یک‌شنبه 4 آذر 1403

روایتی از تجمع اعتراضی دانشگاه الزهرا (س)/ از آتش زدن چادر تا سر دادن شعارهای رادیکالی

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روایتی از تجمع اعتراضی دانشگاه الزهرا (س)/ از آتش زدن چادر تا سر دادن شعارهای رادیکالی

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، دردآورتر از آن، این بود که برخی از افراد معترض با پوشش چادر وارد شدند. کسانی که حتی چادر را درست بر سر نکرده و ظاهرشان نشان می‌داد که اصلا چادری نیستند، چادر خود را در آوردند و آتش زدند. پرده اول، از آن روز... حوالی ظهر بود. ساعت 12.30 به وقت تهران، دانشگاه الزهرا سلام الله علیها. چند روزی از جو ملتهب دانشگاه و بین دانشجویان می‌گذرد. دانشجویانی که ابتدا...

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، دردآورتر از آن، این بود که برخی از افراد معترض با پوشش چادر وارد شدند. کسانی که حتی چادر را درست بر سر نکرده و ظاهرشان نشان می‌داد که اصلا چادری نیستند، چادر خود را در آوردند و آتش زدند. پرده اول، از آن روز... حوالی ظهر بود. ساعت 12.30 به وقت تهران، دانشگاه الزهرا سلام الله علیها. چند روزی از جو ملتهب دانشگاه و بین دانشجویان می‌گذرد. دانشجویانی که ابتدا خود را عزادار و معترض نسبت به برخی مسائل می‌دانستند، اما کم کم مقصود و هدف اعتراض‌شان رنگ و بویی دیگر می‌گرفت. از طرفی؛ قرار دانشجویان انقلابی باهم این بود که هر روز اخبار را بررسی کنند. اگر معترضین برای عزاداری آمده‌اند و شعار‌هایی می‌دادند که رادیکال نبود، اجازه دهند که اعتراض‌شان را بیان کنند و واکنشی نداشته باشند. اما از طرفی دیگر؛ چند روزی بود که جو دانشگاه، از یک فضای اعتراض دانشجویی ساده، خارج شده بود و به شعار‌های رادیکال، درگیری و فریاد و... کشیده می‌شد. چیزی که آن روز هم رقم خورد. برای ما، دانشجویان دهه 80 و اواخر دهه 70، چنین شلوغی هایی، بسیار تازگی دارد. همیشه در ذهنم دانشگاه جایی بود برای تقابل اندیشه‌ها، که در آن همه افراد با نظرات مختلف در کنار هم به مناظره و گفتگو می‌پرداختند، بدون هرگونه آشوب و درگیری! آشوب‌هایی که یقیقاً جایش هر جا که باشد، فضای دانشگاه و در بین دانشجویان نیست. اما آنچه که آن روز می‌دیدم با تمامی تصوراتم متفاوت بود! این‌روز‌ها که جامعه فرهیخته‌ی دانشگاه تبدیل به صحنه‌ی نزاع خیابانی و دشمن انگاری دانشجو‌ها نسبت به طرف مقابل می‌شود، خبر‌ها حاکی از این بود که قرار است دوباره تجمعی در دانشکده هنر دانشگاه الزهرا شکل بگیرد؛ و همین اتفاق هم افتاد. پرده دوم؛ اعتراض یا اغتشاش؟! 60 تا 70 نفر از دانشجویان در این تجمع شرکت کردند. دانشجویانی که در ابتدا، شعر و شعار‌های (زن، زندگی، آزادی) و (مائده مائده حمایتت می‌کنیم) سر دادند. مدت‌ها است که دیگر این بحث نه بر سر حجاب، زنان و نه بر سر آزادی و دختری به نام مهسا نیست! مدت‌ها است که دست پرورده‌ها با مهره احساسات، این بازی دو سر باخت را راه انداختند تا به اهدافی برای فاجعه‌ای بزرگتر و دور کردن همه اقشار جامعه نسبت به یکدیگر، برسند. دانشجویان معترض به سمت دانشکده علوم اجتماعی حرکت کردند. گویا آن‌جا فضای مناسب‌تری برای عکاسی و مخابره اتفاقات به خارج از کشور داشت. شعار‌ها اما، تعجب برانگیز بود. دانشجویان انقلابی، اما همچنان در سکوت بودند و شعار نمی‌دادند تا تفرقه ایجاد نشود. اما بعد از مدتی، شعار‌ها رنگ و بوی توهین گرفته بود. (بسیجی حیا کن، دانشگاه رو رها کن / بسیجی بی غیرت، داعش ما شمایین / بی شرف / دانشجوی بازداشتگاه، بسیجی دانشگاه) در این میان اما، گفتگو‌های منطقی نیز بین دو گروه با تعدادی از دوستان حاضر در تجمع که به دنبال حقیقت بودند شکل گرفت. ناگهان جمعیت به سمت درب اصلی حرکت کرد. حراست جلوی زیرگذر با سه، چهار نیرو ایستاده بود و دانشجویان را به آرامش دعوت می‌کرد. از آن‌ها میخواست تا در یک مکان ثابت اعتراضتشان را بیان کنند. برخی دانشجوها، اما با این نفرات دعوا و توهین‌هایی کردند. دوباره جمعیت به سمت دانشکده علوم اجتماعی حرکت کرد و باز هم شعار‌هایی سر دادند. صدا‌ها بالا گرفت، درگیری پیش آمد.. به چشم خود دیدم که دانشجویان معترض این بار به دختران بسیجی حمله‌ور شدند. چشم یکی از دختران بسیجی آسیب دید، چادر دختری پاره شد و مشت‌هایشان حواله صورت آنها. در این حین، معترضین، ماسک دختران چادری و انقلابی را میکشیدند که چهره‌هایشان را ببینند و عکس بگیرند که باعث زخمی شدن و خونریزیِ صور‌تشان شدند. فضای غالبی که بر گروه انقلابی وجود داشت، مظلومیت بود. توهین شنیدند و سکوت کردند، چادر از سرشان کشیدند و فقط خاک‌های رویِ چادرشان را تکاندند، کتک خوردند و کتک نزدند.... اما تجمع با خشونت بیشتری ادامه پیدا کرد. معترضین به جای هل دادن، مستقیم صورت افراد مقابل را هدف می‌گرفتند. انگار برایشان مهم نبود، دختری که روبروی آن‌ها ایستاده، دختری از همین آب و خاک است، دختری شبیه به همان مهسایی که خون‌خواهش شده‌اند. پرده سوم؛ از فریبی که می‌خوریم جمعیت به درب شرقی رسیدند. عده‌ای از بیرون دربِ شرقی معترضین را تحریک و تشویق به شعار دادن علیه نظام می‌کردند و به جمعیت انقلابی اهانت. دستهایشان را از بین میله‌ها عبور داده بودند و سعی میکردند چادرِ بچه‌هایی که مقابل درب ایستاده بودند را از سرشان بکشند. کاملا مشخص بود که لیدر‌های معترضین بیرون دانشگاه لیدرهمراه، ماشین و راننده داشتند تا آنهارا به تجمع یک دانشگاهِ دیگر برساند و بخشِ بزرگی از تهییج‌ها و تحریک‌های گروه معترض بخاطرِ حضور لیدر‌ها بود که اعتراضات را به سمت خشونت، حمله‌ور شدن و این قبیل رفتار‌ها میکشاندند. بعضا حتی مشاهده میشد که لیدر‌ها بعد از تجمع و موقع فرار چادر سرمیکردند و به سمت دانشجویان طرف مقابل می‌آمدند و میگفتند: ماهم با شما موافقیم! ولی چرا میرید مقابلِ این معترضین وایمیسید؟ اما در این تجمع حرکت هنجار شکنانه‌ای شکل گرفت که برای همه ما دردآور‌تر از آن مشت‌ها و فحش‌هایی بود که شنیده بودیم... بله، چادر! چادری که به آتش کشیدند.. دردآورتر از آن، این بود که برخی از افراد معترض با پوشش چادر وارد شدند. کسانی که حتی چادر را درست بر سر نکرده و ظاهرشان نشان می‌داد که اصلا چادری نیستند، چادر خود را در آوردند و آتش زدند. در نهایت آتش با ورود حراست خاموش شد، اما داغش بر دل تمامی ما ماند... ناگهان شعار‌ها بالا گرفت... آن هم شعار‌های رادیکالی، علیه تمام اعتقادات و بنیان‌های اسلام و نظام... اینجا بود که دانشجویان مخالف با این حرکات، پرچم پر افتخار ایران عزیزمان را بالا برد، و شعار (ای پرچمت ما را کفن) سر دادند. در این حین پلیس، تجمع خارج از دانشگاه را به صورت کاملاً مسالمت آمیز، متفرق کرد. اما عده‌ای از افراد بیرون درب شرقی پس از حضور پلیس به سمت درب شمالی دانشگاه حرکت کردند و آنجا مستقر شدند.

در این میان اما، لیدر‌هایی که بین دانشجویان معترض بودند، جا زده و کم کم میدان را ترک کردند و دانشجویان فریب خورده را به حال خود رها کردند. دانشجویانی که معترض بودند، لیدر هایشان ترکشان کرده و جوشان ملتهب شده بود. اما در طرف مقابل دانشجویان انقلابی تا پایان کار متحد ایستادند، شاید اهداف مهم تری داشتند و شاید هم فرق بین حق و باطل یک تار موست... در نهایت، همین عده کمی هم که باقی مانده بودند، کم کم متفرق شدند. بیرون دانشگاه البته شعار‌هایی شنیده می‌شد، ولی دیگر دانشجویان انقلابی پیگیر فضای خارج از دانشگاه نشدند. چراکه هدف آن‌ها تقابل بین اندیشه ها، مناظره و گفتگو بود. چیزی که شاید آن‌ها نمی‌خواستند و حتی فرصت آن را هم ندادند! دانشگاه حریمِ امنِ دانشجوست، آنطور که از چینش طرف مقابل و معترضین پیدا بود، بین دانشجویان لیدر‌ها و افراد آموزش دیده قرار داشتند که تجمع را مدیریت میکردند، اما در طرف مقابل، خصوصا افراد خارج از دانشگاه، گروه انقلابی را مورد اهانت قرار میدادند و فریاد میزدند که شما دانشجو نیستید در حالی که بچه‌ها همه دانشجو بودند. معترضینی که وقتی به گفتگو دعوت شدند، ساندیس‌های خود را به سمت طرف مقابل پرتاب کرده و گفتند؛ ساندیست رو بخور و برو! در تجمع روزِ شنبه هتک حرمت‌هایی شد که واقعا در ذهن ما نمی‌گنجید روزی یک دانشجو چنین رفتار‌هایی را انجام دهد. به راستی این‌ها دانشجویند؟ یا دانشجو نما؟