شنبه 10 آذر 1403

راوی «کوچه نقاش‌ها» درگذشت

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
راوی «کوچه نقاش‌ها» درگذشت

سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاش‌ها» روز گذشته دوشنبه 28 آذر درگذشت.

سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاش‌ها» روز گذشته دوشنبه 28 آذر درگذشت.

به گزارش خبرنگار مهر، سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاش‌ها» روز گذشته دوشنبه 28 آذرماه درگذشت. سید ابوالفضل کاظمی از ناشناخته‌ترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود و زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد تهران را به مقصد جبهه‌ها ترک کرد.

کاظمی فرمانده گردان بسیجی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بوده وی در طول جنگ در چندین عملیات به صورت نیروی آزاد شرکت داشته و در عملیات کربلای 5 و 8 فرمانده گردان عملیاتی میثم بوده است. او بارها در عملیات مختلف مقابل تیر و ترکش دشمن قرار گرفته و دچار محرومیت‌های سخت و جان فرسا شده بود.

ابوالفضل کاظمی متولد کوچه نقاش‌ها در محله گارد ماشین دودی بین خیابان صفاری و خیابان خراسان است و به دلیل علاقه‌اش به این محله و کوچه نام کتاب را کوچه نقاش‌ها گذاشته است. خاطرات وی از آن جهت سزاوار تأمل و توجه است که فرمانده گردان هم با فضای قرارگاهی و رده‌های بالای فرماندهی جنگ و هم با فضای درون گروهی نیروهای رزمنده و خط شکن ارتباطی تنگاتنگ دارد و بازنمایی حضور وی در این دو فضای پیچیده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده است.

کتاب کوچه نقاش‌ها اثر راحله صبوری حاصل سه ماه مصاحبه با سیدابوالفضل کاظمی است.

در بخشی از کتاب کوچه نقاش‌ها می‌خوانیم:

«دوازده‌ساله بودم که به دبیرستان جهان رفتم. صبح‌ها درس می‌خواندم و بعدازظهرها در قهوه‌خانه دایی سیدعلی کار می‌کردم. تازه الفبای لاتی را یاد گرفته بودم و برای زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم. قهوه‌خانه دایی سیدعلی، سرِ خیابان گارد ماشین دودی بود و صفای لب‌ِ خط را داشت. یک باغچه نسبتاً کوچک بود که چند تخت در اندرون و بیرونش در فضای باز گذاشته بودند.

روزی یک تومن مزد می‌گرفتم. سوگلی بودم و کارهای سخت انجام نمی‌دادم. دایی دو تا قهوه‌چی داشت که بیشتر کارها، روی دوش آن‌ها بود. دایی هم فقط پشت دخل می‌نشست و مایه می‌گرفت.

دم ظهر، چند طایفه، مشتری قهوه‌خانه بودند. لات‌ها و جاهل‌ها و دستمال‌به‌دست‌ها، کلاه‌مخملی‌ها و مشتی‌ها و عبابه‌دوش‌ها می‌آمدند برای گپ و صحبت و چای قندپهلو؛ فقیر و پولدار؛ هر کس از هر جا خصوصاً آن‌ها که از غرغر زن و بچه کلافه و خسته بودند، به قهوه‌خانه دایی پناه می‌آوردند تا نفسی بگیرند.

آن زمان، چای کلکته و لاهیجان مرسوم بود. قهوه‌چی، بیست تا استکام کمرباریک چای را با خبرگی و مهارت از سر آرنج تا روی مچ و کف دست قطاری می‌چید و بعد بین مشتری‌ها پخش می‌کرد؛ استکامی ده شاهی.»

این کتاب در 304 صفحه، شمارگان دو هزار و 500 نسخه توسط انتشارات سوره مهر عرضه شده است.