شنبه 17 آبان 1404

ذخیره فرهنگی نباید صرف سیاست شود / زبان فارسی و نوروز برای ایران فرهنگی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
ذخیره فرهنگی نباید صرف سیاست شود / زبان فارسی و نوروز برای ایران فرهنگی

حبیب‌الله اسماعیلی گفت: فرهنگ همواره فراتر از منازعات سیاسی است و ذخیره فرهنگی نباید صرف سیاست بشود.

حبیب‌الله اسماعیلی گفت: فرهنگ همواره فراتر از منازعات سیاسی است و ذخیره فرهنگی نباید صرف سیاست بشود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: حبیب‌الله اسماعیلی، دانش‌آموخته و پژوهشگر تاریخ، با مهر درباره تاریخ و هویت ایرانی و سرزمین‌های قلمرو فرهنگی ایران به گفتگو نشست. در بخش اول به سیر شکل گیری و روند تداوم هویت ایرانی و ایران فرهنگی در قلمرو ایران سیاسی و تاریخی پرداخته شد. بخش دوم این گفتگو را در ادامه می‌خوانیم:

پس ما می‌توانیم بگوییم که آن هویت یا موجودیت سیاسی ایران که بعد از حمله اعراب متلاشی شد، دوباره توسط اهالی فرهنگ زنده می‌شود و در دوره صفویه به اوج می‌رسد؟

بله. در دوره مغول آرام‌آرام شکل می‌گیرد و در دوره صفویه به اوج می‌رسد و ادامه پیدا می‌کند. خاطره ایرانیت به عنوان یک اصل ثابت همیشه باقی می‌ماند و فقط در دوره‌های مختلف تفسیر متفاوتی پیدا می‌کند؛ کما اینکه در دوره جدید بعد از مشروطه هم، تفسیرش با تفسیر ناسیونالیستی متأثر از ادبیات فرانسوی و آلمانی یک تفسیر جدید می‌شود. ما یک تفسیر اسطوره‌ای داریم، یک تفسیر پیش از اسلام داریم، یک تفسیر بعد از اسلام، و یک تفسیر قرون اخیر بعد صفوی داریم. یک تفسیر نزدیک به ناسیونالیسم جدید داریم. خلاصه که اصل ایرانیت ثابت و تفسیرهای متعدد دارد.

این را هم عرض کنم که مصداق ایران فرهنگی است. وقتی می‌خواهیم راجع به نوروز به عنوان یکی از شاخصه‌ها صحبت کنیم عرض می‌کنم که ما نوروزنامه‌ای داریم که در داخل ایران نوشته شده و نوروزنامه‌ای داریم که خارج از مرزهای سیاسی نوشته شده ولی هر دو به اصل نوروز توجه دارد. یعنی علاوه بر تفسیر متفاوت تاریخی از میراث مشترک ما تفسیر متفاوت جغرافیایی هم از میراث مشترک داریم. اینجاست که ما می‌گوئیم ایران فرهنگی!

تجارت و کاروانسراها مرکز نقل اخبار سیاسی و انتقال تجربیات و دانش علمی فرهنگی آن زمان بوده است. مثلاً یک تاجر از آن طرف ماوراءالنهر حرکت می‌کرده می‌آمده کرمانشاه، می‌رفته در کاروانسرای کنار بیستون، می‌نشسته روبروی یک تاجر کُرد، با همدیگر مبادله اطلاعات می‌کردند. کاروانسرا هم کارکرد نقل اخبار و اطلاعات و مبادله علمی داشته و هم مبادله کالا و... و. یعنی بسیاری از دانشمندان جدای از مدرسه، در گوشه‌ای از کاروانسراها مجلس درس داشتند. بازرگانان به همین زبان سند می‌دادند، برات می‌دادند؛ پس اگر زبان فارسی زبان واحدی نبود چطور می‌توانستند از فارس بروند بخارا در فلان بازار خرید کنند؟ همزمان با جنگ‌های طولانی صفویان و ازبکان، متون ادبی و اداری و... به زبان فارسی نوشته می‌شد. در سوی دیگر، متون دیوان و دفتری و اداری عثمانی‌ها به زبان فارسی است. در تمام هند، تا روزگار اخیر که زبان انگلیسی زبان برتر شد، زبان فارسی بوده. همین لحظه‌ای که ما داریم حرف می‌زنیم عده‌ای بر این باورند که اگر کسی بخواهد خود را در حوزه شبه قاره فرهیخته نشان بدهند حتماً شعری به زبان فارسی می‌گوید و می‌خواند. در کشمیر زبان فارسی هست، در بسیاری از شمال هندوستان تمامی مناطق فارسی می‌فهمند، همین الان هم زبان فارسی آنجا رایج است. در پاکستان همچنان می‌توانید با بسیاری از افراد به فارسی صحبت کنید. درست است که به لحاظ سیاسی جنگ دارند با صفویان، اما زبان فارسی همچنان جاری است، در عثمانی همچنان جاری است، در عراق تا روزگار اخیر همچنان جاری بوده است، در جنوب خلیج فارس همینطور. اما تغییرات سیاسی شکل گرفته، معادلات قدرت تغییر پیدا کرده، چیزی به نام ناسیونالیسم آمده سوار بر موضوع شده: در ترکیه آمدند فارسی‌زدایی کردند، در مناطق جنوبی خلیج فارس به عبث کوشش کردند حتی اسم خلیج فارس را هم عوض کنند، در مناطق دیگر هم اتفاقاتی افتاد، ولی آیا ایران و زبان فارسی محو شد؟ مثلاً در ازبکستان این همه کوشش کردند که زبان فارسی را ریشه‌کن کنند؛ اما همچنان سر جای خودش باقی است. البته ضعیف شده، همه می‌فهمیم که ضعیف شده ولی از بین نرفته است.

چطور است که در این مناطق از بین نمی‌رود؟

ببینید تا زمانی که گوینده‌ای به این زبان وجود داشته باشد از بین نمی‌رود! البته زمانی که اغلب متون _چه قرارداد تجاری یا معاهده یا متن ادبی_ به این زبان نوشته می‌شد، زبان فارسی قوت بیشتری داشت. با این حال، در شوروی سابق از دهه 30 میلادی این طرف که خط تغییر کرده است، فارسی تضعیف شد، اما محو نشد. البته می‌دانیم که گونه‌های نحوی و صرفی آن با ما کمی فرق دارد ولی فارسی‌ست. مثلاً ما می‌گوئیم تشکر، او می‌گوید رحمت، در افغانستان می‌گوید مهربانی. ما می‌گوئیم آقا، او می‌گوید صاحب! چیز عجیبی نیست، خیلی از این کلمات کاملاً آشکارند. یکی از تاجیک‌ها به من گفت همی «جناقم» دارد می‌آید، فهمیدم همان باجناق است، فقط آن بای اولش را ندارد! حالا مثلاً برخی از کلمات از ترکیه وارد شده، ترک‌های خودمان به کار می‌برند؛ مثلاً بعضی از کلمات نحوی و پسوند سوالی را تغییر دادند مثل «می» که آخر کلمه می‌گذارند، می‌گویند خوب‌می؟ یعنی خوبی؟ کلمات به مرور شکل گرفتند، شما در بخارا و سمرقند بروید می‌بینید. یا همین که کلمات عربی و انگلیسی در زبان ما هست. الان خود عرب‌ها کجا رحمت را به معنی تشکر به کار می‌برند؟

بحثی بود سر واژه لوازم‌التحریر؛ هر دوتا عربی‌ست الان ما از این کلمه به عنوان «وسیله نوشتن» استفاده می‌کنیم اما اگر به یک عرب بگوییم لوازم‌التحریر، فکر می‌کند در مورد کارهای آزادی بخشی و جنگ‌های چریکی و کلت و نارنجک و... صحبت می‌کنیم.

بله، پس ما وقتی راجع به هویت ایرانی صحبت می‌کنیم اصل ثابت است ولی تفسیر متفاوت. در حوزه تخصصی زبان شناسان استفاده می‌کنیم، هم زبان فارسی شرقی داریم، غربی داریم، باستان داریم و هم میانه. این زبان فارسی که در حوزه شرقی ایران هست به لحاظ نحوی و صرفی کمی با ما متفاوت است ولی اگر مثلاً یک هفته در کاشغر باشیم هر دو حرف هم را می‌فهمیم. اینها خیلی طبیعی است. اما وقتی یک متن در هر دوره تاریخی نوشته می‌شد برای همه قابل فهم بود. سعدی برای همه هم قابل فهم بوده، بیدل همینطور. پس نشان می‌دهد که ما چیزی فراتر از رویکردهای محلی یک زبان داریم.

چطور این امکان وجود داشته و میرفته؟ آیا زبان دربار بوده؟ زبان تجارت بوده؟

تجارت و کاروانسراها مرکز نقل اخبار سیاسی و انتقال تجربیات و دانش علمی فرهنگی آن زمان بوده است. مثلاً یک تاجر از آن طرف ماوراءالنهر حرکت می‌کرده می‌آمده کرمانشاه، می‌رفته در کاروانسرای کنار بیستون، می‌نشسته روبروی یک تاجر کُرد، با همدیگر مبادله اطلاعات می‌کردند. کاروانسرا هم کارکرد نقل اخبار و اطلاعات و مبادله علمی داشته و هم مبادله کالا و... و. یعنی بسیاری از دانشمندان جدای از مدرسه، در گوشه‌ای از کاروانسراها مجلس درس داشتند. بازرگانان به همین زبان سند می‌دادند، برات می‌دادند؛ پس اگر زبان فارسی زبان واحدی نبود چطور می‌توانستند از فارس بروند بخارا در فلان بازار خرید کنند؟ خلاصه زبان فراتر از عنصر سیاست است. عنصر تجارت و ارتباط اقتصادی در واقع اسباب گسترش بوده، اسناد تجاری و اداری و خصوصاً سیاق نوشتن و این‌ها نوشته و مبادله می‌شده.

پس ما یک نرم‌افزار داریم به اسم زبان فارسی، یک رسانه داریم به اسم کاروانسرا و راه.

بله. همه چیز در حال مبادله بوده است: کالا، فرهنگ، علم، سواد، معرفت و... این کاروانسراها تمام این مناطق را به همدیگر متصل می‌کرده. مثل شریان‌های خونی است که پول و فرهنگ و دانش و معرفت را جابجا می‌کرده. مثلاً کاروانسرای دیر گچین ان‌شاالله راهش باز بشود، داخلش حمام و مسجد و همه‌چیز وجود دارد. نشان می‌دهد که شخص نمی‌آمده یکی دو شب بماند، مدتی زندگی می‌کرده.

بسیار عالی. برسیم به ایران فرهنگی.

قبل از آن عرض کنم دایره سیاست محدودیت‌هایی دارد. طبیعتاً در دایره سیاست به خاطر وجود عنصر قدرت و مرز و محدوده مالکیت و اینکه من از کدام شهر مالیات بگیرم تو نباید بگیری، جنگ و دعواست. اما فرهنگ همواره فراتر از منازعات سیاسی است. در میانه جنگ‌ها سعدی خوانده می‌شده، حافظ خوانده می‌شده، مولوی برای ما معنی داشته، همینطور از مرز دیوارهای آهنین شوروی سابق شعر فروغ و اخوان و... آنجا خوانده می‌شده. در همین دوره فعلی هم زبان شعر برای همه مردم این منطقه شناخته شده است. همانطور که مثلاً ما به شعر لایق شیرعلی احترام و توجه می‌کنیم شعر آقای قیصر امین‌پور هم برای آنان محترم است. این کاملاً وجود دارد. تاجیک‌ها به خواننده می‌گویند حافظ، من رفته بودم آنجا، آنها می‌گفتند این شجریان زور حافظی است! یعنی خواننده درجه یکی است. فیلم سلطان قلب‌ها را همه اینها قبل از انقلاب دیده بودند! رمان هم همینطور!

یعنی این تشنگی فرهنگی وجود دارد که من از تو بشنوم که برادرمی و تو از من بشنوی!

بله و فارغ از مرزهای سیاسی؛ یعنی مرزهای سیاسی اصلاً موضوعیتی ندارد. همواره مثلاً آثار سعید نفیسی و زرین‌کوب آنجا خوانده می‌شد، و آثار آنها در اینجا. اما در حوزه سیاست این طور نبود. در دوره شوروی سابق و ادامه‌اش در دوره فعلی، اصرار دارند که آقا فارس‌ها و تاجیک‌ها دو تا هویت متفاوتند. ولی وقتی وارد حوزه فرهنگ می‌شویم، گسترش آن حوزه ایران فرهنگی و حوزه فراترش می‌شود نوروزستان که حوزه بسیار بزرگ‌تری است. عناصر مشترک اینقدر در حوزه فرهنگی وجود دارد که اصلاً به قول لایق شیرعلی دوئیتی وجود ندارد، ما یکی هستیم. همه این چهره‌ها برای همدیگر شناخته شده هستند. خط هم مانع این شناختن نبوده است.

حوزه فرهنگ بخش عظیمش مشاع است و نباید در ملک مشاع خط‌کشی کنی بگویی اینجایش مال من است. سنایی به همان اندازه که متعلق به اهالی افغانستان بوده متعلق به ما هم هست. مولوی همینطور. اینها ملک مشاع بشری هستند. من مثال زدم، این بار حقوقی ندارد، فقط برای تشبیه موقعیت این را گفتم. مثلاً فارابی مقبره‌اش کجاست؟ ابن‌سینا کجا به دنیا آمده؟ مقبره‌اش کجاست؟ اینها سرزمین مشاع ماست. اینها مرزبندی‌هایی است که معنی ندارد خیلی‌ها می‌گویند آقا خط سرلیک خط فارسی را تضعیف کرده، سر جای خودش است، ای کاش که نمی‌شد. ای کاش که تغییر خط در این مناطق اتفاق نمی‌افتاد، اما اینکه ما همه چیز را تعویل کنیم و علت واحد برایش درست کنیم که تغییر خط باعث شده نه، اینطور نیست. اگر در تاجیکستان یا در ازبکستان زبان فارسی تحریف شده، برای این است که زبان تبدیل شده به زبان کوچه و خیابانی، دیگر زبان تجارتی و اداری نیست. تاجران رابط بین زبان و تجارت بودند، این رابطه ضعیف شده. شما تجار گذشته را نگاه کنید آدم‌های باسوادی هستند، آدم معمولی نیستند، خودشان جزو نخبگان دوره‌های خودشانند. اما گمنامند.

برای همین سعدی می‌گوید غریب‌آشنا باش و سیاح دوست!

این طیف و این قشر اجتماعی که ثروتمند بودند و تجارت می‌کردند، هم در دستگاه اداری و دیوانی حضور داشتند و هم در عرصه تجاری آدم‌های باسوادی بودند و فرهنگ را منتقل می‌کردند. وقتی زبان رابطه‌اش با قدرت و اقتصاد کم می‌شود به طور طبیعی رو به افول می‌رود. مثل همین حالا که در شبه قاره، در ترکیه، در آذربایجان و در قفقاز زبان فارسی نداریم. عملاً از بین رفته ولی شما چقدر می‌توانید سند در گرجستان و ارمنستان و آذربایجان یا همین ترکمنستان که کنار گوش ماست به زبان فارسی پیدا کنید؟ حتی در قزاقستان؛ یعنی خواجه احمد یسوی درست است که ترک است ولی به زبان فارسی می‌نوشته است.

من یک تعبیر شبه حقوقی دارم، البته مبهم است ولی تسامحاً از من بپذیرید. ما یک ملک اختصاصی داریم یک ملک مشاع. خُب ملک اختصاصی، سیاسی و اختصاصی است؛ اما حوزه فرهنگ بخش عظیمش مشاع است و نباید در ملک مشاع خط‌کشی کنی بگویی اینجایش مال من است. سنایی به همان اندازه که متعلق به اهالی افغانستان بوده متعلق به ما هم هست. مولوی همینطور. اینها ملک مشاع بشری هستند. من مثال زدم، این بار حقوقی ندارد، فقط برای تشبیه موقعیت این را گفتم. مثلاً فارابی مقبره‌اش کجاست؟ ابن‌سینا کجا به دنیا آمده؟ مقبره‌اش کجاست؟ اینها سرزمین مشاع ماست. اینها مرزبندی‌هایی است که معنی ندارد. من به اینها می‌گویم هویت‌سازی جعلی مرگبار، هویت‌سازی دروغین. یک زمان هست داریم دعوای سیاسی می‌کنیم من اجازه نمی‌دهم یک وجب از خاکم را کسی نگاه کند و برایش می جنگم، اما در حوزه فرهنگ نمی‌توانم این خط‌کشی را داشته باشم. اگر این کار را انجام دهم خراب کردم، یعنی کاری کردم که صدای همه درآمده.

یعنی آنچه که در حوزه سیاست اصل است، در فرهنگ می‌تواند اصل نباشد.

دقیقاً! و می‌تواند فرع باشد! مثلاً بیدل، نه در ایران بوده و نه چیزی، اما چون به زبان فراسی حرف زده ملک مشاع من است و آن کسی که در هند و شبه قاره زندگی می‌کند. همانطور حافظ، سعدی و... اینها سرزمین مشاع اند. نباید خط کشی کرد. نوروز هم همین پدیده است، چون حتی ریشه‌هایش را باید کهن‌تر از هخامنشی در نظر گرفت چون بین‌النهرینی‌ها تقویم را اختراع کردند، لذا ممکن است برای آنجا باشد، ما سندی راجع به آن نداریم، نمی‌گوییم نیست یا هست، چون سند نداریم سکوت می‌کنیم. ولی راجع به جایی که سند هست که می‌توانیم حرف بزنیم. برخی معتقدند همین چیزی که شما در تخت جمشید می‌بینید، دیواره بار عام، در واقع بخشی از آئین‌های نوروزی است. ممکن است بوده باشد چون هخامنشی‌ها بر تمدن بابلی سوار بوده، احتمالاً این آئین‌ها آمده و منتقل شده. چیز عجیبی نیست، خیلی هم خوب است ولی واقعیت این است که حداقل از دوره ساسانی به این سو، ما داریم نوروز را می‌بینیم که وجود دارد، نوشته داریم و در متون و خدای‌نامه‌ها هست. دلیلش هم خیلی روشن است؛ نوروز با اقتصاد و قدرت پیوند دارد.

به خاطر مالیات و خراجگیری؟

بله، چون چیزی به نام سال مالی و مالیاتی وجود دارد، بر اساس این سال مالی و مالیاتی، تقویم باید سر جای خودش درست باشد. تقویم با دو موضوع پیوند خیلی روشن دارد: یک با دین و مذهب، چون آئین‌های دینی و مذهبی باید سر جایش باشد و دوم با قدرت و سیاست چون برای پرداخت خراج به تقویم نیاز داریم. همه نوروز خراج نیست، نوروز بخش اعظمش آیین‌هایی است که هویت بخش است تا جامعه را به همدیگر پیوند بدهد.

و به نظرم با کشاورزی پیوند دارد.

بله، وقتی می‌گوییم اقتصاد یعنی همین؛ من کی بکارم؟ کی باید برداشت بکنم؟ کی باید مالیات بدهم؟ کی باید آبیاری کنم؟ چه موقع از روز و ساعت نوبت آب من هست؟ کی نوبت آب من نیست؟ الی آخر... خصوصاً در کشوری مثل ایران به خاطر کم آبی همیشه کلی خونریزی سر آب شده! تقویم یک عنصر اساسی است که نظام آبیاری را نظم می‌دهد. ما تقویم طبری هم داریم، ولی مشهورترین تقویمی که وجود داشته تقویم یزدگردی است. ما حتی در دوره خلفا تقویم معتضدی داریم؛ یعنی خلیفه المعتضدبالله! به دلیل اینکه به دیوانی‌های ایرانی خراج را تحمیل کند به آنان اطلاق می‌کند. با دین هم ربط دارد. در تقویم قمری آن چه ما کبیسه میگوییم را نسیء میگویند که بعداً حرام اعلام شد، ما کبیسه داریم چون تاریخ به هم می‌خورد. یعنی رمضان وقتی سال کم و زیاد بشود تغییر می‌کند. تا رسید به تقویم جلالی که با محاسبه دقیق خیام درست شد.

و این نبوغ خیام است که بدون وسایل محاسباتی امروز توانسته آن را تنظیم کند.

شما الان با ماشین حساب هم حساب کنی همان را در می‌آورد که خیام گفته. نکته‌ای که وجود دارد اینست که آیا نوروز تفسیر ثابتی داشته است؟ خیر. عین مفهوم ایران در دوره‌های مختلف، به اقتضای زمان، گفتمان و تفسیر جدید پیدا کرده است ولی اصل نوروز ثابت است؛ یعنی ما نوروز را در فرهنگ دینی اوستایی به یک مفهوم داریم. در ایران بعد از اسلام می‌بینیم که مثلاً نوروز مصادف می‌شود با بعثت پیامبر، یا مصادف با واقعه فتح مکه تلقی می‌شود، جلوتر که می‌آییم می‌بینیم چیز دیگری به آن اضافه شده... در دوره صفویه دیگر با ولادت حضرت رسول و ظهور حضرت حجت و اینها یکی می‌شود. من حدیث‌شناس نیستم، علمای حدیث خودشان راجع به حدیث نوروز پاسخ بدهند، شما به متن اوستایی مراجعه کنید. من به عنوان یک تاریخ‌شناس در آن مقاله ثابت کردم که موارد مشابه این را می‌شود در ایران قبل از اسلام پیدا کرد.

کسانی که دارند به این شدت بر این فارسی‌نویسی تاکید می‌کنند، تنها هنرشان این است که زبان فارسی را از امکاناتش محروم می‌کنند. آقا شما اگر اینقدر می‌خواهی فارسی سره بگویی و بنویسی، با شعر حافظ و سعدی و مولوی و حتی شاهنامه چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ چه بلایی می‌خواهی سر این همه متون ادبی و تاریخی دربیاوری؟ این همه واژگان که به درست در متن‌های معاصر به کار گرفته شده، در متن فروغ و شاملو به کار گرفته شده، ظاهرش هم این است که اساس متنش عربی است ولی به زیبایی به کار گرفته شده، شعر اخوان را چکار می‌خواهی بکنی؟ من به شعر حافظ و سعدی کاری ندارم، با شعر سهراب چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ نوروز یک تفسیر ثابت بوده از ایران قبل از اسلام تا امروز. امروز بخشی از جامعه ماهیت مذهبی‌اش را کمرنگ کرده و بیشتر ماهیت کارناوالی پیدا کرده است؛ یعنی نوروز را همینطور که من جشن می‌گیرم، فلان مخالف نظام هم جشن می‌گیرد، آن یکی مخالف نظام هم که هر دوی ما را قبول ندارد و بیرون از ایران است جشن می‌گیرد. در دوره‌های مختلف تفسیر متفاوتی پیدا کرده اما هویت ما ثابت است. مثل کتابی است که ما هر بار می‌خوانیم و یک فهم تازه از آن برداشت می‌کنیم. این ویژگی فرهنگ است که در ادوار تاریخی معانی جدیدی پیدا می‌کند، خودِ ایران فرهنگی هم به همین صورت گسترش پیدا کرده است. ما اصلاً نباید خط‌کشی کنیم، این خط‌کشی‌ها منطقی و معقولی نیست.

ممکن است در یک جمله بفرمائید ایران فرهنگی یعنی چه؟

ایران فرهنگی جایی است که: یک زبان فارسی و دو نوروز مورد توجه قرار می‌گیرد؛ البته نوروز فراتر از زبان فارسی است. این دو تا عنصر جزو عناصر اصلی فرهنگ ایران است. من در آن مقاله نوشتم که یک سری نوروزنامه داریم که در داخل ایران نوشته شده که مشهور ترینش خیام است. اما بیرون از ایران هم نوشته شده: ما نوروزنامه‌هایی به زبان ترکی و فارسی داریم و نوروزنامه‌هایی هم در شبه قاره است. در آنها متأثر از نظام 12 حیوانی و روزهای سال هم متأثر از تقویم رومی است. جالب است عرض کنم که روزها را از یکشنبه شروع می‌کنند. چرا؟ چون با تأثیر از آئین مهر، یکشنبه روز خورشید است. و جالب اینجاست که در همین نوروزنامه‌های بیرون از ایران، هیچ کدام از مفاهیم راجع به اسلام و تشیع، و حتی اشاره به افراسیاب و اینها نیست، فقط نوشته که اگر نوروز مصادف با یکشنبه شد امسال خشکسالی است و چیزهایی اینچنینی و خرافی که خیلی موضوعیت ندارد.

و بعد اگر نوروز با یکی از این روزهای ایام هفته، از یکشنبه تا شنبه مصادف می‌شود، فلان تفسیر را دارد. و شما ده‌ها متن نوروزنامه در خارج از مرزهای ایران می‌بینید که به اصل نوروز توجه دارند. از صدرالدین عینی یاد کنیم، او در دوره‌ای می‌نوشت که خط فارسی تغییر کرده بود؛ ولی او هیچ وقت به سرلیک ننوشت، همه متن‌هایش به فارسی بود. بعداً دیگران در واقع خط او را برگردان کردند. حرف امروز نیست، داریم راجع به بیش از 100 سال پیش حرف می‌زنیم؛ یادداشتی دارد در باب نوروز که در کودکی لباس زیبا می‌پوشیدند، سبزه داشتند، تاب بازی داشتند و می‌دانید که تاب نماد اسطوره‌ای ماست. جشن و سرور و دست‌افشانی و پای‌افشانی و هفت‌سین و...

پس در تاریخ هم به لحاظ عمودی و هم به لحاظ افقی می‌تواند از نوروز تفسیر متفاوتی بشود.

دقیقاً همانطور که از زبان فارسی شده است! نکته دیگری هم که وجود دارد این است که عده‌ای امروز به هر دلیلی از اوضاع سیاسی ناراضی هستند، اشکالی هم ندارد، می‌توانند و حق دارند، اما نباید فرهنگ را از ریشه بکنند که! من هم معتقدم باید زبان فارسی همواره نو بشود، همواره معتقدم کلمات آرکائیستی و باستان گرایانه را باید حذف کرد، اما اینکه شما به افراط بگویی من فارسی سره فلان صحبت می‌کنم، درست نیست. من پیشنهاد می‌کنم دوستان بروند اثر استاد مسلم و درجه یک فرهنگ که صاحب دهها جلد کتاب هستند، آقای حسن انوری را مطالعه کنند و ببینند ایشان در این مورد چه می‌گویند.

جان‌مایه حرف ایشان این است که کسانی که دارند به این شدت بر این فارسی‌نویسی تاکید می‌کنند، تنها هنر کارشان این است که زبان فارسی را از امکاناتش محروم می‌کنند. آقا شما اگر اینقدر می‌خواهی فارسی سره بگویی و بنویسی، با شعر حافظ و سعدی و مولوی و حتی شاهنامه چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ چه بلایی می‌خواهی سر این همه متون ادبی و تاریخی دربیاوری؟ این همه واژگان که به درست در متن‌های معاصر به کار گرفته شده، در متن فروغ و شاملو به کار گرفته شده، ظاهرش هم این است که اساس متنش عربی است ولی به زیبایی به کار گرفته شده، یا در شعر اخوان چکار می‌خواهی بکنی؟ من به شعر حافظ و سعدی کاری ندارم، با شعر سهراب چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ خنده‌دار است. حالا بیدل می‌گوئیم علاوه بر واژگان، پیچش معنایی هم دارد، اما شما می‌توانید یک بیت از صائب را جابجا کنید؟ اگر حافظ و سعدی وجود نداشت، همین یک دانه صائب در قله ادب فارسی ایستاده بود.

اینها دعوا و خواست‌های سیاسی و اجتماعی است.

به نظر من این گفتارها، سرریز مطالبات سیاسی یک عده به درستی است، البته سوء‌استفاده برخی از نیروها برای اینکه به رقبا یا دشمنان فرضی خود حمله کنند هم هست، اینها از ذخیره فرهنگی استفاده می‌کنند. پیامد آن کار می‌شود آن اتفاقاتی که افتاد در ارومیه و در نیشابور و در جاهای دیگر. اصلاً ذخیره فرهنگی نباید صرف حوزه سیاست بشود. مثل این که یک قنات سر یک ده وجود دارد، این ده به همین آب قنات زنده است، حالا مثلاً برای اینکه این محل و آن محله با هم دعوا دارند، من بروم آب قنات را گل آلود کنم، بی‌عقلی کنم آب را سمی کنم. خب من اگر آب قنات را آلوده به سم کردم که فقط آن محله‌ای نمی‌میرد؛ این محله‌ای هم می‌میرد. هر دو آسیب می‌بینند. یعنی من حواسم باشه مثال چاه را به خاطر اینکه این محله با آن محله خوشش نمی‌آید مسموم نکنم.

تشبیه دیگری هم کار می‌برند: می‌گویند من در یک خانه مستاجرم ولی از صاحبخانه خوشم نمی‌آید، سقف را روی سر خودم خراب نمی‌کنم!

بله، ما همه سوار یک کشتی هستیم، نباید کشتی را سوراخ کنیم! کشتیِ فرهنگ و ایرانِ فرهنگی با همه گوناگونی‌ها و تنوع تاریخی که تا اعماق نمی‌دانم کجای تاریخ _که هیچ سندی هم ازش نداریم_ رفته است و از این طرف هم به لحاظ افقی در این گستره پهناور قرار گرفتیم... ما نباید این کشتی را سوراخ کنیم، ضرر می‌کنیم! حواسمان باشد این فرهنگ نباید خرج دعوای سیاسی بشود، خلاص!

ذخیره فرهنگی نباید صرف سیاست شود / زبان فارسی و نوروز برای ایران فرهنگی 2