دوشنبه 5 آذر 1403

سلیمی نمین: موسوی خوئینی‌ها با این نامه خود را گرفتار تناقضات بسیاری کرد

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
سلیمی نمین: موسوی خوئینی‌ها با این نامه خود را گرفتار تناقضات بسیاری کرد
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی، به بررسی نامه اخیر سید محمد موسوی خوئینی‌ها به رهبر معظم انقلاب پرداخته است. متن این یادداشت به شرح زیر است: «جوزدگی» متاثر از فضاسازی عمل کردن یکی از آفات جبران‌ناپذیر در امر سیاست‌ورزی است. گاه حتی سیاستمداران کهنه‌کار نیز در این دام گرفتار می‌آیند. مدتی است افراطیون اصلاح‌طلب به‌شدت مورد انتقاد جریانات مختلف این طیف قرار گرفته‌اند؛ به‌ویژه آن‌که در بیانیه‌های آنان تمایل چشمگیری برای پیوند خوردن آشکار با نیروهایی در خارج کشور که در پناه دشمنان قسم خورده ملت ایران مأوا گزیده‌اند. کاملا مشهود است طبعا اصلاح‌طلبانی که در داخل کشور در چارچوب قانون اساسی و منافع ملی برای دست‌یابی به سکوهای قدرت به فعالیت سیاسی مشغولند این مرزشکنی را در تعارض جدی با برنامه‌ها و مخدوش‌کننده پایگاه اجتماعی خود می‌دانند و لذا در مقابل آن به صف‌آرایی می‌پردازند. ریزش‌های فراوان در حزب اتحاد ملت، استعفای دکتر عارف و... از جمله شاخص‌های در تنگنا قرار گرفتن افراطیون در طیف اصلاح‌طلب بود. این تغییرات البته خرسندی اصولگرایان را نیز به دنبال داشت؛ زیرا موجب کسادی فعالیت نیروهای تندرو و بی‌منطق این طیف نیز می‌شد. انتشار نامه آقای موسوی‌خوئینی‌ها به رهبری در شرایط کنونی در یک ارزیابی کلی گامی برای خارج ساختن افراطیون طیف اصلاح‌طلب از انزوا ارزیابی می‌شود؛ به همین دلیل نیز به‌سرعت با واکنش تند اعتدال‌گرایان اصلاح‌طلب مواجه شد. این نوشته دو ایراد شکلی نیز دارد؛ اول این‌که با پیش‌فرض پررنگی نگاشته شده که طبعا القای همان جایگاه تندخویان ستیزه‌جوست. دوم ادبیات انتخابی در این مرقومه است. وقتی منتقدی می‌خواهد وارد بررسی یک موضوع شود نمی‌تواند با نگاهی جزم اندیش و با پیش‌فرضی که قطعی فرض شده است بحثی را مطرح کند. همچنین اگر نامه‌ای را با هدف تأثیرگذاری می‌نویسیم انتخاب ادبیات مناسب حرف اول را در آن خواهد زد. حال آن‌که این نامه به‌ویژه پاراگراف پایانی آن کاملا عاری از نگاه نقادانه علمی و منصفانه است. مگر این که تصور کنیم نویسنده هدف دیگری از جمله تندکردن فضای سیاست‌ورزی به نفع یک جریان ساختارشکن را مدنظر داشته باشد، یا در احتمالاتی بدبینانه‌تر، حتی اگر از حاکم بودن پیش‌فرض بر سراسر نامه و به‌کارگیری ادبیات نامناسب درگذریم این جمله که جهت‌گیری کلان آقای موسوی‌خوئینی‌ها را روشن می‌سازد بسیار قابل تأمل است: «... اوضاع غیرقابل دوام امروز صرفا معلول تصمیمات مدیرانی که می‌آیند و می‌روند نیست (که البته این آمدن و رفتن‌ها هم خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست) از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح و قدرت نافذ آن، نقش‌آفرین اصلی در تمام یا اکثر مهام امور کشور است.» آیا آقای موسوی‌خوئینی‌ها برای آن چه به مردم نسبت می‌دهد (و بعضا در مورد عوام نیز صادق است) اصالت قائل است؟ قطعا از آن جا که این مطلب جزو پیش‌فرض‌های ایشان به حساب می‌آید به صورت کاملا غیرمنصفانه‌ای بر آن مهر تأیید خورده است. مگر جز آن است که وقتی آقای خاتمی در سال 1376 رأی اکثریت مردم را از آن خود ساخت و در مسند ریاست‌جمهوری قرار گرفت به این پیروزی انتخاباتی عنوان «جنبش» دوم خرداد داده شد و همچنین با توجه به سابقه مخالفت رهبری با برخی دیدگاه‌های فرهنگی رئیس‌جمهور منتخب این گونه القا می‌شد که نامزد مورد نظر نظام، آقای ناطق‌نوری بود، اما مردم با یک «جنبش» رأی خود را بر آن تحمیل کردند؟ جریان اصلاح‌طلب همین را در سال 1392 بعد از رأی آوردن آقای روحانی با قوت القا می‌کرد؛ تفاوت نگاه نامزد اصلاح‌طلبان با رهبری در حوزه بین‌الملل پشتوانه این ادعاست. چگونه است که آقای خوئینی‌ها و دوستانشان زمانی که نامزدشان در انتخابات پیروز می‌شد آن را پیروزی ملت بر اراده نظام تبلیغ می‌کردند، اما امروز که آمریکا به کمک برخی نیروهای تندرو درصدد است تا این روند چرخش قدرت را با ایجاد بی‌نظمی و درگیری‌های داخلی برهم ریزد، جریان تندرو با تغییر رویکرد تبلیغاتی خود، این‌گونه عنوان می‌دارد که آمد و شد دولت‌ها با اراده رهبری بوده است؛ لذا این رهبری است که باید پاسخ‌گوی عملکرد دولت‌ها باشد؟! البته قبل از این نامه و برخی تحرکات دیگر، افرادی تندرو از اصول‌گرایان تحت تأثیر هدایت نیروهای تندرو اصلاح‌طلب بحث ضرورت متوقف کردن دولت آقای روحانی را در میانه راه مطرح ساختند که با تذکرات جدی رهبری مواجه شدند طراحان استیضاح رئیس‌جمهور نیز با این استدلال که چون نظام از دیدگاه عوام باید پاسخ‌گوی عملکردها باشد. در چنین مسیر غلطی قرار گرفته بودند واقعیت آن است که رهبری با دیدگاه‌های برخی نامزدهای جریانات سیاسی برای ریاست جمهوری موافق نبوده‌اند، اما نه تنها این امر بر تأیید صلاحیت آنان توسط شورای نگهبان تأثیری نداشته است بلکه رهبری بعد از رأی آوردن آنان با تمام توان در مقام حمایت از منتخب مردم قرار گرفتند و اقلیت مخالف را به بردباری دعوت کردند؛ همین ساختار نیز موجب نگرانی غرب شده است؛ زیرا وقتی منتقدان رهبری به‌صراحت اذعان می‌داشتند که فردی توانسته است با رأی مردم سکان امور اجرایی کشور را به عهده گیرد و دومین مقام سیاسی کشور به حساب آید دمکراسی نظام نوپای ایران نزد ملت‌ها بسیار پرجاذبه می‌شد. امروز جریان سرمایه‌داری غرب با تمام توان در پی آن است که با ایجاد تقابل در میان صفوف ملت ایران این الگوی نوپا را در ایران به چالش بکشاند. در اوج فشارهای بیرونی آقای موسوی خوئینی‌ها با به فراموشی سپردن رویکردهای گذشته خود در چه مسیری قرار گرفته است؟ آیا تصور می‌شود با متوجه ساختن همه مسئولیت‌ها به رهبری، ایشان در مسیر مداخله در امور دولت قرار خواهد گرفت و روند دمکراسی کشور به دست حافظ ساختاری آن (براساس قانون اساسی) مخدوش خواهد شد؟ تحقق این آرزو با چنین تحرکاتی توهمی بیش نیست. امام و رهبری حتی در شرایطی بسیار سخت‌تر در گذشته تن به این امر ندادند که انتخابات برای تعیین عناصر جایگاه‌های کلیدی کشور براساس رأی مردم حتی برای یک روز به تأخیر افتد؛ البته چرخش قدرت براساس اراده مردم آن هم از طریق صندوق رأی در کنار مواهب بسیارش بدون هزینه هم نیست، اما انتخاب مردم می‌بایست محترم داشته شود، حتی اگر منتخب به دلیل برخی خامی‌ها تمایل به تجربه، تجربه‌ها داشته باشد. برخلاف آن چه آقای موسوی‌خوئینی‌ها پیش‌فرض گرفته است مردم حساب منتخبان خود را با عناصر سایر جایگاه‌های قانونی درهم نمی‌آمیزند، بلکه اقتدار و پیشرفت را در عرصه استقلال سیاسی به‌شدت ارج می‌نهند و افق‌های روشن تحولات منطقه‌ای و جهانی بر پایه نقشه راه و سیاست‌های کلان رهبری نظام را هرگز از نظر دور نمی‌دارند (کما این که برای شاخص پیش‌برنده این راهبرد احترامی فوق‌العاده قائل بوده‌اند و هستند). اما در نقد خطای فاحش آقای موسوی خویینی ها نباید به دام کسانی افتاد که می خواهند مواضع ضداستکباری اسلام و انقلاب اسلامی را زیر سوال ببرند و نوعی آن را متاثر از مارکسیزم قلمداد سازند. متاسفانه برخی دلسوزان به جای اثبات غلط بودن موضع امروز نویسنده نامه، عملکرد وی درباره واکنش ملت به مداخلات آمریکا به امور داخلی ایران حتی بعد از پیروزی انقلاب که منجر به تسخیر سفارت این کشور در تهران شد را زیر سوال می برند و.... این رویکرد دقیقا تاثیرگیری از جریانی است که می خواهد بین اسلام و نظام سرمایه داری آشتی برقرار سازد. برای نمونه روزنامه سازندگی در نقد نامه آقای موسوی خویینی ها ضمن تاکید بر ضرورت انجام اصلاحات در طیف اصلاح طلب، 4 تغییر را ضروری می شمارد که در بند دوم آن آمده است: «... بازیابی گفتمانی از تفاسیر سوسیالیستی و مارکسیستی از اسلام...» (روزنامه سازندگی 9 تیر 99، صفحه 2) در آخرین فراز باید عرض کرد آقای خوئینی‌ها با این نامه (که احتمالا با هدایت افراطیون اصلاح‌طلب به نگارش در آمده) خود را گرفتار تناقضات بسیار نموده است. شایسته سیاسیون کهنه کار نیست که تحت تأثیر فضاسازی‌های افرادی که یک پا در خارج کشور دارند به ترسیم شرایط کشور بپردازند. آقای خوئینی‌ها قبل از نگارش نامه می‌بایست به این نکته می‌اندیشیدند که چه فعل و انفعالاتی صورت گرفته که از دیدگاه ایشان افرادی چون آقای محسن امین‌زاده، مصطفی تاج‌زاده و... حتی افرادی چون محسن سازگارا، محسن مخملباف، اکبر گنجی و... جزو خارج شدگان از چارچوب مصالح ملی به حساب نمی‌آیند. دو دهه قبل رادیکالیسم اکبر گنجی به جایی کشید که روزنامه صبح امروز به مدیریت سعید حجاریان بابت یادداشت او درباره امام حسین عذرخواهی و از ادامه انتشار مکتوبات او جلوگیری کرد، اما آیا این سؤال نباید مطرح شود که با وجود پیوندهای ساختارشکنانه چرا افرادی چون آقای گنجی و علی‌رغم نفی صریح مبانی اسلامی طرد نمی‌شوند؟ افتادن در دام القائات چنین جریانی خطایی فاحش خواهد بود و تمامی ادعا و سوابق سیاسی را به چالش خواهد کشید.