جمعه 25 مهر 1404

سه پایتخت سه مسیر

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
سه پایتخت سه مسیر

دنیای اقتصاد: پایتخت‌ها همیشه فقط «شهرهای سیاسی» نیستند؛ بلکه آن‌ها آینه‌ای از روح هر کشورند؛ به این معنا که هر وقت کشوری تصمیم گرفته پایتختش را تغییر دهد، در واقع در پی بازتعریف هویت ملی و جغرافیای قدرت خود بوده است.

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد، ترکیه در آغاز قرن بیستم، با تغییر پایتخت از استانبول به آنکارا، فاصله‌ای نمادین میان گذشته عثمانی و جمهوری نو به‌وجود آورد. قزاقستان در دهه 90 میلادی، با انتقال از آلماتی به آستانه (نورسلطان)، به دنبال تثبیت استقلال و تمرکز فضایی تازه بود.

اندونزی نیز در دهه اخیر، با انتخاب نوسانتارا در جزیره برنئو، قصد دارد از بحران زیست‌محیطی پایتخت غرق‌شده‌اش، جاکارتا، عبور کند؛ اما میان آرمان و اجرا، همیشه فاصله‌ای از جنس سیاست، منابع و مردم وجود دارد.

ایجاد پایتخت جدید، بیش از آنکه پروژه‌ای کالبدی باشد، آزمونی برای توان برنامه‌ریزی، مدیریت شهری و پایداری اجتماعی است.

در این گزارش تحلیلی، با نگاهی شهری و اقتصادی، به سراغ تجربه سه کشور می‌رویم؛ جایی که پایتخت، نه فقط مکانی برای اداره کشور، بلکه نشانه‌ای از نوعی نگاه تازه به آینده بوده است.

 آنکارا؛ نخستین نقشه مدرنیزاسیون شهری در خاورمیانه 

در سال 1923، هنوز صدای انقلاب جمهوری در ترکیه تازه بود که مصطفی کمال آتاتورک تصمیم گرفت نقطه ثقل حکومت جدید را از استانبول به قلب خشکی‌های آناتولی منتقل کند.

آنکارا در آن زمان، شهری خاموش و خاکی بود؛ نه بندری داشت، نه تاریخ پرزرق‌وبرق استانبول را دارا بود؛ اما همین سکوت، جذاب‌ترین ویژگی‌اش برای آتاتورک بود؛ شهری بی‌گذشته که می‌شد آینده را بر رویش نوشت.

در عمل، ایده انتقال پایتخت در ترکیه، نخستین برنامه‌ریزی شهری مدرن در جهان اسلام به شمار می‌رفت. طرح توسعه آنکارا با محوریت نهادهای حکومتی و خیابان‌های پهن، الگوی نظم و کارایی را وارد ساختار فضایی کرد.

در کمتر از سه دهه، جمعیت شهر از حدود 35 هزار نفر به چندصد هزار نفر رسید و به تدریج جایگاه خود را به‌عنوان «پایتخت اداری» تثبیت کرد.

اما نکته جالب این است که ترکیه، برخلاف بسیاری کشورها، پایتخت سیاسی را از مرکز اقتصادی جدا کرد، بدون آنکه دیگری را قربانی کند.

اکنون استانبول همچنان قلب تجارت، گردشگری و فرهنگ باقی ماند؛ در حالی‌که آنکارا با چهره‌ای منظم، دولتی و برنامه‌محور، نماد مدرنیسم اداری شد. این دوگانگی هوشمندانه، بعدها در بسیاری از کشورها الگو شد.

آستانه؛ پایتختی برای تثبیت استقلال

بیش از هفتاد سال حضور در سایه شوروی، برای قزاقستان نه فقط میراث سیاسی، بلکه جغرافیایی خاص به‌جا گذاشته بود؛ تمرکز در جنوب، بی‌توجهی به شمال و وابستگی شدید به ساختارهای قدیمی. در سال 1994، دولت تازه استقلال یافته تصمیم گرفت این تمرکز را بشکند.

انتخاب آک‌مولا (که بعدها آستانه نام گرفت) در قلب استپ‌های مرکزی، تصمیمی صرفاً فنی نبود؛ یک بیانیه سیاسی بود.

شهر جدید قرار بود نقطه تعادل میان شمال روس‌زبان و جنوب قزاق‌زبان باشد. در کمتر از یک دهه، آستانه به کارگاه ساخت و ساز دائمی تبدیل شد؛ برج‌های مدرن، میدان‌های نمادین و سازه‌هایی که معماری‌شان به‌طور آشکار با هدف نمایش پیشرفت طراحی شده بود.

دولت با صرف میلیاردها دلار، زیرساخت‌های کامل را از صفر ایجاد کرد.

باید گفت آستانه نمونه‌ای کلاسیک از «پایتخت‌های نمایشی» است؛ شهری که با سرعت ساخته، اما با واقعیتی پیچیده‌تر مواجه شد. یعنی هزینه‌های سنگین نگهداری، تمرکز بیش از حد بر مرکز جدید و تداوم شکاف میان مناطق توسعه‌یافته و کمتر توسعه‌یافته کشور.

با این حال، در بعد سیاسی، آستانه توانست پیام اصلی خود را منتقل کند. به این شکل که قزاقستان دیگر یک کشور پیرامونی نیست؛ مرکز دارد، و آن مرکز در کنترل خودش است.

نوسانتارا؛ تلاشی برای بازتعریف توازن سرزمینی

برخلاف ترکیه و قزاقستان که انتقال پایتخت‌شان نوعی حرکت نمادین از گذشته به آینده بود، در اندونزی داستان رنگ دیگری دارد؛ بحران جاکارتا به مرز اضطرار رسیده است.

شهری با بیش از 30 میلیون نفر جمعیت، سالانه چند سانتی‌متر در دل آب فرو می‌رود. ترافیک، آلودگی، کمبود فضا و فرونشست زمین، آن را به یکی از آسیب‌پذیرترین پایتخت‌های جهان تبدیل کرده است.

از همین رو، دولت اندونزی در 2019 تصمیم گرفت پایتخت جدیدی به نام «نوسانتارا» در جزیره بورنئو بسازد؛ شهری که قرار است تا سال 2045 به‌عنوان پایتخت کامل عمل کند.

نقشه‌ها زیبا و جاه‌طلبانه‌اند؛ خیابان‌های سبز، انرژی تجدیدپذیر، حمل‌ونقل پاک و طراحی هوشمند؛ اما واقعیت ملموس، کمتر رویایی است.

در مقام تحلیل، چالش‌های نوسانتارا را می‌توان در سه لایه دید: نخست، تأمین مالی سنگین پروژه؛ دوم، ریسک زیست‌محیطی در منطقه‌ای جنگلی و حساس و سوم، شکاف اجتماعی میان پایتخت جدید و شهروندانی که در جاکارتا باقی می‌مانند.

اگرچه بخشی از دولت در سال 2024 به نوسانتارا منتقل شده، اما هنوز از «پایتخت کامل» فاصله زیادی دارد؛ با این حال، این پروژه می‌تواند یکی از نخستین تجربه‌های «پایتخت سبز» در جهان در حال توسعه باشد.

سه مسیر، یک دغدغه مشترک

وجه مشترک در هر سه تجربه، جست‌وجوی تعادل فضایی و هویتی است. پایتخت‌ها نه فقط مکان اداره، که ابزار بازتوزیع قدرت‌اند.

ترکیه با تمرکز بر هویت ملی، قزاقستان با هدف انسجام فضایی و اندونزی با نیت نجات محیط زیست، هر سه به دنبال پاسخ به یک سؤال‌اند: چگونه می‌توان کشور را از چنبره تمرکز رها کرد، بی‌آنکه انسجام ملی آسیب ببیند؟

از منظر شهرسازی، این پروژه‌ها هم فرصت و هم هشدار هستند.

فرصت از آن جهت که نشان می‌دهند دولت‌ها قادرند از شهرسازی برای تغییر ساختار ملی استفاده کنند؛ و هشدار از آن بابت که اگر اقتصاد و جامعه با کالبد جدید هماهنگ نشوند، پایتخت می‌تواند به جزیره‌ای جداافتاده بدل شود؛ پرزرق‌وبرق اما بی‌جان.

انتقال پایتخت، تصمیمی است که هم دولت را می‌سنجد و هم ملت را. سه کشور یادشده ثابت کرده‌اند که ساخت پایتخت جدید، اگر بدون درک عمیق از مردم، اقتصاد و محیط‌زیست باشد، در نهایت به پروژه‌ای گران‌قیمت با دستاورد محدود تبدیل می‌شود؛ اما در عین حال، اگر سیاست، شهرسازی و جامعه هم‌جهت شوند، چنین طرحی می‌تواند آینده‌ای متوازن‌تر رقم بزند.

برای ایران، تجربه این سه کشور یک هشدار و یک فرصت است. هشدار از این منظر که تغییر پایتخت بدون اصلاح ساختار فضایی و توزیع خدمات، فقط تغییر مختصات روی نقشه است. و فرصت از آن جهت که می‌توان از این تجربه‌ها یاد گرفت؛ چرا که پایتخت را نمی‌سازند تا فقط اداره شود؛ می‌سازند تا معنا دهد، توسعه را پخش کند، و آینده‌ای منصفانه‌تر برای شهروندانش رقم بزند.

در پرونده این هفته «جمعه با دنیای اقتصاد» بخوانید و بشنوید:

هزارتوی تراکم‌زدایی از تهران و انتقال پایتخت؛ گفتگو با پیروز حناچی، شهردار اسبق تهران

بیراهه انتقال پایتخت؛ پادکستی با تحلیل علی بیت‌الهی، صاحب‌نظر در حوزه مسکن و شهری