دوشنبه 26 خرداد 1404

ریشه‌های جنگ و مسیرهای صلح

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
ریشه‌های جنگ و مسیرهای صلح

این متن یک مصاحبه با یک محقق درباره جنگ است که حدود 3سال قبل ضبط شده است. میزبان فردی به نام پل رند و محقق میهمان کریس بتلمن است. این محقق با مطالعه گروه‌های تبهکار و دشمنان سیاسی، تلاش می‌کند تا بفهمد چرا ما می‌جنگیم و چگونه می‌توان درگیری را متوقف کرد. جنگ پرهزینه، مرگبار و مخرب است. پس چرا به آن دست می‌زنیم؟ پروفسور کریس بلتمن از دانشگاه شیکاگو در کتاب جدید خود با عنوان «چرا می‌جنگیم:...

پل رند: کریس بلتمن با برخی از خطرناک‌ترین افراد جهان مصاحبه کرده است. از جنوب صحرای آفریقا تا آمریکای لاتین و مناطق تحت کنترل باندها در شیکاگو، بلتمن با بازیگران خشن نشست و برخاست کرده تا به یک سوال گیج‌کننده پاسخ دهد. بلتمن شیفته این سوال بوده است که چرا مردم به جنگ می‌روند. بلتمن یک اقتصاددان و دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو است و او تمام تحقیقات خود و تحقیقات دیگران را در کتابی خلاف شهود به نام «چرا می‌جنگیم - ریشه‌های جنگ و مسیرهای صلح» ترکیب کرده است.

کریس بلتمن: من با روسای مافیا، رهبران باندها، سرکردگان باندهای جنایتکار و فرماندهان شورشی صحبت می‌کنم. در آن لحظه، در گفت‌وگو با آنها می‌توانم به نوعی با آنها به‌عنوان یک انسان درگیر شوم و اطلاعاتی را که می‌خواهم استخراج کنم. من می‌گویم، گوش کنید، جنگ ویرانگر است، بنابراین انگیزه‌های زیادی برای جلوگیری از آن وجود دارد. به یک دلیل یا دلیل دیگر ما هزینه‌ها را نادیده می‌گیریم. در جرایم سازمان‌یافته و حتی درگروه‌ها و سازمان‌های قومی مطالب مشترکی وجود دارند که شما باید در مورد آنها بحث کنید. من گفتم، بله، من می‌خواهم در مورد آنچه همه این چیزها مشترک دارند صحبت کنم. آنها واقعا متفاوت هستند، بیایید درمورد آنچه به‌طور کلی از آنها آموخته‌ایم صحبت کنیم. برای انجام این کار، من ابتدایی‌ترین تعاریف را خواهم داشت یعنی اینکه جنگ طولانی‌مدت ویرانگر است. حال سوال این است که چرا با این حال ما وارد جنگ می شویم؟

خشونت نقطه مقابل پیشرفت است

پل رند: بیشتر مردم فکر می‌کنند که به راحتی می‌توان به جنگ افتاد و حفظ صلح دشوار است؛ اما بلتمن استدلال می‌کند که جنگ در واقع بسیار نادر است و صلح بسیار ساده‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنید.

کریس بلتمن: خواه افغانستان باشد، خواه عراق، ما می‌خواهیم بدانیم چرا این اتفاق افتاد. آیا می‌توانستند اتفاق نیفتند؟ چه اشتباهی رخ داد؟ چون نمی‌خواهیم دوباره در یکی از آنها قرار بگیریم. سپس وقتی متحدی یا در این مورد متحد غیررسمی، یعنی اوکراین داریم، می‌خواهیم بدانیم، چرا این اتفاق افتاد؟ آیا متوقف خواهد شد؟ بنابراین همه مشکلاتی که مطمئنم در مورد آنها صحبت خواهیم کرد که منجر به جنگ می‌شوند، راه‌حل دارند.

پل رند: این پادکستی است در مورد تحقیقات پیشگامانه و پیشرفت‌های محوری که دنیای ما را تغییر می‌دهند. در این قسمت، چرا کشورها به جنگ می‌روند و چگونه می‌توانیم راه صلح را انتخاب کنیم. کریس بلتمن همیشه قرار نبود خشونت را مطالعه کند. او در ابتدا یک اقتصاددان توسعه بود که نحوه وقوع رشد در شرایط دشوار را مطالعه می‌کرد. این او را به برخی از خطرناک‌ترین نقاط کره زمین برد، اما او هرگز واقعا از خطر آزرده نشده است.

کریس بلتمن: مادرم البته این سوال را از من می‌پرسید که چرا در این مکان‌های ناامن زندگی می‌کنی؟

پل رند: چه چیزی او را در سفرهای تحقیقاتی‌اش آزار می‌داد؟ ملاقات با قربانیان خشونت که در طول مسیر با آنها مصاحبه می‌کرد.

کریس بلتمن: بنابراین صحبت با افرادی که قربانی شده‌اند یا قربانی اتفاقات وحشتناک ناعادلانه‌ای بوده‌اند، واقعا سخت است. شما به مرور زمان به شکلی سخت‌جان می‌شوید که در واقع ممکن است خوب نباشد. همسرم و اغلب شریک تحقیقاتی‌ام یک روانشناس مشاوره است. بنابراین ازدواج با یک روان‌شناس مشاوره قطعا به من کمک می‌کند. در غیر این صورت، فکر می‌کنم هر محققی که با قربانیان سر و کار دارد باید یکی داشته باشد.

پل رند: بلتمن به سرعت متوجه شد که رشد یک جامعه به ثروت و فرصت‌ها بستگی ندارد، بلکه به ایمنی در برابر خشونت بستگی دارد. مردم و کسب‌وکارها، زمانی که پیش‌بینی می‌کنند ممکن است فردا همه‌چیز از بین برود، قادر به تخصصی شدن، تجارت یا سرمایه‌گذاری نیستند. همان‌طور که او در کتابش می‌نویسد، هیچ چیز به اندازه خشونت پیشرفت را از بین نمی‌برد.

هزینه‌ها فراموش می‌شوند، جنگ آغاز می‌شود

کریس بلتمن: به مردم می‌گویم اگر می‌خواهید یک چیز را در مورد این ایده به خاطر بسپارید، این است که جنگ ویرانگر است و ما زمانی به جنگ می‌رویم که هزینه‌های آن را نادیده بگیریم، وقتی رهبران ما یا جامعه ما، به دلایلی، از این هزینه‌ها غافل می‌شوند.

پل رند: بلتمن می‌گوید که ما را به اشتباه به این باور رسانده‌اند که جنگ اجتناب‌ناپذیر و ناامیدکننده است، اما اغلب اوقات، دشمنان در صلح از یکدیگر بیزارند.

کریس بلتمن: بله، «دشمنان صلح را دوست ندارند» یک شعار است که دوست دارم تکرار کنم.

پل رند: بلتمن یک متخصص نظریه بازی است و مدل‌هایی را برای توضیح اینکه چرا جنگ نادر است، ساخته است. استفاده از این مدل‌ها به او کمک کرده است تا پنج دلیل اصلی که ما به جنگ می‌افتیم و سه‌راهی را که به صلح منتهی می‌شود، شناسایی کند. ابتدا باید مفهومی را درک کنیم که پایه و اساس تمام مدل‌های اوست و «محدوده چانه‌زنی» نامیده می‌شود.

کریس بلتمن: این یک مفهوم بیش از حد ساده شده است، اما از نظریه بازی به ما می‌رسد و ترسناک به نظر می‌رسد. در واقع، هیچ یک از ایده‌های کتاب، هر کسی که تا به حال پوکر بازی کرده باشد، به نوعی به‌طور شهودی آنها را درک کرده است. مفاهیم سختی نیستند. مردم فقط باید یاد بگیرند که آنها را در طبیعت تشخیص دهند. اما اصل اساسی این است که بگوییم، ببینید، یک کیک هست که ما بر سر آن می‌جنگیم.

سود صلح

پل رند: چشمانتان را ببندید و دایره‌ای را برای نشان دادن کیک ما تصور کنید.

کریس بلتمن: می‌تواند زمین باشد، می‌تواند یک تصمیم سیاسی باشد، هر چیزی که هر دوی ما آن را می‌خواهیم.

پل رند: فرض کنید ارزش این کیک خاص 100 دلار است. پس یک 100 بزرگ روی دایره خود بگذارید.

کریس بلتمن: و هر دوی ما ابزارهای لازم برای تصرف نظامی آن را داریم.

پل رند: حالا تیم A و تیم B را تصور کنید، هر دو نیمی از پای را در اختیار دارند و هر کدام 50-50 شانس بردن کل پای را در جنگ دارند.

کریس بلتمن: ما می‌توانیم یا بر سر نحوه تقسیم آن بدون جنگ توافق کنیم یا می‌توانیم بجنگیم، بخشی از آن کیک را نابود کنیم و سپس یکی از ما آن را به دست آورد یا باید آن را از نو تقسیم کنیم.

پل رند: در جنگ برای به‌دست آوردن آن کیک، 20 دلار از آن نابود خواهد شد. به این معنی که پس از جنگ، ارزش پای تنها 80دلار خواهد بود، نه 100دلاری که سعی داشتیم به‌دست آوریم.

کریس بلتمن: بله. و بنابراین قسمتی از آن که نابود می‌شود، چیزی شبیه به سود صلح است. درست مثل غنایم رایگانی است که از اجتناب از آن مسیر به‌دست می‌آوریم.

پل رند: و ازآنجاکه جنگ شانسی 50-50 برای کیک آسیب‌دیده 80دلاری است، جنگ در بهترین حالت 40دلار ارزش دارد، یا می‌توانید هر دو پای را برای 50 دلار تقسیم کنید. این ریاضی ساده است، جنگ پرهزینه‌تر است.

کریس بلتمن: بنابراین طیف وسیعی از چیزهایی را ایجاد می‌کند که ما به جنگ ترجیح می‌دهیم. هرچه جنگ پرهزینه‌تر باشد، فرصت‌های بیشتری برای ما ایجاد می‌شود تا راهی برای تقسیم این چیز پیدا کنیم که ترجیح می‌دهیم به جای جنگ انجام دهیم.

پل رند: بلتمن این را به‌طور مستقیم در مطالعه باندها در مدلین، کلمبیا مشاهده کرد.

کریس بلتمن: در شهری مانند مدلین کلمبیا، جایی که صدها و صدها باند فوق‌العاده مسلح وجود دارند که بر سر قلمروهای بسیار با ارزش برای اخاذی و درآمدهای مواد مخدر با هم رقابت می‌کنند، نرخ قتل بسیار پایین‌تر از اکثر شهرهای آمریکایی است.

پل رند: حتی باندها منطق محدوده چانه‌زنی را درک می‌کنند.

کریس بلتمن: هیچ کس در یک درگیری مواد مخدر پول در نمی‌آورد. بنابراین باندها در همه جا از جنگ متنفرند. این در شیکاگو نیز صادق است. برای من، این یک مثال واقعا قدرتمند بود که چگونه تمام این چیزها... نیروهایی که در سطح بین‌المللی رخ می‌دهند، در سطوح پایین‌تر نیز اتفاق می‌افتند. به این فکر کنید، گوش کنید، من کتابی با عنوان «چرا ما نمی‌جنگیم» ننوشتم.

پل رند: هیچ‌کس آن را نمی‌خرید. بنابراین فکر می‌کنم عنوان درستی را انتخاب کرده‌اید.

کریس بلتمن: بله، دقیقا. فقط می‌خواهم بگویم که شروع از این ایده که انگیزه اصلی به سمت صلح، هزینه جنگ است، یک نقطه شروع مفید است.

به ما کمک می‌کند تا از لنز دیگری ببینیم که چرا می‌جنگیم و این لنزی است که ما زمانی می‌جنگیم که از آن هزینه‌ها چشم‌پوشی کنیم. همان‌طور که مشخص شد. حتی از برخی جهات من شگفت‌زده شدم که یک ادبیات گسترده وجود دارد، من فقط در حال استفاده از دهه‌ها تحقیق هستم و معلوم می‌شود تقریبا همه این دلایل، که تعداد بی‌شماری دارند، به پنج روش منطقی برای نادیده گرفتن هزینه‌ها خلاصه می‌شوند. بنابراین من فقط سعی می‌کنم راهی برای سازمان‌دهی این جنون به مردم بدهم.

کنترل سیاستمداران مهم است

 پل رند: بسیار خوب. پس بیایید به آن پنج عاملی بپردازیم که باعث می‌شوند ما این هزینه‌ها را نادیده بگیریم. اولی رهبران بی‌کنترل هستند.

کریس بلتمن: یعنی رهبران ما در قبال مردم پاسخ‌گو نیستند که هرگز نیستند؛ حتی در یک دموکراسی کامل یا شاید ناقص نیز این نکته صادق است. روسیه کم‌وبیش یک سیستم حکمرانی شخصی است، همان‌طور که برخی کشورهای دیگر هستند. این به آن معناست که او بسیاری از هزینه‌های جنگ را متحمل نمی‌شود. در آنجا می‌توانید به پادشاهان اروپایی فکر کنید که در قبال مردم خود پاسخ‌گو نبودند و به همان اندازه آماده بودند که برای منافع استراتژیک خود یا برای افتخارطلبی خود به جنگ بروند. درست است. می‌توانید به جنگ‌سالاران آفریقایی فکر کنید که به دنبال ثروت الماس یا بهره‌برداری از منابعی هستند که این اقتصادهای جنگی را ایجاد می‌کنند و سپس در جنگ ادامه می‌دهند. نه به این دلیل که به نفع طرف آنهاست، بلکه به این دلیل که آنها را ثروتمند می‌کند و می‌توانید به یک رئیس‌جمهور دموکراتیک فکر کنید که به‌طور کامل کنترل نمی‌شوند. درست است. ممکن است منافع خصوصی در آغاز جنگ برای ایجاد نوعی «همبستگی حول پرچم» داشته باشند. اکنون اینکه آیا شروع جنگ مردم را حول پرچم جمع می‌کند، شما را محبوب می‌کند و شما را از چرخه انتخابات بعدی عبور می‌دهد، از نظر تجربی مشکوک است. اما واقعیت این است که بسیاری از رئیس‌جمهورها فکر می‌کنند این درست است و این تنها چیزی است که آنها برای شاید بیش از حد آماده بودن برای استفاده از خشونت نیاز دارند. بنابراین موضوع ثابت در اینجا با منافع بی‌کنترل این است که برخی از رهبران که به‌طور ناقص پاسخ‌گو هستند، برای استفاده از خشونت بیش از حد آماده هستند؛ زیرا تمام هزینه‌ها را در نظر نمی‌گیرند یا حتی ممکن است انگیزه خصوصی داشته باشند که مخالف منافع جمع باشد و آنها به‌شدت مایلند این هزینه‌ها را برای دنبال کردن آنچه برای آنها خوب است، نادیده بگیرند.

انگیزه‌های ناملموس و سوءتفاهم‌ها

پل رند: مورد دوم که در مورد آن صحبت کردید، انگیزه‌های ناملموس بود.

کریس بلتمن: وقتی می‌گوییم پوتین به دنبال افتخار شخصی یا جایگاهی در تاریخ است، این یک انگیزه ناملموس است. او مایل است هزینه جنگ را بپردازد؛ زیرا چیزی به‌دست می‌آورد که ارزش این قیمت را دارد و حتی برای او آسان‌تر است که کشورش را به جنگ بکشاند، زیرا او بی‌کنترل است. او مایل است مردمش هزینه جنگ را بپردازند تا این چیز خاص را به‌دست آورد.

پل رند: مورد دیگر، اگر می‌توانم به شماره سه بروم، شما آن را به‌طور جامع به‌عنوان سوءتفاهم‌ها توصیف می‌کنید.

کریس بلتمن: این اساسا به این معنی است که نه تنها یک رهبر مانند پوتین می‌تواند دیدگاهی بزرگ از شکوه ملی یا شکوه شخصی داشته باشد، بلکه او جهان را به شیوه‌ای جانبدارانه درک می‌کند. او به‌خاطر خودکامه و منزوی بودن اطلاعات ضعیفی را دریافت می‌کن. یا او به سادگی بیش از حد مطمئن و منطقی است، اما منطقی بر اساس اطلاعات واقعا غلط. بنابراین او وضعیت را اشتباه درک می‌کند. او قدرت ارتش خود را بیش از حد برآورد کرده، اوکراینی‌ها را دست کم گرفته است.

معضل زیست در جهان نامطمئن

 پل رند: که تنها دو مورد دیگر باقی می‌ماند، عدم قطعیت و مشکلات تعهد.

کریس بلتمن: مجموعه باقی‌مانده به این معنا استراتژیک هستند که آنها خودخواهانه محاسبه می‌کنند. ما تمایل داریم این توضیحات استراتژیک را درک نکنیم و دست کم بگیریم. این ما را به عدم قطعیت می‌کشاند. به نظر من اینجا واقعا مشکل است. مانند اینکه چه چیزی یک سوءتفاهم است و چه چیزی فقط این واقعیت است که ما در دنیایی فوق‌العاده نامطمئن زندگی می‌کنیم. فکر می‌کنم می‌توان با اطمینان گفت که افراد بسیار کمی پیش‌بینی می‌کردند که غرب در تحریم‌ها این‌قدر متحد باشد. افراد بسیار کمی پیش‌بینی می‌کردند که اوکراین اینقدر متحد باشد. همه می‌دانستند که این امکان وجود دارد. این کاملا در حیطه احتمالات بود. نمی‌دانم کسی این را به خصوص محتمل می‌دانست.

پل رند: بلتمن می‌گوید که عدم قطعیت نقش بزرگی در درگیری دیگری که همه ما با آن آشنا هستیم، یعنی درگیری فلسطین - اسرائیل، ایفا کرده است.

کریس بلتمن: یک دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه نورث‌وسترن به نام وندی پرلمن استدلال بسیار قانع‌کننده‌ای ارائه می‌دهد که سال‌های خشونت در واقع زمانی بوده است که هر دو طرف دچار چندپارگی بوده‌اند. یک جناح وجود دارد. بنابراین ما آنها را جناح‌های منشعب می‌نامیم. ما آنها را خرابکار می‌نامیم. این گروه‌ها به دلایل خصوصی خود، ایدئولوژیکی یا استراتژیک تصمیم گرفته‌اند که به نوعی اوضاع را به هم بزنند و خشونت را آغاز کنند. سپس طرف دیگر به این نگاه می‌کند و می‌گوید در اینجا عدم قطعیت وجود دارد. درست است. آنها می‌گویند آیا این واقعا یک گروه منشعب است؟ آیا نیست؟ آیا می‌توانم به همتایم اعتماد کنم که او می‌تواند این افراد را کنترل کند؟ و بنابراین فکر می‌کنم تعامل این‌ها، نه رهبر اصلی، بلکه این گروه‌های منشعب، منافع بی‌کنترل آنها، دشواری حفظ آن ائتلاف‌ها و عدم قطعیت در مورد اینکه آیا این واقعا نماینده دشمن شماست یا نه، بسیاری از سال‌های خشونت شدید را توضیح می‌دهد.

پل رند: سوءتفاهم‌ها و عدم قطعیت، مشکل سیگنال‌دهی را نیز ایجاد می‌کنند. اگر شما نمی‌خواهید به جنگ بروید، اما حریف شما باور ندارد یا درک نمی‌کند که شما به اندازه کافی قوی هستید که مقابله کنید و بخشی از پای را نابود کنید، چه کار می‌کنید؟ خب، این مشکل بزرگی بود که اوکراین با آن روبه‌رو بود.

کریس بلتمن: عنصر استراتژیک عدم قطعیت که واقعا مهم است، این است که خب، همه می‌دانند که این چقدر پرهزینه خواهد بود. بنابراین غرب و اوکراینی‌ها زمان زیادی را صرف گفتن این جمله کردند که: نه، نه، نه، نه، نه. ما واقعا قوی هستیم. در تمام این موارد، ما قوی، مصمم و متحد هستیم. مشکل این است که از دید پوتین، او فکر می‌کند، خب، شما به هر حال این را می‌گویید، حتی اگر این‌طور نباشید. درست است. این همان جایی است که هر بازیکن پوکر این را درک می‌کند. درست است. شما دست حریف خود را نمی‌دانید. آنها به نظر می‌رسد که تهاجمی بازی می‌کنند. آیا بلوف می‌زنند؟ شما نمی‌دانید. درست است. بنابراین استراتژی بهینه شما این نیست که هر بار تسلیم شوید.

پل رند: بلتمن می‌گوید که این در واقع بسیاری از دینامیک‌های خشونت‌آمیزی را که در فرهنگ باندها می‌بینیم، توضیح می‌دهد، مانند نیاز به حفظ شهرت خشن یا درگیری‌های کوچک که رخ می‌دهند. آنها برای اینکه سیگنال‌های غیرقابل تقلیدی به حریف شما باشند، در نظر گرفته شده‌اند. اگرچه اینها خود به روشی پیچیده خشونت‌آمیز هستند، اما در واقع به جلوگیری از جنگ کمک می‌کنند.

کریس بلتمن: به مدت 20سال، پوتین هر کاری که می‌توانست انجام داد تا اوکراین را تصرف کند، ترورها، پول‌های سیاه، تبلیغات، حمایت جدایی‌طلبانه.

مساله تعهد

پل رند: دومین عامل استراتژیک و آخرین راه منتهی به جنگ، «مشکلات تعهد» نامیده می‌شود.

کریس بلتمن: جنگ جهانی اول و حمله ایالات متحده به عراق دو نمونه کلاسیک هستند که من در کتابم به آنها اشاره می‌کنم، جایی که فکر می‌کنم ما بیش از حد سریع می‌گوییم: «اوه، اینها سوءتفاهم‌ها در ایدئولوژی هستند» و منطق استراتژیکی را که این کشورها را به جنگ کشانده، نمی‌بینیم. می‌دانید، کتاب معروف در مورد جنگ جهانی اول، فکر می‌کنم «خوابگردها» است و درباره این رهبران اروپایی ملی‌گرا، ساده‌لوح و بی‌کفایت است که کشورهایشان را به جنگ می‌کشاندند و فکر می‌کردند که جنگ کوتاه و آسان خواهد بود. این یک توضیح دشوار برای 4سال جنگ خندق است. درست است. زیرا شاید این شما را در روز اول به جنگ بکشاند. فکر نمی‌کنم این یک استدلال قانع‌کننده برای جنگ در روز 812 یا هر روز دیگری باشد. جنگ جهانی اول نوعی مثال کلاسیک از مشکل تعهد است، جایی که حریف شما نمی‌تواند در آینده به چیزی متعهد شود. بنابراین برای شما منطقی است که اکنون حمله کنید. داستانی که در این مورد گفته می‌شود، این ایده است که روسیه در حال قدرت گرفتن بود. اساسا آلمان در اوج قدرت خود بود و در حال افول مداوم بود و روسیه، پس از قدرتمند شدن، می‌توانست بسیاری از مزایا و دستاوردها و چیزهایی را که آلمان داشت، به عقب براند. آلمان می‌توانست روسیه را تهدید کند و بگوید: «خب، از آن دست بکشید وگرنه ما اکنون حمله خواهیم کرد تا مزیت خود را تثبیت کنیم.» سپس این یک مشکل تعهد است، فقط تا حدی که روسیه نمی‌تواند به‌طور قابل قبولی متعهد شود که قدرت نگیرد و قدرت را تحویل ندهد. بنابراین دشوار است. این ممکن است به معنای واگذاری برخی مناطق یا مجموعه‌ای از چیزها باشد که به نوعی، از نظر نظامی یا سیاسی، بسیار دشوار بودند.

* اقتصاددان