رقبای اصلی انتخابات ریاست جمهوری 1403 مشخص شدند؟
اصلاحطلبان بهخصوص سیدمحمد خاتمی، در شرایط کنونی نسبت به سال 1400 موقعیت اجتماعی بهتری دارند و بخشی از پایگاه اجتماعی آنان به دلیلِ سرانجام ناآرامیهای سال 1401 از یک طرف و عملکرد کابینه مستقر از طرف دیگر، احیاء شده است. از این رو، اصلاحطلبان و شخص آقای خاتمی در انتخابات زودهنگام جاری اثرگذار هستند.
به گزارش اقتصادنیوز، احمد زیدآبادی در هم میهن نوشت: این واقعیت در این شرایط دشوار لزوماً موهبت به شمار نمیرود و چهبسا بر بغرنجی وضعیت آنان اضافه کند. به معنای روشنتر، احیای تدریجی بخشی از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان ممکن است برخی از آنان را به معرفی یک کاندیدای اصلاحطلب تمامعیار تشویق و ترغیب کند، حال آنکه اولاً چنین کاندیدایی همچنان شانسی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان ندارد و ثانیاً به فرض تأیید صلاحیت او و پیروزی نهاییاش در انتخابات، اثری از آمادگی کانونهای قدرت برای همکاری با او در عرصه خطیر و خطرناک اجرایی دیده نمیشود.
از این رو، راهیابی فرضی یک اصلاحطلب اصطلاحاً تمامعیار به ساختمان پاستور، به احتمال قریب به یقین، تکرار تجربه دور دوم ریاستجمهوری شیخ حسن روحانی خواهد بود که عملاً کابینه را فلج و اعتبار و نفوذ اجتماعی حامیان آن را زائل میکند. یک اصلاحطلب به تعبیر آقای خاتمی «شاخ شکسته» هم برای معرفی بهعنوان نامزد ریاستجمهوری کارساز نیست و نتیجهاش اگر بدتر از مورد نخست نباشد، به احتمال زیاد بهتر نخواهد بود.من مخالف دائمی حضور اصلاحطلبان در قدرت نیستم اما شرط آن را دستیابی به قراردادی روشن و شفاف و علنی و رسمی بین آنان با کانونهای اصلی قدرت بر سر اداره امور کشور و جهتگیری سیاست داخلی و خارجی میدانم. تنها چنین قراردادی میتواند دستگاه دولت را از تنشهای غیرضرور دور نگه دارد و سبب موفقیت و کارآمدی آن شود. در غیر این صورت، نزاعهای سیاسی بیحاصل و انباشت معضلات جامعه مهمترین وجه حضور یک اصلاحطلب در پاستور خواهد بود و تمام ناکارآمدیها نیز خواهناخواه به نام آن نوشته خواهد شد و اعتبار اجتماعیاش را به باد خواهد داد.
در شرایط کنونی اما نه فرصتی برای مذاکره بر سر عقد قرارداد وجود دارد و نه آمادگی آن در دو طرف ماجرا دیده میشود. بنابراین، انتخاباتِ پیش رو، همچنان میدان بازیِ «اصولگرایان» است؛ اصولگرایانی که بر اثر یکدست شدن قدرت بین آنان، اختلافاتشان رشد کرده و برملا شده و عملاً از یک جناح به چند شاخه تقسیم و تبدیل شدهاند.
فارغ از برخی منازعات ناشی از مطامع و منافع شخصی و یا باندی پارهای چهرهها و دار و دستههای اصولگرایی، در مجموع میتوان اصولگرایان را به سه دسته بخش کرد.
بخش نخست، آن دسته از اصولگرایانی هستند که بعضاً این عنوان را نیز برای خود نمیپسندند و عمده راهکارشان در «شدت عمل» و یا «اعمال فشار» در برابر هر مانع و رادعی خلاصه میشود. در واقع هدفِ اصلی آنان رفع معضلات و مشکلات و بحرانهای جامعه نیست و نوعی رویکرد «آخرالزمانی» در حوزه سیاست را دنبال میکنند.
در رویکرد آخرالزمانی، بروز مشکلات و شدائد و تنگناها و مصائب برای جامعه اصولاً امری ناپسند و مذموم و از جنس شر نیست و حتی به تحقق اهداف آرماگدونی آنان یاری میرساند. نزد این دسته از اصولگرایان هر چه مشکلات جامعه بیشتر انباشته شود؛ گویی به هدفشان نزدیکتر شدهاند. نتایج مسلط شدن حامیان چنین رویکردی بر یک کشور اصلاً نیاز به توضیح ندارد.
بخش دوم اما اصولگرایانیاند که با توجه به روند جاری، به ضرورت توجه به واقعیتها و پیدا کردن راهی عقلایی و علمی برای مواجهه با مشکلات، کم و بیش واقف شدهاند. آنها ظاهراً پی بردهاند که بدون جلب رضایت اکثریت مردم، بقا و تداوم قدرت ناممکن است و از همین رو، دنبال راه چارهای برای همراه کردن اکثریت جامعه با نظم سیاسی هستند. در حقیقت، نتایج عینی یکدست شدن قدرت، آنان را به تکاپو انداخته تا در انتخابات جاری، شانس خود را برای مهار بحرانها بیازمایند.
دسته سوم اصولگرایان را اما میتوان «مذبذبین بین ذالک» نامید یعنی نیروهایی که از یک طرف عواقب سیاستهای انقباضی و فاقد پشتوانه کارشناسی لازم را درک کردهاند اما به دلیل پارهای ملاحظات شخصی یا باندی، از بیان صریح آن پرهیز دارند. از این رو، اظهارنظرهای آنان سرشار از ابهام و ایهام و تضاد و تناقض است.
به نظرم محور اصلی انتخابات جاری در رقابت بین این سه دسته رقم میخورد و نقش اصلاحطلبان خواهناخواه به انتخاب بین یکی از آنها و یا نفی هر سه خلاصه میشود.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید