یک‌شنبه 4 آذر 1403

روایت آقای گزارشگر از شب پیوند خوردن غم، شادی، فوتبال و زلزله

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
روایت آقای گزارشگر از شب پیوند خوردن غم، شادی، فوتبال و زلزله

عباس بهروان گزارشگر قدیمی فوتبال، که در شب زلزله رودبار در سال 69 در حال گزارش بازی برزیل و اسکاتلند بود از آن شب تلخ می‌گوید.

عرفان حاج بابایی: عباس بهروان همان گزارشگری است که بازی برزیل و اسکاتلند، در شبی که زلزله رودبار را لرزاند گزارش کرد. بهروان سال هاست که دیگر گزارش نمی کند و به گفته خودش ستونی در یکی از روزنامه ها دارد و مطالبش را آنجا می نویسد. با او تماس گرفتیم تا از آن شب کذایی و از لحظه ای که داشت برای مردم گزارش می کرد حرف بزند. اتفاقی تلخ که یک ایران را عزادار کرد. *جام جهانی 90، بازی برزیل و اسکاتلند و زلزله رودبار. شما به خاطر دارید که آن جام را چه کسانی گزارش کردند؟ من. حتی بازی برزیل واسکاتلند را من گزارش کردم. *پس قطعا زلزله را به خاطر دارید. صددرصد. داشتم بازی را گزارش می کردم که فهمیدم زلزله آمده. همه کسانی که در "رژی" (اتاق فرمان) بودند رفته بودند بیرون. اتفاقا مهمان برنامه ما آقای حاج رضایی بودند. من مانده بودم و خودم برای گرفتن یک تصمیم درباره ادامه گزارش! دو به شک بودم که من هم بیرون بروم یا نه؟ در نهایت تصمیم گرفتم بمانم و گزارش کنم. *و چه اتفاقی افتاد؟ زلزله در رودبار بود و تهران زیاد نلرزید. همه چیز که تمام شد و وقتی از استودیو آمدم بیرون تهیه کننده کلی من را تشویق کرد. بعدا فهمیدم اگر آن موقع استودیو را ترک می کردم ممکن بود برای سایر مردم که در شهرهای دیگر بودند دلهره ایجاد شود.

من مدام برای انجام و اجرای برنامه ها باید از اصفهان به تهران می آمدم. در یکی از همین رفت و آمدها تصادف شدیدی کردم و رفتم زیر تریلی.59 روز در کما بودم و آنجا بود که معجزه را دیدم

*بعد از آن وقتی فهمیدید که زلزله چه خسارتی به بار آورده و ... ناراحت بودم. خیلی از هم وطنانم را از دست داده بودم. آن شب خیلی از فوتبالدوستان بیدار بودند و داشتند مسابقه فوتبال و جام جهانی را تماشا می کردند. فردای آن روز دو تا روزنامه داشتیم کلا که از رفتار من نوشته بودند. *می شود گفت که این خاطره، تلخ ترین خاطره ورزشی شما بوده است؟ خیر. از آن بدتر هم داشتم. من مدام برای انجام و اجرای برنامه ها باید از اصفهان به تهران می آمدم. در یکی از همین رفت و آمدها تصادف شدیدی کردم و رفتم زیر تریلی.59 روز در کما بودم و آنجا بود که معجزه را دیدم. *شما سال هاست که از دنیای گزارشگری فاصله گرفته اید. این روزها چه کار می کنید؟ برای یک روزنامه ورزشی نقد ورزشی و هنر می نوسیم. کار اصلی من همین بوده است و آنهایی که من را می شناسند می دانند که در چه زمینه هایی فعالیت می کرده ام. این روزها به خاطر کرونا در خانه هستم و کمتر بیرون می آیم. اگر هم کسی دعوت کند در خدمت شان هستم.

*آخرین گزارشی که کردید را به یاد دارید؟ حجم کارهای من آنقدر زیاد بوده که واقعا یادم نیست. حیطه گزارشگری من فقط مربوط به فوتبال نبود و در وزنه برداری، والیبال و هندبال هم گزارش کرده ام. من کارشناس برنامه های مختلف هم بوده ام. نمی دانم کدام دربی بود اما آخرین بار در یکی از بازی های پرسپولیس و استقلال به عنوان کارشناس شرکت کردم. *شما یکی از کسانی بودید که همیشه می گفتید باید قدر پیشکسوتان، این گنجینه های ارزشمند را دانست. این روزها کسی قدر شما را می داند؟ پاسخم منفی است. چرا و به چه دلیلی؟ عرض می کنم. از همان موقع که ماجرای تصادف برای من پیش آمد خیلی ها آمدند و گفتند ما در خدمت هستیم اما همه رفتند و کسی نماند. کسی نمی پرسد حالت چطور است؟ گاهی جلوی زن و بچه ام خجالت می کشم. این هم حال و روز زندگی ما است.

زمان شما گزارشگر شدن و مجری شدن خیلی سخت بود. اگر بخواهیم این رابا زمان حال قیاس کنیم فکر می کنید شدنی است؟ نمی خواهم مسئله را بزرگ کنم. زمان ما مابع قابل دسترس فقط دو تا از روزنامه های ورزشی بود. همه نفراتی که می آمدند و گزارشگر می شدند از فیلترهای زیادی عبور می کردند. من اگر به خودم اجازه می دادم که ورزش را گزارش کنم دلیل داشتم. چون کارشناس تربیت بدنی بدم و از فیلترهای زیادی عبور کرده بودم. مرارت های زیادی کشیده بودم و 28 سال بین اصفهان و تهران تردد می کردم. در همه شبکه های تلویزیونی غیر از شبکه 4 برنامه اجرا کردم و همیشه سعی می کردم از نظر پیشکسوتان استفاده کنم. ولی باید عرض کنم که امروزه کمتر چنین چیزهایی را شاهد هستیم. عبور از فیلتر یا.... ما وقتی می گوییم گزارش یا گزارشگر منظورمان فقط گزارشگر فوتبال نیست. من روزی به یک سری ها گفتم شما می روید در زمین چمن سه تا روپایی می زنید، دو تا ساعد در والیبال بزنید و یک طول استخر را شنا کنید آن وقت اجازه می دهم ورزش را تفسیر کنید. امروز از این داستان ها نیست. یکی از معایب ورزش ما همین است؛ پهلوان زنده را عشق است. قدر همدیگر را نمی دانیم اما وقتی فوت می کنیم دسته گل های 8 متری برای مان می فرستند مسجد. چقدر پشت میکروفن های مختلف گفتم که قدر پیشکسوتان، این گنجینه های گرانبها را بدانید اما....

256 251

کد خبر 1401585
روایت آقای گزارشگر از شب پیوند خوردن غم، شادی، فوتبال و زلزله 2