چهارشنبه 7 آذر 1403

شهیدی که داعش برایش تیتر زد: «رهبر تخریب چی ایران را کشتیم» + عکس

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
شهیدی که داعش برایش تیتر زد: «رهبر تخریب چی ایران را کشتیم» + عکس

ایسنا نوشت: بعد از شهادت ابراهیم رشید داعش تیتر زد که «رهبر تخریب‌چی ایران را کشتیم» چرا که به قول همرزمانش او استاد تخریب بود و این ترور برای داعشی ها خیلی حائز اهمیت بود.

شهید مدافع حرم محمدابراهیم رشید فرزند غلامعلی، متأهل و اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بارها برای دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه 10 تیرماه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر - دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.

عکس متفاوت از سردار بلندپایه سپاه در مقابل یک تابلو عکس خاص

درخواست فرمانده ارشد ارتش برای ساخت خانه شخصی برای نظامی‌ها

در ادامه متن گفت‌وگوی سمیه عسکری همسر شهید محمدابراهیم رشید را می‌خوانید.

از آشنایی‌تان با شهید رشید و معیارهایی که سبب شد ایشان را به‌عنوان همسر انتخاب کنید، بفرمایید.

من یک شرکت نورافشانی در قم داشتم و تنها خانمی هستم که مجوز انفجارات و نورافشانی را در کل ایران دارم خودم چون قم زندگی می‌کردم دفتر اصلی من داخل قم بود و در شهرهای دیگر هم فعالیت داشتم، آقا ابراهیم یکی از مشتری‌های من بود و برای خرید به من مراجعه می‌کرد، چون آقا ابراهیم غیر از تخصص اصلی او که چک و خنثی بود در ورزش‌های پاراگرایدر، پاراموتور، سقوط آزاد فعالیت داشت و برای همین رزمایش‌هایی که داشت به ویژه مسابقه ضد گلوله و فرمانده برای انفجارات موادشان را از ما تهیه می‌کرد.

از آشنایی تا ازدواج ما یک سال طول کشید در واقع من قبل از آقا ابراهیم به خاطر یکسری شرایط، قصد ازدواج نداشتم و خدا را شکر می‌کنم با کسی ازدواج کردم که سعادت شهادت نصیب او شد.

یک روز که همسرم برای خرید به شرکت آمده بود، یک نفر از ابراهیم پرسید چرا ازدواج نکردی؟ ابراهیم پاسخ داد یک مرد زمانی باید ازدواج کند که به این درک رسیده باشد که تمام دغدغه‌ها و اتفاقاتی را که بیرون از خانه برای او پیش آمده را بیرون بگذارد و وارد خانه شود، آرامش باید داخل خانه حکمفرما شود. علت اینکه من با شهید رشید ازدواج کردم درک، فهم و انسانیت بالای او بود، من به خاطر نوع شغل و فعالیت اقتصادی و اجتماعی که تمام این سال‌ها دارم، بیشتر همکارانم آقا هستند، اما این درک و فهم را تا آن روز در یک آقا ندیده بودم که در شهید رشید دیدم.

از اخلاق و رفتار شهید در برخورد با شما و خانواده‌اش سخن بگویید.

زمانی که من با شهید رشید ازدواج کردم فوق العاده زندگی عاشقانه‌ای داشتیم. شهید رشید مرا عاشقانه دوست داشت، و همین باعث شد تا من که قبل از ازدواج هیچ احساسی نسبت به او نداشتم با گذشت زمان عاشقش شوم. در طول زندگی مشترک در آرامش زندگی کردم، شهید رشید همیشه سعی داشت تمام دردسرها و دغدغه‌ها را از من دور کند. رابطه عاطفی خوبی داشتیم و او احترام خاصی برایم قائل بود. در تمام 6 سالی که با ابراهیم زندگی کردم محبتش نسبت به من شبیه اولین روزهای شروع زندگی مشترکمان بود.

ابراهیم رابطه خیلی خوبی با خانواده‌اش داشت. دغدغه این را داشت که خانواده‌اش درگیر مشکلات نباشند او تنها تکیه گاه خانواده بود و هر کس هر مشکلی داشت با او درمیان می‌گذاشت نه تنها خانواده، دوستان و اهالی روستای سرم که آنجا زندگی می‌کردند چنین رابطه‌ای با او داشتند.

من با اینکه از ابراهیم فرزندی ندارم و سید میلاد و سید مهرداد فرزند خوانده‌های او بودند اما خیلی ارتباط خوبی با ابراهیم داشتند، بازی، درس، تفریح، سخت گیری و همه این‌ها را در جای خودش با بچه‌ها داشت. خیلی به درس بچه‌ها اهمیت می‌داد و واقعا تربیت آن‌ها برای او مهم بود. با وجود شرایط سخت کاری برای آن‌ها وقت می‌گذاشت.

آن ها را طوری تربیت کرد که پس از شهادت او، سید میلاد پسر بزرگم تمام هم و غمش شد ابراهیم؛ یک قرارگاه به ثبت رساند و تمام کارهای جهادی پایگاه را انجام داد. پسرم حدود 15 ساله بود که ابراهیم شهید شد اما با همان سن و سال تمام تلاشش را می‌کرد تا نام شهید زنده بماند. خیلی شبیه ابراهیم شده است، مثل پدرش فکر می‌کند انگار ابراهیم دوباره متولد شده و امیدوارم این اتفاق ادامه پیدا کند.

آیا قبل از شهادت، در مورد شهادت سخن می‌گفت؟

واقعیت این است که در مورد شهادت باهم حرف نمی‌زدیم. تخصص همسرم در کارش باعث شده بود که احساس نگرانی نداشته باشم. همه به من می‌گفتند نگران ابراهیم نیستی که اجازه دادی به سوریه برود؟ من هم در جواب می‌گفتم من نگران ابراهیم نیستم بلکه نگران آن داعشی‌های بدبختی هستم که قرار است گیر ابراهیم بیافتند. بعدها فهمیدم در مورد شهادت و وصیتش با میلاد پسرم خیلی صحبت کرده است و من اصلا خبر نداشتم.

اولین روز فروردین 1397 موقعی که سال تحویل شد ابراهیم از سوریه زنگ زد و باهم صحبت کردیم، یکدفعه میلاد در حین صحبت با ابراهیم گفت پدر انشالله روی دست بیارنت، من خیلی ناراحت شدم و به میلاد خیلی بد و بیراه گفتم و او را دعوا کردم. در حالی که خبر نداشتم که او به میلاد گفته بود که دعا کن شهید شوم و من را روی دست بیاروند و به او گفته بود میلاد نگذار مادرت بفهمد و زمانی که خبر شهادت من را شنیدی نگذار کسی گریه کند بلکه برای شهادت من حتی آن شب نورافشانی کن، وقتی من آن روز میلاد را دعوا کردم گفت یک چیزی بین من و پدر است.

چند سال بود که روز نیمه شعبان نورافشانی جمکران را انجام می‌دادم. سالی که او حضور نداشت نگران نورافشانی بود گفت من امسال نیستم که کمکت کنم و من هم گفتم نه تیم خودم هستند، اما باز هم او خودش را برای نورافشانی رساند، میلاد و ابراهیم شب قبل از نورافشانی کنار گنبد مسجد جمکران خوابیدند و آن شب مثل اینکه باهم خیلی صحبت کردند و میلاد هیچ وقت از آن شب برای من نگفت که چه صحبت هایی بین آن‌ها رد و بدل شده است. بعدا متوجه شدم که ابراهیم آن شب نماز خوانده و شهادتش را از امام زمان (ع) گرفته است چون یادم است ابراهیم آن سال به من گفت نیمه شعبان سال بعد من نیستم و تو باید تنهایی کار کنی و او 10 تیر 1397 به شهادت رسید، او فرمانده چک و خنثی تخریب کل سوریه بود، او جایگاه مهمی داشت، فرمانده‌های او می‌گفتند او در بین جوانان جزء 5 نفر اول چک و خنثی بعد از دفاع مقدس است، او جوان ترین فرمانده‌ای بود که در سوریه شهید شد.

رابطه شهید با امام زمان چگونه بود؟

احساس می کنم خیلی این رابطه خوب بود، هزینه‌ها و تامین مالی نورافشانی جمکران هر سال با خود من و ابراهیم بود، در قم همیشه برای خنثی سازی بسته‌های مشکوک با او تماس می‌گرفتند، حضور او وقتی قم بود در جمکران و حرم حضرت معصومه (س) چه برای زیارت و چه برای چک و خنثی و کمک به همکارانش زیاد دیده می شد.

ابراهیم خیلی به دیگران کمک می کرد. یکی از همکارانش بعد از شهادت او به من گفت ابراهیم با اینکه حقوق زیادی هم نمی گرفت خیلی درگیر این بود که مشکل نیازمندان را حل کند، او تعریف می‌کرد قرار بوده است که برای یک دختر خانم جهیزیه بگیرند و ابراهیم بین همکاران گلریزان راه می‌اندازد و هرکس مقداری کمک می‌کند اما ابراهیم کل حقوق‌اش را برای این ماجرا می‌گذارد.

مهم‌ترین وصیت شهید به شما و شیرین‌ترین خاطره‌تان چه بود؟

ابراهیم هیچ وقت در مورد وصیت با من صحبت نکرد، چون هیچ وقت در مورد اینکه پیش من نباشد صحبت نمی‌کرد اما متن وصیت‌نامه او موجود است که قسمت مهمی در وصیت او وجود دارد که امیدوارم مسئولین بخوانند و به آن عمل کنند چرا که مطمئنا کشور ما گلستان می‌شود.

تمام زندگی ما پر از خاطرات شیرین بود اینکه کنار هم بودیم و عاشقانه‌هایی که باهم داشتیم خیلی شیرین بود و همیشه در ذهن من خواهد ماند. گرفتن دست‌های ابراهیم شیرین‌ترین خاطره و لحظه من و او بود.

از آخرین ساعات قبل از شهادت ایشان اگر مطلبی دارید، بفرمایید. چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟

ابراهیم سپاه حفاظت ولی امر بود و بعد از جنگ سوریه خیلی تلاش کرد تا از سپاه ولی امر خارج شود و به مدافعان حرم بپیوندد، ابراهیم با تلاشی که می‌کند به تیپ 20 رمضان تیپ زرهی منتقل می شود تا بتواند به سوریه اعزام شود.

ابراهیم در سوریه همیشه وسط میدان بود، کم غذا می‌خورد و کم می‌خوابید، خیلی روی کارش حساس بود. این را تمام همکاران و نزدیکانش به زبان می‌آورند که با تمام این‌ها همیشه لبخند می‌زده است، روزهای آخر مشکلاتی برای من به وجود آمد که او گفت هر طور باشد خودم را به تو می‌رسانم. ابراهیم قرار بود یکی از فرماندهان که زخمی شده بود را بیاورد و شخصی را جایگزین او کند اما متاسفانه مسیر او لو می‌رود و بعد از آن در مسیر با تله ریموت دار انفجار ایجاد می‌کنند و ابراهیم شهید می‌شود، بعد از آن داعش تیتر زد که رهبر تخریب ایران را کشتیم و این ترور برای آن‌ها خیلی حائز اهمیت بود. حدود ساعت4 یا 5 صبح 10تیر 1397 ابراهیم به شهادت رسید.

سردار سفیدچیان فرمانده تیپ 20 رمضان، در آن زمان بود و روزی که ابراهیم شهید شد ساعت 9 شب با من تماس گرفت و گفت از ابراهیم خبر داری گفتم نه شما چطور خبری از او دارید؟ گفت اینجا شایعه شهادتش داغ است، گفتم تا کی به من خبر می‌دهید، گفت خبرت می‌کنیم، و من خودم با شماره‌ای که از راننده ابراهیم داشتم تاییدیه این خبر را گرفتم و اینطور خبر شهادتش را به من دادند.

219215

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1852809
شهیدی که داعش برایش تیتر زد: «رهبر تخریب چی ایران را کشتیم» + عکس 2