت به هر فیلم دیگری از سینمای امروز ایران که تک‌افتادگی و فاصله‌اش از پسند روز را با صدای بلند فریاد می‌زند.»

انتهای پیام